كلمات كليدي : حكمت عملي و نظري، عقل عملي و نظري، قوا، ادراك، كلي، جزيي
نویسنده : مهدي فصيحي رامندي
بدون اغراق این مبحث را میتوان یکی از مهمترین مباحث فلسفی و معرفتشناختی دانست؛ که از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده است. نظری و عملی در فلسفه گاهی تقسیمی برای عقل است و گاهی این تقسیم ناظر به حکمت به کار گرفته شده. هنگامی که نظری و عملی بودن را درباره دانش و معرفت به کار میبریم به آن حکمت عملی و نظری میگوییم.[1] اما گاهی درباره قوه و نیرویی که منشأ این دانش است و عامل درک کننده معرفتهاست سخن میگوییم در این صورت میگوییم عقل عملی و نظری. پس عملی نظری گاهی تقسیمی است برای معرفتها و گاهی تقسیمی است برای نیرو و قوهای که معرفت وابسته به آن است.
عقل و کاربردهای آن
عقل در علوم مختلف به معانی متفاوتی به کار رفته است. در علم کلام عقل به معنای معقولات و قضایایی است که فهم عملی و عمومی بشر آنها را پذیرفته باشد. به نوعی مقبولات عمومی را گویند که خود بر دو گونه است. آداب و رسوم ملی مانند خوبی حمایت از حیوانات و امور ضروری.اما درباب برهان علم منطق، عقل به معنای معقولات یقینی است که از مقدمات باب برهان است. در علم النفس عالیترین مراتب درک را که درک کلیات است عقل میگویند. اما در علم اخلاق واژه عقل به معنای عقل عملی است که در یک اصطلاح خاص به آن، علم معامله نیز اطلاق میشود. به عقل نظری نیز علم مکاشفه گفته میشود.[2]
در فلسفه اولی یا فلسفهای که درباره مابعدالطبیعه بحث میکند عقل یکی از تقسیمات اولیه وجود است. در اینجا عقل به مجردات تام گفته میشود، موجوداتی که هیچ مادهای ندارند و هیچ تعلقی به امور مادی ندارند. در اصطلاح به آنها مفارقات یا موجودات نورانی نیز میگویند.[3] اطلاق عقل بر چنین موجودی ربطی به عقل به معنای قوه درک کننده مفاهیم کلی ندارد. و اینجا عقل به معنایی کاملاً متفاوت از معنای عقل در معرفت شناسی فلسفی است.[4]
تعاریف و کارکردهای عقل نظری و عملی
طیف تعاریفی که برای عقل نظری و عملی ارایه شده است را میتوان در یک تقسیم اولیه دو قسم دانست:
1.یک قوه با دو کارکرد
گروهی که معتقدند عقل عملی و نظری در حقیقت یک قوهاند. یعنی یک نیرو داریم که گاهی کارکرد خاصی دارد که به آن قوه به اعتبار این کارکرد خاص، عقل نظری میگوییم و گاهی دیگر کارکرد دیگری دارد که به اعتبار آن کارکرد بدان عقل عملی اطلاق میشود. مانند هنرپیشهای که دو نقش ایفا میکند. این دیدگاه خود اقسامی دارد که در ادامه بیان میشود. بنابراین در اصطلاح میگویند اینجا تفاوت عقل نظری و عملی در مدرکات آنهاست که در حقیقت عقل اینجا به معنای قوه درک کننده است.[5]
اما این گروه نیز خود دو دستهاند:
دسته اول کسانی هستند که معتقدند اگر مسأله ادراک شده مربوط به امور عملی باشد به این معنا که از اموری باشد که دانستن آن برای عمل کردن است. مانند حسن عدل و قبح ظلم، توکل، تسلیم و رضا و این امور که انسان به آنها علم مییابد که عمل کند. دراین صورت بدان عقل عملی گویند یعنی قوهای که کار آن درک اموری است که شایسته عمل کردناند. اما اگر مسأله ادراک شده از امور عملی نباشد مانند علم به خدا، صفات ذاتی او در این صورت عقل را عقل نظری گویند. بزرگانی مانند فارابی[6]، حاج ملا هادی سبزواری، [7] محقق اصفهانی[8] و مرحوم مظفر این دیدگاه را در معنای عقل عملی و نظری اتخاذ کردهاند.
دیدگاه دیگر با این که میپذیرد عقل عملی و نظری اختلاف ماهوی ندارند و در واقع یک قوه بیشتر نداریم. اما اختلاف آن دو را در این میداند که قوه ای که عقل نظری و مدرک است در برخی شرایط خاص عقل عملی نام میگیرد. به این بیان که به طور کلی هر ادراکی چه مربوط به کلیات باشد چه مربوط به جزئیات و یا چه مربوط به عمل باشد چه نباشد در حیطه عقل نظری است. ما تنها یک قوه داریم و آن عقل نظری است اما اگر حکم این عقل در خارج منتهی به عمل بشود این قوه نام عقل عملی به خود میگیرد. در غیر این صورت بر نظری بودن باقی خواهد ماند. به عنوان مثال، در عقل انسان یک ادراک کلی پدید میآید که احسان به فقیر خوب است. این یک ادراک نظری است. هنگامی که انسان به یک فقیر برخورد میکند عقل انسان آن کلی را بر یک مصداق جزیی تطبیق میکند به این ترتیب که اگر احسان به فقیر خوب است و واین شخص یک فقیر است پس این گزاره بدست میآید که باید به این شخص کمک کرد این تطبیق نیز از احکام عقل نظری است. تا اینجا هنوز از حوزه نظریات خارج نشدهایم. اما به محض این که اقدام به عمل میکنیم و پولی به فقیر میدهیم دیگر از حوزه نظری خارج شده و به حیطه عمل واردمیشویم. بنابراین، این جهش و حرکت برای عمل باعث میشود تمام آن مراحل استنتاجی نظری به عقل عملی تبدیل شوند.[9]
2.دو قوه با دو کارکرد
دیدگاه دوم دیدگاهی است که قایل به تکثر قوا در عقل عملی و نظری است. به این معنا که عقل عملی و نظری را دو قوه مجزا میداند که هر کدام کارکرد خاص خود را دارند. اینجا نیز دست کم دو دیدگاه در میان دانشمندان مسلمان به چشم میخورد:
دسته اول
بزرگانی مانند ابن سینا، بهمنیار، ابوالبرکات بغدادی، ملاصدرا و مولی عبدالرزاق لاهیجی بر این باورند عقل نظری، مطلقا کلیات را ادراک میکند چه کلیاتی که مربوط به اعمال و افعال اختیاری انسان است مانند حسن عدل و قبح ظلم و چه کلیات مربوط به نظر و واقعیات نفس الامری مانند خدا و صفات ذاتی الاهی. اما کار عقل عملی، اندیشه در امور جزیی است برای استفاده عملی از آن. مانند این که باید به این فقیر خاص کمک کرد نتیجه این دیدگاه این است که انسان دو قوه دارد: یکی قوهای که مخصوص ادراک کلیات است (عقل نظری) و دیگری قوهای مربوط به جزییات عملی است(عقل عملی).[10]
دسته دوم
برخی دیگر از بزرگان معتقدند وظیفه عقل نظری به طور کلی ادراک است. هر نوع ادراکی بوسیله قوهای به نام عقل نظری صورت میگیرد. چه مدرک آن کلی باشد چه جزئی چه مربوط به عمل باشد چه غیر مرتبط با عمل. کار عقل نظری درک است. اما عقل عملی قوه عامله است. و کار آن صرفا عمل است. به طور کلی اینها دو قوه کاملاً مستقل برای نفس هستند. مانند قوه غضبیه و شهویه و هیچ نوع اشتراکی با هم ندارند. بزرگانی چون قطب الدین رازی در المحاکمات[11]، مرحوم نراقی در جامع السعادات و ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه این دیدگاه را در تعریف عقل عملی و نظری داشتهاند. میتوان دیدگاه کانت در عقل عملی و نظری را نیز نظر دیگری در این قسم دانست کانت میگوید: عقل به دو طریق میتواند با متعلقات خود سرو کار داشته باشد یکی این که متعلق خود را تعین بخشد در حالی که متعلق مزبور در اصل از منشاء دیگری غیر از خود عقل ناشی شده است. دیگر این که متعلق خود را واقعیت بخشد. «اولی معرفت عقل نظری است دومی معرفت عقل عملی «عقل در نقش نظری خود عینی را که در شهود عرضه شدهاست تعین یا تقوم میدهد. یعنی بر امری که از منشاء دیگری غیر از خود آن حاصل میشود عمل میکند. ولی در نقش عملی خود منشاء به وجود آمدن متعلقات خویش است و مشتمل به اختیارات و ترجیحات اخلاقی است نه به اطلاق مقولات بر معروضات شهود حسی. میتوان گفت که سرو کار ان با ایجاد ترجیحات یا تصمیمات اخلاقی است بر حسب قانونی که ناشی از خود اوست.
به بیان دیگر عقل در نقش نظری تنها درک کننده است و منفعل. اما در عقل عملی عقل واضع و ایجاد کننده قوانین اخلاقی است. در این صورت حکم کننده است.[12]