آمادگي براي ظهور امام زمان (عج)
محسن محبوبی فرد
وقتی با خود میاندیشی که علی(ع) آن بزرگمرد تاریخ بشریت، آن امام متقین و آن قله بلند معارف الهی و مظهر عدل و راستی را چرا آزردند، چرا خلافتش را غصب کرده و او را خانه نشین کردند و چرا همسرش فاطمه زهرا(س) را که به تنهایی به دفاع از ولایت پرداخته بود، میان در و دیوار نهادند، تا جایی که آن کوه صبر را این گونه به شکوه در آوردند که فرمود:
«خردمندانه تر آن دیدم که خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پیشه کنم و کردم، در حالی که به یغما رفتن میراثم را به تماشا نشسته بودم»[1]،
به خود میگویی ای کاش بودم و دعوت حضرت زهرا(س) را بی پاسخ نمیگذاشتم، آنگاه که آن مظلومه مغصوبه[2] یک به یک به در خانه یاران و صحابه میرفت تا به یاری علی(ع)- امام زمان خویش- برخیزند.
وقتی میشنوی عدم حمایت امت، چگونه امام حسن مجتبی(ع)، آن امام غریب را به پذیرش صلح و تحمل حکومت معاویه پلید و نیرنگ باز، ناچار ساخت، وقتی ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع)، آن یادگار رسول خدا را به یاد میآوری، و وقتی که تداوم و استمرار این بی توجهی شیعیان را در زمان سایر ائمه (علیهم السلام) نسبت به حق امام زمان خود و یاری اهل بیت(ع) با وجود آن همه ابراز علاقه و احترام- در مقابل آن همه ظلم به حق ایشان، میشنوی، دلت به درد میآید. بغضی ناخودآگاه راه گلویت را میبندد. گوشه خلوتی جست وجو میکنی و آرام آرام اشکی گرم بر گونههایت میلغزد و به خاک میافتد. در اندیشه فرو میروی. نکند تو هم همان کاری را با امام زمانت بکنی که روزگاری آنان با ولی زمان خود انجام دادند.
حزنی پنهان و غمی جانسوز در دل داری که حتی در مناسبتها و ایام شادی و خوشی هم رهایت نمیکند. همه اسباب خوشی فراهم است. اما باز یک چیزی کم است. یک کسی. کسی که جای خالیش را در اعماق قلبت و با تمام وجودت احساس میکنی. شاهد و مطرب و میجمله مهیاست، ولی عیش بی یار میسر نشود، یار کجاست؟
کسی که عالم درد فراق او را نه یک روز، نه دو روز بلکه هزار و صد و هفتاد و اندی سال است که تحمل میکند و چون شمع میسوزد. کسی که امروز برای تو همان علی(ع)، حسن و حسین(ع)، سجاد(ع)، باقر(ع)، صادق(ع)، کاظم(ع)، رضا(ع)، جواد(ع) و هادی(ع) و عسکری(ع) است که در زمانشان نبوده ای و حسرت بودن در آن زمانها را به دل داری.
دلت برایش تنگ شده است. احساس دوری میکنی. احساس میکنی بی او زندگیت رنگ و بو ندارد. احساس میکنی حلاوت و شیرینی زندگی واقعی را نچشیدهای. احساس میکنی مدام درحال فریب خود بوده ای. احساس میکنی آن قدر غرق در بازیهای دنیوی شدهای که فراموشت شده قدر و منزلتت چیست. احساس میکنی فراموشت شده که نباید خود را جز به بهشت بفروشی. نه! اصلاً فراموشت شده که طاووس اهل جنت را چه غریبانه در انتظار روز موعود، در خلوت خود، در گوشه بیابانها و صحراها تنها رها کردهای. آیا ممکن است به خاطر همه اینها او تو را دوست نداشته باشد، صدایت را نشنود و به تو محل نگذارد؟
دلت میخواهد عاشق او باشی. میخواهی اسمش که بیاید آرام و قرار از کف بدهی. شنیدهای که امام صادق (ع) فرمودند:
«اگر در زمان او (عج) بودم، تمام عمرم را به او خدمت مینمودم.»[3]
میخواهی به او خدمت کنی. نه! اصلا میخواهی جانت را فدایش کنی. دلت میخواهد به او بگویی حاضری تمام دار و ندارت، هست و نیستت، و بود و نبودت را بدهی تا او تو را هم در زمره نوکران و خدمتگزاران خود بپذیرد. یعنی میشود او دستی از سر مهر بر سر و گوش تو بکشد؟ یعنی میشود او تو را هم یار خود بخواند؟ یعنی میشود از تو اظهار رضایت کند؟ یعنی میشود او تنها یک لحظه، یک چشم بر هم زدن، نیم نگاهی از سر محبت و پذیرش اعمال به تو بیندازد تا تو شفای همه دردها و آلام درونت را بیابی و تا این گونه ناکام- به معنای واقعی کلمه- از دنیا نروی. چه خوشبختی و چه نعمتی بالاتر از این برای کسی متصور است؟
شنیدهای که مولای متقیان علی(ع) در گفتاری خطاب به مردم[4] فرمودهاند که
« از جمله حقوق امام بر مردم، وفای به عهد وپیمان، و بیعت خود با امام و پاسخ دادن بی درنگ به دعوت وی و گوش به فرمان او بودن است. »
دلت میخواهد گوش به فرمان امام زمانت باشی. دلت میخواهد کاری کنی و برایش کم نگذاری، اما نمیدانی چگونه و چه کاری. با خود میگویی: «درست است که ما در عصر غیبت به سرمی بریم، اما آیا این به آن معناست که دیگر ما هیچ وظیفهای نسبت به امام برعهده نداریم، یا اینکه ایشان برای این زمان برنامه و تکلیفی برای ما معین کرده اند؟»...
اما خود آن حضرت گویی سالها پیش میدانستهاند که تو چنین سوالی خواهی پرسید و پاسخ این سوالت را دادهاند. و چه نیکو پاسخی است آنچه امام، با آن علم و دانش الهی تو را به آن راهنمایی فرماید. آنجا که در کتب کمال الدین، احتجاج، بحارالانوار و بسیاری دیگر از کتب شیعه از قول ایشان نقل شده که خطاب به شیعیان فرمودند: «برای تعجیل در فرج و ظهور من بسیار دعا کنید که همانا گشایش کار شما در فرج من است5»[5]. آری! انسان درمانده و بشریت خسته، چه کند جز آنکه دست نیاز به سوی پروردگار خویش دراز کند. چه کسی از او تواناتر؟ چه کسی از او کریم تر؟ اصلاً مگر دادرسی جز او هم هست؟ نتیجه بخشی و ثمر دهی کدام راه برای رسیدن به مقصود از این بیشتر؟ مگر نه آنکه دعا به معنای طلب کردن و خواستن است؟ مگر نه آنکه پیامبر (ص) را مردم یثرب طلبیدند، تا حکومت نبوی را در مدینه تشکیل دهد؟ مگر نه آنکه امیرالمومنین علی(ع) پیش از آنکه تشکیل حکومت دهند، 25سال خانه نشین بودند، تا اینکه مردم گرداگرد ایشان حلقه زدند، و از قول خود ایشان در نهج البلاغه نقل شده است که «ازدحام جمعیت مرا به قبول خلافت واداشت. آنان از هر طرف مرا احاطه کردند. تا جایی که چیزی نمانده بود که دو نور چشمم، حسن و حسین(ع) زیر پا بمانند و دو طرف ردایم پاره شد.»[6] مگر نه آنکه امام حسین(ع) هم با دعوت مردم کوفه حرکت خود را آغاز نمودند؟
و شنیدهای که حضرت آیت الله بهجت بارها در پاسخ به کسانی که از ایشان نصیحت و راهنمایی خواسته بودند میگفتند: «به آنچه میدانید عمل کنید تا خداوند علم به آنچه نمیدانید را به شما عطا کند.» پس بیا و از همین جمله امام زمان(عج) که در واقع امر و دستورالعمل ایشان میباشد شروع کن. با همانهایی که خودت برای فرا رسیدن امر فرج، ظهور حضرت، بر طرف شدن غم و اندوه از دل تمام مردم عالم و برقراری کامل صلح و عدل و امنیت در جهان میدانی: نماز امام زمان(عج)، دعای فرج و ندبه، دعای عهد، ذکر100 صلوات به همراه «وعجل فرجهم» در هر روز، دعای سمات، صلوات ضراب اصفهانی، دعای عصر غیبت و... چطور است از همینها شروع کنی. از هر کدام که خودت فکر میکنی. هر کدام که بیشتر و مداوم تر بر تو تاثیر میگذارند و تو را با او مرتبط میکنند. اما به طور مستمر، نه یک خط در میان. هر روز وقت معینی را برای او اختصاص بده. تنها رو به قبله بنشین و با او حرف بزن. بگو که میخواهی در راه او و برای تعجیل در امر فرجش کاری کنی. بخواه که هدایتت کند. بخواه که قبولت کند. بخواه که توفیقت دهد. بخواه، بخواه، بخواه... که هر خیر و خوبی از ایشان است و نوکری او بی عنایت حضرتش محال. اما این خواستنها متناسب با حوصله و فراغتت و آنگونه که خودت دلت میخواهد نباشد، بلکه متناسب با توان و طاقتت و متناسب با محبت و علاقه ات به امام عصر(عج) و به گونهای باشد که خود ایشان تایید فرمایند که بسیار دعا کردهای.
و نیز با رساندن پیام او به گوش دیگر مومنین و شیفتگان حضرت (عج)، با صحبت درباره او با دوستان و آشنایان، آگاه نمودن و بیداری بخشیدن به آنان و... به دیگران، انجام کارهای فرهنگی، برگزاری جلسات ذکر و دعا برای فرج حضرت، نذر کردن و خواستن حاجت او همانطور که برای حاجتهای خودت از خدا میخواهی، نوشتن مقاله، سخنرانی، تاسیس سایتهای اینترنتی، یا از هر طریق دیگری که به فکرت میرسد و از عهدهات بر می آید.
فقط توکل به خدا کن و با یک یا علی شروع کن و در یک جمله، خوب شو! مومن و نیکوکار! اصلا فکر کن با همین پیام امام(عج) میخواهی عازم میدان نبرد شوی. نبرد و جهاد مبارزه با نفس در راه امام زمان(عج)، به یادش و برایش و در سایه عنایت و محبتش. برای او که دلش از گناهان ما خون است. تا جاییکه فرمودهاند:
«همانا چیزی شیعیان را از دیدار با معرفت و راستین ما محروم نمیکند، به جز اخبار ناخوشایند و ناروایی که از (گناهان) آنها به ما میرسد.»[7]
حال که پیام امام زمانت به تو رسیده است، آن را معطل بر زمین نگذار. این گونه نباشد که وقتی فردا باز هم از این صحبتها شد، هنوز حرکتت را شروع نکرده باشی و کار موثری انجام نداده باشی. مبادا تاریخ درباره تو هم تکرار شود!