«حسين»(ع) از مستضعفان مي گويد
حسن رحیم پور ازغدی
قیام عاشورا به عنوان بزرگترین نقطه «حیات انقلابی» تشیع از جهات مختلف همواره مورد توجه قرار گرفته است ابعاد نظری این فرازمندترین نقطه تاریخ حماسه یکی از مسائلی است که نقطه شروع تحلیلها درباره آن محسوب میشود تبیین هدف و مخاطب گیری عاشورا در طول تاریخ در منظر تشخص حسین بن علی(ع) نیز طوری پررنگ است که در بسیاری از سخنان آن حضرت از آغاز حرکت کاروان عاشورا تا شب دهم متجلی است. نوشتار حاضر برداشتی از کتاب «حسین عقل سرخ» از آثار حسن رحیم پور است که بخشی از آن با عنوان حسین از مستضعفان میگوید به تحلیل بخشهایی از خطبه حضرت امام حسین(ع) در منا پرداخته است. اینک با هم آن را از نظر میگذرانیم.
سلام بر حسین بن علی(ع) که امروز به ظاهر از میان بشریت رفتند اما درواقع، سکان فرماندهی همه انقلابهای عدالت خواهانه تاریخ بشر را در دست گرفتند. بسیاری، در طول این هزار و چند صد سال خواستهاند خون حسین بن علی(ع) و اصحابش را شست و شو کنند؛ انگار که اتفاقی نیفتاده یا اتفاقی عادی بوده است مثل همه اتفاقاتی که میافتد؛ اما نتوانستهاند. و سلام میگوییم بر ساحت قدسیه، زینب کبری(س) که از امروز بعداز ظهر، فرمانده تاریخی انقلاب است و این جهاد بزرگ به ایشان محول میشود و خود در حضور یزید فرمودند که من در کربلا، چیزی جز زیبایی و شکوه ندیدم. به راستی باید گفت که بخشی از این زیبایی هم شاهکار خود زینب(س) و مدیون مقاومت زیبای ایشان بود. زینب(س) زیبا عمل کرد و عاشورا و ماجرای عاشورا را تمیز از آب درآورد و نگذاشت قضیه در کربلا و دشت بین نواویس و کربلا محدود و محصور بماند و همان جا دفن بشود. در واقع، زینب کبری(س) عاشورا را از یک ظرف محدود زمانی و مکانی بیرون کشید و وارد کل تاریخ کرد و از آن حفاظت و حراست فرمود.
خطبه امام حسین(ع) در منی در چند منبع شیعی آمده و در تحف العقول هم ثبت شده و کاملا نشان میدهد که سیدالشهدا(ع) از مدتها قبل میدیدند که شیب سیاسی و اجتماعی به سمت کربلاست و عطر عاشورا در فضا هست و از این رو افکار عمومی را از مدتها قبل آماده میکردند و اخطارهای قبلی میدادند و زمینه را میساختند برای اتفاقی که قرار است چند ماه بعد بیفتد. در آن خطبه، ایشان به صراحت خطاب به علما و نخبگان، روشنفکران و مفسران قرآن، اصحاب پیامبر(ص)، تابعین موثر و معتبر و در جمعی نزدیک به نهصد تن از بزرگان، سخنرانی تاریخی و بسیار مهمی کردند که نوعی محاکمه و استیضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قراء قرآن و مفسران اسلام بود و نه فقط یک سند سیاسی- تاریخی بلکه یک سند شرعی و عقیدتی است و به آنها فرمودند اتفاقاتی که دارد میافتد، چیزهایی نیست که از چشم شما پنهان مانده باشد؛ چرا سکوت میکنید؟ شما حق ندارید بی تفاوت باشید؛ زیرا اکنون، یا من کلمه حق را میگویم که باید به من ملحق شوید و یا شعار باطل میدهم که باید مرا متقاعد کنید. در هر صورت، سخنان مرا باید بشنوید و اگر ما را سزاوار حق حاکمیت و حق مقاومت و حق انقلاب و شورش در برابر اینان میدانید، بروید و مردم شهرهایتان را برای مبارزه، بسیج و به سمت ما فراخوان کنید تا به ما ملحق شوند.
همه اینها نشان میدهد که سیدالشهدا(ع) قیام را از مدتها قبل از عاشورا، آغاز کرده بود. فرمود: «من میترسم که اگر دیر بجنید، اسلام بیش از این کهنه شود و ارزشها مندرس گردد و از رواج بیفتد و همه آن شعارها و عظمتها و اصولی که به خاطر آنها سالها قیام شد و شهید دادیم و مبارزات وسیعی صورت گرفت، همه، بیات بشود و اصلاح امور، دیر بشود. میدانیم که گاهی یک اقدام اگر به موقع، انجام بشود، موثر است اما اگر پس از موقع و دیرهنگام انجام گردد، حتی اگر ده برابر، انرژی بگذارید، دیگر تاثیری ندارد؛ چنان که نهضت انتقامی توابین و نمونههای دیگر بعد از ماجرای کربلا، تاثیری در سرنوشت مسلمین نگذاشت. یعنی کوفیان توبه کردند که چرا در همراهی با سیدالشهدا(ع) کوتاهی یا حتی خیانت کرده بودند و نهضت توابین در کوفه برای جبران عاشورا پا گرفت و هزاران تن هم کشته شدند؛ ولی دیگر این خونها فایدهای نداشت؛ حال آن که همانان اگر دو سال- سه سال قبل یا در عاشورا حاضر بوده و همان جا شهید میشدند، بسیار موثر بود و شاید سرنوشت جهان اسلام تغییر میکرد. پس از عاشورا، همه قیامهای متعدد اما نابهنگامی که در انتقام فاجعه عاشورا انجام گرفت، همه بی ثمر بود و ذکر برخی از آنان حتی در تاریخ هم نمانده است. این تجربه نشان میدهد که «درست بودن عمل»، کافی نیست؛ بلکه «بهنگام بودن» آن نیز لازم است و عمل صحیح، در زمان خودش باید انجام بشود. این موضوع بسیار مهمی در همه مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و تربیتی است و همه جا صدق میکند. عمل صحیح، قبل از وقت هم نباید باشد؛ چون میوه نارسیده را نباید چید، بعد از وقتش هم دیر خواهد بود. استدلال امام حسین(ع) هم همین بود که من میترسم که عقاید و ارزشها کهنه شود؛ این زخم، کهنه شود و اصول کم کم از سکه بیفتد و گوشها نشنوند و به تدریج همه، گوشها را به روی حرف حساب ببندند و به روی حرفهای ناحساب، باز کنند و این اتفاقی بود که بعدها افتاد. امام فرمودند: خیانتی که روحانیون یهود و مسیح به توحید و عدالت- که شعار همه انبیاء(ع) بوده- کردند، همان خیانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتکب نشوید. فرمود: خداوند مگر درخصوص احبار نگفت: لولاینهاهم الربانیون؛ یعنی چرا مردان خدا وقتی فساد و بی عدالتی را در جامعه میدیدند، وقتی تبعیض و دروغ و خیانت را میدیدند، سکوت کردند و اعتراض نکردند؟ گفته سیدالشهداء(ع) به این معناست که این آیات، منحصر به روحانیون یهودی و مسیحی نیست؛ شما علمای اسلام نیز مخاطب همین آیات هستید. زیرا شما بر سر اسلام همان بلایی را میآورید که آنها بر سر ادیان الهی پیشین آوردند و با این سکوتتان و کوتاهی در همکاری با من، اسلام را ضایع میکنید. شما میترسید و به ظلمی که پیش چشم شما اتفاق میافتد نگاه میکنید و نهی نمی کنید؛ زیرا به دنبال نام و نان و موقعیت هستید و میخواهید به هر قیمت، زنده بمانید یا میترسید که با شما برخورد کنند. این سازش، یا رغبه و یا رهبه صورت میگیرد. فرمود: از خدا بترسید، از مردم نترسید، از صاحبان قدرت نترسید. آیات قرآن را هم برآنان خواندند، و عرض شد که دراین سخنرانی، حضرت فرمودند که دعوت به اسلام باید همراه با «رد مظالم» باشد. رد مظالم به معنی عقب زدن ستمها و جبران بی عدالتی هاست. همچنین فرمود که دعوت به اسلام باید توام با «مخالفه الظالم» باشد؛ یعنی درگیرشدن با ستمگر هم لازم است و صرفا نباید کلی گویی کنید که ما با ظلم مخالفیم؛ بلکه باید ظالم را پیدا کنید و یقه اش را بگیرید. این فرمایش حضرت سیدالشهداء(ع) در خطبه منی است. چون همه بزرگان اصحاب میگفتند: آقا، ما به طورکلی قبول داریم، صحیح میفرمایید، ما فرمودههای شما را قبول داریم و در کل، درست است! اما سیدالشهداء میفرمود که این «به طورکل» فایده ای ندارد و باید به طور جزء و مشخص، درگیر بشوید. کلی گویی و تکرار واضحات، کافی نیست، باید درگیر شوید. دیگر با سخنرانی نمیشود و کلی بافی، کافی نیست.
جالب است که حضرت از موارد اصلی امر به معروف و نهی از منکر که جزو فلسفه قیام عاشورا است «قسمه الفیء والغنائم» را ذکر میکنند که همان توزیع عادلانه ثروتهای عمومی و بیتالمال و نیز گرفتن مال از اغنیا و ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا و محرومین و کاهش فاصلههای طبقاتی است.
سیدالشهداء(ع) میگویند: «این تکلیف شرعی شما بود و کوتاهی کردید و من برای همین حقوق و حدود ضایع شده، قیام میکنم. شماها در جامعه احترام دارید و این احترام شما هم ناشی از عملکرد خودتان نیست؛ بلکه به خاطر پیامبر(ص) و به احترام دین و انتساب شما به دین و به خداست. مردم جلوی پایتان بلند میشوند و شما را بر خود ترجیح میدهند. «یوثرکم من لافضل لکم علیه و لایدلکم عنده». کسانی که هیچ خدمتی به ایشان نکردهاید و هیچ فضیلتی هم برایشان ندارید، باز شما را برخود مقدم میدانند و میگویند: شما جلوتر بفرمایید. این احترام و اعتبار را از کجا آوردهاید؟ از دین. ولی کجا خرجش میکنید؟ در راه خودتان خرج میکنید. این اعتبار اجتماعی را خرج نمیکنید. مثل حاکمان و شاهدان، با دبدبه و کبکبه رفت و آمد میکنید و به تکلیف شرعی خود عمل نمیکنید. آیا میدانید که همه این اعتبار و احترامی که در جامعه دارید، بدان خاطر بوده است که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید؟! اما چنین نکردید و در بیشتر حقوق خدا کوتاهی کرده و به تکلیفتان عمل نکردید: «عن اکثر حقه تقصرون»
تضییع حق محرومین
سپس فرمود: «اما حق الضعفا فضیعتم و اما حقکم بزعمکم فطلبتم» حق ضعفا را ضایع کردید و پیش چشم شما، مستضعفین و فقرا و محرومین پامال شدند و شما را برنیاشفتید؛ اما درباره حقوق و منافع خودتان مجامله نکردید و همه آن را مطالبه کردید. هر جا سخن از منافع خودتان است، محکم میایستید و هر جا سخن از حقوق محرومین و ضعفاست، کوتاه میآیید. امام حسین(ع) به اصحاب پیامبر(ص) فرمود: «فلامالابذلتموه» نه مالی در راه دین، بذل کردید و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد و عدالت، انفاق کردید. «ولا نفسا خاطرتم للذی خلقها ولا عشیره عادیتموها فی ذات الله»؛ نه حتی جانتان را یک بار هم در راه خالق این جان، به خطر انداختید؛ یک سیلی برای دین نخوردید و نه به خاطر خدا با قوم و خویشهایتان که فاسد بودند، در افتادید. همه این کوتاهیها را کردید؛ اما با وجود این، آرزوی بهشت الهی و همنشینی پیامبر(ص) در آخرت را هم دارید! «انتم تتمنون علی الله جنته و مجاوره رسوله»؛ میخواهید در بهشت، همنشین پیامبران و انبیاء هم باشید در حالی که من منتظر انتقام الهی برای شما هستم. حال که نه شما خود، اهل اقدام هستید و نه وقتی ما اقدام میکنیم، حاضرید از ما طرفداری و حتی یک دفاع خشک و خالی کنید، چگونه امید بهشت دارید؟!»
فراموشی میثاق رسول الله
فرمود: «شما، مردان الهی و مجاهد را اکرام نمیکنید. شما که به نام خدا و به خاطر خدا در میان مردم محترمید و مردم به احترام پیامبر(ص) به شما احترام میگذارند، چرا در راه پیامبر(ص) فداکاری نمیکنید؟ «قد ترون عهودالله منقوضه فلاتفزعون» میبینید که پیمانهای الهی همه نقض شده و زیرپا انداخته شده و فریاد نمیزنید. «اما انتم لبعض ذمم ابائکم تفزعون» اما همین که به یکی از پیمانهای پدران خودتان ذرهای جسارت میشود، فریاد میزنید. میثاق رسول الله(ص) در این جامعه، تحقیر شده و کورها، لالها، زمین گیرها، بیچارهها و محرومین در شهرها رهاشدهاند و کسی به فکر محرومین و بیچارهها نیست. کسی به اینان رحم نمی کند.»
امام بلافاصله بعد از این که از تحقیر شدن میثاق رسول الله(ص)سخن میگویند، بحث محرومین را پیش میکشند که چگونه در شهرها رها شدهاند. پس معلوم میشود که این بحث، از مفاد اصلی پیمان رسول الله(ص) است.
انزوای علمای دین
فرمود: «لا فی منزلتکم تعملون و لا من عمل فیها تعتبون» نه در آن منزلت الهی که دارید، به تکلیف خود عمل کنید، یعنی نه خودتان اهل عمل اید و نه از کسی که عمل میکند و اهل عمل است، حمایت میکنید. این همه احترام و حرمت را برای چه میخواهید؟ برای چه وقت میخواهید؟! کجا میخواهید خرجش کنید؟ «بالادهان و المصانعه عندالظلمه تعملون». (دهن به معنی روغن است. ادهان، روغن مالی یا همین ماست مالی کردن است که ما در زبان فارسی، به کنایه از سازشکاری وسهل انگاری میگوییم.) شما همه چیز را ماست مالی میکنید. مصانعه همان سازشکاری است. میفرماید که شما با ستمگران سازش کردید برای آن که خودتان امنیت داشته باشید. به خاطر امنیت خود، همه ارزشها را فدا کردید. جانتان و منافعتان، از دین خدا نزد شما عزیزتر است. اینها همه محرمات الهی بود که میبایست ترک میشد و شما میبایست نهی میکردید و نکردید. شما از بقیه مردم وضعتان در آخرت، بدتر است. مصیبت شما بیشتر است؛ زیرا مجرای حکومت باید در دست علمای الهی باشد، حکومت باید در دست علمای دین باشد (و همین عبارت سیدالشهداء(ع) یکی از اسناد ولایت فقیه است که امام (رض) به آن استناد کردهاند. «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله» یعنی مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین برحلال و حرام خداوند هستند، اما این مقام را از شما گرفتند و امروز حکومت در اختیار علمای الهی نیست. «انتم المسلوبون تلک المنزله» میدانید چرا از شما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند و شما علمای صالح را از قدرت بیرون کنند.؟! زیرا شما زیر پرچم حق، متحد نشدید، پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود. «ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق بعد البینه الواضحه. لو صبرتم علی الاذی و تحملتم فی ذات الله...» اگر حاضر بودید که زیر بار شکنجه و توهین و اذیت مقاومت کنید و در راه خدا رنج ببرید، حکومت در دست شما میبود، اما شما حاضر نیستید رنج ببرید. «ولکنکم مکنتم» شما در برابر بی عدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید، حال آن که آنان به شبهات، عمل میکنند و طبق شهوات خود حکومت میکنند و دین را از حکومت تفکیک کردهاند. چه چیزی اینان را بر جامعه اسلامی مسلط کرده است؟! «سلطهم علی ذلک فرارکم من الموت» فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کرده است. شما از مرگ میترسید، از شهادت میگریزید و همین فرار شما از کشته شدن باعث شد که آنها بر جامعه مسلط بشوند. شما به زندگی دنیایی چسبیدهاید حال آن که این زندگی از شما جدا میشود؛ ولی شما نمیخواهید از آن جدا شوید؛ اما بدانید که هرکس در راه خدا کشته نشود، عاقبت میمیرد. آیا گمان میکنید که اگر شهید نشوید، تا ابد میمانید؟ اگر شهید نشوید، مدتی بعد باید با ذلت بمیرید. شما دست از دنیا بر نمیدارید؛ اما دنیا دست از شما برخواهد داشت. پس تا دیر نشده، شما علمای الهی، جانتان را در خطر بیندازید، از حیثیت تان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید».
مذمت بزرگان اسلام
سیدالشهدا رو به بزرگان اسلام میگویند: «اسلمتم الضعفاء فی ایدیهم»؛ شما این ضعفا، مستضعفین، فقرا و محرومین را دست بسته و کت بسته تحویل دستگاه ظلم دادهاید و تسلیم اینان گردهاید. «فمن بین مستعبد مقهور»؛ گروههایی از مردم، برده اینان شدهاند و مثل بردههای مقهور و شکست خورده، در زیر دست و پای آنان له میشوند. «و بین مستضعف علی معیشته مغلوب»؛ عدهای هم مستضعف و فقیر و بیچاره اند و نان شبشان را هم نمیتوانند تهیه کنند. «یتقلبون فی الملک بآرائهم.»؛ آنها هم هرگونه میخواهند، حکومت میکنند و این محرومین بیچاره در این جامعه، بی پناهند. «فی کل بلد منهم علی منبره خطیب یصقع.»؛ در هر شهری عدهای را گماشتهاند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. «فایدیهم فیها مبسوطه و الناس لهم خول.»؛ دستشان کاملا باز است و مردم هم زیر دست و پای اینها دست بسته افتادهاند و نمیتوانند از خود دفاع کنند. «لایدفعون یدلامس»؛ مردم نمیتوانند دستی را که به سمتشان میآید تا به آنها زور بگوید، عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند. شما همه این صحنهها را مینگرید و بر نمیآشوبید که چرا فقرا و محرومین در شهرها بی پناه و گرسنه افتادهاند؟ «جبار عنید علی الضعفه شدید»؛ اینان عدهای آدمهای ستمگر و معاندند. صاحبان قدرتی هستند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل میکنند و به روش غیر اسلامی حکومت میکنند و متاسفانه بی چون و چرا هم اطاعت میشوند؛ در حالی که نه خدا را میشناسند و نه آخرت را قبول دارند: «مطاع لایعرف المبدی و المعید فیها عجبا.»؛ واقعاً عجیب است. چرا من تعجب نکنم؟ تعجب میکنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان، صاف و پهن و رام است و حتی یک پستی و بلندی پیش پایشان نمیبینند که لااقل یک بار زمین بخورند و جامعه اسلامی، بیدفاع زیر گام آنان افتاده است. یک عده غاش و خائن، حکومت میکنند، عدهای باج بگیر ستمگر حکم میرانند «و عامل علی المومنین بهم غیررحیم.»؛ و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و مهربانی و انسانیت نبردهاند و شما باز هم ساکتید.»
امام در پایان همین منبر میگویند: «خدایا، تو میدانی که این قیام ما، له له زدن برای سلطنت، تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست؛ بلکه تنها برای سر پا کردن نشانههای دین تو قیام کردهایم. این علامتهای راهنمایی و تابلوهای راه را انداختهاند و من میخوام دوباره این تابلوها را- که راه دین را نشان میدهد- بر پا کنم. قیام من برای این است که مردم گیج و گمراه شدهاند و باید آگاه شوند و باید خون مان را به صورت این خواب زدهها بپاشیم تا بیدار شوند.»
در زیارت شهدای کربلا هم آمده است که «مردم اینک در حیرت و ضلالتاند و دیگر تحلیلی از اوضاع ندارد که چی به چی است و خون شما، تحلیل شفافی از اوضاع به مردم، ارائه کرد و مردم از حیرت و ابهام خارج شدند. حسین(ع) میگوید: من میخواهم دوباره مردم بفهمند که چه خبر است؛ و لو خون من ریخته بشود. خدایا، من برای دوباره سر پا کردن نشانههای دین تو و اصلاح علنی در سرزمین تو قیام کردهام. امام(ع) به «اصلاح علنی»، اشاره میکنند؛ یعنی اصلاح یواشکی و قابل تحریف نه، بلکه اصلاح علنی و ظاهر، میکنیم تا بندگان مظلوم تو، امنیت پیدا کنند، مردم، امنیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیابند و به حدود و احکام و قوانین تو و سنت پیامبر تو در حکومت، عمل بشود که اکنون عمل نمیشود و خطاب به اصحاب فرمود: بعد از همه این حرفها اگر شما حضار و هم پیمانان و هوادارانتان یاریمان نکنید، بدانید که این ستمگران بیش از این بر شما مسلط خواهند شد و آن قدر پیش میروند تا نور پیامبر(ص) را به کلی خاموش کند. در هر صورت اگر به ما نپیوندید خدا ما را بس است (حسبناالله و نعم الوکیل) من با شما اتمام حجت کردم حال آن که میدانم که نمی آئید. گفتم و میدانم که شما جهاد نخواهید کرد.