20 آبان 1402, 16:29
اول: یک موضوع مورد بحثی در دانش تاریخ مطرح است که آنچه که در تاریخ رخ می دهد، مبتنی بر تصادف و شانس است یا مبتنی بر یک روند و ساختار قابل استدلال. به عنوان مثال فلان جنگ بزرگ به دلیلی یک اتفاق ساده شروع می شود یا ناشی از یکسری از روند های در موضوعات مختلف است. اغلب افراد بر این عقیده هستند که وقایع تاریخی مهم، در یک روند شکل پیدا می کنند و وارد تاریخ می شوند و اتفاقات خاص فقط در حد بهانه قابل طرح هستند. لذا در مطالعات تاریخی برای فهم تحولات کلان به انواع و اقسام مختلفی از شواهد در حوزه های مختلف ارجاع می دهند که نسبت مستقیمی با واقعه ای که بعداً بوقوع پیوسته دارند و نشان می دهند که اگر در زمان قبل از واقعه، به این شواهد توجه می شد و بر اساس آن تدابیری اندیشیده می شود، مکن بود که فلان واقعه تاریخی اتفاق نیفتد. اما عموما افرادی که در یک تاریخ خاص زندگی و فکر می کنند، توان خارج شدن از تاریخ خود را ندارند و لذا عموما این موارد در بعد از واقعه قابل فهم و به شکل خاص می شوند. مبتنی بر این مقدمه می توان شواهد تاریخی که الان در قالب تاریخ معاصر قابل فهم هستند و افراد در درون آن قرار دارند را نشانه هایی از یکسری وقایع دیگر دانست که می توانند سازنده تاریخ و عصر تازه ای از زندگی انسان ها در جهان باشند.
دوم: عموما در حاکمیت های محلی و منطقه ای به علت زیست تاریخی خاص، امکان اعمال لایه های از تبعیض و تفاوت به شکل های مختلف میسر است، اما در سطح جهانی و وقتی که کل انسان ها می خواهند تحت یک نظم و حاکمیت حقوقی قرار گیرند، دیگر به راحتی نمی توان از نظم، قاعده و یا منطقی حرف زد که در آن سطح، انسان ها دو گانه یا چندگانه فهم شوند. در این سطح، انسان ها، همه انسان های برابر هستند و باید با یک قاعده یا یک استاندارد انها را فهمید و با انها برخورد کرد. ضرورت این نوع مواجهه این است که هر گونه گفت و گو در رابطه با انسان، گفت و گو در رابطه با کل بشریت است و حیات انسانی در جهان، وابسته به فهم زندگی انسانی در آن است. در واقع در سطح جهانی، نمی توان منقطع از نظم جهانی به نظم وضعیت های منطقه ای و محلی رسید و یا بالعکس، نظم های منطقه ای و محلی سازنده نظم جهانی است. در وضعیت نظم جهانیِ فراگیر است که نظم های منطقه ای و محلی در درون آن امکان حیات پیدا می کنند و بالعکس.
سوم: هر گونه فهم از نظم جهانی در واقع نشأت گرفته از فهم انسانی و بالتبع دانش انسانی معرف آن است. منطق نظم جهانی برای نظم دادن به زندگی انسان ها بر روی زمین، فهمی از انسان دارد که این فهم، این توان و امکان را میسر و ممکن می کند که انسان ها، نسبت های یکسانی با موقعیت ها و شرایط مشابه داشته باشند یا بتوانند این نسبت ها را بگیرند. اگر این نسبت گیری ها در فهم انسانی و دانش انسانی معرف آن، عمومی نباشند، عملا نمی توان نظمی جهانی را سامان داد. دو گانه گی در استاندارد ها در مواجهه با موقعیت های مشابه، در واقع نشان دهنده ناتوانی آن منطق و نظم در فهم انسان ( که در علوم انسانی معرف آنها نمود دارد) و بالتبع ساماندهی به جهان انسانی است.
چهارم: در شرایط حضور در یک تاریخ، و در شرایط عادی و معمولی، فهم این دوگانه گی ها در نسبت گیری جوامع و کشورها، به دلایل مختلف مشکل و یا امکان بیان آن سخت است. اما در شرایط خاص و بحرانی که توجهات و حساسیت ها به عرصه عمل فعالین جهانی بیشتر می شود، این استانداردهای دوگانه بیشتر دیده و فهمیده می شود که منطق نظم دهنده به جهان انسانی، برای انسان در معنای عام و عمومی اش، توان فهم جهانی ندارد و افق روشنی را برای آینده نمی تواند بسازد و عملا دارد مانند مابقی نظم های محلی و منطقه ای عمل می کند و به دنبال ایجاد شرایط نابرابر و تبعیض امیز به نفع انسان هایی خاص است.
در این شرایط، نسبت گیری درونی (عاطفی و سپس شناختی) انسان ها به این سمت سوق پیدا می کند که این منطق و نظم، صلاحیت بر تخت نشستن و تجویز و توصیف کردن برای انسان (جهان انسانی) را ندارد. لذا نظم های و نظام های معنایی منطقه ای و محلی از این نظم انسان جهانی فاصله گرفته و به سمت نظم های منطقه ای و محلی و تقویت ان جهت پیدا می کنند. در واقع استاندارد های دوگانه در مواجهه با شرایط و موقعیت های مشابه (به شرط اثبات تشابه) نشانه قدرت و قوت یک نظم معنایی در ساخت جهان نیست، بلکه نشانه ای از ناتوانی آن منطق در ساخت جهان و افول ان در تدبیر نظم جهان انسانی است. اگر نظمی در منطق خود دچار تناقص بود، چاره ای غیر از آن ندارد که تناقص را نشان دهد، اگر بخواهد با استاندارد دوگانه برخورد نکند، نظم خودش دچار افول و از هم پاشیدگی می شود و اگر بر اساس استاندارد دوگانه عمل کند، باز این نظم صلاحیت خود را در میان انسانها و جوامع از دست می دهد. دلیل این که دچار این فلاکت (دوگانه گی) می شوند، به منطق و فهم انسانی اش از انسان نهفته است که نمی تواند مشکل یا مسئله را درست فهم کند و مسئله را می خواهد در رسانه و قدرت فهم و حل کند، در حالی مسئله در منطق فهم انسان و دانش انسانی پشتیبان ان قرار دارد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان