[کد مطلب: 1782]
راهنمای مثبت اندیشی فیلمی در ژانر رمانتیک به کارگردانی «دیوید او راسل» است. او این فیلم را بر اساس داستانی از «متیو کوییک» ساخته است و از این جهت نقاط مثبت فراوانی را میتوان در این فیلم دید. داستان این فیلم دربارۀ شخصی به نام «پت سولتانو» با بازی «بردلی کوپر» است. پس از آنکه همسرِ پت به او خیانت میکند، در بیمارستان روانی بستری شده و بعد از هشت ماه با امیدِ بازگشت به زندگی گذشته از بیمارستان مرخص میشود. اما پت به دلیل منع قانونی، نمیتواند حتی همسر خود را هم ببیند. او برای ساختن آنچه خراب شده است باید نگرشی مثبت به زندگی داشته باشد. در میان این تکاپوها، پت با دختری به نام «تیفانی» که «جنیفر لارنس» عهدهدار این نقش است، برخورد میکند. تیفانی شوهر خود را از دست داده و به لحاظ روانی، او هم در موقعیت مناسبی قرار ندارد. پت از تیفانی میخواهد تا نامهای را به همسرش برساند به شرطی که پت هم در یک مسابقۀ با او برقصد. پت در این گیر و دار باید به خواستههای پدر (رابرت دنیرو) نیز پاسخ دهد. پدرش یکی از هوادران سرسخت تیم عقابهای فیلادلفیا به شمار میآید. تا جایی که گاهی پت را مجبور به همراهی خود در تماشای بازیهای تیم محبوب خود میکند.
این فیلم شرحی از کش و قوسهایی است که برای ما آشنایند و به گونهای هر روز با آن دست گریبانیم. همۀ ما خشمگین میشویم. داد میزنیم و عشق میورزیم. از این جهت روایت در فضایی کاملاً عادی و به دور از هر گونه مفهوم انتزاعی صورت میپذیرد. بیماری روانی در این فیلم کاملاً پذیرفته شده و با اینکه این فیلم قرار است این مسئله را به در قالب کمدی روایت کند اما هیچگاه کمدی از چهارچوبهای اخلاقی خارج نشده و به بیماری روانی به منزلۀ یک سرگرمی پرداخته نمیشود. پدر و پسر هر دو به جهانی مجزا تعلق دارند. اما با این حال برای بقاء خانواده تمام سعی خود را میکنند. پدر گمان میکند که سرگرم کردن پت به بازی فوتبال میتواند راه حل مناسبی برای برون رفت از بحران روانی پت باشد. اما پت نیز گمان میکند با تمرکز بر بازسازی زندگی گذشته میتوان مشکلات روانی خود را حل کرد.
نکته بسیار مهم و البته اجتماعی در این فیلم نوع نگاه یک انسان روانی به خود و جامعه از یک سو و در برابر نگرش جامعه به این دست از انسانها است. متأسفانه ما گاهی به کسانی که مشکلی دارند به دید حقارت مینگریم. به نوعی سعی میکنیم تا حضور اجتماعیشان را کم کنیم و زاویه نشینی را برایشان انتخاب کنیم. غافل از اینکه آنان بیش از هر چیز به ما نیاز دارند و ما نیز به آنان. به جمعی که بتوانند آسوده باشند و حتی یک شام بخورند. پت شخصیت چند گانهای دارد. او ممکن است لحظهای شاد باشد و تنها ثانیهای دیگر غمگین. از این نما، پت انسانی است که پیش بینی کارهای او شاید بسیار سخت باشد. به عنوان نمونه هرچند که او میداند در هنگام آشنایی با تیفانی نباید موضوع مرگ شوهر تیفانی را پیش بکشد اما اتفاقاً در اولین دیالوگها او همین کار را میکند. یا زمانی که همه خواباند با سرو صدا به دنبال فیلم عروسیاش میگردد. این تضادها در کنار مشکلات روحی تیفانی رنگ و بوی جدی میگیرند. تیفانی هم به یک همراه نیاز دارد. همراهی که شاید با او درگیر شود، و حتی کارشان به گلاویز شدن نیز برسد اما میتواند حرفش را فهم کند و با او همدل باشد. از این زاویه، فیلم توانسته یک هارمونی داشته باشد و این نظم در سراسر فیلم همچنان پابرجاست و به نوعی نقطۀ قوّتی برای فیلم به شمار میآید. تلاش برای شروعی مجدد آنهم از سوی یک بیمار روانی، شاید سخت به نظر آید. اما باید واقع بین بود. آن را قبول کرد و مثبت اندیشید. این تمام آن چیزی است که یک انسان دچار مشکل باید برای حل مشکل خود انجام دهد. اما واقع بینی چیست؟ و چگونه میتوان مثبت اندیش بود؟ اینها سؤالاتی است که راهنمای مثبت اندیشی سعی میکند تا جوابی قانع کننده را به بیننده عرضه بدارد.
راهنمای مثبت اندیشی، چند پیشفرض را در دل خود دارد. این پیش فرضها تا آن هنگام که به درستی درک نشوند، نمیتوان درک درستی از طرح فیلم به دست آورد. یکی از این پیش فرضها پیچیدگی روان آدمی است. این فیلم در واقع تبیینی از جزر و مد روان آدمی است. روان بیمرز است و بیانتها. همانطور که هراکلیتوس میگفت که اگر تمامی راهها را بروی باز هم به حدود روان دست نخواهی یافت. این فیلم در لایههای زیرین خود نقدی بر نگاهِ کارکردگرایان و پراگماتیستها به روان آدمی دارد. روان را نه باید در کارکردش دنبال کرد و نه در سودمندیاش تفسیر نمود. در واقع روان در نگاه، در شور و هیجان، در گریهها و خندهها تجلی دارد. روان در کلام جاری است حتی در یک نامه. روان چیزی است که درد را حس می-کند. و البته جایی است که از بیاخلاقیها هم رنج خواهد برد.
پیش فرض دیگر این فیلم نقدی بر مفهوم دیوانگی است. دیوانگی در میان ما یعنی بیخردی و هذیان گویی و البته آزار رساندن به دیگران. اما جنون یک روی دیگر نیز دارد. هر یک از ما میتوانیم از یک زاویه مجنون باشیم. همانگونه که پت، پدر خود را به جنون متهم میکند و فرق خود با او را در بستری شدنش در بیمارستان میداند. استدلال هم استدلال قانع کنندگی است. اگر ضرب و شتم نوعی از دیوانگی است پس چرا پدر پت که نه یک نفر بلکه چندین نفر را کتک زده است، حداقل نباید مدتی را در بیمارستان باشد؟ این فیلم تلاش دارد تا این نکته را به خواننده انتقال دهد که دیوانگی واقعی هنگامی پدیدار میشود که بیخردی بخواهد جانشین واقعیت گردد. بیخردیای که ممکن است در قراردادهای اجتماعیمان حتی به صورت یک اصل مسلّم فرض شوند. این فیلم بیان میکند که پت به جای آنکه راه کینه را به دل بازکند، سعی در حل منطقی آن دارد. او سعی دارد تا ناکامیهای خود را با خردورزی خاصی حل کند. تنها مشکل اینجاست که او در شناسایی موضوع دچار مشکل میشود. و آنگاه که موضوع را میشناسد، آرامشی عمیق روان او را فرا میگیرد. حال زمان عشق ورزی است. اما عشقی که خردورزی یکی از پشتوانههای اساسی آن به شمار می-آید. در واقع عشق، تجلی اساسی احساسات آدمی است. آتش عشق پدید آورندۀ نوعی شوریدگی در درون آدمی است. تمامی منبعهای خیال آدمی را جان میدهد، تغذیه میکند و به رقص در خواهد آورد. و سرانجام نشاط و سرزندگی را به ارمغان خواهد آورد.
مشکل پت قضاوت او دربارۀ نوع احساسات خود نسبت به همسرش نیکی است. این نوع برداشت، نگرانی و دلهره را به همراه دارد. حتی در مواقعی این دلهره به اضطراب تبدیل میشود. جایی که موسیقی ازداواجشان پخش میشود، حس وحشت و نابودی سراسر پت را فرا میگیرد. ترس از دست دادن یک همراه و یا یک حامی، مشکل واقعی او را نشان میدهد. در نتیجه کنشهای دفاعی پت، بر ترس و هراسش میافزاید. در واقع پت در آغاز به همراهی یک نفر به شدت نیاز دارد؛ زیرا احساس خودکم بینی در او وجود دارد. این نگرانی و هراس باعث تشنج رفتاری میشود و که حتی میتواند به زد و خورد با با پدر و مادر نیز منجر شود. در چنین شرایطی او گمان میکند که دیگران همگی میخواهند او را نابود سازند و به همین دلیل آشفتگی خیال و وحشت بیاساس او گسترش پیدا میکند. راهنمای مثبت اندیشی چارۀ کار را در روانی مشترک میان زن و مرد میبیند. در روان آدمی بخشی مردانه وجود دارد و بخشی زنانه. به تعبیر یونگ روان زنانه به صورت واپس زدهای در مرد وجود دارد و به خاطر همین مردان در معشوقه، دنبال روان خود هستند و همچنین روحیۀ مردانه به گونهای واپس زده در لایههای روان زن، حضور دارد. و زنان نیز سعی دارند تا روحیات مردانۀ خود را مردشان کشف کنند.
با این حال باید متذکر شد که شاید در یک سوم پایانی فیلم، دیگر روان خیلی برجستگی ندارد. رومانتیسم راه خود را باز یافته و باز هم داستان برای بیننده آشکار خواهد بود. نکتهای که برخی از ناقدان نیز به درستی به آن اشاره داشتهاند. چه بسا اگر این فیلم رویۀ خود را ادامه میداد و کمتر به کمدی کلیشهای این فیلم توجه داشت، میشد اثری ماندگار را در آثار سینمایی به نظاره نشست. اما با تمام اینها بیپیرایگی و سادگی راهنمای مثبت اندیشی در رساندن چنین موضوعی به مخاطب شایستۀ تحسین است.