آزاد انديشي، پاسداشت، هويت
گفتگو از محمد اسكندری
اشاره :
طی چند ساله اخیر موضوع ایجاد کرسیهای آزاد اندیشی در دانشگاهها مورد بحث و نظر بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است. از سوی دیگر تاکیدات موکد رهبر انقلاب که بانی اصلی این تفکر هستند اهمیت بررسی این موضوع را صد چندان میکند. برای کنکاش بیشتر حول این محور گفتگویی با دکتر نورالله قیصری پژوهشگر و استاد دانشگاه انجام دادیم که شرح آن در ذیل از مد نظرتان خواهد گذشت.
فکر میکنم به عنوان اولین سئوال و برای آغاز بحث بهتر باشد ابتدا تعریفی از مفهوم آزاد اندیشی ارائه شود.
شما چگونه این مفهوم را تعریف میکنید؟!
البته اولین گام در این بحث مفهوم شناسی است. همان طور که از ظاهر این مفوم یا اصطلاح بر میآید آزاد اندیشی ترکیبی از،« آزاد»و «اندیشی» که ی متصل در آن همان یای نسبت است. یعنی آزادی که در نسبت با اندیشیدن است. آزاد به معنای رها بودن از یا فقدان مانع است و اندیشیدن یکی از قوای ذهن انسان و به گفته قدما همان قوه نطق است که فصل ممیز انسان از سایر موجودات است. از سوی دیگر اندیشیدن همواره موضوعی دارد و اندیشیدن در عمل اندیشیدن به چیزی است. بنابراین آنچه از ظاهر این مفهوم بر میآید اندیشیدن به چیزی به صورت رها از مانع است. معنای ضمنی این مفهوم این است که کنش اندیشه نیز همانند سایر کنشهای آدمی محدودیتها و موانعی دارد. البته در ادبیات سیاسی مفاهیم مشابه دیگری هم وجود دارد که با اینکه هم خانوا ده و مشابه این مفهوم است با آن تفاوت اساسی دارد. نام آشنا ترین « آزادی اندیشه» است.
«آزادی اندیشه » به نحوی که در ادبیات سیاسی رایج شده یک مفهوم ایدئولوژیک و مرامی است. آزادی اندیشه یکی از آموزههای اصلی و مفروضات انسان شناختی و از مبانی سازنده تفکر و مرام سیاسی لیبرالیسم است. منظور از آزادی اندیشه در این مرام سیاسی آزادی در اندیشه هم از حیث موضوع و هم از حیث بیان و حتی شیوه بیان آن است. یعنی انسانها آزادند تا هر آنچه را که اراده کنند موضوع اندیشه قرار دهند و به هر نحو که ترجیح میدهند آن را بیان کنند. اما آنچه رایجتر است همان آزادی در بیان اندیشه و روشها و طرق آن است. منتها وقتی صحبت از آزاداندیشی میشود، آزادی کنش اندیشه مورد نظر است. در واقع آزاد اندیشی کنش اندیشه بدون مرز و محدوده است. اما آزادی اندیشه بیشتر حول محور آزادی بیان اندیشه متمرکز شده است. آزاداندیشی آن است که انسان خویش را از حصار و محدودیتهای فکری رها سازد و با دیدی باز به مسائل نگاه کند.
به نظر شما جایگاه آزاد اندیشی در دین مبین اسلام کجاست؟!
موضوع تفکر، بصیرت، تعقل و تدبر آنقدر در قرآن کریم مورد اشاره و تاکید است که پرداختن به آن چندین بحث را به خود اختصاص میدهد. از سوی دیگر ما در روایات و احادیث نیز به کرات بر موضوع تفکر و اندیشه توصیه و تاکید داریم. با این حال یک نکته مهم و اساسی که نشانگر جایگاه آزاد اندیشی در اسلام است در بحث مسائل فقهی اسلام آشکار میگردد. همان طور که میدانید دراصول دین تقلید جایز نیست. در واقع نه تنها آزاد اندیشی در اسلام پذیرفته شده بلکه بر آن توصیه عملی نیز وارد گشته است. اما در عمل، کنش اندیشه همانند سایر افعال آدمی تابع قوانین الهی یا به اصطلاح حرام و حلال است. به همین دلیل انسان مسلم نمی تواند به هر موضوعی بیندیشد و یا آن را به هر نحو که خواست بیان کند. به این معنا آزاد اندیشی، اندیشیدن به امور مباح و یا ضرور فارغ از محدودیتها یی است که نوعا اندیشهها به آن دچار میشوند.جزم گرایی در همه مکاتب اندیشگی وجود دارد. و اجتهاد در علم نیز به معنای دچار نشدن به همین محدودیتها است.
برخی آزاداندیشی را به معنای نفی تمام آنچه که هست و اثبات دوباره آنها توسط عقل تفسیر میکنند. دکارت در قاعده معروف خویش تمام آنچه را که میداند نفی میکند و دوباره با اندیشیدن در صدد اثبات آن گام مینهد. آیا لازم است برای آزاد اندیشی تمام آنچه که انسان پذیرفته است انکار شود؟ آیا نفی تمام آنچه که هست به منظور رهایی از پیش فرضها خود اسیر پیش فرض شدن نیست؟
ببینید رشد علم و فلسفه و سایر شعب دانش بشری همانند هر پدیده دیگری برای خود الزامات و لوازمی دارد. آزاد اندیشی به منزله شرط لازم برای رشد علمی و دانشی است. آزاد اندیشی امکان دادن به پرواز ذهن است فراتر از مرزهای دانشی موجود. با این حال پرواضح است که اندیشیدن نیز به نوبه خود دارای غایت و هدفی مشخص است. در خصوص قاعده دکارتی نیز باید گفت نفی و سپس اثبات فی النفسه مذموم نیست. اما آثار و پیامدهایی که از این قاعده منتج شده یعنی ابتنای هستی انسان بر اندیشه رها از حیث موضوع و شیوه بیان آن توسط خود او، زیانهای زیادی به همراه داشته است. چنین تفسیری از این قاعده است که انسان را دچار بحران معنا و هویت در زندگی فردی و اجتماعی ساخته و او را از فطرت الهی و اتصال به این مبدا دور کرده است. در واقع ایدئولوژیزه شدن این قاعده ظلمی است که بر آن رفته است.
آیا آزادی اندیشه حدود و ثغور خاصی هم دارد؟!
به نظر من هر جا که موضوع اندیشه وارد باشد بحث از آزاد اندیشی نیز مصداق دارد. تجلیات اندیشه تنها از طریق زبان نیست. هرجا که تجلی اندیشه وجود داشته باشد موضوع آزاد اندیشی نیز مطرح میشود. مثلادانشگاه یک مرکز دانش بنیان است که آزاد اندیشی میتواند در محصولات آن یعنی آثار علمی و اختراعات و ابداعات و نوآوریها تجلی پیدا کند. اما در سایر عرصه هایی هم که اندیشه در آنها موضوعیت پیدا میکند آزاد اندیشی نیز جایگاه خاص خود را دارد مثلا در هنرهای تجسمی، نقاشی، سینما، ادبیات، رمان و .... این از حیث عرصه و موضوع است.
اما همان گونه که ذکر شد اندیشهها نیز خارج از قواعد کلی حاکم بر افعال آدمی در دین مبین اسلام نیستند. رعایت جوانب حرمت و عفت و مصالح فردی و جمعی حتی در امور مباح نیز جزء ضروریات است. به این معنا البته اندیشیدن داری حدود و ثغور است.
چندین سال است که رهبر معظم انقلاب به کرات بر موضوع ایجاد کرسیهای آزاد اندیشی در دانشگاهها تاکید میکنند و حتی چند بار نیز گلایه کردهاند که چرا این کرسیهای آزاد اندیشی در دانشگاهها سامان نمیگیرد. به نظر شما اساسا چرا آزاد اندیشی در دانشگاهها تا این حد مهم است؟!
ببینید با پیروزی انقلاب اسلامی یک تحول اساسی در مفاهیم و طرز تلقی و حیات فردی و جمعی و شیوه زندگی و در یک کلام در هویت فردی وجمعی ما رخ داد و ایران وارد یک دوره جدید از تاریخ سیاسی فرهنگی خویش شد. مهمترین بارزه این دوره جدید را میتوان پدید آمدن یک «هویت تازه» دانست. انقلاب اسلامی با نفی طاغوت و رویکرد به اسلام روح تازهای در کالبد مفاهیم سیاسی و اجتماعی دمید. تغییر در شکل و اندیشه حکومت در عرصه سیاسی تنها بخشی از کار ویژههای این هویت تازه بود. باز شدن راه برای اشاعه این هویت تازه در سایر زمینهها از جمله مبانی نظری علوم انسانی نیز از آثار دیگر آن بود. در این راه نیز تلاشهای گستردهای صورت گرفت مثلا تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی و یا تعطیلی چند ساله دانشگاهها برای بازبینی دروس علوم انسانی. اما هیچ کدام از این اقدامات آن طور که باید و شاید نتوانست تحولی جدی در این زمینه صورت دهد.
به اعتقاد من وظیفه دانشگاهها فقط تربیت نیروهای متخصص و مورد نیاز جامعه نیست حفظ و پاسداشت این هویت نوین و دستاوردهای آن در عرصههای خارجی و داخلی نیز جزء رسالتها و وظایف دانشگاهها است. به همین دلیل است که حفظ محیطی که در آن اندیشیدن برای بالندگی این هویت و ایدههای نظری و عملی مساعد باشد جزء ضروریات است و کرسیهای آزاد اندیشی یکی از روشهای مفید در حفظ این نشاط و تبدیل کردن آن به یک رویه و فرهنگ به مرور زمان است.
به نظر شما چگونه آزاد اندیشی در دانشگاهها میتواند از هویت تازه به دست آمده پاسداری کند؟!
سئوال بسیار مهمی است. به نظر من طی صد ساله اخیر موسسات آموزشی و دانشگاههای ما غالبا والبته گاه از سر ناچاری متوسل به محصولاتی شده اند که نوعا بر مبانی فکری و عقیدتی غربی و در برخی اشکال ا یدئولوژیک آن بنا شده اند. کمتر دادهها و تفکرات بومی در تولید علم در کشور تولید شده و حجم واردات اندیشهای به شدت رو به تزاید بوده است. پر واضح است علومی که بدون هیچ تصفیهای وارد حوزههای اندیشهای در کشور میشوند و بر خاسته از مفروضات و پیش فرضهای خاص خود هستند در مفهوم سازی و تحلیل وتفسیر واقعیاتی که متاثر از ایدهها و نظامهای اعتقادی متفاوتی هستند، خطا و گاه عوارض و تبعات عملی منفی به همراه دارد. به عنوان نمونه من به رشته علوم سیاسی میپردازم. آنچه که در غرب مبانی دانشی به نام علوم سیاسی شد و هم اکنون در دانشگاههای ما نیز در بالاترین سطوح تدریس میشود مبتنی بر مفروضات انسان شناختی است که انسان را در عرصه اجتماعی گرگ انسان میداند. البته محصولات این نوع نگاه در مفهوم سازی و تحلیل عوارضی دارد و یکی از آثار آن گرفته شدن قدرت پیش بینی از این دانش در تحولات سیاسی جامعه و حتی تحولات منطقهای و جهانی از بسیاری از دانش آموختگان این رشته است. یا مثلادر بحثهای جامعه شناسی وارد شویم. امروز اگر با یک فارغ التحصیل مقطع دکترای رشته جامعه شناسی صحبت کنید بیش از آنکه بتواند جامعه ایران را بشناسد توانایی تحلیل جوامع غربی را دارد. پس میتوان نتیجه گرفت پیش فرضهای انسان شناختی که این علوم بر اساس آنها تکوین یافتهاند مبتنی بر یک پارادایم فکری خاص هستند که اساسا قرابتی با اندیشههای ایرانی - اسلامی ندارند. اما به نظر من عبور از این مقطع که بسیار ضروری است و رابطه مستقیمی هم با حفظ هویت انقلاب اسلامی و ایدههای آن دارد الزاماتی دارد که آزاد اندیشی در محیط دانشگاهها از اهم آنها است. به نظر من آزاد اندیشی مراکز فکر و اندیشه در کشوراجازه دخل و تصرف در محصولات دانشی وارداتی و معماری آن بر اساس ایدهها و نظام اعتقادی بومی را به دانش پژوهان رشتههای مختلف بخصوص علوم انسانی میدهد. از سوی دیگر در شرایط کنونی که هویت تازه به دست آمده انقلاب اسلامی از سوی رسانهها و اتاقهای فکر غربی آماج حملات جدی قرار گرفته است. اگر بخواهیم از این هویت تازه به دست آمده حفاظت کنیم مجبوریم که به حرکت ایجابی دست بزنیم. دانشگاه ما آیندگان انقلاب اسلامی را تربیت میکند و حافظ یا یکی از حافظان اصلی هویت انقلاب است. اگر قرار باشد دانشگاهها نیز همان را بگویند که دیگران مبتنی بر نیازهای خود و بر اساس معتقدات خودشان و برای بقای خودشان گفتهاند، باید منتظر شد تا انقلاب به تدریج از نظر مفهومی با خلا اندیشهای مواجه شود.
حال و با توجه به اهمیت روز افزون بحث آزاد اندیشی، به نظر شما چگونه میتوان فرهنگ آزادانه اندیشیدن را در سطح دانشگاههای کشور پدید آورد
من معتقدم برای نیل به گفتمان آزاد اندیشی در سطح دانشگاهها نیازمند یک نگرش جامع در برنامهریزی هستیم .دانشگاه فقط دانشجو نیست. اگر قرار است آزاد اندیشی به اهداف خود دست یابد باید با جامع نگری پیش رود.در این طرح باید هم دانشجو، هم استاد و هم الگوی آموزشی توامان دیده شود. بدون تغییر در الگوهای آموزشی فعلی دستیابی به آزاد اندیشی تقریبا محال است. سیستم آموزشی که اجازه پرسشگری را به دانشجویان نمیدهد و تنها دانش دانشجو را در امتحان آخر دوره خلاصه میکند نمیتواند آزاد اندیشی را ترویج کند. از سوی دیگر متون درسی ما نیز باید متحول گردد. روشهای تدریس باید به روز و مشوق خلاقیتهای فکری گردد. از سوی دیگر سیاست زدگیها باید از دانشگاههای ما زدوده شود. در فضای سیاست زده هر ایده خوب و مفید به موضوع کشمکش و دعواهای بیحاصل بدل میشود و از فلسفه وجودی و غایت اصلی آن منحرف میگردد. امیدواریم این ایده بسیار مفید و ضروری به برنامهای جامع و عملی با نگاهی جامع و به دور از مسائل فصلی و زودگذر و با نگاه به مسائل کلان آینده پیشرفت علم در کشور و در راستای استقلال فرهنگی و هویتی دیده
اگر در پایان صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
من در پایان میخواهم تنها بر این موضوع تکیه کنم که قرن بیست و یکم قرن هویت هاست. دیگر کمتر شاهد جنگهای جغرافیایی هستیم یا اگر چنین نبردهایی را شاهد باشیم منشاء آن منازعات هویتی خواهد بود. امروزه این هویت هاست که در تصادم با یکدیگر قرارمی گیرند.به نظر من امروز جوامعی میتوانند حقیقتا مستقل باشند که از هویت مستقلی برخوردارباشند. خوشبختانه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ما به یک هویت تازه دست یافته ایم که این هویت بر گرفته از روح و فطرت خداگرای انسانها و مبتنی بر نظام اعتقادی اسلام است. در چنین وضعیتی به نظر من مهمترین وظیفه هر کس تلاش برای پاسداشت و حفظ این هویت تازه است.بی شک آزاد اندیشی راهکار مناسبی برای تقویت این هویت تازه و بسط و گسترش آن در روزگار منازعات هویتی است.