دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عزیز (اسماءالهی)

No image
عزیز (اسماءالهی)

كلمات كليدي : قرآن، عزّة، عزيز، عزت ممدوح، عزت مذموم، عزت رسول الله، كتاب عزيز، عزيز حكيم، عزيز حميد

نویسنده : علی محمودی

قال علی علیه السلام:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْریاءَ وَ اخْتارَهُما لِنَفْسِهِ دونَ خَلْقِهِ» [1]

«سپاس و ستایش خدای را سزد که ردای عزت و کبریا پوشیده و این دو صفت را برای خویش برگزید نه برای مخلوقش»

واژة عزیز مشتق از "عزّة " و حالتی است که مانع شکست انسان می‌شود. به زمین سخت و گرفته شده نیز عزیز گویند. عزیز کسی است که در اثر نیرومندی امرش غالب و جاری است و مقهور نمی‌شود.[2]

این کلمه را غالب مفسرین از اسماء الحسنی دانسته‌اند و گفته‌اند خداوند ذات مقدسش را با این واژه وصف نموده است، زیرا وجود او متفرّد به عزت حقیقی او بوده و از هرگونه نقص و شریک در مقام الوهیتش مبّری می‌باشد. صفت عزیز، خداوند کریم را بر قادر بودنش نسبت به همه موجودات توصیف می‌کند که هیچ موجودی را نشاید با او مقایسه نمود و پیوسته اوست که بر جهان و جهانیان غالب و چیره است و باید او را بر عزت و عظمت یاد کرد و اظهار عبودیت دائمی و خالصانه نسبت به ساحت مقدس او داشت.لغویون در اصل معنای عزت و عزیز اختلاف نظری ندارند، ولی در مصادیق و وجه ارتباط آن با اصل کلمه اختلافاتی وجود دارد.[3]

عزت ممدوح:

گاهی عزت ممدوح و شایسته است؛ هرجا ذات پاک خداوند را با واژه عزیز توصیف می‌کنیم، این همان عزت واقعی است که مختص به خداست:

«سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبّ‌ِ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُون‌ » [4]

«منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت

(و قدرت)، از آنچه آنان توصیف می‌کنند.»

آری خداوند از توصیفهای بی‌اساس مشرکان و جاهلان منزه است. زیرا آنها گاهی فرشتگان را دختران خدا می‌نامیدند، گاهی میان خدا و جن نسبتی قائل می‌شدند، گاهی موجودات بی‌ارزش همچون قطعات سنگ و چوب را هم ردیف او قرار می‌دادند و ....؛ تکیه بر عزت یعنی قدرت مطلق و شکست ناپذیر، در حقیقت خط بطلان کشیدن بر تمام این معبودهای خیالی است.[5]

خدا، مختص عزت است و مقامی منیع دارد که علی الاطلاق است، یعنی هیچ عامل ذلتی نمی‌تواند او را ذلیل کند و هیچ غالبی نمی‌تواند بر او غلبه کند.[6]

عزت مذموم:

عزت و اقتدار انسانی همیشه شایسته و ممدوح نیست، بلکه بعضاً ناپسند و مذموم است و آن نفوذناپذیری در مقابل حق و تکبر از پذیرش واقعیات می‌باشد و این عزت در حقیقت ذلت است:

«بَلِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فىِ عِزَّةٍ وَ شِقَاق » [7]

«ولی کافران گرفتار غرور و اختلافند.»

شقاق به معنی شکاف است، سپس به معنی اختلاف نیز به کار رفته است. قرآن در اینجا نفوذناپذیری و کبر و غرور و پیمودن راه جدایی و شکاف و تفرقه را عامل بدبختی کفار شمرده است. اینها صفات شومی است که روی چشم و گوش انسان پرده می‌افکند و حس تشخیص را از او می‌گیرد.[8]

در جای دیگر قرآن در مورد دشمنان پیامبر خدا(ص) می‌فرماید:

«وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ» [9]

«و هنگامی که به آنها گفته شود از خدا بترسید، لجاجت و تعصب آنها را به گناه می‌کشاند، آتش دوزخ برای آنان کافی است و چه بد جایگاهی است».

آنها در اثر آن عزتی که با گناه و نفاق کسب کرده‌اند و دل خویش را بیمار ساخته‌اند، دچار نخوت و غرور می‌شوند، بی خبر از آنکه عزت مطلق تنها از آن خدای سبحان است و حاشا بر خدای تعالی از اینکه چیزی را که مخصوص خود اوست و تنها او به بندگان می‌دهد، به بنده‌ای بدهد که باعث گناه و شرّ او گردد. پس معلوم می‌شود عزت مورد بحث در این آیه عزت خدایی نیست، بلکه اصلاً عزت نیست، غروری است که اشخاص جاهل و ظاهربین آن را عزت می‌پندارند.[10]

عزت را از خدای عزیز بخواهیم:

همه مخلوقات به حکم محدودیتشان قابل شکستند، لذا تنها ذات پاک خداست که شکست‌ناپذیر است و هر کس هر عزتی که کسب می‌کند از برکت دریای بی‌انتهای اوست.[11]

در حالات امام حسن مجتبی (علیه السلام) می‌خوانیم: در ساعات آخر عمر گرانبهایش هنگامی که یکی از یاران ایشان درخواست اندرز می‌کند، در ضمن نصایح ارزنده‌ای می‌فرماید: «هرگاه بخواهی بدون داشتن قبیله عزیز باشی و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشی، از سایة ذلت معصیت خدا بدر آی و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر.»[12] مؤید این مطلب در قرآن این‌گونه بیان شده است:

«مَنْ کاَنَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ‌َِّ الْعِزَّةُ جَمِیعًا...» [13]

«کسی که خواهان عزت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزت برای خداست...»

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «به درستی که پروردگار شما هر روز می‌گوید: من عزیز هستم پس هرکس عزت دنیا و آخرت را می‌خواهد پس اطاعت کند عزیز را.»[14]

در اینجا سؤالی مطرح می شود که اگر در قرآن آمده:

«... وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ ....» [15]

«... هرکس را بخواهی عزت می‌دهی و هر که را بخواهی خوار می‌کنی...».

چرا خداوند به برخی عزت می‌دهد و به برخی دیگر نه تنها عزت نمی‌دهد، بلکه بعضاً ذلیلشان می‌سازد؟

جواب این سؤال چندان مشکل نیست:

هیچ یک از کارهای خداوند بیهوده نیست و همه از روی حکمت و علت است. باید علت ذلت و عزت را در خود شخص جستجو کرد، لذا می‌بینیم قرآن پیوسته ذلت را از آن کفار و بدکاران می‌داند که در اثر کفر و کارهای زشت نصیب آنها گردیده است.[16]

«...وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ کاَنُواْ یَکْفُرُونَ بَِایَاتِ اللَّهِ ‌...» [17]

«...و (مهر) ذلت دنیا بر پیشانی آنها زده شد و باز گرفتار خشم خدای شدند، چرا که آنان نسبت به آیات الهی کفر ورزیدند و ...».

رسول الله (ص) مظهر عزت خدا، مؤمنین مظاهر عزت رسول(ص):

«یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلىَ الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنهَْا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَاکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُون‌ » [18]

«آنها می‌گویند: اگر به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون می‌کنند. در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولی منافقان نمی‌دانند.»

این سخن را یکی از منافقان مدینه به نام "عبدالله بن ابی" بر زبان راند، ولی از آنجایی که همه منافقان همین خط و مشی را داشتند قرآن به صورت جمعی از آن تعبیر می‌کند و فعل را جمع می‌آورد (یقولون).

این طرز تفکر که خود را عزیز دانستن و دیگران را ذلیل و خود را ولی نعمت و دیگران را محتاج شمردن، یک تفکر منافقانه است که از غرور و تکبر و گمان استقلال در برابر خدا ناشی می‌شود. در این آیه عزت را علاوه بر خدا، از آن رسول او و مؤمنان نیز دانسته‌اند، چرا که اولیاء خدا نیز پرتوی از عزت او را دارند و به او متکی هستند.

نکته قابل توجه اینکه گرچه در فارسى روزمره ،عزت به معنى احترام و آبرو یا گرانبها بودن است، ولى در لغت عرب چنین نیست، بلکه عزت به معنى قدرت شکست ناپذیر است.[19]

خداوند نامتناهی است؛ همه صفات او نیز ازلی و ابدی هستند؛ حضرت رسول اکرم(ص) مظهر صفات خدای تعالی است، بعد از او مؤمنین مظاهر صفات حضرت رسول(ص) هستند؛ اما کافران و منافقان در ظلمات و جهلند و از صفات الهی چیزی برایشان نیست. آنها توهّم می‌کند که عزّت مخصوص امور دنیوی است، در حالی که از فانی بودن آن غافلند.[20]

در روایات اسلامى روى این مساله تاکید شده است که مؤمن نباید وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزیز باشد او هم براى حفظ این عزت باید بکوشد.

امام صادق علیه السلام میفرمایند:

«مؤمن عزیز است ،مؤمن از کوه محکمتر و پر صلابت‌تر است چرا که کوه را با کلنگها ممکن است سوراخ کرد ولى چیزى از دین مؤمن هرگز کنده نمى‌شود.» [21]

کتاب عزیز:

«ِِإِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ» [22]

«کسانی که این ذکر ‍[قرآن] کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند) و این کتابی است که قطعاً شکست‌ناپذیر است».

اطلاق "ذکر " بر قرآن به خاطر این است که قبل از هر چیز انسان را متذکر و بیدار می‌سازد و حقایقی را که آنان اجمالاً با فطرت خدادای دریافته‌اند با وضوح و تفصیل شرح می‌دهد. کتاب عزیز کتابی است که هیچ کس نمی‌تواند همانند آن را بیاورد و بر آن غلبه کند. کتابی است بی‌نظیر، منطقش محکم و گویا، استدلالهایش قوی و نیرومند، تعبیراتش منسجم و عمیق، تعلیماتش ریشه‌دار و پرمایه و احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهای واقعی انسانها در تمام ابعاد زندگی.[23]

بعضی گویند قرآن عزیز است، چون خداوند عزتش بخشیده و او را از تغییر و تبدیل و تحریف حفظ نموده است. برخی گویند عزیز است یعنی در پیشگاه خداوند عظیم و محترم است.[24]

همراه آمدن عزیز با صفات دیگر خدای تعالی:

اوصافی که از خداوند در آخر آیات آمده رابطه خاص و پیوند نزدیکی با محتوای آیه دارد که دقت در آن نکات مهمی را بازگو می‌کند.

عزیز و حکیم:

این دو واژه در بسیاری از آیات قرآن در کنار هم قرار گرفته‌اند و غالباً در آیاتی است که از تشریع و احکام و بعثت انبیاء و نزول قرآن سخن می‌گوید. اشاره به این که خداوند در تشریع قوانین و نزول آیات قرآن تمام آنچه را مورد نیاز انسانها بوده با نهایت ظرافت و با تمام جزئیات تشریع نموده است. چرا که او علاوه بر اینکه حکیم و آگاه است قدرت بر این کار را نیز دارد و به تعبیر دیگر بهترین قانون را کسی می‌تواند تعیین کند که از همه آگاه‌تر و تواناتر باشد و او کسی جز خداوند نیست. البته در قسمتی از این آیات که با عزیز حکیم ختم می‌یابد، سخن از آفرینش آسمان و زمین و تسبیح موجودات برای خداوند و یا تنظیم خلقت جنین و مانند آن است.[25] اشاره به اینکه نه تنها عالم تشریع که عالم تکوین هم در پرتو علم و حکمت خداوند سر و سامان یافته و سخن کاملی از نظام احسن است.[26]

عزیز و حمید:

«وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِى إِلىَ‌ صِرَاطِ الْعَزِیزِِ الحَْمِیدِ» [27]

« کسانی که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق می‌دانند و به راه خداوند عزیز و حمید هدایت می‌کند».

خداوند عزیز است و در عین توانایی و شکست‌ناپذیری، شایسته هرگونه ستایش نیز می‌باشد. نه همچون قدرتمندان بشر که چون بر تخت قدرت نشینند راه زورگویی و تجاوز و ستمگری و انحصارطلبی را پیش می‌گیرند. هر کسی به راه خدا وارد شد و از راه او رفت، خود را به سرچشمه قدرت و هرگونه اوصاف حمیده، نزدیک می‌کند.[28]

واژه عزیز با کلمات دیگری نیز همراه است که هرکدام دربرگیرنده مضامین عمیقی است که به دلیل اختصار از ذکر آنها خودداری می‌شود.[29]

مقاله

نویسنده علی محمودی
جایگاه در درختواره علوم قرآن و حدیث - قرآن‌پژوهی - خداشناسی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS