نویسنده: حبیب نجف زاده
بارها از کرامات اولیای الهی مطالبی خوانده یا شنیدهاید و یا ممکن است خودتان از کسانی باشید که کرامتی را به چشم دیدهاید. شاید کسانی که اهل تردید و شک بسیار هستند آن را از امور خرافی بشمارند؛ چرا که مدعیان دروغین بسیارند و حتی برخی برای آن که دکانی از تقوا و عرفان بگشایند، ساده لوحانی را میفریبند و امری را به عنوان کرامت جا میزنند را دور خود گردمی آورند و حلقاتی را تشکیل میدهند که سرانجام آن جز آبروریزی و بدبختی برای مریدان حلقه به گوش نیست.
اما توجه به این نکته لازم است که هر کالای باارزش تری، بیشتر مورد توجه شیادان است. ازاین رو شیادان و جاعلان، به عرفان و کرامت بیش از پیش توجه دارند تا کالای دروغین خویش را به بهایی گزاف بفروشند. از آن جایی که مقامات عرفانی، دور از دسترس بیشتر مردم است و ارزش و جایگاه آن در نزد همگان بسیار بالاو والاست، مدعیان ولایت عرفانی و کرامت الهی، برای فریب مردم و بهرهمندی از آثار عشق و علاقه مندی آنان، بیشتر به این سمت کشیده میشوند، لذا بازار شیادان و مدعیان دروغین کرامت و عرفان همچنان گرم است و شیادان، نان خویش را به تنور داغ عشق مردم به اولیای الهی میزنند تا بهرههای مادی و دنیوی برگیرند و ازاین نمد برای خود کلاهی بسازند.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا نگرش قرآن را به کرامات اولیا حتی پس از مرگ و نقش زیارت ایشان در بهره مندی از آثار وجودی شان را تبیین کند و حقیقت «بسمله» اولیای را در مقام «کن» الهی بنمایاند. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم:
یکی از مقامات انسانی، «متاله» (خدایی شدن) است. انسانها از این ظرفیت وجودی برخوردارند که در یک فرآیندی با عبودیت خود به مقام ربوبیت برسند؛ زیرا عبودیت در انسان همان ربوبیت است؛ چنان که از امام صادق(ع) روایت شده است که آن حضرت فرمود: «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه »؛ باطن و گوهر عبودیت همان ربوبیت است.» (مصباح الشریعه) از آن جایی که رسیدن به ربوبیت از طریق عبودیت، گذر از منزل الوهیت است، انسان باید ازطریق عبودیت و فنا در ذات الهی به جایی برسد که مثل خداوند شود که از آن به «متاله شدن» تعبیر میشود. البته برای بسیاری از مردم مثل ومانند خداشدن و متاله گشتن، مفهومی باطل یا محال مینماید، ولی از آیه 72سوره روم به دست میآید که برای خداوند مثل و همانندی است. از این رو میفرماید: «له المثل الاعلی؛ آن ذات یکتا را در آسمان و زمین مثال عالی تر است.» البته این بدان معنا نیست که برای خداوند شریک است، بلکه به معنای آن است که خداوند آفریده ای دارد که برخلاف خودش غنی بالذات نیست و با آن که از فقر ذاتی برخوردار میباشد، ولی در چنان جایگاهی قرارگرفته است که مظهر تام وتمام خداوندی است. از این مظهر تام و تمام خداوندی، گاه به حقیقت محمد(ص) یاد میشود. برای حقیقت محمدی(ص) براساس آیه 11 سوره شوری، همانندی نیست؛ زیرا خداوند در این آیه میفرماید: «لیس کمثله شیء؛ هیچ مثل و مانندی برای خداوند نیست»؛ زیرا حقیقت محمدی(ص) صادر نخست است و هرگز برای صادر نخست، همانند و مثلی نیست. ناگفته نماند که مثل به معنای مظهریت تمام و کمال است. صادر نخست و حقیقت محمدی(ص) مظهریت تمام با خداوند دارد، از این رو وی را «مثل اعلی» برای خداوند نیز میگویند، اما در میان آفریده های هستی، برای صادر نخست نمی توان، مظهر تمام و کمالی یافت و اگر در برخی از روایات، اهل بیت عصمت و طهارت(ع) براساس آیه 16 سوره آل عمران، همانند حقیقت محمدی دانسته شده اند، از این روست که آنان در آن مقام فنا قراردارند و میان آنان امر فراتر از اتحاد به وحدت نوری و وجودی رسیده است، چنان که پیامبر(ص) خود به این مطلب در روایتی اشاره داشته و میفرماید: انا و علی من نور واحد.
حقیقت محمدی
هر چند که کسی را نرسد تا در مقام حقیقت محمدی(ص) مظهریت خداوندی شود و مثل و مانند خداوند گردد؛ ولی برای انسانها این ظرفیت فراهم است تا مراتب عالی را همانند با حقیقت محمدی به دست آورند و حتی خود را به چیزی در محدوده «المثل الاعلی» نسبت به حقیقت محمدی(ص) برسانند. از این رو خداوند از مردم میخواهد تا با سرمشق قرار دادن حضرت محمد(ص)، مسیر متاله شدن خود را به مقصد و پایانی چون آن حضرت (ص) قرار دهند و ربوبیت محمدی(ص) را مقصد و منتهای سیر خود بدانند تا به عنوان مظهر تمام حقیقت محمدی، درمقام «المثل الاعلی محمدی» قرار گیرند. براین اساس فرمان است تا انسان مقصد و فرجام منتهی سیر خویش را «و ان الی ربک المنتهی» (نجم، آیه24) قرار دهد؛ چرا که بازگشت واقعی و سالم و درست بشر تنها از این مقام شدنی است. «ان الی ربک الرجعی» «والیه المصیر» (مائده آیه 81 و علق، آیه8) به سخن دیگر، منتها و غایت سیر انسان های دیگر غیر از حقیقت محمدی(ص)، دستیابی به خدای محمدی(ص) است. کسی که به این مقام دست یافت و مظهر حقیقت محمدی(ص) شد، میتوان او را متاله نامید که از ربوبیت آن مقام بهرهمند خواهدشد ومی تواند تصرفات ربوبیتی خود را در ماسوی انجام دهد. همین مقام مظهریت حقیقت محمد(ص) است که در حدیث قدسی به عنوان مطلوب سیر آدمی معرفی شده است. خداوند در حدیث قدسی خطاب به انسانها میفرماید: عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا حی لااموت اجعلک حیا لاتموت و انا اقول للاشیاء کن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون؛ ای بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من حی نامیرایی هستم و تو را نیز زنده نامیرا میسازم. من به هرچیزی فرمان دهم خواهدشد، تو را نیز چنان میکنم که به هرچه فرمان دهی انجام پذیرد.
بنابراین، هر انسانی میتواند به همانندی در مقامی از مقامات به عنوان مظهری از مظاهر حقیقت محمدی(ص) برسد و در کائنات تصرف نماید. برای دستیابی به این مقام نیز تنها راه اطاعت، به عنوان راه مستقیم و راست و درست معرفی شده است. این راه راست از صراط مستقیم محمدی و اطاعت و ولایت او میگذرد؛ زیرا تنها انسانی میتواند محبوب خداوند شود که خود را به حقیقت محمدی برساند و خشنودی و رضایت آن حضرت(ص) را از طریق ولایت وی به دست آورد: (آل عمران، آیه 13) حدیث قدسی «قرب النوافل» همین معنا را به شکلی دیگر بیان کرده است. خداوند در آن جا میفرماید: ان العبد یتقرب الی بالنوافل حتی کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ویده الذی یبطش به؛ بنده با انجام نوافل به من نزدیک میشود تا من گوش او میشوم که با آن میشنود و دیده اش میشوم که با آن میبیند و دستش میشوم که با آن عمل میکند.
این همان مقام فنایی است که در مراتب عالی تر به شکل فنای مطلق در حقیقت محمدی(ص) تجلی مییابد؛ چنان که حقیقت محمدی(ص) خود فانی در ذات الهی است. (انفال، آیه 71) بندهای که به مظهریت مقام محمدی(ص) و متاله و خدایی شدن در این مرتبه دست یافته باشد، «بسم الله» او به معنای «کن» الهی میشود. از این رو اهل معرفت میگویند: بسم الله الرحمن الرحیم من العبد بمنزله کن من المولی؛ همان طوری که خداوند سبحان با «کن» هر کاری بخواهد انجام میدهد، عبداللهی که متاله شده و خدایی گشته، بسم الله وی همان کار را انجام میدهد. به بسم الله الرحمن الرحیم است که عارف در مقام «کن» مقیم استخداوند در آیه 742 سوره آل عمران میفرماید: هنگامی که امری قطعی شد خداوند به آن میگوید «باش» پس میشود. هم چنین در آیه 38 سوره یس میفرماید: امر الهی این است که هر گاه اراده چیزی کند، به آن میگوید «باش» پس میشود. بنابراین کسی که در مقام «کن» قرار گرفته است، «بسم الله الرحمن الرحیم» وی این گونه موجب ایجاد چیزها میشود و میتواند در جهان و کائنات تصرف کند. خداوند درباره حضرت نوح(ع) میفرماید که وی کشتی را در طوفان عظیم با «بسمله» به حرکت درمی آورد و لنگر میانداخت: بسم الله مجراها و مرسیها (هود، آیه 14) اصولاکسی که خدایی و متاله شده باشد، افزون بر خالقیت و آفریدگاری، در مقام مظهریت میتواند به ربوبیت و پروردگاری نیز بپردازد و مدیریت آن چیز را نیز به دست آورد. این مقام مظهریت و جواز تصرفات در کائنات در آیات قرآنی به عنوان «اذن» از آن یاد شده است. به این معنا که هر که در جهان در مقام خالقیت و یا ربوبیت قرار گیرد میبایست، متاله و مظهر الهی باشد و هرگاه این گونه شد در حقیقت از سوی خداوند ماذون است. از این رو در تمامی معجزات به ویژه خلق موجوداتی چون پرنده یا احیای مردگان و مانند آن سخن از اذن الهی است که یک اذن تکوینی به سبب متاله و خدایی شدن است؛ زیرا کسی که مظهر خداوندگاری خداوند است، مظهر همه اسمای الهی از جمله خالق و محی بودن او نیز میباشد. خداوند در آیه 94 سوره آل عمران اززبان عیسی بن مریم(ع) میفرماید: «من از گل برای شما چیزی به شکل پرنده میسازم، آن گاه در آن میدمم، پس به اذن خدا پرنده ای میشود و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میکنم.»
کرامات اولیای الهی، مظهریت مقام کن
کرامت که به معنای ظهور و بروز امر خارق عادت است، بیانگر مظهریت اولیای الهی در «مقام کن» است. این افراد با عبودیت توانستهاند متاله شده و افزون بر رنگ خدایی و «صبغه الله» (بقره، آیه 831) از گوهر این خدایی شدن در مقام ربوبیت بهره مند شوند.
فرق کرامت و معجزه
کرامت غیر از معجزه است، زیرا این کارهای خارق عادت از این اولیا و انبیای الهی صادر میشود بی آن که در مقام تحدی باشند؛ چرا که هر چیزی که در مقام بیان پیامبری باشد به عنوان دیگری غیر از کرامت شناخته و معرفی میشود. از این رو کارهای خارق عادت پیامبران پیش از اعلان رسمی پیامبری به عنوان ارهاصات و پس از پیامبری به عنوان معجزات شناخته میشود؛ زیرا این دو کار خارق عادت برای اثبات پیامبری و مقدمه چینی برای آن است.
دانشمندان در تعریف ارهاص میگویند: ارهاص، پدیده خارق العاده ای را گویند که از پیامبری پیش از بعثتش پدید آید و علت نامیده شدن آن به ارهاص به سبب این است که ارهاص در لغت به معنای بنای بیت آمده و گویا با این امور خارق العاده، بنای بیت نبوت گذاشته میشود. (موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ذیل واژه ارهاص) اما کرامت که حتی از سوی پیامبران نیز ممکن است پدید آید، هر کار خارق عادتی است که برای تحدی و یا اثبات پیامبری نباشد. (التعریفات، جرجانی، ص 532؛ و نیز المیزان، ج 1، ص 342)
در قرآن از کرامت حضرت یعقوب(ع) سخن به میان آمده است. آن حضرت(ع) خبر زنده بودن یوسف(ع) را به فرزندان خود میدهد (یوسف، آیات 85 و 87 و 49) هم چنین تعبیر خواب یوسف(ع) از سوی یعقوب(ع) را به عنوان یکی از کرامت های آن حضرت(ع) دانسته اند که در آیات 4 و 5 و 100 سوره یوسف گزارش شده است.
استشمام بوی یوسف(ع) از سوی حضرت یعقوب(ع) همزمان با حرکت فرزندانش از مصر، کرامتی دیگر است که در آیه 49 سوره یوسف بیان شده است.
برای حضرت یوسف(ع) نیز دو کرامت بینا شدن حضرت یعقوب(ع) با پیراهن یوسف(ع) (یوسف، آیه 39) و تعبیر خواب پادشاه مصر (یوسف، آیات 34 تا 94) گزارش شده. بنابراین، این گونه نیست که کرامات تنها اختصاص به اولیای الهی داشته باشد، زیرا گاه پیامبران نیز کرامتی داشته اند که شماری از آنها در آیات قرآنی آمده است.
اما درباره غیر پیامبران نیز گزارش هایی در قرآن بیان شده که میتواند اثبات کننده کرامت برای اولیای الهی باشد. خداوند در آیه 40 سوره نمل از کرامت آصف بن برخیا با آوردن تخت بلقیس در کم تر از یک چشم بر هم زدن سخن گفته است. در آیات قبل آن نیز خداوند گزارش میکند که عفریتی از جنیان که در خدمت حضرت سلیمان نبی(ع) بود خواهان آوردن تخت پادشاهی ملکه سبا میشود که از قدرت و کرامت جنیان حکایت میکند؛ زیرا هر چند که آن عفریت این کار را انجام نداد ولی عدم تکذیب سلیمان نبی(ص) و قرآن، خود گواه بر توانایی وی بر انجام کارهای خارق عادت است.
از دیگر اولیای الهی میتوان از حضرت مریم بنت عمران(س) یاد کرد. خداوند در آیه 73 سوره آل عمران گزارش میکند که حضرت مریم(س) هر روز از رزق و طعام الهی برخودار بود که موجب شگفتی حضرت زکریا نبی(ع) شده بود. اینها چند مورد از گزارشهای قرآنی در انجام کرامات توسط اولیای الهی غیر از پیامبران از انسان و جنیان میباشد. بنابراین نمی توان انجام کرامات را انکار کرد و کسانی را که واقعاً از قدرت کرامت به سبب متاله شدن برخوردار هستند متهم به دروغ گویی کرد.
فیض روح القدس
اولیای الهی همان گونه که در هنگام زندگی در دنیا از قدرت ایجاد و تصرف برخوردارند، پس از مرگ نیز دارای این قدرت میباشند بلکه حتی میتوان گفت که در این زمان قدرت ایشان نیز افزون تر میشود؛ زیرا موانع مادی، دیگر وجود ندارد. هر چند که برای متالهین و ربانیین موانع مادی و جسمی معنا و مفهومی ندارد. بنابراین، زیارت قبور ایشان برای ارتباط گیری و درخواست تصرفات جایز است؛ زیرا انکار قدرت تصرف ایشان در عالم برزخ گاه به معنای انکار عالم برزخ و گاه به معنای انکار حکم الهی درباره زنده بودن آنان است. خداوند به صراحت در آیاتی چند از جمله 961 سوره آل عمران از زنده بودن شهیدان و بهره مندی آنان از رزق الهی سخن به میان آورده است. بنابراین، مراجعه به قبور اولیای الهی و درخواست حاجات و تصرف در کائنات به معنای ایجاد ارتباط با عالم برزخ و بهره مندی از انفاس قدسی ایشان است که در عالم برزخ زیست میکنند. حضور در سر قبر برای این است که قبر تعلق به این اولیاء دارد و ایشان نیز به قبور خویش عنایت دارند، از این رو میتوان ارتباط با عالم برزخ و اولیای حاضر در آن جا را این گونه برقرار کرد و از انفاس قدسی ایشان بهره برد.
لسان الغیب حافظ شیرازی عارف بی بدیل میسراید:
فیض روح القدس ارباز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
به هر حال، همگان از کرامت اولیا و درستی آن سخن گفته و حتی دانشمندان شکاکی چون ابن خلدون در مقدمه نیز آن را تایید میکند و مینویسد: اما گفت و گو درباره کرامات آن گروه (متصوفه) و خبر دادن ایشان از مغیبات تصرف در کائنات نیز امری صحیح و انکارناپذیر است. و اگر برخی از عالمان به انکار آن گراییدهاند، شیوه ایشان موافق حقیقت نیست. بعضی از بزرگان فلاسفه نیز قائل به صحت صدور خوارق عادات و کرامات از اولیا و صالحاناند. این اذعان از فیلسوفان اشراقی غریب نیست؛ چنان که شیخ اشراق خاشعانه انواع کرامات و خوارق عادات و رویاهای صادقه را تصدیق میکند. آنچه غریب و واجد اهمیت است، اذعان فیلسوف مشایی بزرگ، شیخ الرئیس ابن سیناست که در اغلب آثار خویش، به ویژه اشارات بحث مستوفایی در این باب دارد: هرگاه بشنوی که عارفی از غیب خبر میدهد و بشارت یا انذاری که قبلاداده است، درست درآمد، پس باور کردن آن برای تو دشوار نیاید؛ زیرا این امر در قوانین طبیعت علل و اسباب معینی دارد... تجربه و قیاس هماهنگ هستند که نفس انسانی به گونه ای در حالت خواب به غیب دسترسی پیدا میکند. پس مانعی ندارد که این دسترسی در حالت بیداری نیز روی دهد، مگر آنکه مانعی محقق داشته باشد که زوال و ارتفاع آن ممکن است.