انقلاب، تدا اسكاچ پل، انقلاب اجتماعي، بحران سياسي، دولت تحصيل دار، نخبگان حاشيه اي، علوم سياسي
نویسنده : مرتضي اشرافي
انقلاب اسلامی در ایران در شرایطی رخ داد که نظریهپردازان انقلاب نقش دین و مکتب را در وقوع انقلابها منکر شده یا به حداقل رسانده بودند. از سوی دیگر ایران دارای وضعیتی بود که هیچ کدام از نظریهپردازان و صاحبنظران سیاسی دنیا وقوع انقلاب را در آن نه تنها پیشبینی نمیکردند، بلکه بهطور کلی احتمال آنرا هم ناممکن میشمردند.
به هر حال انقلاب رخ داد، به پیروزی رسید و حدود 30سال است که به حاکمیت خود ادامه می دهد. امروز آنچه فراروی ماست کارنامهی 30 سالهی انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف است. دربارهی دستاوردهای انقلاب اسلامی، کتابها و مقالات فراوانی نوشته شده است و این مسئله را از جهات مختلف علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... میتوان مورد توجه قرار داد.[1]
تدا اسکاچپل از جمله متفکرانی است که به تحلیل انقلابها از جمله انقلاب اسلامی ایران پرداخته است؛ وی متولد 1947م در میشگان آمریکاست و دکتری خود را در سال 1976م از دانشگاه هاروارد اخذ کرده است و هماکنون از استادان برجسته دانشگاه کمبریج انگلستان میباشد. وی در تحلیل جوامع و انقلابها در زمرهی ساختارگرایان قرار دارد. مطالعهی بسیار جدی و عمیق دربارهی سه انقلاب روسیه، چین و فرانسه و مقایسهی آنها با یکدیگر و انتشار کتابها و مقالات متعدد در این حوزه او را در شمار نظریهپردازان مطرح در این زمینه قرار داده است. از آنجا که شرایط تاریخی طرح نظریهی اسکاچپل و نیز نوع طرح و تبویب و تدوین وی، بهویژه سبک نسبتا موفق وی در بررسی و نقد انقلابها و تئوریهای تبیینگر آنها، در مجموع باعث شد تا وی، در میان نظریهپردازان ساختارگرا و نیز در بهکارگیری سبک و روش مقایسهی تاریخی خود در تحلیل انقلابهای اجتماعی، از شهرت خاصی برخوردار شود، برخی را گمان بر این است که اسکاچپل در این نظریه و روش، پیشرو است.[2]
پیش زمینه های تحقق انقلابهای اجتماعی
پیشزمینههای تحقق یک انقلاب اجتماعی از دیدگاه اسکاچپل را در دو سطح ساختار داخلی و خارجی، در مراحل ذیل میتوان خلاصه نمود:
1 . در سطح ساختار داخلی:
در این سطح شامل بحران سیاسی دولت، شورش از پایین و همچنین مشارکت نخبگان حاشیهای میشود:
1. بحران سیاسی دولت: در جوامع دیوانسالار کشاورز، دولتها تحت فشار شرایط بینالمللی، ناگزیر به نوسازی مبادرت میورزند. از آنجا که افراد رده بالای اداری، لشکری و کشوری از طبقه فئودال هستند، دولت منابع مالی برای نوسازی را نمیتواند از آنها تامین کند. دهقانان نیز تا حد مرگ استثمار میشوند و تجار نیز گروهی کوچک و فاقد منابع گستردهی مالی هستند. در نتیجه دولت دچار بحران میشود.
البته، دغدغهی اسکاچپل این است که باید این بحران دولت را به صورت ساختاری فهمید و گرنه، به عقیدهی وی، تمام کسانی که درباره انقلاب مطالبی به رشتهی تحریر آوردهاند، میدانند که انقلابهای اجتماعی با بحرانهای سیاسی آشکار آغاز میشود.[3]
2. شورش از پایین: اسکاچپل میگوید عامل تعیینکننده در شورش از پایین، ساخت داخلی روستاست. در برخی مناطق، که کل روستا بهعنوان یک واحد تولیدی و خان، مسؤول آن است، این نوع ساخت، بهنوعی استقلال نسبی برای روستا میانجامد، در چنین ساختی است که دهقانان بهخوبی درمییابند که خان، دشمن مشترکشان است و این وضع، زمینه را برای شکلگیری شورشی دهقانی مساعد میسازد.[4]
در خصوص شورشها و اعتصابات شهری نیز، اسکاچپل معتقد است که اگرچه شورشهایی که در مناطق شهری صورت میگیرد در انقلابهای اجتماعی نقش مهمی داشتهاند، ولی در مقایسه با شورشهای دهقانی، از اهمیت کمتری برخوردار هستند و در مقابل، اگرچه به شورشهای روستایی نسبت بهعوامل دیگر، کمتر توجه شده است، اما این شورشها، در کلیهی انقلابهای اجتماعی گذشته، نقش مهمی داشتهاند.[5]
3. مشارکت نخبگان حاشیهای: در این باره اسکاچپل معتقد است، شناخت پیشینههای کلی نخبگان، کمک چندانی به پیشبینیهای منطقی وقوع انقلاب اجتماعی یا نتایج حاصل از آن نمیکند. بهنظر وی، در تجزیه و تحلیل نقش نخبگان در انقلاب اجتماعی، باید دولت را کانون توجه قرار داد. او به نخبگان به عنوان دولتسازان آینده که توجه اصلی آنان معطوف به عقلانیکردن، متمرکز نمودن و دیوانیکردن قدرت دولت است، مینگرد نه صرفا بهعنوان نمایندهی یک گروه یا طبقهی معین در جامعه که در جستجوی منافع خود یا طبقهی خود هستند.[6]
اسکاچپل این سؤال را که چرا نخبگان با گرایشهای ایدئولوژی مشابه در فرآیندهای انقلابی، کاملا متفاوت عملکرده و در نتیجه، پیامد کاملا متفاوتی نسبت به آنچه که در وهلهی اول به آن معتقد بودهاند، حاصل شده است؟ را نیز بر اساس مدل تحلیل ساختاری خود پاسخ میگوید. وی معتقد است که مشارکت نخبگان، از آنجا که محدود به موقعیتهای ساختاری اجتماعی، زمینههای تاریخی جهانی و بینالمللی میباشد، رفتار سیاسی آنها حتی به رغم داشتن گرایشهای ایدئولوژیکی متفاوت خواهد بود.[7]
2 . در سطح ساختار بینالمللی:
بهنظر اسکاچپل، در تحلیل انقلابهای اجتماعی نمیتوان تأثیر بهسزای شرایط بینالمللی بر تکوین، روند و تشدید آنها را نادیده گرفت. اسکاچپل با آنکه اهمیت عوامل درون ملی را میپذیرد، اما بر اهمیت عوامل فراملی یا بینالمللی بیش از اندازه تأکید میکند، بهنظر وی تکیهی صرف بر جوامع مدرن در تحلیل انقلابهای اجتماعی، تحلیلگر را تنها به تجربهی جوامع اروپایی محصور میکند، چراکه همهی مفاهیم مربوط به فرایندهای مدرن، از تجربیات اروپای غربی برخاستهاند و انقلابهای ملی، اقتصادی و تجاری نیز از همان جا نشأت گرفته است.[8]
از سوی دیگر، نظریاتی که انقلابهای اجتماعی را بر محور جوامع مدرن تبیین میکنند، ناگزیر از بهکارگیری نظریات نوسازی خواهند بود. این نظریات، بهعنوان تئوریهای جنبشهای هدفمند، در توسعهی اجتماعی، بهخوبی هماهنگ هستند و حتی شاید توسعهی سریع و پراکندهی، انتظارات تودههای مردم را بالا برده و به ظهور نارضایتی گسترده و خشونتهای سیاسی منجر شود و در نهایت حکومت را نیز منقرض سازند.[9]
در هر حال، تغییرات بنیادین و ریشهای در انقلابهای اجتماعی را با صرف تکیه بر تبیینهای ناظر بر تحولات ساختار داخلی، بدون مراجعه و تأمل در ساختار بینالمللی، نمیتوان تبیین کرد. از اینرو، برای تحلیل انقلابهای اجتماعی، در مرحلهی اول باید به نقش کشورها در ساختار اقتصاد جهانی و بینالمللی آنها و در مرحلهی دوم به تغییرات ناشی تأثیر ارتباطات میان کشورها بر انقلابها و تغییرات اجتماعی پرداخت.[10]
نظریه تبیینی اسکاچپل از انقلابها
یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی فروشکستن قالبهای فکری نظریهپردازی در مورد انقلابهاست. از جمله نظریههای مطرح در محافل علمی جهان، نظریهی خانم تدا اسکاچپل در کتاب "دولتها و انقلابهای اجتماعی" است که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979م به چاپ رسید.[11] نویسنده با تفکیک بین انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی بیان میدارد که یک انقلاب سیاسی با تغییر حکومت، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی همراه است. همچنین، منازعات طبقاتی و دهقانی نقشی در آن ندارد. انقلابهای سیاسی ساختار حکومت را تغییر میدهند، ولی ساختار اجتماعی را تغییر نمیدهند، و ضرورتاً نیز ناشی از تعارضات طبقاتی نیستند.
اما یک انقلاب اجتماعی عبارت است از: انتقال سریع و اساسی دولت و ساختارهای طبقاتی یک جامعه که با اغتشاشات طبقاتی از پایین جامعه مثل دهقانان همراهی میشود. علاوهبر این، باعث دگرگونیهای ریشهدار در ساختار طبقاتی و اجتماعی میشوند.[12] بنابراین تعاریف، انقلاب اسلامی ایران را باید در زمرهی انقلابهای اجتماعی به نظر اسکاچپل دانست.
اسکاچپل و انقلاب اسلامی ایران
اسکاچپل که دغدغهی تبیین انقلابهای اجتماعی و نه صرفا سیاسی را دارد، در خصوص ماهیت انقلاب ایران معتقد است که اگرچه این انقلاب مانند دیگر انقلابها نمیباشد که به راحتی بتوان ماهیت آن را تشخیص داد، اما به حدّی متکی بر تودهها است و نیز به حدّی دگرگونکننده روابط بنیادی اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی اقتصادی میباشد که قطعاً بیشتر در چارچوب الگوی سنتی انقلابهای اجتماعی عظیم تاریخی میگنجد تا در چارچوب یک انقلاب صرفاً سیاسی که در آن صرفاً نهادهای حکومتی دستخوش تحول و دگرگونی شده باشند. از سوی دیگر، اسکاچپل با نگاه به انقلاب اسلامی از زاویهی پیامدها و نتایج آن، مدعی میشود که انقلاب ایران همچنان در چارچوب نظریهی ساختاری وی جای میگیرد، بر همین اساس، وی معتقد میشود که انقلاب ایران را نیز باید از طریق یک چشمانداز ساختاری مبتنی بر بینش تاریخی و کلان مشاهده نمود.[13]
تحول در نظریهی اسکاچپل
وقوع انقلاب اسلامی در ایران با تکیه بر ایدئولوژی خاص، رهبری آگاه و مردمی پرشور، نشان داد که این انقلابی جبری و به دور از اراده و تفکر نیست. بلکه پیامد اندیشهی سیاسی خاصی است که حتی در شرایطی که نظریهپردازان انقلاب، امکان وقوع انقلاب را منتفی میدانند، میتواند تحول عظیم در ساختارهای مختلف جامعه به وجود آورد.
اسکاچپل پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1982م با نوشتن مقالهای با عنوان "دولت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران" مینویسد: "اگر در واقع بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته که عمدا و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی تودهای ساخته شده است تا نظام پیشین را سرنگون سازد، بهطور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است. انقلاب آنها صرفا نیامد، بلکه بهصورت آگاهانه و منطقی ساخته شد."[14]
جمعبندی
انقلاب اسلامی ایران از جهات متعددی نظریهی اسکاچپل دربارهی انقلابهای اجتماعی را زیر سؤال برد. اسکاچپل خود به این مطلب بهگونهای تناقضآمیز اعتراف میکند، اما بهرغم این، نمیخواهد بر این اعتراف خود باقی بماند. وی برای گریز از قبول شکست نظریهی خود، بهجای آنکه به اصلاح نظریهاش بپردازد، به پاککردن مسأله از اساس روی میآورد و انقلاب ایران را استثناء معرفی میکند. اگر وی با سیر تحولات تاریخی که منجر به انقلاب شده و هم چنین به ماهیت ایدئولوژی و مکتبی که این انقلاب با اتکاء به آن شکل گرفته، آشنا میبود، نهتنها این انقلاب را استثناء بلکه یک قاعده میدانست؛ قاعدهای مبتنی بر سنت تاریخی انبیاء و معطوف به تکامل روحی معنوی قومی که با اراده و انتخاب خود، حیات طیبه را بر هرگونه حیات دیگری ترجیح دادهاند.