نظامهای گوناگون در زمینههای متفاوت همواره مورد هجوم آفتها و آسیبها قرار میگیرند. در جهان واقعیتها، هر پدیدهای میتواند آفتهای ویژه خود را داشته باشد و همین آفتهاست که نظامهای ناکارامد را فرسوده کرده، در پایان متلاشی مینماید. نظام مدیریت تبلیغ دینی، که در گستره فرهنگ و دین، رسالت پاسداری و پویش فرهنگ و دین را بر عهده دارد، از این خطر مصون نیست. سهلانگاری و تسامح و تساهل - هر چند در ادعا - در مقابل آفتها میتواند طومار سازمان تبلیغ دین را در مدتی کوتاه یا زمانی دراز در هم پیچد و از آن پوستهای تهی از مغز بسازد. این مهم زمانی جدیتر به نظر میرسد که این نظام تبلیغی دشمنانی کارآزموده، با پشتکار و با انگیزه براندازی در پیشرو داشته باشد. بر این مبنا، از توجه به آفتها و شناسایی آنها و سپس درمان و در صورت آرمانی، پیشگیری از آنها گریز و گزیری نیست. از میان این آسیبهای خرد و کلان، برخی پایههای بنیادین را هدف قرار میدهند و برخی دیگر در درازمدت یا زمانی کوتاه میتوانند پیکره مدیریت را دچار تلاشی و انهدام نمایند. در گفتار ذیل این آسیبها بررسی میشوند:
1- فقدان ایمان و هدف، و هراس از شرایط
مدیریت در تبلیغ دین، باید ارشاد جامعه را تکلیفی مقدس بداند، آن را رسالتی الهی بشمارد، مشقات راه را با جان و دل پذیرا گردد، از کمبود امکانات نهراسد و با تمامی توان در ادای مسئولیت خطیر خویش بکوشد.
انبیا و رسولان الهی علیهمالسلام در این میان، الگو و اسوهای بیبدیل به دست میدهند. چنانکه رسول اکرم صلیالله علیه و آله آنچنان مجذوب و شیفته هدف مقدس خویش بودند که پیشنهاد سروری و مال و جمال را به مشرکان بازگردانیدند یا حضرت ابراهیم علیه السلام رنج غربت و اسکان خانواده خویش را در بیابانی بر جان میخرد و یا حضرت نوح علیه السلام که صدها سال در طی مسیر تبلیغی خویش لحظهای سستی به خود راه نداد و یا حضرت خضر علیه السلام که سختیها و بیمهریها را بر خود هموار میسازد تا به وظیفه خود جامه عمل بپوشاند: «استطعما اهلها فابوا ان یضیفوهما فوجدا فیها جداراً یرید ان ینقض فأقامه»[1] (موسی و خضر علیهما السلام) وارد قریهای شدند، (در حالی که گرسنه بودند) از مردم درخواست غذا کردند، ولی آنها از مهمان کردنشان خودداری نمودند. (با این حال) در آنجا چون دیواری یافتند که در حال خرابشدن بود، (خضر) به تعمیر دیوار پرداخت.[2]
بیتردید، آنگاه که بحث از اسلامیت یا دینی بودن تبلیغ به میان میآید، ایمان به هدف و نهراسیدن از سختیها یکی از شاخصهای آن به شمار میرود. حضرت امام(ره) با توجه به همین نکته، پایههای اسلامیت را در باورهای قلبی جستوجو میکردند و میفرمودند: «آقایان روحانیون و خصوص اهل منبر، خطبا اینها سخنگوی اسلام هستند. اگر حکومتی سخنگو میخواهد، سخنگوی اسلام آقایان خطبا هستند. وقتی میتوانند آقایان خطبا سخنگوی یک اسلامی باشند که اسلامی که همه چیز در آن هست، اینها اگر خودشان را اسلامی کنند و مطالبی که گفته میشود، اسلامی باشد و از قلب پاکیزه اسلامی بیرون بیاید، این سخنگو صلاحیت سخنگویی برای اسلام را دارد.»[3]
سپس به تفاوت بین دو نگرش اسلام و غرب اشاره نموده، میگویند: «سخنگوی دولتهای دیگر هیچ کاری به این ندارند که این حرفی که تو میزنی باور داری، از روی قلب است، به قلب هیچ کاری ندارند. اینها فقط کار دارند که این خوب صحبت بکند و مطالب دولت را خوب ادا بکند. حالا به حسب قلبش معتقد باشد یا نباشد، به آنها کار ندارد، از سخنگویی او هم چیزی کسر نمیشود. اما اسلام اینطور نیست.»[4]
بنابراین، باور قلبی و ایمان به هدف یکی از شاخصههای اساسی نه تنها مدیریت تبلیغ دینی، بلکه اجزای انسانی آن به شمار میرود و بدون آن نمیتوان به سرانجام مطلوب در عرصه تبلیغ مقدس امیدوار بود.
به عبارت دیگر، ایمان به هدف سبب میگردد تا از شرایط ناموافق نهراسیم و با شور و شوقی عاشقانه در مسیر سنت زیبا و تاریخی تبلیغ دین گام بنهیم و مشقتها را هیچ انگاریم و جاده آماده و مرکبی رهوار از امکانات را برای سیر و سفر تبلیغ طلب نکنیم و به اشکالتراشی بیمورد در ورای برنامهریزی کاربردی و سنجیده نپردازیم.
رهبر معظم، که سابقه تبلیغی درخشانی در پرونده خود دارند، با نگاهی به گذشته خود، برای یادآوری و تذکر به نسل امروز پویندگان تبلیغ دینی میفرمایند: «سابقها منبر میرفتیم. چه طور میرفتیم؟ بیدعوت و با تنگنا منبر میرفتیم. ما در مشهد مسجدی داشتیم که خدا به دل یک کاسب انداخته بود مغازهای را مسجد کرده بود... مسجد ما دکان سوم بود. همان دکان کوچک محور و مرکزی برای تبلیغ مذهب و برای همه حرفهای نو و جاذبههای نو در مشهد شده بود. میشود از این کارها کرد. ما که همانیم و فرقی نکردهایم. یک مقدار به معنویات، به درون خود، به آن استعدادهای درونی و به آن چیزهایی که در ما هست و متوقع از ما هست، تکیه کنیم. این سرچشمهها را از درون خودمان بجوشانیم.»[5]
هراس از شرایط و نبود ایمان به هدف و باور قلبی به راه و مسیر مقدس تبلیغ دینی یکی از آفتهای مشکلزا بر سر راه مدیریت سازمان تبلیغ است و در این کارزار فرهنگی - دینی، مدیری بایسته و شایسته است که با نیروی ایمان سرشار و با تکیه بر باورهای قلبی خود به جنگ شرایط ناسازگار میرود تا بتواند با استفاده بهینه از امکانات و منابع، پیروز و سربلند از این میدان بیرون آید.
2- سستی در رسالت گرانبار تبلیغی و عدم باور واقعیتها
حفظ دستاوردها یکی از رسالتهای مهم در مدیریت تبلیغ دینی است. آنچه از مدیران تبلیغ انتظار میرود در وهله اول، پاسداری از داشتههای گرانبهای فرهنگ خودی و سپس فتح سنگرهای فرهنگ غیرخودی است. سستی و باورهای واژگونه از جایگاه و واقعیت میتواند به قیمت از بین رفتن تمامی سرمایهها و دستاوردهای ارزشی و فرهنگی جامعه تمام شود و این پاسداشت جز بر عهده نهاد تبلیغ و در رأس آن، مدیریت تبلیغی نیست. در فرهنگ دین، نگهبانی از سرمایههای گرانسنگ ارزشی و تلاش در راه انتشار آن، نه تنها یک تکلیف الهی، بلکه سپاس عملی از نعمتهای خداوند به شمار میرود و روشن است که پشت کردن به آن زیانی بزرگ را در این سرا و آن سرا به دنبال خواهد داشت.
حضرت امام(ره) در خطابی همگانی در جمع روحانیان در این باره چنین میگویند: «اسلام چیزی است که از خدا آمده است و باید حفظ شود و اگر - خدای نخواسته - این پیروزی، که دنبال این انقلاب به دستشما آمده است، به واسطه سستی ما، به واسطه ضعف تبلیغ ما، به واسطه ضعف حضور ملت ما به شکست - خدای نخواسته - برسد، بدانید که اسلام تا قرنها دیگر نمیتواند سر بلند کند. تکلیف بزرگی است و همه باید این تکلیف بزرگ را بپذیریم...شما آقایان روحانیون و همه روحانیونی که در کشور هستند، همه مکلفند به اینکه این نعمتخدا را، این عطیه الهی را حفظ کنند و شکر این نعمت را برآورند و شکر به این است که تبلیغ کنند.»[6]
ناتوانی تبلیغی از یک سو و مساله تهاجم فرهنگی دشمن از سوی دیگر، کیان فرهنگ اسلامی را در مخاطرهای سخت و جدی قرار داده است. بقای با عزت و سرافرازی یا زیستن در حاشیه فرهنگهای تهوعآور و منسوخ، در این نبرد فرهنگی تعیین میگردد. اعتلا و سربلندی مسلمانان یا خواری و زبونی آنان در این هماورد رقم خواهد خورد. امروز جنگ گلولهها و سرنیزهها جای خود را به پیکار امواج ارتباطات داده است و جنگ صلیبی با شکلی نو، در عرصههای فرهنگی خود مینمایاند و کینههای درون خفته زخمخوردگان صلیبی پس از قرنها در این وادی همچون زخمی چرکین سر باز میکند و بوی تعفن میپراکند.اما اندوه بار آن است که ناتوانی بر پیکره تبلیغ و مدیریت آن سایه افکنده و عرصه را در این تهاجم بر دشمن بازگذاشته است! «عدم باور جدی به مساله تهاجم فرهنگی در سطح مدیران عالی نظام، روشن نبودن استراتژی در آن مساله و عدم انسجام و همسویی بین دستگاههای ذیربط و نبود و عدم تخصیص امکانات مناسب در خصوص تهاجم»[7]از جمله مشکلات و آلامی است که جبهه تبلیغی خودی را در داخل به ضعف کشانیده است.
مقام معظم رهبری در دو دهه اخیر، همواره از این نبرد سخن به میان آورده و مخاطرات آن را گوشزد کردهاند و در هشداری مهم فرمودند: «اگر در مقابل تهاجم فرهنگی و اعتقادی استکبار جهانی مقاومت نکنیم، شکست قطعی است».[8]
با این وجود، ابعاد فاجعه برای برخی چندان معلوم نشده و چه بسا با تردیدها و وسوسههایی روبهرو شدهاند و از مبادله فرهنگی سخن به میان آورده و بر ضرورت گفتوشنود و تعامل تأکید کردهاند و در این هیاهو، مهاجم به فراموشی سپرده شده است. رهبر معظم انقلاب در هشداری به مدیریت تبلیغ و فرهنگ جامعه میفرمایند: «ما و همه دستاندرکاران فرهنگ در کشور باید باور کنیم که امروز آماج تهاجمات فرهنگی دشمنان هستیم.»[9]
بیگمان، سستی و عدم باور واقعیتها یکی از آفتهای کشنده و در مواردی مسری در حوزه مدیریت تبلیغات دینی است. اسوه مدیران، امیرمؤمنان علیهالسلام، در گفتار نورانی خود به کمیل بن زیاد نخعی او را به دلیل سستی و کوتاهی در انجام وظیفه توبیخ نموده، میفرمایند:
«سستی انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و اصرار بر انجام آنچه در حدود وظایف او نیست، نشانی روشن از ناتوانی و ضعف و اندیشه و رأیی باطل و بیارزش است. تو بر اهل قرقیسیا تاختی و این به بهای بیدفاع رها ساختن مرزهایی تمام شد که حفاظت از آنها بر عهده تو بود. این کار نشانی از یک فکر نادرست و بیهوده بود. تو در حقیقت، پل پیروزی دشمنان خود شدی تا بر دوستانتبتازند، نه بازوانی توانا داری و نه هیبت و ابهتی که در دل دشمن ترس ایجاد کند، نه از مرزها میتوانی حفاظت نمایی و نه دشمنی را در هم میشکنی، نه اهل شهر و دیارت را حمایت میکنی و از آنان پاسداری مینمایی و نه امیر و پیشوایت را از دخالت در آن بینیاز و آسوده میسازی.»[10]
این نامه گواهی آشکار بر آفت اساسی مدیریت - یعنی سستی و عدم توجه به واقعیتها - است. در هر حال، باید توجه داشت که سهلاندیشی و سست پیکری در اندام مدیریت تبلیغ دینی میتواند همچون سیلی، ریشههای هویت جامعه را از بین ببرد و آن را در سیلاب امواج و نگرشهای ضد ارزشی غرب بیگانه غرق سازد. تسامح و تساهل نسبتبه واقعیت و دل سپردن به توهمات توخالی و شانه خالی نمودن از رسالت بنیادی و اصلی و مشغول شدن به فروعات ناکارا، دروغین و شعارگونه آبی است ارزان به آسیاب دشمن فریبکار.
بنابراین، باید با باور جدی، پیشبینی و راهکارهای راهبردی و روشن به این مهم پرداخت و از نعرههای شیطانی دشمن نهراسید.
3- نبود آشنایی با فرهنگ اجتماعی
فرهنگ درونمایه اصیل هر جامعهای است. بیشک، هویت هر جامعهای بستگی به فرهنگ آن دارد. از دیدگاه جامعهشناسان، افراد یک اجتماع از فرهنگ ویژه خود پیروی میکنند. از اینرو، هیچ انسان بزرگسال و طبیعی بیفرهنگ نیست. در واقع، فرهنگ را میتوان مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگیهای اعتقادی و ارزشی اعضای یک جامعه دانست. فرهنگ در یک تقسیم درونی، به سه بخش اساسی تقسیم میشود:
یکم. ارزشها: احساسات عمیق و ریشهداری هستند که اعضای جامعه در آن شریک بوده، کردار و رفتار آنان را تعیین مینماید و میزان قضاوتی است برای ارزشیابی اعمال.
دوم.آداب و رسوم: شامل شیوههای رفتاری عادی میشود که در جامعه رواج دارد. غذا خوردن در سه وعده، نوع پوشش و آداب فردی مانند دید و بازدیدها از همین نمونهاند و در این چارچوب قرار میگیرند.
سوم.عرف: عبارت از رسومی است که در نظام حقوقی و آموزشی و آموزههای دینی متبلور میشود. قوانین بخشی از عرف است که به صورت مقررات درآمده و جنبه رسمی پیدا کرده است.[11]
با توجه به آنچه آمد، مدیریت تبلیغات دینی و فرهنگی باید ضمن آگاهی از چگونگی و نوع چینش ارکان فرهنگ، بر آنها اشراف کامل داشته باشد و هویت جامعه خویش را همچون هستی تمام عیار آن بداند. معمار انقلاب جایگاه فرهنگ و اهمیت آن را این چنین ترسیم مینمایند: «بیشک، بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد.»[12]
با توجه به گرانی و سنگینی بار تبلیغ که مانند پاسداری از فرهنگ خودی، باید از آن محافظت نمود، رسالت مهم مدیریت تبلیغ بیشتر رخ مینماید، چرا که تنها مدیریتی کارا، اثربخش و نواندیش و آزاداندیش توان آن را دارد که فرهنگ و دیانت را از گذرگاه سخت عصر ارتباطات و انفجار آن بگذراند و در همین حال، به آن گزندی نرسد و نرساند. او باید فرهنگ زمانه را به نیکی بشناسد و ظرایف آن را دریابد تا بتواند امواج سهمگین و خطرآفرین دشمن را - که تمامی ارکان فرهنگ خودی را آماج تهاجمات ویرانگر خود قرار داده است - به سواحل آنان بازگرداند یا دستکم با آمادهسازی و برنامهریزی، بستری مناسب برای مواجهه با آن پدید آورد. بر همین اساس است که رهبری تیزبین، ژرفاندیش و هوشمند انقلاب، در مورد ویژگی کار فرهنگی، لزوم هوشیاری را خاطرنشان میسازند و میگویند: «کار فرهنگی اولین خصوصیتی که دارد این است که باید هوشمندانه باشد.»[13]
معلوم است که کار هوشمندانه محتاج به مدیریتی هوشیار و آن نیز وابسته و نیازمند فرهنگشناسی و هویتشناسی جامعه میباشد و این مهم میسر نیست، مگر در پرتو توجه به آرمانها و ارزشها و دیگر ارکان فرهنگی جامعه که سخت ریشه در فرهنگ ناب دینی دارد.
تنها رعایت این سلسله زنجیروار است که میتواند ضامن جاودانگی، پویایی و سلامت فرهنگ دینی در جامعه باشد و در مقابل، عدم مراقبت و رعایت ننمودن هر یک از حلقههای گذشته به بحرانی دردناک - یعنی گسست فرهنگی و ایجاد فواصل و یا بیشتر نمودن آنها در بین نهادها و گروههای اجتماعی - منجر خواهد شد.
هدایت و راهبری مردم در شاهراه سعادت جز با مردمشناسی و هویتشناسی آنان و در جمع، ویژگیهایی همچون پرهیزگاری، درستکاری و پایداری در ساختار نظام مدیریتی تبلیغ دینی ممکن نخواهد بود. امام(ره) با اشاره به موارد گذشته، این چنین میفرمایند: «نداشتن سوابق مشکوک و شناختن درست هویت جامعه ایرانی و آرمانهای اساسی آنها در ابعاد مادی و معنوی، تقوا و صداقت و درستی در عمل، قدرت رهبری و اداره امور و استقامت در مبارزه برای عقیده، شرایط اساسی برای هدایت مردم است.»[14]
کوتاه سخن آنکه عدم شناخت ماهیت فرهنگی جامعه و نبود درک از پیوند آن با فرهنگ ناب اسلامی موجب ضعف بنیادین در ارکان مدیریت تبلیغ دینی خواهد شد و پیامدهای آن جز ضد تبلیغات حاصلی دیگر در بر نخواهد داشت.
4- عدم پاسخگویی و همراهی با مردم
از دیگر مشکلات بزرگی که میتواند پیوسته مدیریت کلان و به ویژه مدیریت تبلیغ را دچار انحراف نماید، عدم پاسخگویی مناسب به عموم است.این احساس سبب میشود جزمیتها در درون سازمان تبلیغ ریشه دوانیده، هراسهای موجود از پاسخگو بودن را به حداقل برساند و در مراحل بعدی، مسیر خود را از توده مردم جداساخته، به صلاحدیدهای سازمان تحت فرمان خود توجه نماید و با تزویر، به مردم فریبی دست زند و دستگاه عظیم تبلیغ را در راه تخدیر یا تحمیر به کار گیرد، به ویژه آنکه دین را به عنوان ابزاری در سرکوب مخالفان خویش به تباهی بکشاند.
بر این اساس، وجود مدیریتی پاسخگو در راس پیکره تبلیغ دینی ضروری مینماید تا در صورت کجروی، انتقادها را بپذیرد و با استدلال شفاف، از کارکرد درستخویش به دفاع بنشیند.
این مدیر پاسخگوست که در راه تصحیح فراز و نشیبها و آمادهسازی مسیر تبلیغ دینی، به همراهی با مردم دل میسپرد و راه حقیقت را فدای کوره راه باورهای خویش نمیسازد. او چون پاسخگوست، باید همراه مردم باشد و چون مدیر است، با نگرهای دینی و با استفاده از ابزارها و شیوههای مؤثر، سعی در جهتدهی آنان مینماید. او در تلاش است تا گسستگیها را با تدبیر فرهنگی ترمیم نماید و چالشها را به پرشگاه تعالی تبدیل نماید. مولای پرهیزگاران با تکیه بر اندیشه پاسخگویی به مردم، خطاب به مالکاشتر میفرمایند: «باید خود به قسمتی از کارها بپردازی، از آن جمله پاسخگویی به کارگزاران است، البته در صورتی که منشیان و دیوان دارانت قادر به جوابگویی نباشند و دیگر آنکه در مقابل نیازهای مردم، که کارمندان تو از پاسخ به آن ناتوان هستند، به سرعت اقدام نموده، پاسخ دهی».[15]
ایشان در فرازی دیگر، بیاطلاعی از امور را ثمره دوری گزیدن از مردم میشمارند:
«هیچگاه خود را در زمانی طولانی از مردم پنهان مکن؛ چرا که دور بودن زمامداران از چشم رعایا، خود موجب نوعی محدودیت و بیاطلاعی نسبتبه امور مملکت است و این چهره پنهان داشتن زمامداران آگاهی آنان را از مسائلی که نمیدانستند از بین میبرد. در نتیجه، بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک در نزد آنان بزرگ و کار نیک زشت و کار زشت زیبا جلوه داده میشود و حق با باطل آمیخته میگردد.»[16]
از اینرو، مدیریت پسندیده در تبلیغ دینی، باید پاسخگو به نیازها و پرسشها؛ همراه و همگام و پیشرو و جهتدهنده مسیر فرهنگی تودهها باشد.
5- همکاری و همپایی با صاحبان ثروت و قدرت
همراهی و دل در گرو ثروت و قدرت دیگران داشتن از دیگر آسیبهای بزرگ است که استقلال تبلیغات دینی را تهدید مینماید. جدا افتادن از مردمان و همراهی با قدرتمندان و صاحبان ثروت روند تبلیغ دینی را از رسیدن به اهداف آرمانی خویش، همچون جامعه عدالت محور، به پرتگاهها و چالشهای مصالح و منافع دچار خواهد ساخت و بدگمانیها و اتهامات دامان مقدس تبلیغ دینی را آلوده خواهد ساخت؛ همانگونه که تبلیغات مسیحی به دام آن افتاده است. «یکی از افریقاییها گفته است روزی که اروپاییها به کشورهای ما آمدند ما زمین داشتیم و آنها انجیل به دست داشتند، ولی پس از گذشت 40، 50 سال دیدیم انجیل در دست ما مانده است و زمینها در دست آنان است».[17]
اما جدای از دینی بودن تبلیغات، امروزه یکی از آفتهای گرانی که رکن چهارم دموکراسی و به صورت کلی، بدنه نظام تبلیغی غرب را به لرزه انداخته، وابستگی آنان به آگهیهای تجاری و زرمداران است. رسانهها نه تنها با مردم همدردی نمیکنند، بلکه با واژگونه جلوه دادن حقایق، دروغهای خود را همچون صداقتی ناب در کام تشنه آنان میریزند.
اصولا در «دهکده جهانی» ترسیم شده به وسیله مک لوهان، سر نخ آنچه ارتباطات محسوب میشود، به دستسرمایهداران قدرتمند است که با تزویر و دورویی سعی در پنهان نمودن چهره خود دارندو این خود موجب میشود سیلاب تبلیغاتی غرب همسو با غرضورزیها و منفعت طلبیهای سودپرستان جهتیابد.
رهبر معظم انقلاب در همینباره به مالکیت رسانههای گروهی در غرب اشاره میکنند و میفرمایند: «به طور کلی، در غرب، مالکیت رسانهها متعلق به سرمایهدارها و کمپانیهاست.عمدتاً حتی رسانههایی که ظاهرا در اختیار دولت هستند، در معنا، به وسیله سرمایهدارهای بزرگ است که هدایت میشوند و خط داده میشوند.»[18]
اما در اسلام، آنچه از نخستین روز طلوع آن موجب افتخار بوده است و بر تارک آن میدرخشد دوری از صاحبان زور و ثروت است و نه تنها دوری، بلکه مقابله با آنها در جهت ایجاد عدل. پیامآور وحیانی اسلام، که خود رسالت گرانبار تبلیغ دین مقدس را بر دوش میکشید، از آغازین رویدادها تا انجام، تمامی تلاش خود را مبذول داشت تا از دره هوی و هوس و منفعتپرستی و سیاستبازی زراندوزان قدرت اندیش به دور باشد، رسالتخود را خالی از هرگونه جانبداری و مصالح، به صورت ناب و سره در اختیار تشنگان مکتب الهی قرار دهد.رویداد ورود به مدینه و سپردن تعیین جایگاه اسکان به شتر خویش از ظرایف حرکت تبلیغی ایشان به شمار میرود.شاگرد ایشان و جانشین اول او نیز گام در راه آن حضرت نهاده و در نامه بیست و پنجم نهجالبلاغه، در خطابی به مسؤول جمعآوری زکات سفارش مینمایند:
«فاذا قدمت علی الحی فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم»؛[19]هنگامی که بر قبیلهای وارد شدی، در منازل آنها مسکن نگزین و بر سر سفره کسی ننشین و بر لب آب چشمه یا قنات آنها، که عمومی است، فرود آی.
به راستی، رمز پویندگی، پایندگی و بالندگی تبلیغات دینی دوری از وابستگی به قدرتهاست و این مهم جز با ایجاد صفاتی همانند قناعت، شجاعت و بردباری در مجموعه سازمان و به ویژه در مدیریت ممکن نیست.بنابر همین باور است که امام(ره) میفرماید: «این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایهداران در یک کاسه است و خداوند کسانی را که اینگونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر میکنند، نمیبخشد...به هر حال، خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه، احساس مسؤولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است.»[20]
در این میان، میتوان از جمله ویژگیهای مثبت مدیریت تبلیغ در ساختار حوزوی را دوری از پولداران و متنفذان دانست و این یک سنت تاریخی در حوزه دینی در درون جامعه شیعی به حساب میآید.حضرت آیت الله خامنهای در همین زمینه میگویند: «برادران عزیز، از خصوصیات روحانیت شیعه این بوده که همیشه با مردم بوده است. هر روحانیای که از مردم جدا شد از روحانیت ساقط گردید. ما در گذشته، رئیس العلما، عالم باشی و علمای متنفذ پولدار با عناوین گوناگون - که وابسته به دستگاهها بودند و از مردم دور بودند - داشتیم. اینها عنوان داشتند، اما پیش غیر مردم، پیش حکام...»[21]
بنابراین، جداسازی مسیر تبلیغ دینی از جهتگیریهای زورمدارانه و زرپرستانه و تلاش در پاسداری از استقلال آن از ضروریات، و یکیسازی راههای تبلیغ دینی با زر و قدرت عریان، از آفتهای این راه مقدس به شمار میرود.
6- نفوذ غیرخودیها و نااهلان
جریانهای سالم در جهان امروز همواره از سوی مخالفان و جریانهای ناسالم تهدید شدهاند.با پیروزی انقلاب غرورآفرین اسلامی و توجه به تبلیغات دینی، هجوم گستردهای از سوی ابرقدرتهای تبلیغی دنیا بر ضد آن صورت گرفت. عرصه فرهنگ و تبلیغ نیز از این هجوم بینصیب نماند. روشن است یکی از نقاط امیدواری دشمنان قبضه و یا دست کم مهار کردن بخشی از مدیریت تبلیغی در جامعه اسلامی است و در مراحل بعد، تأثیرگذاری و نفوذ دادن سربازان فرهنگی خویش در میدانگاه ابزار حساس تبلیغی همچون مطبوعات است. ارزیابی و گزینش شاخصمند، آگاهی از حساسیت ابزارهای فرهنگی و احساس مسؤولیت همراه با به تساهل نسپردن امور فرهنگی از جمله ابزار کارامد در مبارزه با این پدیده خطرناک است.
معمار انقلاب در گفتاری حکیمانه، به این موضوع اشاره مینمایند: «اشخاصی که اداره میکنند یک جایی را باید از اول ارزیابیشود که این اشخاص چه کاره بودند، سوابقشان چیست و تحصیلاتشان در کجا بوده، چه رویهای در تحصیلات داشتهاند و بعد از انقلاب، چه وضعیتی داشتهاند، قبلا چه وضعیتی داشتهاند. افکارشان قبلا چه بوده، اگر کسی افکارش منحرف بوده و حالا بیاید ادعا بکند که من برگشتهام، باید قبول کنیم، اما نباید او را مجلهنویس کنیم این دو با هم فرق دارد.ما قبول میکنیم که در جامعه مسلمین مثل سایر مسلمین با او عمل کنیم، اما نباید رادیو و تلویزیون را به دست او بدهیم؛ نباید خوشباور باشیم.»[22]
ورود بیرویه افراد ناباب با گذشتهای ناسالم به حوزه مدیریت فرهنگی - تبلیغی دین میتواند ضربهای غیرقابل جبران به پیکره ارزشی جامعه وارد سازد.آنان همچون مستانی که سر در گرو دیگران دارند، با شمشیر بیرحم و برنده تبلیغات بر اندام جامعه میکوبند و با ادعای آزادی بیان و قلم، عرصه را ملک طلق خود پنداشته، هر چند خود را سینه چاک چند صدایی معرفی میکنند، ولی کوچکترین حرکت قلم یا زبان را با کوهی از اتهام و رگباری از واژگان فریبنده و دهان بند خفه میکنند.
سکاندار انقلاب با تشبیهی جالب، اینگونه بیان میکنند: «مطبوعات مثل شمشیر برندهای هستندکه اگر دست انسانهای ناباب بیفتد، زیانها خواهند داشت و اگر دست انسانهای متعهد و مسؤول و آگاه و هوشمند بیفتد، بهترین و سازندهترین نقش را ایفا خواهند داشت.»[23]
به راستی ابزارهای تبلیغی همچون تیغی دو لبه میتوانند در مسیر خوبیها یا ناپاکیها به کار برده شوند و روشن استسلامت فرهنگی جامعه در سایه پاسداری از این ابزارها و جلوگیری از نفوذ غیرخودیها به دستخواهد آمد.گویی چنین باید گفت که سلامت اجتماع به سلامتی مدیران به کارگیرنده ابزار تبلیغی وابسته است. رهبری معظم انقلاب در این باره میفرمایند: «سلامت مطبوعات سلامت این ملت است و همچنین بد عمل کردن و کج عمل کردن آن، کج عمل کردن این ملت میباشد.»[24]
از اینرو، بهانههایی همچون استفاده از تخصص، ایجاد جامعه چندصدایی، اصل برائت و مانند آن نه تنها مجوزی برای راه دادن به اینگونه افراد به حساب نمیآید، بلکه بستری برای هجوم داخلی نیز فراهم میآورد.کوتاه سخن آنکه حضور اینگونه افراد نه تنها مشکلی را هموار نخواهد ساخت، بلکه حتی زمینهای برای مشکلات بعدی خواهد شد.
امیرمؤمنان علیه السلام درباره انسانهای بیمار و بیاعتقاد چنین میفرمایند:
«فان المتکاره مغیبه خیر من شهوده و قعوده اغنی من نهوضه» [25]
سست عنصران ناراضی نبودشان بهتر از حضورشان و بیکاریشان مفیدتر است از اقدامشان.
بنابراین، بر مدیریت تبلیغ و ارکان مدیریت کلان جامعه دینی است که از نفوذ غیرخودی در عرصه تبلیغ جلوگیری نمایند و عوارض بعدی را با هوشیاری قبلی به سامان رسانند.
سخن پایانی آنکه با توجه به مفهوم مدیریت دینی و بایستههای برنامهریزی و آسیبهای جدی هر کدام، میتوان گام در راه رهبری عظیم آن برداشت.آشکار است که پی بردن به جنبههای مدیریت و رهبری در عرصه تبلیغ دینی مجالی بیش از این میطلبد؛ چه بسا تلاشهای مجدانه و کوششهای پیگیر خالصانه لازم است تا همه جوانب به محک نظریه و عمل درآیند. و این تنها دریچهای بود تا از دورنمایی کوتاه و محدود از مدیریت و برنامهریزی به دست آید.