دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

غزوه غندق

No image
غزوه غندق

كلمات كليدي : تاريخ، غزوه، خندق، احزاب، مشركين مكه، قريش، حيي بن اخطب، بني نضير، ابوسفيان

نویسنده : حبيب عباسي

غزوه خندق یا احزاب یکی از جنگهای رسول‌خدا(ص) با مشرکین و احزاب مخالف از جمله یهود در سال پنجم هجری است.[1]

توطئه یهود

زمانی که پیامبر(ص) دو قبیله یهودی بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر را به خاطر نقض پیمان از مدینه اخراج کردند و مقداری از اموال آنها را ضبط کردند، آنها به ناچار به خیبر رفته و در آنجا سکنی گزیدند و رئیس قبیله بنی‌نضیر، حیی بن اخطب، به مکه رفت[2] و قریش را تحریک کرد تا با هم به جنگ رسول‌خدا(ص) بروند و پیمان صلح با پیامبر(ص) را نقض کنند. هنگامی که ابوسفیان به آنها گفت شما نیز مانند محمد(ص) اهل کتاب هستید و ممکن است این توطئه شما باشد، پس اگر می‌خواهید ما بپذیریم که دروغ نمی‌گویید؛ باید بر این دو بت (لات و عزی) سجده کنید یهودیان برای راضی کردن قریش و سران مکه به جنگ حاضر به سجده بر بتهای مشرکین مکه شدند[3] و زمانی که ابوسفیان بین بت‌پرستی و دین اسلام مقایسه کرد که ما برای حجاج شتران قوی کوهان نحر می‌کنیم و از آنها پذیرایی می کنیم؛ اما محمد(ص) دین اجداد خود را کنار گذاشته است و از یهودیان داوری طلب کرد، آنان بین حقانیت دین مشرکین و دین رسول‌خدا(ص) دین مشرکین را به حق دانستند[4] و اینجا بود که این آیه بر رپیامبر(ص) نازل گردید:[5]

أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلَاءِ أَهْدَى‌ مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ سَبِیلاً. أُوْلَئکَ الَّذِینَ لَعَنهَُمُ اللَّهُ وَ مَن یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تجَِدَ لَهُ نَصِیرًا.[6]

آیا ندیدى کسانى را که بهره‌اى از کتاب (خدا) به آنان داده شده، (با این حال)، به «جبت» و «طاغوت» [بت و بت‌پرستان‌] ایمان مى‌آورند، و درباره کافران مى‌گویند: «آنها، از کسانى که ایمان آورده‌اند، هدایت یافته‌ترند»؟!

آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، یاورى براى او نخواهى یافت.

یهودیان بعد از موفقیت در راضی کردن قریش به جنگ به سراغ قبیله غطفان رفتند و آنها را با وعده پرداخت یکسال محصول خرمای خیبر راضی به همراهی در جنگ کردند.[7]

بنابراین قریش با رهبری ابوسفیان با چهار هزار مرد از مکه خارج شد و فرماندهی جنگ را به عثمان بن طلحة بن ابی‌طلحه داد و در لشکر ایشان هزار نفر شتر و سیصد سر اسب بود و چون به مرّالظهران رسید، دو هزار مرد از قبایل اسلم و اشجع و بنومرّة و کنانه و فزاره و غَطَفان بدیشان پیوست و از آنجا منزل به منزل به سمت مدینه رفتند و از هر جانب لشگری بدیشان پیوسته می‌شد، چندانکه تعداد آنان در نزدیکی مدینه به ده هزار نفر رسید.[8]

پیشنهاد حفر خندق

رسول‌خدا(ص) با مردم در مورد نحوه مقابله با مشرکین مشورت کردند و پس از شنیدن پیشنهادهای مختلف مثل ماندن در شهر و دفاع از نقاط مرتفع و رفتن به خارج شهر و مبارزه رو در رو، پیشنهاد سلمان که از فنون رزمی ایرانی اطلاع زیادی داشت را مبنی بر کندن خندقی پیرامون مدینه انتخاب کردند و دستور دادند، مسلمانان خندقی دور مدینه حفر کنند.[9] تا جنگ در ناحیه‌های خاصی صورت گیرد و جلوی یورش دشمن به داخل شهر از نقاط آسیب‌پذیر گرفته شود.[10]

واقدی تعداد لشگریان مشرکین را ده هزار نفر در سه لشگر و با رهبری مرکزی ابوسفیان می داند؛[11] اما برخی تعداد مشرکین را هجده هزار نفر و مسلمانان را سه هزار نفر ذکر کرده‌اند.[12]

حفر خندق

قرار بر این شد که از احد تا راتج خندقی حفر شود.[13] پس رسول‌خدا برای هر یک از مهاجرین و انصار محدوده‌ای را برای حفر معین کرد[14] و هر چهل ذراع را به ده نفر سپرد[15] واز جبل بنی‌عبید تا راتج را رسول‌خدا(ص) حفر کردند.[16] با تلاش و مجاهدت فراوان مسلمانان کار حفر خندق ظرف مدت شش روز به اتمام رسید.[17]

کارشکنی منافقین و نزول آیه

زمانی که عده‌ای از منافقین مکرر برای امور غیرضروری و دروغی از رسول‌خدا(ص) اجازه می‌گرفتند و کار را رها می‌کردند، خداوند آیه ذیل را در شان آنان نازل کرد:

لَّا تجَْعَلُواْ دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یخَُالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبهَُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ[18]

صدا کردن پیامبر(ص) را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید، خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مى‌شوند و یکى پس از دیگرى فرار مى‌کنند، مى‌داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت مى‌کنند، باید بترسند از اینکه فتنه‌اى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد!.

شرکت نوجوانان در جنگ با اجازه رسول‌خدا(ص)

در این جنگ نوجوانانی مانند براء بن عازب و عبدالله بن عمر و زید بن ثابت که پانزده سال بیشتر نداشتند با اجازه رسول‌خدا(ص) در جنگ شرکت کردند.[19]

نقض پیمان بنی‌قریظه

بعد از استقرار قریش نزدیک مدینه ابوسفیان بن حرب، حُیّ بن اخطب را خواست و به او گفت: اگر بتوانی یهودیان بنی‌قریظه را نیز حاضر به پیمان‌شکنی با محمد کنی خوب است. حیّ بن اخطب سراغ کعب بن اسد رئیس قبیله بنی‌قریظه رفت؛ اما ابتدا کعب او را راه نمی‌داد و از پیمان‌شکنی با رسول‌خدا‌(ص) هراس داشت؛ اما وی او را متقاعد به نقض پیمان با رسول‌خدا(ص) نمود.[20] وقتی خبر به رسول‌خدا(ص) رسید، حضرت سعد بن معاذ و سعد بن عباده را برای تحقیق فرستادند و این دو نفر زمانی که به قلعه بنی‌قریظه رسیدند با دشنام کعب بن اسد به سعد بن معاذ و رسول‌خدا(ص) مواجه شدند و بازگشتند و پیمان‌شکنی بنی‌قریظه طبق فرمان رسول‌خدا(ص) را به صورت رمز به حضرت اطلاع دادند.[21]

نکته جالب این که مسلمانان برای حفر خندق بیل و کلنگ زیادی از بنی‌قریظه عاریه کردند تا بتوانند هر چه سریعتر خندق را حفر کنند.[22]

فعال شدن تبلیغات منافقین

منافقین از نقض پیمان بنی‌قریظه و ترس و وحشت مردم سوء استفاده کردند و سعی کردند تا مسلمانان را دلسرد و ناامید کنند تا آنجایی که مُعَتِّب بن قشیر از منافقین گفت: محمد(ص) ما را به گنجهای کسری و قیصر وعده می‌دهد در حالیکه ما برای دستشویی رفتن در امان نیستیم، خدا و پیغمبر جز به فریب به ما وعده نمی‌دهند.[23]

تلاش خالدبن ولید در ترور رسول‌خدا

محمد بن سلمه می‌گوید: رسول‌خدا(ص) در چادر خود مشغول نماز شب بود که خالد بن ولید به همراه سه نفر از سربازانش نزدیک خندق شدند و به چادر رسول‌خدا(ص) اشاره کردند و گفتند: این قبة محمد(ص) است، تیراندازی کنید پس ما با آنها مقابله کردیم تا هر یک از دو طرف لب خندق قرار گرفتیم و به هم تیراندازی کردیم تا هر دو عقب‌نشینی کردیم که در این درگیری افراد زیادی مجروح شدند.[24]

عبور بزرگان لشگر مشرکین از خندق

مدینه در محاصره مشرکین بود؛ اما جنگی اتفاق نیفتاده بود تا اینکه برخی از جنگجویان مشرکین مانند: عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابی‌جهل از خندق عبور کردند و مبارز طلبیدند.[25]

هلاکت عمرو بن عبدود به دست علی(ع)

هنگامی که عمرو سه بار مبارز طلبید، در هر سه بار جزء علی(ع) کسی جواب مثبت نداد[26] و زمانی که علی(ع) برای مقابله با عمرو بن عبدود به میدان می‌رفت، پیامبر شمشیرش را به او داد و برای او عمامه بست و از خدا برای او طلب کمک کرد[27] و فرمود: اللّهم آَعِنهُ علی یعنی: خدایا علی را بر عمرو نصرت بخش.

و به روایت دست برداشت و گفت: الهی عبیده را در بدر و حمزه را در احد از من گرفتی، این علی که برادر من و پسر عمّ من است.

اللّهم اَحفَظهُ مِن بَین یَدَیه و مِن خَلفِه وَ عن یَمینِهِ و عَن شِمالِه و مِن فَوقِ راسِه و مِن تحتِ قَدَمَیه، فلا تَذَرنی فَرداً وَ انتَ خَیرُ الوارِثینَ. [28]

و جمله تاریخی خود را فرمود که بَرَزَ الایمانُ کُلُّه الی الشِّرکِ کُلُه یعنی همه ایمان مقابل همه شرک قرار گرفت[29] و عمرو بعد از کمی رجز خوانی مقابل علی و زمانی که علی(ع) در پاسخ به این کلام عمرو که دوست ندارم تو را بکشم فرمود؛ اما من دوست دارم که تو را بکشم عصبانی شد و از اسب پیاده شد و نقاب کناز زد و با علی به جنگ پرداخت تا اینکه علی او را به هلاکت رساند.[30] در این هنگام پیامبر(ص) فرمودند:

مُبارِزَةِ عَلِیٍّ بنِ أَبِی طالِب عَلیهِ السََّلام لِعَمرِو ابن عَبدِوَد یَومَ الخَندَق أَفضَلُ مِن أَعمالِ أُمَّتی إلى یَومِ القِیامَة[31].

یعنی: مبارزه علی بن ابیطالب با عمر بن عبدود در روز خندق از همه اعمال امت من تا روز قیامت برتر است.

جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: آنقدر(علی(ع) و عمر بن عبدود) به هم نزدیک شدند و گرد و غبار بلند شد که ما آن دو را ندیدیم تا اینکه صدای تکبیر شنیدیم و فهمیدیم که علی(ع) عمرو را کشته است.[32]

جراحت سعد بن معاذ توسط ابن عرقه

در این جنگ دست سعد بن معاذ صحابی رسول‌خدا(ص) با نیزه ابن عرقة مجروح شد و رسول‌خدا ابن عرقة را نفرین کرد.[33]

اختلاف افکنی در سپاه مشرکین

نُعَیم بن مسعود اشجعی که سه روز قبل مسلمان شده بود خدمت رسول‌خدا رسید و گفت قوم من از مسلمان شدن من با خبر نیستند پس هر دستوری دارید، بفرمایید تا من انجام دهم؛ پس پیامبر(ص) فرمود: اگر می‌توانی برو و اینها را از ما دور کن که نیرنگ نیز جزئی از جنگ است او نیز این کار را به خوبی انجام داد، بنابر‌این نزد کعب رئیس بنی‌قریظه رفت و به او گفت که زندگی و زن و فرزند قریش دور از اینجاست و در مواقع حساس می‌توانند، رها کنند و شما را تنها بگذارند؛ اما اینجا محل زندگی شماست و شما امکان دور شدن از اینجا را ندارید پس با آنها در جنگ همراهی نکنید؛ مگر اینکه تعدادی از اشراف آنها را در قلعه نگه دارید تا مطمئن شوید، آنها شما را در جنگ تنها نخواهند گذاشت، آنها نیز از حرف او استقبال کردند، سپس نزد ابوسفیان رفت و به او گفت اینها از همکاری با شما پشیمان شده‌اند و پشیمانی خود را به محمد(ص) اطلاع داده‌اند و گفته‌اند ما برای اعلام وفاداری اشرافی از قریش را تحویل شما می‌دهیم تا شما گردن بزنید؛ پس اگر از شما خواستند تا بزرگانی از شما به عنوان تضمین ادامه جنگ در قلعه آنها بمانند، نپذیرید. ابوسفیان نیز حرف وی را پذیرفت. بنابراین بزرگان بنی‌قریظه در مذاکره با ابوسفیان این مسئله را مطرح کردند؛ اما آنها نپذیرفتند و بنی‌قریظه نیز با مشاهده خودداری قریش و غطفان از تسلیم تعدادی از اشراف سخنان نعیم بن مسعود را صحیح دانسته و از جنگ منصرف شدند.[34]

امداد غیبی ضربه نهایی به احزاب

عاملی که بقیه عوامل شکست را کامل کرد و تصمیم قریش را برای بازگشت حتمی کرد‌، طوفانی شدن ناگهانی هوا بود به گونه‌ای که خیمه‌ها را از جا می‌کند و دیگهای غذا را از روی آتش پرت می‌نمود، که این امداد غیبی الهی و سردی هوا نیز به سختی کار افزود. چنانکه خدای متعال می‌فرماید:

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکمُ‌ْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِْمْ رِیحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا[35]

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایى (عظیم) به سراغ شما آمدند ولى ما باد و طوفان سختى بر آنان فرستادیم و لشکریانى که آنها را نمى‌دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم) و خداوند همیشه به آنچه انجام مى‌دهید بینا بوده است‌.

و همچنین این آیه نازل شد:

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُواْ خَیرًْا وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَ کاَنَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزًا[36]

خدا کافران را با دلى پر از خشم بازگرداند بى‌آنکه نتیجه‌اى از کار خود گرفته باشند و خداوند(در این میدان)، مؤمنان را از جنگ بى‌نیاز ساخت (و پیروزى را نصیبشان کرد) و خدا قوىّ و شکست‌ناپذیر است!.

در این هنگام رسول خدا حذیفه را به خارج از خندق فرستاد تا تحرکات شبانه دشمن را بررسی کند وی وارد لشگر شد و ابوسفیان را در حال سخنرانی مشاهده کرد که می‌گفت: ای گروه قریش نقطه‌ای که ما در آن هستیم محل زندگی ما نیست چهارپایان ما هلاک شده و باد و طوفان خیمه و خرگاه و آتش برای ما باقی نگذاشته است و بنی قریظه با ما پیمان شکنی کردند صلاح در این است که از اینجا کوچ کنیم سپس بر شتر خود که دستش بسته بود، سوار شد و او را با تازیانه می‌زد و نمی‌دانست که دستهای شترش بسته است.[37]

مقاله

نویسنده حبيب عباسي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS