یکی دیگر از پیمانهای ننگینی که در زمان سلطنت ناصرالدین شاه بین ایران و انگلیس بسته شد، پیمان صلح پاریس بود که انگلیس به دلیل تصرف هرات، توسط ایران، چندین شهر جنوب ایران را تصرف کرد، که منجر به بستن پیمان بین دو کشور گردید. آنچه را که روس در 1828 م به موجب معاهده ترکمنچای پس از 25 سال جنگ بدست آورد (گرفتن قفقاز) انگلیس بعد از 25 سال توطئه و مبارزه و سیاست مزورانه در سال 1857م با پیمان صلح پاریس به دست آورد (گرفتن هرات). پیمان صلح پاریس همانند دو عهدنامه گلستان و ترکمنچای، محدودیت ارضی کشور ما را در این دوره از تاریخ ایران افزایش داد و ضربتی مهلک بر پیکر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد آورد. به موجب این پیمان، هرات به کلی از ایران مجزی گردید و افغانستان هم به اسم استقلال از تحت تبعیت و حمایت شاهان ایران بیرون رفت. انگلیس منظور سیاسی خود را در انتزاع افغانستان از ایران و بستن دروازه هند به روی دولت روسیه پیش برد. و بعد از پیمان پاریس سیاستش عوض شد و از این به بعد صرف اخذ امتیاز گردید.
تجدید مسئله هرات
در سال 1851م (1268هـ.ق) یارمحمدخان امیر هرات که از طرف شاه ایران لقب ظهیرالدوله دریافت نموده بود درگذشت[1] و پسرش صیدمحمدخان به جای او بر تخت نشست. ناصرالدینشاه، لقب ظهیرالدوله را به او اعطا نمود و برای او خلعت فرستاد؛[2] صیدمحمدخان هم نسبت به پادشاه ایران اظهار اطاعت و فرمانبرداری نمود.[3] این جریانات، دولت انگلستان را در مورد سرنوشت هرات بیمناک کرد و برای آنکه منافع آن دولت در هند به خطر نیفتد، مایکل[4] کاردار انگلیس در تهران به میرزا آقاخان نوری، صدراعظم فشار آورد، که سندی را امضاء کند و رسما متعهد شود، نظری نسبت به هرات ندارد. در اثر فشار انگلیس ناصرالدینشاه در 25 ژانویه 1853 (1269هـ.ق) سندی را امضاء کرد که به موجب آن دولت ایران متعهد میشود فقط در صورتی که نیروهایی از قندهار و کابل و یا نقاط دیگر به هرات تجاوز کند قشونی را برای دفاع از آن شهر بفرستد و پس از دفع دشمن نیروی مزبور را مراجعت دهد.[5] و ادعای مطالبه سکه و خطبه و هرگونه علامتی از علامت رعیتی یا زیر حکومتی ایران بودن، نکند.[6] در مقابل دولت انگلستان هم متعهد شد در امور داخلی و خارجی هرات دخالت ننماید و نمایندگانی به آنجا نفرستد[7] و مانع دخالت سایر امرای افغان در هرات شود،[8] و هرگاه مداخله انگلیسیها در هرات مشهود شود[9] این سند باطل و تعهدات ایران هم کان لم یکن خواهد بود.[10]
با وجود این توافق، سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه حاکم خراسان همچنان در امور هرات مداخله میکرد و تصمیمات مهم هرات با نظر او انجام میگرفت.[11]
قطع مناسبات ایران و انگلیس
دولت انگلیس که از روابط نزدیک بین صیدمحمدخان و دولت ایران ناراضی بود به دنبال مقدماتی که فراهم کرده بود درصدد برانداختن امیر هرات برآمد و مدعیانی برای او فراهم ساخت.[12] و دوستمحمدخان را به تصرف هرات تشویق نمود. چون پس از استقرار دولت محمدخان در کابل راه برای پیشرفت سیاسی انگلیس در افغانستان باز شد و حکومت هند انگلیس امیر مزبور را تقویت نمود و او را به فتح و تسخیر هرات و تشکیل حکومت واحد افغانستان تحریک کرد. انگلستان به این ترتیب میخواست هرات را به دوستمحمدخان بسپارد و یا آن را به شکل سدی بین ایران و افغانستان قرار دهد.[13]
صیدمحمدخان با اعمال نسنجیده و رفتار ناپسند خود، اسباب نارضایتی مردم هرات را فراهم ساخت و از خود رنجانید و حتی در سال 1855 (1271هـ.ق) به سیستان و بیرجند نیز دستاندازی کرد و اموال مردم آن نواحی را به غارت برد.[14] به همین خاطر در سال 1855 در شورشی که در هرات رخ داد صیدمحمدخان کشته شد و نیروهای دوستمحمدخان به حوالی شهر رسید. چون دولت انگلیس به تعهدات خود پایبند نمانده بود و دوستمحمدخان، حاکم قندهار را برای حمله به هرات تشویق کرده بود، دولت ایران نیز درصدد دفاع از هرات برآمد. ناصرالدینشاه درصدد برآمد قبل از آنکه هرات به دست دوستمحمدخان بیفتد آن شهر را نجات دهد و لذا به سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه والی و حاکم خراسان دستور داد در رأس ارتشی عازم هرات گردد.[15]
دولت انگلستان که از این اقدام شاه بسیار ناراضی بود درصدد نشان دادن واکنش برآمد و درمدت کوتاهی روابط بین دو کشور تیره شد و در 30 مارس 1855 معاهده پیشاور بین حکومت انگلیس و هند و دولت محمدخان علیه ایران منعقد گردید. انگلیسیها سعی کردن با تهدید و تخویف ایرانیان و توسل به بهانههای گوناگون مانع لشکرکشی به هرات گردند.[16]
از طرف دیگر حمایت سر چارلز مری،[17] وزیر مختار انگلستان از یک نفر ایرانی به نام میرزا هاشم خان نوری و انتصاب وی در کنسولگری انگلیس در شیراز باعث تشدید بحران شد. دولت ایران با عنوان اینکه میرزا هاشمخان قبلا در استخدام آن دولت بوده و نمیتواند بدون اخذ ورقه خاتمه خدمت رسمی از طرف یک دولت خارجی شغل بپذیرد، با این انتخاب مخالفت کرد. وزیر مختار انگلیس نیز نامه توهینآمیزی به ناصرالدین شاه نوشت[18] و از دولت ایران تقاضای عذرخواهی کرد و چون دولت ایران این تقاضا را نپذیرفت، در 5 دسامبر 1855، سفارت را تعطیل کرد و از ایران خارج شد.[19] بدیهی است که این موضوع بهانهای بیش نبود و علت واقعی نارضایتی انگلیسیها، مسئله هرات بود. به هرحال مناسبات ایران و انگلیس قطع شد.[20]
تصرف هرات توسط ایران
همانطور که در سطور قبل آمد، مردم هرات به ستوه آمده، برای دفع صیدمحمدخان با همدیگر متحد شد و سر به شورش برداشتند و صیدمحمدخان را کشتند[21] شاهزاده محمدیوسفخان، پسر شاهزاده قاسم را که تحت حکومت والی خراسان به سر میبرد به جای صیدمحمدخان برگزیدند و او از طرف ناصرالدینشاه تأیید گردید.[22] در بهار 1856 (1272) وقتی محمدیوسفخان امیر جدید هرات در مقابل حمله قوای دولت محمدخان از ناصرالدینشاه تقاضای یاری کرد،[23] ناصرالدینشاه در این هنگام برآن شد از گرفتاریهای انگلیس در جنگ کریمه با دولت روسیه بهره ببرد، و به هرات حمله کند و مانع اشغال این شهر به وسیله دولت محمدخان و انگلیسیها گردد.[24] با این تصور ناصرالدینشاه به حسامالسلطنه دستور داد به هرات حمله نماید و مدعی شد که دولت محمدخان شهر قندهار را تسخیر کرده و درصدد تصرف هرات است و دولت ایران به منظور حفظ سرحدات خود مجبور به مداخله و اقدام نظامی در هرات گردیده است.[25]
حسامالسلطنه با بیست فوج پیاده و هزار نفر تفنگچی به سمت هرات حرکت کرد. سپاه ایران همان راهی که سپاه محمدشاه قبلا طی کرده بودند، پیش گرفتند و نخست به قلعه غوریان، که کلید هرات بود حمله بردند. سردار مجیدخان افغانی پس از اندک مقاومتی قلعه را تسلیم کرد و در آن موقع فرمانفرما حاکم فارس نیز با ده هزار سرباز از فارس به کمک حسامالسلطنه رسید و متحدا به سمت هرات رفتند.[26]
محمدیوسفخان دروازههای هرات را به روی ارتش ایران گشود و از آنان استقبال کرد. ولی چون ایرانیان به عنوان فاتح وارد هرات شده و نسبت به اهالی شهر رفتار غرورآمیزی داشتند، محمدیوسفخان از کرده خود پشیمان گردید و به این طرز رفتار اعتراض کرد. ایرانیان به عنوان اینکه محمدیوسفخان تبعه ایران بوده و حق اعتراض ندارد به او وقعی نگذاشتند.[27] محمدیوسفخان هم پرچم انگلیس را برفراز قلعه هرات برافراشت و سپاه ایران را از شهر بیرون کرد. در سرتاسر تابستان 1856 سپاه ایران به محاصره هرات اشتغال داشت تا اینکه محمدیوسفخان درصدد برآمد تسلیم شود.[28] عدهای از بزرگان و خوانین هرات که با این کار مخالف بودند وی را دستگیر نموده به اردوی ایرانیان فرستادند و پیغام دادند شاه ایران به این ترتیب بهتر میتواند از او استفاده کند.[29]
معاون او عیسیخان (امیر جدید) شهر را مدت چند ماهی نگهداشت او هم پس از مدتی مقاومت، عاقبت در اول نوامبر 1856م تسلیم شد و دروازههای شهر را به روی ایرانیان گشود و هرات سقوط و به دست ایرانیان افتاد.[30] حسامالسلطنه و سرداران او مورد تقدیر و تشویق ناصرالدینشاه قرار گرفتند و خلعت و نشان دریافت داشتند.[31]
اعلام جنگ انگلیس به ایران
بعد از تصرف هرات توسط ایرانیان، دولت انگلیس که این پیروزی ایران را تحملناپذیر میدانست، دیگر صبر را جایز ندانسته و طی اعلامیهای که در همان روز در کلکته انتشار دادند، به عنوان اینکه دولت ایران سند مورخ 25 ژانویه 1853م را نقض کرده و برخلاف تعهدات خود، هرات را متصرف شده است. حالت جنگ بین دو دولت را اعلام نمودند.[32]
به دنبال صدور این اعلامیه ناوگان انگلیس در خلیج فارس مرکب از هشت کشتی جنگی و تعدادی ناوگان بخاری و بادی، تحت فرماندهی دریادار استاکر[33] به ایران تجاوز نمود و در 4 دسامبر 1856 جزیره خارک را متصرف گردیدند. پنج روز بعد، در 10 دسامبر، یک تییپ مختلط از قوای انگلیسی و هندی در حوالی بوشهر به خاک ایران پیاده شدند و شروع به پیشروی به سوی شیراز نمودند.[34]
در فوریهی 1857م ارتش انگلیس از بوشهر به سوی برازجان رهسپار گردید، ژنرال سرجیمز اوترام،[35] فرمانده قوای مزبور دستور داد به سپاه هفت هزار نفری فارس که تحت فرماندهی مهرعلیخان شجاعالملک در برازجان موضع گرفته بود، حملهور شوند.[36] اما وقتی انگلیسیها به برازجان رسیدند، ایرانیان آنجا را تخلیه نموده و عقبنشینی کرده بودند.[37] اوترام دستور داد سربازانش انبار اسلحه و مهمات برازجان را منفجر کرده و سپس عازم مراجعت به بوشهر شدند. وقتی شجاعالملک از این موضوع مطلع شد به نیروهای انگلیسی شبیخون زد. در نبردی که در 9 ژانویه 1857م در خوشاب، بین قوای ایران و انگلیس درگرفت انگلیسیها در نتیجه نظم و انضباط و تفوق نظامی و سلاحهای پیشرفتهتر، موفق شدند سپاه ایران را به سختی شکست داده، تار و مار نمایند.[38]
عملیات بعدی انگلیسیها حمله به خوزستان بود. در اول مارس 1857م نیروهای انگلیسی در حوالی محمره (خرمشهر کنونی) از کشتی به خاک ایران پیاده شدند. سپاه خوزستان تحت فرماندهی خانلرمیرزا احتشامالدوله، ابتدا مقاومت مختصری از خود نشان داد[39] ولی توپخانه انگلیسیها این مقاومت را درهم شکست و کشتیهای انگلیسی وارد شطالعرب و کارون شدند و محمره را در 27 مارس 1857م و اهواز را در اول آوریل، تصرف نمودند.[40]
مقارن این وقایع سیدسعید، سلطان مسقط و عمان هم به تحریک انگلیسیها به بندرعباس حمله نمود و دولت ایران در موقعیت بسیار نامساعد و خطرناگی قرار گرفت.[41]
پیشنهاد میانجیگری روسیه و فرانسه به ایران
دولتهای فرانسه و روسیه که درصدد تداوم سیاست توازن قوا در اروپا و سایر نقاط جهان بودند، مایل به شکست ایران و قدرتگیری روزافزون انگلیس در این منطقه از جهان نبودند، وقتی مشاهده کردند که ایران تاب و مقاومت در برابر انگلیسیها را ندارند، به ناصرالدینشاه پیشنهاد میانجیگری کردند و مخصوصا به او توصیه نمودند که هرچه زودتر ارتش خود را از هرات فراخواند.[42] ناصرالدینشاه هم که ملاحظه کرد قادر نیست با انگلستان به جنگ بپردازد و نمیتواند امیری هم به مساعدت کشورهای دیگر داشته باشد به نیروهای ایرانی دستور ترک مقاومت داد و تقاضای صلح نمود.[43]
حسامالسلطنه کوشید تا دولت مرکزی را متقاعد سازد که به حمله انگلیسیها اهمیت چندانی ندهد و متوجه گرفتاری انگلیس با انقلاب هندوستان باشد و دست از هرات نکشد ولی کوشش او به جایی نرسید.[44]
از ناکارآمدی دولت ایران این دوره میتوان، این موارد را ذکر کرد، که همزمان با تحولات هرات و جنوب ایران، دولت بریتانیا درگیر شورش سپوی هندیان (نخستین مرحله قیام ملی) در آغاز سال 1867م بود که نتوانست از ضعف پیش آمده در قوای بریتانیا استفاده نماید. انگلیس هم چون به افراد نظامی مأمور خود در ایران برای سرکوب شورش در هند نیاز داشت، ناچار شد که در انعقاد صلح با ایران شتاب کند.[45]
شروع مذاکرات صلح
ناصرالدینشاه در اواخر نوامبر 1856م (1273هـ.ق) یکی از رجال دربار خود را به نام فرخخان امینالملک، مأمور دربار عثمانی کرد تا در آنجا از سفیر انگلیس شرایط صلح را جویا شود. لرد استراتفورد راد کلیف،[46] سفیر انگلستان شرایط سنگینی برای ا نعقاد معاهدهی صلح ارائه داد[47] که خلاصه آن به شرح ذیل بود:
1. شهر هرات از قوای ایران تخلیه شود و خسارات وارده به مردم شهر هرات پرداخت گردد.
2. دولت ایران به عدم دخالت در امور هرات تعهد نماید.
3. پیمان تجاری جدید بین ایران و انگلیس منعقد گردد.
4. دولت انگلیس مجاز باشد در هر یک از شهرهای ایران که مایل باشد کنسولگری دایر نماید.
5. میرزا آقاخان نوری صدراعظم ایران از صدارت معزول گردد.
6. بندرعباس به امیر مسقط و عمان واگذار گردد، زیرا وی در جهت منافع انگلیس برای ایران مزاحمت ایجاد کرده بود.[48]
وقتی که فرخخان، این پیشنهادات را به تهران فرستاد، ناصرالدین شاه زیربار نرفت و به وی دستور داد با وزیرمختار امریکا در استانبول وارد مذاکره شده و میانجیگری دولت مزبور را خواستار شود. دولت امریکا با استناد به دکترین مونرو و سیاست انزواطلب خود، حاضر به قبول این تقاضا نگردید.[49]
میانجیگری فرانسه و پیمان صلح پاریس
فرخخان به دستور ناصرالدین شاه عازم فرانسه شد تا شاید با میانجیگری دولت مزبور انگلیس حاضر به صلح شود. دولت فرانسه که پس از جلوس ناپلئون سوم (1870-1825م) مجدداً نسبت به مساله ایران علاقهمند شده و سفیری به نام پروسپه بوره[50] به تهران اعزام و روابط صمیمانهای با ناصرالدین شاه ایجاد کرده بود، از تقاضای میانجیگری حسن استقبال کرد. ناپلئون سوم، فرخخان را در 25 ژانویه 1857م طی تشریفات باشکوهی به حضور پذیرفت و با وساطت وی مذاکرات صلح بین فرخخان و لُرد کاولی،[51] سفیر انگلیس در پاریس آغاز گردید.[52] کاولی، فرخخان را برای عقد مصالحه به لندن دعوت نمود ولی فرخخان از رفتن به آنجا استنکاف ورزید و صلاح را در آن دید که این کار در پاریس، تحت نظر وزارت خارجه فرانسه به اتمام برسد.[53]
در این هنگام دستورالعملی به این شرح از میرزا آقاخان نوری به فرخخان رسید: «شما اختیار دارید در هر مسئلهای که مورد تقاضای انگلیسیها است موافقت کنید، مگر در دو مورد، یکی سلطنت ناصرالدین شاه و دیگری صدارت من.».[54]
بعد از چندین جلسه مذاکره، بالاخره در 4 مارس 1857م مطابق با 7 رجب 1273، برابر با 14 اسفند 1235هـ.ش، عهدنامهای بین فرخخان و لرد کاولی در یک مقدمه و پانزده فصل به امضاء رسید و صلح بین دو دولت ایران و انگلیس برقرار گردیدکه به پیمان صلح پاریس معروف شد.[55]
مفاد پیمان صلح پاریس
در مقدمه مشخصات امضاءکنندگان پیمان و علل انعقاد پیمان آمده است.
فصل اول: صلح دائمی بین ایران و انگلیس با مبادله این پیمان برقرار میشود.
فصل دوم: با استقرار صلح قوای انگلیس بر اساس شرایط همین پیمان ایران را ترک مینماید.
فصل سوم: با انعقاد پیمان، اسرای دو طرف آزاد میشوند.
فصل چهارم: دولت ایران تعهد مینماید که با امضای پیمان عفو عمومی اعلام نماید و همه اشخاصی که در ارتباط با انگلیس یا قوای مسلح آن بوده و یا اتهاماتی در این حدود دارند مورد عفو عمومی قرار گیرند.
فصل پنجم: ایران متعهد شده که ظرف سه ماه به تخلیه هرات و دیگر نقاط افغانستان مبادرت نماید. یعنی در پایان مهلت امر فوق پایان یابد.
فصل ششم: شاه ایران از هر نوع ادعای سلطنت و حاکمیت نسبت به هرات و سایر قسمتهای افغانستان دست برداشته متعهد میگردد که از مداخله در امور آن سرزمین خودداری نماید و هرات و افغانستان را مستقل بشناسد و از امراء آن هیچگونه علامت اطاعت مثل سکه و خطبه و باج و خراج مطالبه نکند و دولت ایران تعهد میکند که اگر اختلافی با امراء هرات یا سایر نقاط افغانستان پیدا نموده قوه قهریه به کار نبرده و موضوع را به اهتمامات دوستانه دولت انگلیس رجوع نماید و دولت انگلستان هم متعهد است که همیشه نفوذ خود را به کار برده نگذارد از طرف امراء افغان مزاحمتی برای دولت ایران ایجاد گردد.
فصل هفتم: پیشیبینی شده چنانچه یکی از امرای افغان به حدود ایران تجاوز نماید و اقدامات اصلاحی مثمر ثمر نشود دولت ایران خواهد توانست با به کار بردن قوای مسلح از این تجاوز جلوگیری نماید مشروط بر آنکه قوای ایران پس از تأمین منظور و انجام مأموریت خود بلافاصله به خاک ایران مراجعت نماید و دولت ایران این موضوع را وسیله و بهانه تصرف شهر یا قصبهای از افغانستان قرار ندهد.
فصل هشتم: دولت ایران متعهد شده پس از مبادله اسناد این پیمان امرای افغانستان و یا افغانهایی را که به دلایل سیاسی و یا به عنوان گروگان دستگیر نموده بدون اخذ فدیه آزاد نماید و افغانها به همین ترتیب اسرا و محبوسین ایرانی را آزاد خواهند نمود. و در صورت لزوم مأموریتی از طرف دولتین ایران و انگلستان جهت نظارت در اجرای این امر تعیین خواهند شد.
فصل نهم: هر یک از دولتینی انگلیس و ایران با توجه به اصل کاملةالوداد حق دارند در خاک دیگری ژنرال کنسول و کنسول و ویس کنسول و غیره داشته و هر یک از دولتین در مورد مزایایی که برای تجار اتباع دولت دیگر قایل میشود اصل مزبور را رعایت بنماید.
فصل دهم: پس از مبادله اسناد بلافاصله سفیر انگلیس به تهران مراجعت نموده و با تشریفات خاصی که جداگانه تعیین میشود پذیرفته و مستقر خواهد شد.
فصل یازدهم: دولت ایران متعهد شده ظرف سه ماه بعد از مراجعت سفیر مأموری تعیین نماید تا به اتفاق مأموری که از جانب سفارت تعیین میشود به دعاوی نقدی اتباع دولت انگلیس نسبت به دولت ایران رسیدگی نمایند و هر یک از این مطالبات که از طرف کمیسیون مزبور تأیید شود ظرف یک سال از نظر کمیسیون یک دفعه یا به اقساط پرداخت گردد. در مورد دعاوی اشخاصی که قبل از تاریخ قطع روابط ما بین دولتین تحت حمایت دولت انگلستان بودهاند به همین ترتیب عمل خواهد شد.
فصل دوازدهم: پیشبینی میشود که دولت انگلستان در آتیه از حق حمایت اتباع ایران که در استخدام سفارت یا کنسولگری انگلستان نباشند صرف نظر نماید مشروط بر آنکه به سایر دول خارجی چنین حقی داده نشود و ایران تعهد مینماید که هرگونه معافیت و امتیاز و احترامی که برای دول کاملة الوداد و اتباع آنها قابل شود عینا درباره دولت انگلستان و اتباع آن معمول و مرعی دارد.
فصل سیزدهم: قرارداد مورخ اوت 1851م در مورد منع تجارت برده در خلیج فاریس تأیید میشود و از تاریخ انقضاء به مدت ده سال تمدید میگردد ولی هرگاه یکطرف بخواهد آنرا فسخ نماید یک سال پس از اعلام فسخ قرارداد فسخ میشود.
فصل چهاردهم: قرارداد مقرر میدارد بلافاصله پس از مبادله اسناد مصدق عهدنامه سربازان انگلیس که در خاک ایران هستند از عملیات خصمانه دست خواهند کشید و به محض آنکه خاک افغانستان از سربازان ایران و پذیرفته شدن سفیر انگلستان در تهران عملی شد دولت انگلستان نسبت به تخلیه خاک ایران اقدام خواهد کرد و در خلال این مدت فرماندهان انگلیسی اقدامی نخواهند داشت که سبب ضعف اطاعت اتباع ایران نسبت به دولت متبوع خود شود. همچنین دولت انگلستان ترتیبی اتخاذ خواهد نمود که سربازان آن دولت مزاحمتی برای ایرانیان ایجاد ننمایند. و بهای آذوقه و وسایلی را که خریداری مینمایند به نرخ عادلانه بپردازند و دولت ایران هم به مأمورین خود دستور خواهد داد که در مورد تهیه آذوقه برای سربازان انگلیسی تسهیلاتی فراهم سازند.
فصل پانزدهم: مدت سه ماه حداکثر زمان مبادله اسناد پیشبینی شده که باید در بغداد صورت پذیرد.[56]
پس از امضای پیمان فوق که از مفاد آن تحمیلی بودن آن پیداست، در مدت کوتاهی (1273هـ.ق یا مه 1857م) وارد مرحله اجرا گردید. پیمان صلح پاریس در حقیقت قبل از پیاده شدن نیروهای انگلیس به خوزستان و تصرف محمره و اهواز امضاء شده ولی به واسطه فقدان وسایل مخابره تلگرافی، خبر امضای آن به موقع به ژنرال اوترام نرسیده بود.[57] او به محض اطلاع از این خبر دستور تخلیه خاک ایران را داد و در ظرف مدت کوتاهی بوشهر و خارک و اهواز و محمره از قوای انگلیسی تخلیه شد. حسامالسلطنه نیز با دستور دولت ایران علیرغم میل باطنی، هرات را تخلیه نمود.[58] با سلطان مسقط هم قراردادی منعقد گردید که به موجب آن قرار شد چابهار و بندرعباس به مدت 20 سال به اجاره وی واگذار شود و در مقابل وی سالی شانزده هزار تومان به دولت ایران بپردازد و جزایر هرمز و قشم را هم جزء قلمرو ایران بشناسد و به آنها تجاوز نکند.[59] بلافاصله پس از مبادله اسناد مصوبه عهدنامه صلح که در بغداد به عمل آمد، سر چارلز مری وزیرمختار انگلیس که با قهر و تعرض و اهانت به ایران و شاه، ایران را ترک کرده بود، با تشریفات و احترامات به تهران مراجعت و مجددا سفارت را دایر کرد.[60]
[1] . امینی، علیرضا؛ تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط شاه، تهران، خط سوم، 1382، چاپ اول، ص 106.
[2] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، امیرکبیر، 1388، چاپ چهاردهم، ص 272.
[3] . لسانالملک سپهر، محمدتقی؛ ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، تهران، امیرکبیر، 1377، چاپ اول، جلد سوم، صص 1140-1138..
[5] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص272.
[6] . امینی، علیرضا؛ پیشین، صص107-106.
[7] . بهمنی قاجار، محمدعلی؛ ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، تهران، وزارت امورخارجه، 1385، چاپ اول، ص92.
[8] . افشاری، پرویز؛ صدراعظمهای سلسله قاجاریه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1372، چاپ اول، صص175-265.
[9] . سایکس، سرپرسی؛ تاریخ ایران، ترجمهی سیدمحمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، دنیای کتاب، 1370، چاپ اول، جلد دوم، صص507-499.
[10] . مدنی، سیدجلالالدین؛ تاریخ تحولات سیاس و روابط خارجی ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1365، چاپ اول، جلد اول، صص349-348.
[11] . امینی، علیرضا؛ پیشین، ص107.
[12] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص272.
[13] . مدنی، سیدجلالالدین، پیشین، ص 349.
[14] . امینی، علیرضا؛ پیشین، ص107.
[15] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، صص273-272.
[17] . Sir charies Murray
[18] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص351.
[19] . آوری، پیتر؛ تاریخ معاصر ایران، ترجمهی محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه انتشارات عطایی، 1373، چاپ سوم، جلد اول، ص 145.
[20] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص 273.
[21] . نصر، سیدتقی؛ ایران در برخورد با استعمارگران از آغاز قاجار تا مشروطیت، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1363، چاپ اول، صص254-252.
[22] . بینا، علیاکبر؛ تاریخ روابط سیاسی و دیپلماسی ایران، موسسهی علوم سیاسی و امور حزبی، 1352، چاپ اول، صص146-134.
[23] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص273.
[24] . امینی، علیرضا؛ پیشین، ص108.
[25] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص349.
[26] . امینی، علیرضا؛ پیشین، ص108.
[27] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، صص274-273.
[28] . سایکس، سرپرسی؛ پیشین، صص509-499.
[29] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص 352.
[30] . امینی، علیرضا؛ پیشین، ص109.
[31] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص352.
[32] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص274 و امینی، علیرضا؛ پیشین، ص109
[34] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص 352.
[36] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص 274.
[37] . شمیم، علیاصغر؛ ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، افکار، 1374، چاپ پنجم، ص 229.
[38] . امینی، علیرضا؛ پیشین، ص 109 و هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص274
[39] . شمیم، علیاصغر؛ پیشین، ص233.
[40] . گرانت واتسن، رابرت؛ تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، تهران، آئین، 2536، چاپ اول، صص 302-286.
[41] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص352 و امینی، علیرضا؛ پیشین، ص 110 و هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص275.
[42] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین،ص 275.
[43] . امینی، علیرضا؛ پیشین، ص110.
[44] . خان ملک لسانی، احمد؛ سیاست گران دوره قاجار، تهران، مگستان، 1369، چاپ اول، صص61-52.
[45] . پتروشفسکی و چند مورخ روسی دیگر؛ تاریخ ایران، ترجمهی کیخسرو کشاورزی، تهران، توس، 1359، چاپ اول، صص358-355.
[46] . Stratford Radcliff
[47] . شمیم، علیاصغر؛ پیشین، ص227.
[48] . رایت، دنیس؛ ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمهی کریم امامی، تهران، نو، 1368، چاپ اول، صص231- 223.
[49] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص 276-275. امینی، علیرضا؛ پیشین، ص 111.
[52] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص276.
[53] . شمیم، علیاصغر؛ پیشین، ص235
[54] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص353.
[55] . بیاتی، خانبابا؛ پنجاه سال تاریخ ناصری، تهران، علم، 1375، چاپ اول، جلد دوم،ص 297.
[56] . اقبال، عباس؛ تاریخ ایران، تهران، خیام، 1380، چاپ نهم، ص 832 و افشار یزدی، محمود؛ سیاست اروپا در ایران، ترجمه سیدضیاءالدین دهشیری، تهران، انتشارات بنیاد افشار یزدی، 1358، چاپ اول، صص244-238 و امینی، علیرضا؛ پیشین، صص113-12 و پتروشفسکی و چند مورخ روسی دیگر، پیشین، صص357 و لسانالملک سپهر، محمدتقی؛ پیشین، صص 1455-1448 و بیاتی، خانبابا؛ پیشین، صص 302-297 و گرانت واتسن، رابرت؛ پیشین، ص 304 و مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، صص 357-353 و شمیم، علیاصغر؛ پیشین، صص 235-234.
[57] . آوری، پیتر؛ پیشین، ص 145 و ا مینی، علیرضا؛ پیشین، ص 109.
[58] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص359.
[59] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ پیشین، ص 277 و آوری، پیتر؛ پیشین، ص 146 و لسانالملک سپهر، محمدتقی؛ پیشین، صص 1455-1448 و پتروشفسکی و چند مورخ روسی دیگر؛ پیشین، ص 357.
[60] . مدنی، سیدجلالالدین؛ پیشین، ص359.