كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، تبعيض نژادي، جاهليت
نویسنده : علي محمد تاج الدين
در دوران جاهلیت عرب، مسألهی تبعیض نژادی به طرز بسیار فجیعی بیداد میکرد. افرادی که غیر عرب و سیاه چرده بودند از هیچ امتیازی برخوردار نبودند. این گونه افراد تنها به عنوان برده جهت رفاه حال و منافع اشراف عرب به کار گرفته میشدند.
پیامبر(ص) در چنین عصر و در میان چنین انسانهایی زندگی میکرد. با شروع رسالت نبوی، ایشان مأمور شدند تا مهر باطلی بر تمام آداب و رسوم و خرافات عصر جاهلی بزنند؛ لذا در راستای اصلاحات اجتماعی، نژادگرایی را طرد کرد و آزادی و شرافت را برای آنها به ارمغان آورد.
مساوات و عدم تبعیض نژادی از دیدگاه قرآن
با ظهور اسلام، تمام آمال و آرزوها و منافع اشراف با چالش مواجه شد؛ زیرا بسیاری از آنها دارای پشتوانهی عقلی و منطقی نبودند. یکی از این منافع، تبعیض نژادی و به بند کشیدن افراد سیاه پوست بود. لذا قرآن با تفاخرها و امتیازات نژادی به شدت مقابله کرده است.
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم»
ای مردم! ما شما را به صورت زن و مرد آفریدیم، و شما را گروه گروه گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. بدون شک بهترین و گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.[1]
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «اگر شمول آیه را بپذیریم، قرآن همهی اختلافات طبقاتی را که موجب تفاخر میشود نفی کرده است و هیچ انسانی بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا.[2]
شأن نزول آیه شریفه
در شأن نزول آیه مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است:
1. نقل شده است که یکی از موالی قبیله بنیبیاضه دختری از آنان را خواستار شده بود. پیامبر(ص) به بستگان دختر فرمود که با این امر موافقت کنند. آنان در پاسخ گفتند: ای رسولخدا! آیا دختران خود را به موالی(بردگان) خود دهیم؟ لذا این آیه نازل شد و این گونه تفاخرات طبقاتی را نفی نمود.[3]
2. نیز از قول ابنعباس نقل شده است که پس از فتح مکه، پیامبر(ص) به بلال حبشی دستور داد که بالای کعبه برود و اذان بگوید و او اذان گفت. عتاب بن اسید ابیعیص گفت: خدا را سپاس که پدرم فوت کرده و نیست تا این روز را ببیند. سپس حارث بن هشام گفت: محمد جز این کلاغ سیاه مؤذن دیگری را نیافت؟ ابوسفیان گفت: من چیزی نمیگویم. چون میترسم پروردگار آسمان او را با خبر سازد. پس جبرییل بر پیامبر(ص) نازل شده و از تفاخر به نسب و تکاثر اموال و کوچک شمردن فقیران منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام فرمود.[4]
بنابراین خاستگاه و ریشهی تمام انسانها یکی است که همان خداوند متعال است و همین امر منشأ اصلی مساوات اسلامی است.
عدم تبعیض نژادی در سیره رسولخدا(ص)
پیامبر(ص) در طول رسالت 23 ساله خود، در فرصتها و موقعیتهای مختلف، اعراب را از بالیدن به تفاخرات نسبی و قبیلگی برحذر میداشت و میفرمود: «نسبهای خود را نزد من نیاورید بلکه عملهای خود را آورید.»[5]
ایشان پس از فتح مکه و در حساسترین لحظه خطبهای ایراد کرده و مساوات اسلامی را بر همگان اعلام نمود:
«یا ایها الناس! الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد، الا لا فضل لعربی علی عجمی، و لا لعجمی علی عربی، و لا لاسود علی احمر، و لا لاحمر علی اسود الا بالتقوی، الا هل بلغت؟ قالوا: نعم، قال: لیبلغ الشاهد الغائب.»
مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است، بنابراین بدانید که نه عرب بر عجم و نه بالعکس، و نه سیاه بر سفید و نه بالعکس هیچ برتری ندارد مگر به تقوا. آیا این حقیقت را ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود: حاضران به غائبان ابلاغ کنند.[6]
نیز ایشان در خطبهای که در حجهالوداع خواندند بار دیگر این حقیقت را گوشزد کردند:
«ایها الناس! ان ربکم واحد و ان اباکم واحد. کلکم لآدم و آدم من تراب، ان اکرمکم عندالله اتقاکم، و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی ... »
«... تمام شما از آدمید و آدم از خاک و در حقیقت گرامیترین شما با تقواترین شماست ...»[7]
در جای دیگر به نقل از مالک اشعری فرمودند: «ان الله لا ینظر الی احسابکم و لا الی انسابکم و لا الی اجسامکم و لا الی اموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم، فمن کان له قلب صالح تحنن الله علیه، و انما انتم بنو آدم و احبکم الیه اتقاکم. »
بیگمان خداوند به نژادها، خانوادهها، بدنها و داراییهای شما نظر ندارد، بلکه به قلبهای شما مینگرد و آن کسی را که قلب صالحی دارد مورد مهر و رحمت خود قرار میدهد و شما همگی فرزندان آدمید و محبوبترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.[8]
یکی از نمونههای بارز مساوات اجتماعی در سیرهی پیامبر(ص)(ص) ازدواج جویبر و ذلفا است. جویبر از اهالی یمامه بود. وی که در زمرهی مسلمانان خالص در آمده بود، مردی کوتاه قامت، زشترو و تنگدست بود؛ اما باطنی زیبا و روحی لطیف داشت. روزی پیامبر(ص) به او گفت: «چه خوب است که ازدواج کنی تا پاکدامنی خود را حفظ کنی.» جویبر گفت: ای رسولخدا چگونه؟ در حالی که من نه حسبی، نه مالی و نه جمالی دارم. چه کسی رغبت میکند با من ازدواج کند؟ پیامبر(ص) فرمود: «ای جویبر! خداوند به وسیلهی اسلام بسیاری از کسانی را که در جاهلیت محترم و شریف بودند پایین آورد و بسیاری از آنان که خوار و بیمقدار بودند را بالا آورد ... بیگمان محبوبترین مردم نزد خدا در روز قیامت، فرمانبردارترین آنان نسبت به خدا و با تقواترینشان است. »
سپس به او پیشنهاد داد تا با «ذلفا» دختر زیاد بن لبید (از بزرگان انصار ) ازدواج نماید. وقتی که زیاد با این ازدواج به دلیل هم شأن نبودن جویبر با آنها، مخالفت کرد، پیامبر(ص) به زیاد فرمود: «ای زیاد! جویبر مؤمن است و مرد مؤمن شایسته و همتای زن مؤمن است. پس با این ازدواج موافقت کن و مخالفت نکن. »[9]
نیز روزی غلام سیاهی با «عبدالرحمن بن عوف» که از بزرگان عرب به شمار میرفت، نزاعشان گرفت. عبدالرحمن خشمگین شد و به غلام گفت: ای سیاهزاده! هنگامی که این سخن به گوش پیامبر(ص) رسید، برآشفت و فرمود: «هیچ سفید زادهای بر سیاهزاده جز به حق (تقوا) برتری ندارد.[10]
پیامبر(ص) همواره با افراد پاک و با ایمان مانند سلمان، ابوذر و بلال و ... همنشین بود و برای وی تفاوتی نمیکرد که این افراد پاک از اشراف باشند یا از فقرا. برای وی، تنها تقوا و ایمان ملاک بود.
روزی گروهی از سران قریش نزد رسولالله آمده و گفتند: ای محمد! آیا به مصاحبت با این افراد خشنود گشتهای و توقع داری ما از آنها پیروی کنیم و در کنار آنها بنشینیم؟ اگر آنها را از خود دور سازی، شاید نزد تو بیاییم و از تو پیروی کنیم و به عنوان دوستانت در اطرافت باشیم. در این هنگام آیه 52 سوره مبارکه انعام نازل شد و خداوند به رسولش فرمود: «و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشیّ یریدون وجهه»[11]
و کسانی که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن.
راویان میگویند: زنی سیاه پوست، فقیر و تنگدست در مسجد به سر میبرد. پیامبر(ص) مدتی او را ندید و جویای حالش شد. به آن حضرت گفتند: او از دنیا رفته است. پیامبر(ص) آزرده خاطر گشته و به یاران خویش فرمودند: «چرا به من خبر ندادید.»؟ آن گاه از یاران خود خواست که وی را به مزار او راهنمایی کنند.[12]
همچنین درباره بلال حبشی هنگامی که حرف «شین» را «سین» تلفظ میکرد و برخی از منافقان این را دستاویزی برای مسخره کردن او قرار داده بودند، فرمود: «سین بلال نزد خدای متعال شین است. به راستی که سین بلال بهتر از شین شماست.»[13]
پس با توجه به موارد ذکر شده و نیز شواهد فراوان دیگری که این جا مجال پرداختن به آنها نیست، به این حقیقت خواهیم رسید که میزان ارزش انسانها قوم، قبیله، نژاد، ثروت و امثال اینها نیست بلکه بازگشت همه ارزشها به ایمان و تقوای الهی است، آن چنان که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «صبغة الله و من احسن من الله صبغة»
رنگ الهی (رنگ ایمان و توحید بپذیرید) و چه رنگی بهتر از رنگ خدایی است؟[14]