جلسه سیزدهم، استاد هادی پور (زید عزه)

موضوع سخن: فنون عنصر عشق و تخیل

* تفاوت ها و شباهت های شیعیان با مولا امیرالمؤمنینعلیه السلام

در مدل و قالب زیبا پیرامون تفاوت ها و شباهت های شیعیان با مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بحث کنیم. قسمت اول بحث این که شیعه یعنی شباهت چرا تفاوت؟ آیا تفاوت طبیعی است؟ چرا؟ چون بعضی ها قائل هستند که کسی نمیتواند امیرالمؤمنین بشود. باید حرکت کرد اما چگونه؟ قسمت دوم بحث این که ریشه تفاوت ها کجاست؟ اگر بخواهید این یحث ها را تبدیل به سخنرانی کنید باید جزئی وارد شوید. مثلا امیرالمؤمنین در کلامشان دارند دنیای شما از آب بینی بز برای من پست تر است. آن وقت شیعیان امیرالمؤمنین خودشان را برای دنیا می کشند؟ تفاوت زیاد است. یا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: اگر تمام عالم و آنچه در آن هست را به من بدهند که دانه جویی را به ظلم از دهان مورچه ای بیرون بکشم والله چنین کاری نخواهم کرد. اما در جامعه ما، شیعیان برای حداقل هایی به هم دیگر ظلم می کنند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: اگر در کشور اسلامی خلخال از پای یک زن یهودی را درآورند اگر مومنی در این مصیبت بمیرد ملامتش نباید کرد. آن وقت شیعیان نسبت به نوامیس خودشان چقدر غیرت دارند؟ ریشه این تفاوت ها چیست؟ روز قیامت میزان علی علیه السلام هست یعنی روز قیامت ما را با آقا مقایسه می کنند. «من ثقلت موازینه فهو فی عیشه راضیه فمن خفت موازینه فأمه هاویه و ما أدراک ماهیه نار حامیه»[1]. ریشة تفاوت ها کجاست؟

تفاوت های نگرشی شیعیان با مولا امیرالمؤمنینعلیه السلام

یکی از مهم ترین ریشه های تفاوت های رفتاری ما با امیرالمؤمنین، تفاوت نگرش های ما با امیرالمؤمنین است. یک سری چیزها برای ما بزرگ است و برای امیرالمؤمنین کوچک است و یک سری چیزها برای ما کوچک است و برای علی بزرگ است. مثلا برای ما انجام دادن حرام خدا راحت است.

چرا کوچک و بزرگ ها در نگاه امیرالمؤمنین متفاوت است آن چیزهایی که ما بزرگ می بینیم آقا کوچک می بیند. مثلا نماز آقا چرا با نماز ما فرق می کند؟ چون امیرالمؤمنین خیلی بزرگ است چرا که خدا هم خیلی بزرگ است. آقا امیرالمؤمنین خدا را بزرگ می بیند و وقتی می گوید الله اکبر، واقعا است لذا هیچ نمی بیند و جریان از پا بیرون کشیدن تیر یا موردهای دیگر برای نمازهای آقا پیش می آید ولی ما بدهکاری هایمان برای ما بزرگتر از خداست لذا توی نماز یاد بدهکاری ها می افتیم. این بزرگ و کوچک بودن ها که در نگرش های ما مطرح است باعث می شود دنیا برای ما بزرگ، ولی حق الناس کوچک باشد. و در نظر آقا دنیا برایش کوچک و حق الناس بزرگ است. بزرگ و کوچک ها که از نگرش درمی آید قضیه را روشن می کند. ما برای اینکه بخواهیم در رفتار شبیه آقا شویم باید نگرش هایمان را شبیه آقا بکنیم. شباهت در نگرش ایجاد شود، برای اینکه شباهت در نگرش ایجاد شود کوچک ها و بزرگ ها به طور خاص مثل کوچک ها و بزرگ های امیرالمؤمنین می شوند.

مقایسه کردن علت تفاوت های نگرشی

ما بررسی کردیم چطور برای آدم ها اتفاق می افتد از مقایسه نشأت می گیرد. چرا ژیان یک ماشین به درد نخور است؟ یک روزی ژیان بهترین ماشین بود همه آرزوی ژیان سواری داشتند. اما بنز که آمد دیگر کی سوار ژیان می شود؟ امیرالمؤمنین چرا این چیزها برایش کوچک است چون بزرگترها را دیده است. مردم اگر بخواهند نگرششان شبیه امیرالمؤمنین بشود باید بزرگ هایی که مولا دیده بهشان نشان داد تا این اتفاق بیفتد. اگر شیعیان بزرگ ها را ببینند مقایسه می کنند و آن چیزی که باید کوچک شود خود به خود کوچک می شود و رفتارها تغییر می کند. شیعیان بزرگ ها را باید ببینند. اما چگونه؟ ملاک بزرگی و کوچکی در منظر مردم چیست؟

سه چیز معیار بزرگی و برتر بودن در نظر مردم

مردم سه چیز را معیار بزرگی می دانند. (و اگر این سه چیز معیار بزرگی است باید دید خدا چقدر بزرگ تر است؟ قیامت چقدر بزرگ تر است؟) 1. مردم آنچه که به آن ها توانمندی می دهد یک عامل بزرگی می بینند، 2. لذت برای مردم بزرگ است،

مثال کاربردی

مثلا می گویی خانه می خواهی چکار؟ می گوید خانه داشته باشی دیگر مستأجر نیستی. خانه داشته باشی می توانی بروی هزار کار دیگر هم بکنی. پول چرا بزرگ است؟ چون توانمندی می آورد.

2. لذت برای مردم بزرگ است.

مثال کاربردی

طرف چرا رسیدن به یک دختر زیبا برایش بزرگ است. چون لذت در این هست. در بنز بنشینی لذت دارد لذت معیار بزرگی است.

3. کمیابی

هر چه تو دست و بال مردم زیاد شود برایشان کوچک می شود ارزشش کمتر است. قیمت خانه که شکسته شد چون خانه زیاد شد یا هر چیز دیگری که زیاد شود ارزششان کمتر می شود. جواهرات چرا برای مردم عزیز است؟ چون به راحتی نمی شود بدست آورد چون کمیاب است. ما اگر بفهمانیم که تو اگر توانمندی می خواهی خدا قادر متعال است. اگر لذت می خواهی آخر لذت ها را در بهشت دارد. اگر دنبال چیزهای کمیاب هستی این چیزهایی که ما می گوییم کم هستند. خدا در مورد «السابقون السابقون»[2]. در قرآن می فرماید: «اولئک المقربون». بعد می فرماید: «قلیل من الاخرین»، آن هایی که به این مقام می رسند کم هستند و به چیزهایی که دارند می رسند. اساساً کسانی که به عرفان و کرامت ها و موقعیت هایی که دارند می رسند کم هستند. ما باید نگرش ها را عوض کنیم تا رفتارها عوض شود. (این حرف را برای مخاطبین عوام بگویید شاید حوصله نداشته باشند ولی به دانشجوها بخواهی بگویید برایشان جذاب است.)

* وظایف شیعه در روز غدیر خم

در طرح بحث دوم می گوییم وظایف شیعه در روز غدیر خم چیست؟ برای هر شیعه ای سه وظیفه هست؛ 1- شناخت مولا، خیلی از ماها علی علیه السلام را نشناخته ایم. باید ببینیم شخصیت مولا در روز غدیر چه بوده؟ امروز دانشمندان دنیا در عظمت مولا علی مانده اند. (بیان این ها در فضاهای دانش آموزی جذابیت دارد.)

مثال کاربردی

مثلا نرسیسیان فلانی یک کشیش مسیحی است یک دانشمند مسیحی است یک جملة قشنگی دارد می گوید اگر امروز علی در مسجد کوفه منبر می رفت حیاط مسجد کوفه موج می زد از دانشمندان اروپایی که آمدند تا از دریای علم او خود را سیراب کنند. دانشمند مسیحی امیرالمومنین را در این عظمت می بیند.

2- دوم بیعت با مولا؛ روز غدیر، روز بیعت است باید با آقا بیعت کرد.

3. بحث یاری با مولا؛ بعضی ها عید غدیر با آقا بیعت کردند ولی بعداً آقا را یاری نکردند که البته امروز در قسمت یاری، یاری کردن مولا را به امام زمان می زنیم. که ما وظیفه زمینه سازی ظهور آقا را داریم. تا به حال برای آقایت چه کردی؟ اگر امام زمان بگوید تو به سهم خودت برای من چه کردی چه جواب می دهی؟ می خواهی خجالت بکشی. خیلی از ماها همان کار را با علی زمانمان می کنیم که مردم کوفه و مدینه کردند.

* غدیر تا ظهور؛ شباهت ها، تفاوت ها

در این بحث ارتباط بین ولایت امیرالمؤمنین و برخورد مردم امروز با امام زمان را بحث می کنیم. شباهت بزرگ ما با مردم آن زمان این است که آن ها با آقا بیعت کردند ولی یاری نکردند ما هم با آقا بیعت کردیم آقا را قبول داریم ولی یاری نمی کنیم. سه چیز باعث شد آن ها حضرت را یاری نکردند؛ غفلت، لذت، زحمت. غافل بودند، لذت هایشان نمی گذاشت، یاری کردن زحمت داشت نمی خواستند اذیت بشوند. امروز هم همین سه تا عامل باعث شده امام زمان را یاری نکنیم لذا آقا ظهور نمی کند. بعضی از این طرح بحث ها چون در مورد ولایت است در مورد نیمه شعبان و ایام فاطمیه هم می شود صحبت کرد.

* فرمول های ایجاد بحث

یک سری فرمول های جذابیت را معرفی می کنیم که این فرمول ها را در هر بحثی می توانید قرار بدهید، می توانید در هر سخنرانی یکی از این ده فرمول را بکار ببرید.

فرمول 1- اعجاب+ تخیل + امید

فرمول2- زیبایی + عشق + نیاز

* عنصر اول؛ عنصر عشق

جابجایی در عوامل و عناصر جذابیت ایجا می کند. این فرمول ها را می توانید استفاده کنید و باید برای هر کدام یک طرح بحث بدهیم. دانستن فنون جذابیت برای شما مهم است. این فنون و فرمول ها چه ارتباطی با هم دیگر دارند؟ این فنون به شما یاد می دهد چگونه عشق را در سخنرانی ایجاد کنید. هشت فرض وجود دارد که شما می توانید در سخنرانی خودتان عشق ایجاد کنید. که عشق خودش جذابیت دارد. شما این فنون را که یاد بگیرید و فنون را کنار هم گذاشتید فرمول درست می شود و بعد در سخنرانی اجرایی می کنید.

فنون عنصر عشق

کسانی که با جوانها جلسه دارند از مهمتریت عناصر جذابیت که بهره می گیرند بخش عشق است اگر کسی فنونش را بلد باشد بتواند در فرمول هایش استفاده کند جوان کارش می گیرد.

از عشق چگونه می شود استفاده کرد؟ فنونی که عشق را در سخنرانی ما ساری و جاری می کند کدامند؟

1- تحلیل عاشقانة حقائق و مطالب؛

به یک موضوع و مطلب عاشقانه نگاه کردن، گاهی روایات مایه به ما می دهد آقا امام صادق فرمودند: هل الدین الا الحب و البغض یعنی روح حاکم بر کل دین حب و بغض است لذا تحلیل عاشقانه در قسمت های زیادی از دین کاملا جا دارد. اشتباه هم نیست.

مثال کاربردی

من یه موقعی حاجت ندادن خدا را تحلیل عاشقانه می کردم همین که این موضوع را تحلیل عاشقانه می کردم این عنصر عشق دارد پیدا می شود یکی از دلایلی که گاهی اوقات خدا حاجت های ما را نمی دهد چیست؟ ما خیلی وقتها خدا را برای حاجتهایمان مي خواهیم لذا طرف خدا اگر حاجت بهش ندهد با خدا قهر می کند، آخه آدم خدا را فقط برای حاجتت هایت می خواستی اگر خدا حاجت نمی داد قبولش نداری. خدا گاهی حاجت ما را نمی دهد ببیند اگر حاجت ما را نداد خودش را می خواهیم. یه وقتهای نیمه شب از خواب بلند شد دو رکعت نماز شب بخوان بعد بگو خدایا امشب بلند شدم نمازم خواندم هیچ حاجتی ازت نمی خواهم. فقط بیدار شدم بگم دوست داریم خدامونی چرا همیشه وقتی بیاییم در خانه ات قبل از اینکه به خودت ابراز ارادت کنیم نگاهمان به چیز دیگه است. مثلا یکی رو سالها ندیدیش بعد از ده سال در خانه ات را می زند می بینی این رفیق قدیمی است تازه بهش می گی سلام می گی نه بعدا بغلش می کنی و سلام می کنی می گی 50 هزار تومان پول داری؟ بعد عمری می ره طرف در خانه خدا تا رسیدیم هنوز احوالپرسی نکرده خدایا ول کن اینها را حاجت بده من برم. قضیه حاجت دادن خدا به بنده و تقاضای بنده را تحلیل عاشقانه کردم خود این برای مخاطب جذابیت ایجاد می کند فن استفاده از عشق است.

2- مناجات عاشقانه؛

بعضی از ماها بلد نیستیم با خدا حرف بزنیم، یکی از خاصیت های خواندن دعاهای اهل بیت این است که به آدم یاد می دهد با خدا چجوری حرف بزند گاهی سخنرانی های من که خودمانی است با جوانها یکی را می آورم می گویم 5 دقیقه با خدا حرف بزن نگاه مي کند. حرف بزن چی بگم؟ بلد نیست. آدم بره از امام حسین یاد بگیره چقدر قشنگ با خدا حرف می زند. دعای عرفه ماذا وجد من فقدک آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو را دارد چه ندارد؟ جای دیگه می گه ای همه حاجت من ای همة خواهش و آرزوی من خدایا تو همة وجود منی من تو را دارم هیچ هم نداشتم نداشتم، استفاده از مناجات های عاشقانه که در مناجات خمسه عشر مناجات ابوحمزه ثمالی در بحث دعای عرفه در مناجات شعبانیه گاهی بعضی تیکه های زیبایی که اهل بیت با خدا گفتند و صحبت کردند آدم می تواند یک ربع راجع به آن صحبت کند چقدر عاشقانه و شیرین است. حتما از این فن عشق در سخنرانی ها استفاده کنید؟ چرا؟ بخاطر اینکه معمولا ما عشق آسمانی را کنار سخنرانی مطرح می کنیم و مخاطب عشق آسمانی برایش جذابیت ندارد چرا؟ چون عشق زمینی را چشیده ولی عشق آسمانی را نکشیده، اینکه شما چند تا از این ادبیات و مناجات های عاشقانه را مطرح کنید بعد خودت هم حالش را برده باشی و توصیف کنی، داشتم صحبت می کردم در اتوبوس جمعیت آمده بودند نشسته بودند جمع شده بودند شما فکرش بکن یه جوونی برگرده به خدا بگه خدایا من هیچی نمی خواهم فقط خودت می خواهم یه مناجات عاشقانه را توصیف می کردم یهو برگشتم گفتم شما فکرش بکن وقتی این حرفش تمام می شه طرف می گه خیلی دوست داریم شما به طرف برمی گردید می گید ما هم دوست داریم. طرف در مقابل محبت باید پاسخ محبت آمیز بدهد شما فکر می کنید شما به خدا اینجور بگید فکر می کنید خدا آن لحظه برمی گردد به شما می گه منم دوست دارم چه حسی به بنده دست می دهد، همان موقعی که می گه من اهل این حرفها نبودم اصلا اشک چشمانش بند نمیاد. دلش نمی خواهد این لحظه ها تباه شود.

3- بیان یک داستان عاشقانه؛

مثال کاربردی

این داستان گاهی می تواند از داستان های معروف عاشقانه باشد جریان مجنون آمد در خانة لیلی بعد جام شیر آورده بود زد شکست همه گفتند مجنون تو که انقدر مي گفتی لیلی من رو می خواد به من نظر دارد به این بنده خدا که تو انقدر عشق می ورزی دیدی زد شکاند وقتی گفتند مجنون چی گفت:

  • اگر با من نبودش هیچ میلیچرا جام مرا بشکست لیلی

نمونه هایی که در روایات اهل بیت فرمودند از عشق بین دو تا گنجشک دارد. جریان حضرت داود و مورچه داستان عاشقانه است. تخیل هم در آن هست، حضرت داود (ع) در بیابانی رد می شد دید مورچه ای توجه کرد بهش هی یک دانه شن از روی تپه برمی دارد می ریزد آن طرف هی تکرار می کند حضرت از خدا خواست خدایا می شه به من بفرمایی حکمت این کار مورچه چیه چرا این کار را می کند؟ مورچه زبان باز کرد به داود (ع) گفت: یا داود من یه خانم مورچه را دوست دارم، رفت خواستگاری گفته اگر می خواهی به من برسی باید تپه را بریزی این طرف حضرت داود نگاه کرد گفت عمرت قد نمی دهد که دختر سرکارت گذاشته مورچه یه حرف عاشقانه زد گفت برام مهم نیست که برسم یا نرسم همین که عمرم تو مسیری که معشوقم دوست دارد طی کنم برام کافی است. این داستان عاشقانه است مال مورچه است ولی بوی عشق می دهد. گاهی اوقات استفاده از یک داستان باعث می شود آن داستان بدآموزی هایش برطرف شود.

4- بیان محبت های خدا به بندگان؛

هر کدام مزه ای دارد که دیگری ندارد. خدا نگاهش به بندگانش چیست؟ عجیب است.

من دانشگاهی کرمان برنامه داشتم جلسه شلوغ 1500 دانشجو جلسه به آسمان بود موزیک ضبط شدة ارگ و هیجان و جوانان موسیقی را قطع کردند حاج آقا بفرمایید سخنرانی کنید ملت تو آسمان ما باید بیاریمش پایین. فضا عجیب بود. من یک چیزی را معیار کردم و گفتم ابتدای کلامم منتقل کنم آرامش ایجاد می کند و شاید جالب باشد گفتم: یکی از دلایلی که جوانهای ما با خدا رابطه شان قطع شده چیه؟ طرف مشروب می خورد دیگه نماز نمی خواند خدا توی مشروب خور را هم می خواهد. بی حجابی مشروب خوری، دختربازی، هر کاره ای باش رابطه ات را با خدا قطع نکن. کی جرأت داره بگه خدا بندة اینجوری را نمی خواهد. تو همه کاره هستی این یک کار خوب را به همة کارهایت اضافه کن چه اشکالی دارد لااقل بگو خدایا من همه کار کردم یه کار خوب هم کردم. تو اوج کثافت کاریها باز هم با تو رابطه داشتم نمازم را خواندم. همة پل ها را پشت سرت خراب نکن. بعد توی این فضا که خیلی اثر گذاشته بود می گفتند یک جوانی اهل رفسنجان است و خیلی خوشش آمده بود گفت من یکی از همان هایی هستم که تو گفتی رابطم با خدا قطع شده حالا که اینجوری گفتی برم نمازم را شروع کنم نمازش شاید یک روز نجاتش بدهد البته توضیح دادم گفتم خدا اینجوری نمی خواهد اصل این است که اینها را بگذاری کنار عرضه نداری آن را قطع نکن همین طوری هم بری بهتر از این است که نری. یک تیکه ای محبت خدا را گفتم. من به شما بگم خدا بندة گناهکارش را چجوری مي خواهد باور نمی کنی. تا حالا دیدید مادر بچه گم کند؟ دیدی چه حال و روزی دارد غذا نمی خوره خوابش نمی بره همش منتظره در می زنند می گه بچم یه مادر چه حس و حالی دارد؟ بعد وقتی بچه اش را پیدا می کند چگونه است؟ آن لحظه ای که یک مادر بچة گم شده اش را پیدا می کند تصور کنید قسمت خیالی آن یک حادثه است امام صادق (ع) فرمود: خدا مثل مادری که بچه اش را گم کرده منتظر بندة گناهکارش هست. تو که خریداری نداری با این وضع خرابت حالا که خدا می خوادت برای خدا بیش از این ناز نکن،

تبصره- بیان محبت و عشق اهل بیت به شیعیان؛

مثال کاربردی

این هم مثل همان مثلا جریان رسول ترک را که تعریف می کنید برای خیلی ها جذابیت دارد چون بوی عشق می دهد بوی عشق یک مولا به بنده اش به شیعه اش یا بشر حافی یا جریان حضرت معصومه (ع) پسر علامه امینی می گه یه موقع رفتم پیش شیخ جعفر مجتهدی این عارف ایشان به من گفتند چرا نمی روی زیارت حضرت معصومه بدون مقدمه خانم دلش برات تنگ شده پیغام داده چرا به ما سر نمی زنی؟ پسر علامه امینی می گوید گفتم راست می گویی چشم می روم چند وقت پیش من حاجتی از خانم خواستم بهم نداد و من مدتی با بی بی قهر کرده بودم وقتی دیدم مجتهدی اینجوری گفت فهمیدم پیغام واقعی بوده خانم این حرف را زدند.

5- بیان محتواهای عاشقانه مانند شعر و نثر ادبی آیه یا روایت؛

هر کدام از این ها باشد گاهی اوقات بعد از داستان شهید چمران مي خوانم این دو بیتی را. معمولا بچه میاند دنبالش حاج آقا این شعر را می گویی بنویسم. جذاب است برایشان. یک دوبیتی عاشقانه:

مثال کاربردی

شهید چمران سال 50 دکترای فیزیک پلاسمای هسته ای را از آمریکا گرفت. آدم باکلاسی هست. ولی براش کوچک بود خیالش نمی کرد آمد سوریه و رفت لبنان و چند سالی لبنان بود و بعد آمد ایران وزیر جنگ بود تو کردستان می جنگید خانمش می گوید تو کردستان که بودیم بعضی شبها روی خاک می خوابیدیم حتی موکت نداشتیم زیرمان. آخه چمران توی آمریکا می توانستی بهترین و مرفه ترین زندگی رو داشته باشی رو شن های کردستان چه می کنی:

گفت:

  • رشته ای بر گردنم افکنده دوستمی کشد هر جا که خاطرخواه اوست
  • رشته بر گردن نه از بی مهری استرشتة عشق است و بر گردن نکوست

اگر مناجات آخر شهید چمران را ببینی به پاهای خودش می گوید ای پاهای من در این لحظات رقص معنوی من در برابر معشوق آبروی مرا حفظ کن! تا چند لحظة دیگر شما را آرامش ابدی خواهم داد ای دنیا!

این نثر ادبی عاشقانه است خود این شعر و نثر اینکه شما یک آیة عاشقانه می خوانید مثلا آیه قرآن خدا می فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک فادخلی فی عبادی فدخلی جنتی ای بندة من برگرد عاشقانه است آدم وقتی می رسد به یک جاهایی خدا منتظرش است خدا می گه بندة من بیا! اقتدا کردی به مولا به اقایشان اقتدا کردند. عشق را اینها خودش ایجاد می کند روایتش هم معروف است لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم یا من عشق و عف و ما ...فهو شهید اگر کسی عاشق شود عشق های دنیایی در دلش مخفی کند عصمت پیشه کند اگر بمیرد شهید است انقدر نزد خدا عزیز می شود.

* فنون عنصردوم؛ عنصر تخیل

1- صحنه سازی

1- فنون تخیل: صحنه سازی (ترسیم یک حادثه) حادثه ای که می خواهید ترسیم کنید خیالی است واقعی نیست. به همین خاطر از تخیل مخاطب کمک می گیرید.

مثال کاربردی

فرض بفرمایید نوجوانی سوار دوچرخه می رود ماشینی می آید به این دوچرخه می زند نوجوان پرت می شود زمین می خورد و پایش می شکند. این اتفاق جلو مغازه ای می افتد در اثر این تصادف راننده پایین می آید می بینند راننده زده بچه مردم را ناکار کرده، این نوجوان را به بیمارستان می برند. بقال هم به عنوان شاهد از مغازه بیرون می آید و به نیروی انتظامی می رود. در اثر این تصادف کلی آدم درگیر می شوند. اول این که مادر این نوجوان وقتی می فهمد هراسان و نگران به بیمارستان می آید که چرا بچه اش اینطور شده است. دوم این که مغازه دار توفیق یک کار خوب پیدا می کند. راننده هم کلی باید خرج کند و پول بدهد. ما در این ماجرا گزارشی از خدا می گیریم خدایا چرا این اتفاق افتاد؟ مثال خدایا می فرماید: مادر این جوان باید ناراحتی بکشد که بچه اش اینطور شده است. چون با خانم همسایه نشسته بود که بچه خانم همسایه در حالی که می لنگید و راه می رود از پیششان رد شد و وقتی پسر این خانم آمد این مادر گفت: قربون قد و بالات برم چقدر قشنگ پسرم راه می رود. چیزی گفت که دل همسایه شکست. ما مقدر کردیم بچه اش تصادف کند کمی اینجور ببیندش دیگر دل کسی را نشکند. از خدا می پرسیم این راننده چرا این طور شد که به خرج و زحمت افتاد؟ خداوند متعال می فرماید: این ماشین خریده بود بجای اینکه صدقه بدهد یا گوسفند قربانی کند زورش آمد بخل ورزید برایش تصادف مقدر کردیم کمی خرج کند. آدم باید با خدای خودش این طور باشد. از خداوند متعال می پرسیم مغازه دار چرا به زحمت افتاد؟ (اگر صدقه ندادی ممکن است بلایی بیاید صدقه می دهی بلا دفع می شود. دل کسی را نباید بشکنی.) خداوند متعال می فرماید: مغاره دار دیشب نماز شب خواند از خدا خواست توفیق کار خیر بدهد و خدا خواست این تصادف جلوی مغازه این آقا اتفاق بیفتد تا توفیق نصیب صاحب مغازه شود. شما وقتی جریان را می گویی همه می دانند خیالی است واقعی نیست ولی وقتی این جریان را می گویی با خیال مخاطب بازی می کنی. از خیالش استفاده می کنی. برای سخنرانی جذابیت ایجاد می شود. این مثال اگر در یک سخنرانی برود یکی از جذابترین قسمت های سخنرانی خواهد شد. گاهی چیزهای غیرواقعی بسازید اشکالی ندارد. مسائل خیالی مثال می زنیم حرام هم نیست. لذا یک نمونه صحنه سازی است شما یک حادثه ای را ترسیم کنید. حادثه می تواند هر چیزی باشد مثلا حادثه یا ازدواج یک دختر و پسر باشد. یک دختر و پسری که با هم ازدواج می کنند بعد در این ازدواج اتفاقاتی را تعبیه کنید بعد بگویید چه شد که این اتفاقات افتاد. اگر دختر بگوید خدایا چرا این شوهر گیرم آمد می گویی یادت هست اینجا فلان کار را کردی؟

ما در تخلیل خیال از مفاهیم آیات و روایات استفاده می کنیم؟ ولی چون یک مثال خیالی است برای مخاطب فوق العاده جذاب است. عارفی گفته بود اگر جایی ضربه ای به پایت خورد استغفار کن چون به خاطر عملی بوده، بازتاب عملی بوده. هر چیزی در عالم اتفاق می افتد حکمت دارد.

2- مبحث مبالغه ای

مبالغه: اساساً هر چیزی در حالت عادی، عادی است. اگر از حالت عادی فراتر رفت خیال انگیز می شود. چون در حالت واقعی اینجور نمی بیند کمی که مبالغه می کنی از خیالش باید کمک بگیرد.

مثال کاربردی

مثلا ما می گوییم خواهر خوبم وقتی مانتو تنگ می پوشی آرایش می کنی به خودت می رسی یک شخصیت ویژه می شوی. (جوان ها دوست دارند تک باشند. این ویژگی در وجود جوان هست که می خواهد تک باشد ولی گاهی اوقات به شکل بدی سعی می کند تک بودن را ارضا کند. سعی می کند خودش را جوری درست کند که خیلی تو چشم بیاید.) وقتی آن قدر خودت را زیبا می کنی چه اتفاقاتی دور و برت می افتد. مثلا چند تا جوان پسر یا مرد که از بغل شما رد می شوند بر اثر زیبایی های شما دچار یک سری نیازها و تحریکات شدند (و موقعیت ازدواج هم نداشتند) و دچار احساس نیاز شدند. وقتی نتوانستند درست ارضا کنند پای فیلم نشستند در اثر دیدن فیلم ها تحریک بیشتری شدند باز نتوانستند خودشان را ارضا کنند در این بسترها که قرار گرفتند آرام آرام در مجالس اینجوری و مواد مخدر و مشروبات و مسکرات قرار گرفتند و آرام آرام زندگیشان نابود شد. حالا چطور بخاطر یک لحظه لذت خودت می خواهی چند جوان را نابود کنی. در قیامت جواب مادران این جوانان را چه می دهی؟ می خواهی بگویی من در اعتیاد او شریک هستم. بله، تو به اندازه خودت شریک هستی. آیه قرآن داریم که خداوند متعال می فرماید: شما در هر چیزی که واسطه شوی چه خوب و چه بد، در نتایجش شریک هستی. «من یشفع شفاعه حسنه فکن له نصیب منها»[3].

در این مبحث من مبالغه می کنم و این اتفاق و لو برای یک نفر اتفاق بیفتد هم کافی است. ما با مبالغه می توانیم عمق زشتی را نشان بدهیم. وقتی می خواهی در مورد آزار پدر و مادر سخنرانی کنی آزار یک جوان به پدر و مادرش را مبالغه کن که این پدر و مادر با چه عشقی و چقدر زحمت کشیدند و این بچه را بزرگ کردند بعد زشتی عمل این پسر را مبالغه کن بعد بگو آزار پدر و مادر چقدر بد است. وقتی مبالغه می کنی او از خیالش کمک می گیرد. این یکی از راه ها مبالغه است.

3- شخصیت سازی

شیوه دیگر شخصیت سازی است که خیلی تخیلی است. یعنی یک چیز عجیب و غریبی را خلق کنی.

مثال کاربردی

خداوند برای بدن انسان ویژگی های خاصی قرار داده است. مثلا یک معده قرار داده که این معده اگر زخم شود کوچکترین چیزی بخوری که اسیدی باشد درد می گیرد. کسانی که زخم معده دارند خیلی چیزها را نمی توانند بخورند اگر بخورند معده اشان بشدت درد می گیرد. این خدایی که معده شما را این طوری خلق کرده فرض کنید این خدا توی چشم شما یک لنزی قرار داده بود که به محضی که به نامحرم نگاه می کردی تمام دو چشمانت پر از درد می شد یا اگر به یک چیز حرام گوش می داد گوشت درد می گرفت، اگر غذای حرامی می خوردی دندان درد می کشیدی، اگر دختری موهایش را بیرون می گذاشت هر مویی که بیرون بود می ریخت. نتیجه می گیریم برای خدا که کاری نداشت این کار را بکند ولی خدا ما را آدم حساب کرد. خدا آن قدر پیامبر فرستاد ولی انسان باز هم حالیش نشد. نتیجه می شود تمام این ها ذخیره می شود. در قیامت خیلی از این اتفاقات می افتد. در روایات هست دردهایی را به خاطر خلاف کردن اعضا و جوارحمان می کشیم. در قیامت طرف بابت نگاه هایی که به نامحرم کرده میخ آتشین در چشمش می کوبند. شما با این تخیل می توانید عذاب را در ذهنش ایجاد کنید و لطف خدا را به او نشان دهید. در این بحث ما چنین شخصیت تخیلی ساختم. ترسیم یک شخصیت ویژه برای نشان دادن چیز دیگر کردیم. یک آدم بهشتی را به صورت تخیلی در دنیا بسازید. مثلا وقتی پرنده ای پرواز می کند تو روایت هست اراده کنند این پرنده سرخ می شود جلویشان می آید و میل می کنند. (کن فیکون است.) وقتی حوریه بهشتی رد می شد اراده بکند در اختیارش قرار می گیرد. بعد دوست داشتی تو هم چنین آدمی بودی. خدا می فرماید: تو می توانی چنین آدمی بشوی، یک شخصیت ساختیم و از آن برداشت مثبت معنوی گرفتیم.

نکته: یکی از فایده های استفاده از فنون تخیل این است که مخاطب ساکت می شود چون تخیلش به کار گرفته می شود به خیالاتش می رود.

جان بخشی

مثال کاربردی

در روایات داریم در اول صبح همه اعضای بدن با زبان سخن می گویند. این جان بخشی به اعضاء و جوارح است. قشنگ ترین جان بخشی ها در مناظرات پروین اعتصامی هست که به سیر و پیاز جان می دهد و بعد بینشان دیالوگ مطرح می کند. در سخنرانی یکی از جان بخشی هایی که می کنیم شاید به زمین و آسمان و کامپیوتر جان بدهیم. در این موارد به این ها خیال انگیز جان دادیم ولی در قیامت این ها واقعا علیه ما شهادت می دهند. موقعی که می خواهی گناه کنی فرض کن این دست، زبان داشت آبرویت را می برد. در این مبحث به دست شخصیت و جان می دهی و شروع می کنی به حرف زدن. در سخنرانی یک دیالوگ بین آدم با دستش یا با کامپیوترش یا زمینی که در آن زمین معصیت کرده انجام بدهید. از این تخیلی که در مخاطب هست استفاده بکنید.

مورد بعدی شیوه آینده نگری است. شما می توانید از شیوه ای که قرآن استفاده کرده، از بزرگ ترین تخیل هایی که در قرآن وجود دارد (در مورد صحنه های رخ دادن قیامت است) استفاده بکنید. شما هم می توانید از این تخیل ها انجام بدهید. زمین که رویش راه می روی تا بحال فکر کردی که یک روزی دهان باز کند. «ان زلزله الساعه شیء عظیم»[4]. تا به حال به کوه نگاه کردی هر وقت نگاه کردی یادش بیفت یک روزی این کوه متلاشی می شود. خود این فکر تخیل می سازد. از آینده نگری می توانید در صحبت هایتان استفاده کنید. این آینده نگری گاهی جنبه قیامتی دارد و گاهی هم می گویی آقا اگر این عمل را انجام بدهی ممکن است چنین آینده ای برای این عمل اتفاق بیفتد و او تو تخیلش می رود تا این را در آینده می بیند.

3- ماوراء بینی: شبیه چیزهایی است که عرفاء باطن آدم ها را می بینند.

مثال کاربردی

مثلا یک وقتی شما داستان شیخ رجب علی خیاط را می بینی مثلا داشت رد می شد دید از این همه آدمی که در خیابان هستند فقط چهره باطنی یکیشان آدم است و مابقی به شکل حیوان و انواع دیگر قیافه ها هستند. اگر چشم ها باز شود به بغل دستیت که نگاه می کنی می بینی قیافه عجیب مار یا... دارد. پیامبر صلی الله علیه وآلله وسلم فرمودند: قیامت هراس دارد امت من به نه شکل محشور می شوند(ماوراء بینی است.) یک نمونه دیگر در روایت داریم که وقتی میت اهل گناه را می شویند وقتی میت را این ور و آنور می کنند گویا از فاصله بلندی روی زمین می کوبند. وقتی رویش آب می ریزد آب است در حالی که برای او آب جوش است که رویش ریخته می شود. یعنی چیزی که او دریافت می کند و چیزی که ما می بینیم فرق دارد. وقتی ما می گوییم باطن این صحنه را مخاطب با تخیلش واقعیت این صحنه را می بیند.

آیا می شود تخیل را به عنوان یک قطعه از فرمول استفاده کرد؟ قدری اگر از ذهنمان کمک بگیریم قطعه هایی می توانیم بسازیم. روحانیانی که می خواهند سخنرانی کنند از داستان ها استفاده کنند یا اگر دیدید به نتیجه نمی رسی می توانی از قدرت فکری خودت استفاده کنی و مثال هایی طراحی کنی که چند برابر آن هم جذابیت و تأثیر گذاری داشته باشی. چرا از مخزن بزرگ فکرمان غافل هستیم؟ همش کتاب ها را ورق می زنیم. واقعا کتاب های ما مطلب زیاد ندارد. نهایتا می توانیم یکی از آیات قرآن و کتاب های روایی و اشعار لطیف را مورد استفاده قرار بدهیم.