كلمات كليدي : بهائيت، شيخيه، بابيت، ميرزا حسين علي نوري، بهاءالله، سيد علي محمد باب، ازليه، پروتستانتيزم شيعي، استعمار، علوم سياسي
نویسنده : مرتضي اشرافي
فرقهی بهائیت بر اساس یک هدف ظاهری و یک هدف باطنی تشکیل شده است. هدف ظاهری بهائیت عبارت است جنگ با شرک و بتپرستی؛ ولی واقعیت بهائیت، چه از جهت فکری و چه عملی، این هدف را تأیید نمیکند، هدف باطنی و پنهان آنها، خدمت به فراماسونری و امپریالیسم جهانی است و این اصل، محور تمام تلاشهای بهائیت از زمان ظهور تا به امروز است، و آن هدف ظاهری را فقط برای اغوا و گمراهکردن سادهلوحان و عوامالناس قرار دادهاند.[1]
بهائیت، فرقهای منشعب از آیین بابیت میباشد، که خود برخاسته از مکتب شیخی است. این مکتب تفسیری فلسفی، عرفانی و باطنی از تشیع است، بنابراین بهائیت را بهرغم منابع بهائی، نمیتوان دین مستقل خواند (با اینحال این فرقه، گاها داعیهی یک دین جدید را دارند). بهائیت از فرقههایی است که سابقهای نسبتا طولانی در جامعهی ما دارد. این فرقه الزامات خاص خود را دارد و به روشهای مختلفی به جذب افراد میپردازد.[2]
بنیانگذار آیین بهائی، میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاءالله است، و این آیین نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ، از مستوفیان و منشیان عهد محمدشاه قاجار و بهویژه مورد توجه خاص قائممقام فراهانی بود که بعد از قتل قائممقام، از مناصب خود برکنار شده و به نور رفت.[3]
بهائیگری بهعنوان یک جنبش اجتماعی در قرن سیزده هجری (نوزده میلادی) در ایران پا به عرصهی وجود گذاشت و بهعنوان حرکتی علیه سنتهای دینی و اجتماعی حاکم بر جامعه به حیات خویش ادامه داد. این جنبش در کنار حکومتهای استعماری و در مقابل فرهنگ اصیل ملی - اسلامی قرار گرفت و بهعنوان ابزار استعمارگران بهکار رفت. از نظر اجتماعی، بروز این جنبش در ایران زمانی بود که پس از جنگهای ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایی، نوگرایی، افکار بسیاری از متفکران و نیز عوام را به خود مشغول کرده و زمینه برای ظهور حرکتهای اجتماعی فراهم شده بود. در چنین شرایطی، جنبشهای اصلاحی چندی در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخی به فکر تغییر فرهنگ ملی حاکم و ایجاد نوآوریهای مذهبی افتادند. در نتیجهی این طرز تفکر بود که فرقههایی چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکتهای احیاگر سنتهای ملی - دینی ایستادند و حرکتهای سنتشکن را تایید کردند. با این طرز فکر کلی، این فرقهها - حتی اگر به قول بعضی به وسیلهی همان استعمارگران به وجود نیامده باشند - آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.[4]
زمینهها و عوامل شکلگیری جریان بهائیت در ایران
ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دستساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده و یا حداقل چهرهی ادیان الهی را مشوش سازند. در مقولهی مهدویت، حدود یکصدو پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس، گروه دستسازی با نام و عنوان بابیت وآیین بهاییدر کشور ما شکل گرفت و طبق بررسیهای به عمل آمده و اعلام محققان، جهتگیری کلی بهائیت جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب امام زمان(عج) تلقی میشوند) و مشغول کردن آنان به مکتب ساختهی بشر بود.[5]
بسیاری بر این باور هستند که علت ظهور بهائیت فقر و مشکلات اقتصادی بعد از ورشکستگی در جنگهای ایران و روس بود. شکست در جنگهای ایران و روس، شکاف عمیقی بین دولت و ملت به واسطهی جداشدن روحانیت از دولت فتحعلیشاه ایجاد نمود.[6] با جداشدن روحانیت و ملت از دولت، دربار تحت سیطرهی روسها و انگلیسها درآمد. اما ملت اقتدار خویش را حفظ نمود و با کشتن "گریبایدف"، نشان داد که ترس و واهمهای از روسها ندارد. از همینجا بود که روسها به فکر شکستن اقتدار ملت افتادند. به تشخیص درست آنان، نقطهی قوت ملت ایران پیروی از نایب امام زمان(عج) بود. از اینرو به فکر فرقهسازی پیرامون اندیشهی مهدویت افتادند.[7]
فرقهی شیخیه، به علت غلبهی روش اصولیین بر شیوهی اجتهادی اخباریین در آغاز دورهی قاجار در حوزههای علمیه شکل گرفت. شیخیهای اخباری مسلک، برای عقب نماندن در داشتن پاسخ برای مسائل جدید، به خیالات متوسل شدند و طرح ایجاد ارتباط با معصومین در خواب و رویا و غیره را مطرح نمودند. این شیوه راه را برای ادعاهای اتصال به معصومین باز نمود. به این ترتیب در این دوره، سید علیمحمد باب خود را باب امام زمان(ع) قلمداد کرد. پس از این ادعا پیروان او بهطور کلی دین را منسوخ اعلام نمودند. در ادامه سید علیمحمد باب دستگیر شد، اما وی در زندان شروع به تدوین "کتاب بیان" نمود و ادعای پیغمبری کرد. ادعای الهیت او به بعد از این ادعا باز میگردد که نام خویش را با استناد به حروف ابجد معادل رباعلی توجیه نمود. بعد از سید علیمحمد، جانشینانش به دو فرقهی ازلیه و بهائیه تقسیم شدند. ازلیه بیشتر تابع احکام و دستورات باب بودند اما بهائیان به رهبری حسینعلی نوری کتاب جدید نوشتند و دین جدید ساختند. دینی که با الهام از تمدن روز اروپا احکامی ساخت که بتواند افراد بیشتری را به خود جلب کند.[8]
بهاییت در عصر پهلوی
رضاشاه نظامی جسوری بود که با کمک انگلیسیها دست به کودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهی رسید. او که از اصالت خانوادگی بهرهای نداشت، نام "پهلوی" را برای خاندان خود برگزید و چنین وانمود کرد که در پی تجدید عظمت گذشتهی ایران باستان است. اما در واقع، بزرگنمایی تاریخ ایران باستان برای رضاشاه به نوعی مبارزه طلبیدن اسلام بود. او میدانست که نمیتواند قدرت اسلام را در حکومت خویش هضم کند، پس سعی داشت تا با خلق ایدئولوژی برای حکومت خود، اسلام را تضعیف نماید. آغاز حکومت رضاشاه مصادف با رهبری شوقیافندی، رهبر بهاییان بود و به نظر میرسد شاه نظر بسیار مساعدی نسبت به این فرقه داشت، بهطوریکه یکی از افسران بهایی را بهعنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب کرد.[9]
در دوران پهلوی، جنبش بهاییت به یکی از شاخههای بسیار با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن، ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور تبدیل شد. رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دینزدایی و روحانیتستیزی خود نهایت استفاده را برد و این مقابله تا کشف حجاب، که از احکام ضروری دین اسلام است پیش رفت. به این ترتیب، دشمنی میان بهاییان و حکومت مرکزی در دورهی پهلوی از میان رفت و برعکس به همکاری میان آنها علیه دین اسلام انجامید.
نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حکومت در عصر پهلوی دوم بسیار زیاد شد. محمدرضا شاه که علاوهبر فقدان اصالت خانوادگی از جسارت پدر هم بهرهای نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایستهی اعتماد میدانست. از آن پس نقش عناصر بهایی در حکومت از حالت غیرعلنی عصر رضاشاه خارج گردیده و بسیاری از مناصب و شغلهای مهم و حساس، در اختیار آنها قرار گرفت.[10]
با این حال، نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درست در زمانی که شاه و اربابان انگلیسی و امریکاییاش فکر میکردند دیگر دین و روحانیت در ایران کمرنگ شده است، ظهور زعیم عالیقدر شیعه، حضرت امام خمینی(ره) و حماسهی عظیمی چون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را در صحنهی سیاست ایران برهم زد.
شاه دیگر حاضر نبود به هیچ قیمتی، حتی سرکوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواستههای روحانیون و مردم تسلیم شود. پس تصمیم گرفت برای کنترل نیروهای مخالف، به عناصر بهایی قدرت بیشتری بدهد و آنها را بهطور علنی، بی هیچ ابایی، در دستگاه دولتی بهکار گیرد.
از جمله مهرههای بهایی که پس از سرکوب قیام 15 خرداد در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و هنری کشور حضور پیدا کردند، میتوان به افرادی چون هژبر یزدانی (سرمایهدار)، ثابت پاسال (رییس رادیو تلویزیون)، فرخرو پارسا (وزیر آموزش و پرورش)، دکتر شاهقلی (وزیر بهداری)، تیمسار ایادی و پرویز ثابتی (معاون ساواک)، اشاره کرد.
اما برجستهترین مهرههای بهایی که توانست در مصدر نخستوزیر قرار گرفته و در دوران صدارتش تعلق او به بهاییت شهرت وسیع یافت، "امیرعباس هویدا" بود. در دوران نخستوزیری هویدا، بهاییان بیش از پیش به مراکز حساس کشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوی دوم منابع اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان در ایران به شمار میآمدند. آنان در تضعیف اقتصادی کشور نیز نقش داشتند و اجناسی را که در ایران ارزانتر تولید میشد، از خارج وارد میکردند. اعتماد محمدرضا شاه به بهاییان باعث شد آنها از موقعیت بهدست آمده برای کسب ثروت و قدرت بهره بگیرند. مرکز بهاییگری در اسراییل قرار داشت و آنها با تشکیلاتی بسیار منظم و گسترده، با این مرکز در ارتباط بودند. به همین مناسبت، غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با کشورهای خارجی به خصوص اسرائیل و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد کشور در راستای منافع بیگانگان عمل میکردند، اقدامات خائنانهی این گروه بر علیه مصالح ملت و مملکت از جملهی عواملی بود که به برانگیختهشدن خشم مردم و انفجاری به نام انقلاب اسلامی در سال 1357 انجامید.[11]
تروریسم سیاسی؛ مشخصهی بهائیان
تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران از اواسط دههی 840 م (1260 ق)، با بابیگری آغاز شد و چنان با بابیگری پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام "بابی" و "تروریست" مترادف بود. بابیها ترور امیرکبیر را طراحی کردند و در شوال 1268 ق، به ترور نافرجام ناصرالدین شاه دست زدند. از آن پس این شیوه در ایران تداوم یافت و بهویژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائیان در عتبات نیز بیکار نبودند و سید اسدالله مازندرانی در عتبات به جرم سوء قصد به آیتالله خراسانی گرفتار شد. [12]
در دوران انقلاب اسلامی ایران، این فرقه برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود بارها بر علیه شخصیتهای علمی، مذهبی و سیاسی ایران دست به توطئه زدهاند.
بهائیان و صهیونیسم
اشتراکات فکری فراوانی میان بهائیان و صهیونیستها به چشم میخورد، که از جملهی آنها، ستاره پنجپر است که از علائم اصلی بهائیان و از نمادهای اسرائیل و شیطانپرستان میباشد.
علاوهبر این دو مرکز اصلی بهائیان در کنار "حظیرةالقدس"، در عشقآباد ترکمنستان و "مشرقالاذکار" در شهر شیکاگو آمریکا قرار دارد، دو شهر "حیفا" و "عکا" در سرزمینهای اشغالی فلسطین، از مراکز اصلی عبادی و مذهبی بهائیان میباشند. مراوده و ارتباط میان تشکیلات بهائیت و صهیونیسم و حمایت پدرانهی آنها از این فرزند نو ظهور در سیاستهای اسرائیل، یک اصل راهبردی به حساب میآید. [13]
جمعبندی
بهائیت یک مذهب مجعول غربی، در شرق و ایران است. مذهب بهائیت از تفسیری یهودی از مذهب تشیع در ایران آغاز شد یعنی "پروتستانتیزم شیعی". چرا که پروتستانتیزم، تفسیر عهد جدید (انجیل) با عهد عتیق (تورات) است که با محوریت "ملیگرایی آلمانی" بهوجود آمد و بهائیت نیز از مقولهی ملیگرایی ایرانی بهره میگیرد. بنابراین سیاست ضد اسلامی بهائیت، همواره ادامه یافته و با هر جریان اسلامخواهی، اعم از فرهنگی و سیاسی، در ایران به مقابله پرداخته و در مقابل جریانهای سنتشکن ضد اسلامی را همراهی نموده است. این فرقه هماکنون کاملا مورد حمایت آمریکا و اسرائیل است و از آن برای مقابله با اسلام استفاده میشود.[14] بیشترین پیروان آنان در آمریکا قرار دارند و در کشورهایی چون هند، اندونزی و برخی از کشورهای آمریکای لاتین طرفدارانی دارند. اصولا آنان به وطن اعتقادی ندارند و به اصطلاح "جهان وطنی" اختیار نمودهاند. هر چند ادعای عدم دخالت در سیاست دارند، اما بهنظر می رسد هدف آنان تشکیل حکومت جهانی بهائی است.