نویسنده: زهیر بلند قامت
بررسی اهمیت و آثار امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
در مقاله حاضر نویسنده با بررسی اهمیت فریضه امر به معروف و نهی از منکر، مراحل اجرای آن را تشریح کرده و تاثیر آن را بر جامعه مورد ارزیابی و کنکاش قرار داده است. وی در ادامه، هدف اصلی قیام امام حسین(ع) را احیای این فریضه دانسته است. اینک با هم آن را از نظر میگذرانیم.
اهمیت امر به معروف در اسلام
«کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» (آل عمران/110) خداوند سبحان در این آیه کریمه مسلمین را بهترین امت در میان امم معرفی میکند. مسلم است که ملاک نزدیک و دوری به خدا مساله تقوا است. خداوند در قرآن میفرمایند (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) ملاک نزدیکی به خدا تقوا است یعنی نگهداری و مواظبت نفس از وقوع در حرام و حدود الهی. این آیه نیز با مساله تقوا در ارتباط است لیکن با تقوای اجتماعی نه تقوای فردی. به عبارتی ملاک اینکه جامعه دارای تقوا باشد این است که در جامعه امر به معروف و نهی از منکر صورت بگیرد. جامعه اسلامی متفاوت از دیگر جوامع است. این آیه کریمه بیان میکند که ملاک برتری جامعه اسلامی بر دیگر جوامع مساله امر به معروف است. پس اولاظاهراً آیه این است که در جوامع دیگر امر به معروف صورت نمی گرفته است، ثانیاً اگر جامعه اسلامی نیز این فریضه را ترک کند، هیچ برتری بر دیگر جوامع ندارد گرچه دینشان کامل ترین دین و پیامبرشان خاتم پیامبران است.
خداوند متعال در آیه 97 سوره مائده میفرماید (فلولاکان من القرون من قبلکم اولو بقیه ینهون عن الفساد) در این آیه شریفه خداوند مذمت میکند امتهای پیشین را که چرا از فساد جلوگیری نمی کرده اند. این آیه قسمت اول برداشت ما را از آیه 011 سوره آل عمران ثابت میکند که امم قبلی اهل امر به معروف و نهی از منکر نبودهاند.
امر به معروف از چنان جایگاه والایی در اسلام برخوردار است که ملاک برتری جامعه اسلامی بر دیگر جوامع است و از آنجا که خدا ملاک برتری را تقوا میداند، این فریضه باید با تقوای اجتماعی مرتبط باشد. یعنی هنگامی که در جامعه اسلامی این فریضه اقامه شود و مردم به این فریضه اقدام کنند، تقوای جامعه حفظ میشود و اگر ترک شود، جامعه دچار بی تقوایی و فساد میشود.
پیامبر اکرم(ص) در حدیث شریفی میفرمایند که (کلکم راع و کلکم مسئول). یعنی تمامی افراد جامعه نسبت به هم مسئولیت و وظیفه دارند. بلکه در این حدیث شریف عبارت(راع) آمده است. راعی در اصل لغت به معنای چوپان است. راغب در مفردات میگوید: الرعی فی الاصل: حفظ الحیوان، اما بغذائه الحافظ لحیاته، و اما بذب العدو عنه... و یسمی کل سائس لنفسه او لغیره راعیاً، و روی «کلمک راع، و کلکم مسئول عن رعیته». همانطور که ملاحظه میشود در این عبارت، واژه راعی در مورد همه مردم آمده است یعنی مسلمین نسبت به هم مسئولیت دارند بلکه نوعی ولایت نیز برای مسلمین نسبت به هم قرار داده شده زیرا سیاست کردن مردم باید با نوعی ولایت بر آنها همراه باشد. کسی میتواند سیاست و هدایت کند که نوعی ولایت نیز داشته باشد. از همین رو در آیه شریفه آمده است: و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم(توبه/17) در این آیه خداوند میفرمایند که مومنین بعضی از آنها بر بعضی دیگر ولایت دارند. بلافاصله بعد از بیان ولایت داشتن مومنان به هم، خداوند ادامه میدهد که آنان امر به معروف و نهی از منکر میکنند. در علم اصول در باب امر، علما مطلبی را مطرح میکنند که در آمر چه چیزهای شرط است. یکی از چیزهایی که علما در آمر شرط میدانند، علو است. یعنی وقتی امر، امر است که آمر مرتبه بالاتری داشته باشد و علو داشته باشد. بنابراین در صحت امر، علو شرط است و اگر علو نباشد، امر نخواهیم داشت. در باب امر به معروف نیز آنچه از ما خواسته شده «امر» است و در امر، علو شرط است. از همین جهت خداوند برای مومنان نسبت به هم ولایت قرار میدهد و میفرماید که مومنان نسبت به هم ولایت دارند.
مراحل امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر به قصد اصلاح جامعه صورت میگیرد. بنابراین چون قصد اصلاح گری داریم، باید با خیرخواهی همراه باشد. باید با لطافت و نرمی صورت بگیرد. هنگامی که خداوند حضرت موسی و هارون را به سوی فرعونی که ادعای «انا ربکم الاعلی» داشت فرستاد به آنها گفت «فقولاله قولالینا». وقتی با مثل فرعونی باید با نرمی صحبت کرد، معلوم است که در امر به معروف باید به نرمی و آرامی برخورد کرد.
مساله دیگر رعایت تدریج در انجام این فریضه است. باید قدم به قدم پیش رفت. نمی شود به محض مواجه شدن با منکر شمشیر کشید و به زور مردم را از منکر بازداشت. فقها برای امر به معروف سه مرحله ذکر میکنند که این سه مرحله باید به ترتیب انجام شود. ابتدا با رفتاری باید از منکر جلوگیری کرد، سپس با قول و سپس با قوه قهریه که کار حکومت اسلامی است. اما قبل از بیان مراحل لازم است بدانیم که قبل از شروع امر به معروف، مقدمه ای لازم است.
مرحله اول: انزجار قلبی
اولین واکنش مومنان نسبت به انجام محرمات الهی، انزجار قلبی است. هیچ مومنی راضی نیست که در عالم، عصیان الهی صورت بگیرد. امام علی(ع) در حدیثی میفرمایند: الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم و علی کل داخل فی باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضا به (میزان الحکمه/ حدیث 27821) یعنی اگر کسی به فعل گروهی راضی باشد داخل در آن گروه است. این شخص گرچه به این عمل اقدام نکرده اما چون به آن عمل راضی بوده، جزء عامل به آن عمل به حساب میآید. در داستان حضرت صالح(ع) ناقه صالح را یک نفر کشت اما چون همه به آن عمل راضی بودند، آن فعل را خداوند در قرآن کریم به هم مردم نسبت میدهد. خداوند میفرمایند: «فعقروها» ضمیر را به صورت جمع میآورد و فعل را به همه نسبت میدهد. در خطبه21 نهج البلاغه آمده است: «کسانی که هنوز متولد نشده اند اگر دوست داشته باشند که با ما باشند، در فعل ما شریک هستند.» پس رضایت قلبی موجب میشود که انسان جزء گروههای مختلف قرار بگیرد. بنابراین اگر کسی به فعل کسی راضی باشد، در عمل او شریک است. لذا اولین وظیفه هر فردی این است که از عصیان الهی منزجر باشد و راضی به گناه نباشد. این امر به معروف نیست بلکه مقدمه امر به معروف است. زیرا کسی که از فعلی منزجر است، هنوز به امر و نهی اقدام نکرده و عملی قلبی انجام داده که مصداق امر و نهی نیست.
مرحله اول: اعراض
اولین مرحله امر به معروف و نهی از منکر اعراض عملی است. یعنی شخص آمر یا ناهی با رفتار خود شخص خطا کار را متوجه اشتباه خود بکند. مثلابا چهره در هم کشیدن و یا روبرگرداندن باید طوری عمل شود که شخص متوجه بشود که به خاطر انجام حرام یا ترک واجب با او به این نحو رفتار شده است.
دو اصطلاح در علم جامعه شناسی مورد استفاده قرار میگیرد که عبارتند از: فرهنگ پذیری و جامعه پذیری. جامعه پذیری فرآیندی است که فرد در آن یاد میگیرد که چگونه خود را با ارزشهای جامعه هماهنگ کند، اما فرهنگ پذیری فرآیندی است که فرد در آن یاد میگیرد چگونه خود را با ارزشهای جامعه همانند کند. به عبارتی در جامعه پذیری فرد ارزشهای جامعه را یاد میگیرد و عمل میکند اما در فرهنگ پذیری فرد بعد از یادگیری ارزشها به آنها اعتقاد پیدا میکند و سپس عمل میکند. تفاوت اصلی فرهنگ پذیری و جامعه پذیری در اعتقاد فرد به ارزشهاست. در جامعه پذیری فرد هیچ اعتقادی به ارزشهای جامعه ندارد اما مجبور است که مطابق ارزشهای جامعه عمل کند اما در فرهنگ پذیری فرد چون به ارزشها اعتقاد و ایمان پیدا کرده به آنها عمل میکند. به طور مثال دختری که در خانوادهای مذهبی متولد و درست تربیت شده، حجاب را از جان و دل پذیرفته و به آن اعتقاد دارد اما دختری که در خانواده ای بی بند و بار متولد شده و به همان شکل تربیت یافته گرچه در جامعه با حجاب ظاهر میشود، اما اولا به آن اعتقاد ندارد و ثانیا حجاب کاملی هم ندارد. در جامعه شناسی میگویند هدف این است که ارزشها به شکل فرهنگ در بیاید زیرا فرهنگ پذیری حداقل از دو جهت بر جامعه پذیری ترجیح دارد. اولادر جامعه پذیری کنترل رسمی لازم است اما در دومی کنترل رسمی لازم نیست. ثانیا تاثیر فرهنگ پذیری عمیق تر از جامعه پذیری است. به طور مثال لباس مرتب و کت و شلوار پوشیدن در مهمانیها و عروسیها در شهرها به صورت فرهنگ در آمده است. اگر کسی بخواهد با لباس نامرتب و کثیف و چروک به مهمانی برود، هیچ کس به او اعتنا نمیکند اما همین فشار نگاهها و رفتار مردم باعث میشود که فرد بهترین لباس خود را در عروسیها بپوشد. در این مورد هیچ کنترل رسمی بر فرد وجود ندارد اما فرهنگ جامعه خود باعث کنترل فرد میشود. اگر چیزی به صورت فرهنگ نباشد احتیاج به کنترل بیرونی دارد. در ابتدای وضع قانون لزوم بستن کمربند ایمنی در اتومبیل، احتیاج است که مجری قانون با اعمال کنترل و جریمه مردم را به اجبار و اکراه ملزم به بستن کمربند کند اما بعد از مدتی وقتی این مسئله به صورت فرهنگ جامعه در آمد، مردم خود به خود به این عمل اقدام میکنند. خانمی که به اکراه حجاب دارد به محض اینکه کنترل بیرونی برداشته شود، حجاب را نیز برمی دارد. در سفرهای خارجی ملاحظه میشود به محض خروج از مرز، عده ای از خانمها به برداشتن حجاب و آرایش کردن خود مشغول میشوند. این نشان میدهد که حجاب او از باب جامعه پذیری است اما خانمی که در سفرهای خارجی نیز حاضر نیست از حجاب خود دست بردارد، نشان میدهد که حجاب نزد او فرهنگ شده و او به حجاب معتقد است.
به نظر میرسد هدف جامعه اسلامی و ایمانی این است که عمل خیر به صورت فرهنگ در جامعه دربیاید. یعنی طوری عمل شود که کسی که برخلاف احکام و اسلام میخواهد عمل کند، انگشت نمای افراد جامعه باشد و همین انگشت نمایی و به بیان دیگر همین فشار اجتماعی و اعراض مردم از او باعث اصلاح او بشود. وقتی اعراض از منکر اثر کامل خود را میگذارد که به فرهنگ غالب جامعه تبدیل شده باشد. در چنین شرایطی، هم عمل به خیر آسانتر است و هم فشار اجتماعی باعث اصلاح جامعه و افراد میشود. البته این در صورتی است که عمل صالح به صورت فرهنگ در جامعه درآمده باشد.
مرحله دوم: تذکر زبانی
مرحله دوم امر به معروف را که فقها ذکر میکنند، امر به معروف و نهی از منکر لسانی است. اگر اعراض از فرد خاطی موجب اصلاح او نشد و او همچنان به عمل خود مشغول باشد، نوبت به امر و نهی لسانی میرسد.
در امر به معروف باید تدریج رعایت شود. بنابراین اگر با نرمی گفتار و نرمی بتوانیم از منکر جلوگیری کنیم نوبت به سخن خشن و سخت نمیرسد. باید با لطافت از منکر جلوگیری کرد و اگر موثر نشد، باید از شیوههای سخت تر استفاده کرد.
مرحله سوم: جبر و زور
مرحله سومی که فقها در مراتب امر به معروف ذکر میکنند، مرحله اجبار و اکراه است. کسی که با اجرای مراحل قبلی به راه درست نیاید و علنا فساد کند و واجبات را ترک نماید، میتوان او را مجبور بر عمل کرد. در میان فقها در مورد این شرایط اختلاف است. بعضی از فقها میگویند که اگر به ضرب و جرح و قتل منجر شود دیگر بر آحاد جامعه واجب نیست بلکه چنین امر به معروفی ممنوع است. بعضی دیگر از فقها این مرحله از امر به معروف را مخصوص حاکم اسلامی و حکومت اسلامی میدانند اما همه اتفاق دارند که در بعضی امور خطیره که شارع اجازه ترک آن یا فعل آن را نمیدهد میتوان این مرحله را نیز انجام داد.
تاثیر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
امر به معروف ونهی از منکر برای حفظ مرزهای اخلاقی جامعه تشریع شده. امام باقر(ع) در حدیث شریفی میفرمایند: «ان امر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء، فریضه عظیمه بها تقام الفرائض». (میزان الحکمه/7/923) اقامه فرائض دینی و اصلاح جامعه از طریق این فریضه صورت میگیرد. برای اصلاح و کنترل جامعه دوگونه راه وجود دارد. کنترل درونی و کنترل بیرونی. کنترل درونی یعنی نیرویی از درون خود افراد موجب کنترل شود. به عبارتی تقوای درونی، موجب کنترل رفتار افراد میشود. این نوع از کنترل مخصوص جوامعی است که دین یا اخلاق به صورت فرهنگ درآمده باشد. جامعه اسلامی جامعهای است که افراد، خود را ملزم به رعایت دستورات شرعی ببینند. این الزام از اجبار بیرونی نشات نگرفته بلکه از اعتقاد و دیانت آنها برخاسته است. به عبارتی خدا ترسی موجب کنترل است نه ترس از دیگر افراد و قانون و مجازات اجتماعی. همچنین است در جوامعی که اخلاق در آن ساری و جاری است. در کشورهای شرق آسیا دین به معنای دین الهی معمولاوجود ندارد. آن مقدار که ما میدانیم، این آیینها منشا الهی ندارند اما نظام اخلاقی قوی دارند. اگر در این جوامع اخلاق جاری باشد، میبینیم که شخص برای خودسازی و برای اخلاق، از بسیاری از لذتها و خوشیهای شخصی اش چشم میپوشد گرچه هیچ عامل بیرونی او را مجبور به این عمل نکرده است.
این تقوای درونی اگر در جامعه ای وجود داشته باشد، مهم ترین و کارآمدترین و کم هزینه ترین نوع کنترل جامعه است. این نوع از کنترل به وجود یا عدم شاهد بیرونی بستگی ندارد و فرد، خود را ملزم به رعایت آن میبیند. ادیان الهی بیشتر بر این نوع کنترل تاکید میورزند. آنچه یک دیندار را دیندار میکند این است که با اختیار خود به اعمال دینی عمل کند و عملی که به خاطر کنترل بیرونی باشد، ارزش چندانی ندارد. در میان تمام ادیان الهی آموزه تقوا و پرهیزکاری وجود دارد.
نوع دوم از کنترل، کنترل بیرونی است. یعنی عاملی از بیرون موجب انجام یا ترک عملی میشود. این نیز خود بر دو نوع است. یا کل جامعه عامل کنترل است یا قوای قهریه قانونی مثل پلیس. منظور از کنترل بیرونی توسط کل جامعه این است که تک تک افراد جامعه نسبت به مرزهای قانونی و اخلاقی جامعه احساس وظیفه کنند و خودشان مانند یک مجری قانون از تخلف و تخطی از قانون جلوگیری کنند. در اینگونه شرایط حتی اگر شخصی به قانون اعتقاد نداشته باشد اما به خود جرات نمی دهد که برخلاف همه مردم رفتار کند. حداقل واکنش اجتماع در این موارد این است که به دیده تحقیر در شخص مینگرند و از آنجا که حب ذات، قوی ترین نیروی انسانی است، هیچ کس دوست ندارد در جامعه به دیده تحقیر در او نگریسته شود. اگر این نگاهها و به دیده تحقیر نگریستنها کارساز نباشد، نوبت به تذکر میرسد. اگر افراد جامعه نسبت به یکدیگر و نسبت به قوانین جامعه احساس مسئولیت کنند، خودشان از تخلف جلوگیری میکنند. فردی که تخلف میکند اگر با هجمه و تذکر بسیاری از افراد در جامعه مواجه شود، تاب مقاومت در برابر اجتماع را ندارد و تسلیم میشود.
نوع دیگری از کنترل بیرونی، کنترل توسط قوای حکومتی و مجریان قانون است. این نیروها با استفاده از ابزار قانون و مجازاتهایی که قانون پیش بینی کرده از تخلف جلوگیری میکنند. هر قانونی که وضع میشود، مجازاتهایی را نیز برای متخلفین از قانون پیش بینی میکند. این مجازاتها باید توسط عده ای خاص که جزء قوای حکومتی هستند اجرا شود تا از هرج و مرج اجتماعی جلوگیری شود. مجریان قانون در مرحله اول باید قانون را به نحو درست اجرا کنند و در مرحله بعدی باید از تخلفات جلوگیری و متخلفین را به مجازاتهایی که قانون پیش بینی کرده برسانند.
کنترل بیرونی در جوامع اومانیستی
جوامع غربی تنها از شیوه کنترل بیرونی توسط وضع قانون و مجازاتهای دولتی استفاده میکنند. جهان بینی اومانیستی که پایه فرهنگ غرب است، انسان و نفسانیات انسان را محور قرار میدهد. کسی که خودش را محور بداند، هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیست. انسان مداری یعنی حکومت نفسانیات و خواهشهای نفسانی انسان. چنین انسانی هیچ حد و مرزی نمی شناسد و جز خودش، هیچ چیزی برایش اهمیت ندارد. تقوای درونی و پرهیزکاری هیچ معنایی در جهان بینی اومانیستی ندارد. پایه اساسی فرهنگ غرب به تصرح فیلسوفان و بزرگان غربی، اومانیسم است و در جامعه اومانیستی، تقوا بی معنا است. در چنین جامعه ای احساس مسئولیت نسبت به کل جامعه و دیگر افراد نیز معنایی ندارد. بنابراین جامعه غربی برای حفظ بنیانهای اجتماعی تنها از نیروی قانون استفاده میکند. برای بقای جامعه، آزادی تا حدی است که آزادیهای دیگران محدود نشود. انسان اومانیست، خود را ملزم به هیچ قید و بندی نمی بیند مگر نفع خود. بنابراین واضعین قوانین برای حفظ و بقای جامعه، قوانینی وضع کرده اند و برای متخلفین هم مجازاتهایی قرار دادهاند که منافع متخلف را به خطر اندازد. آنچه در جامعه اومانیستی موجب رعایت قانون میشود، ترس از مجازات و جریمه است. بنابراین به محض اینکه شخص، سایه مجازات و جریمه را احساس نکند، به هر عملی برای کسب سود شخصی دست میزند. در جامعه اومانیستی تقوای درونی و وظیفه اجتماعی بی معنا است. اگر هم کسی احساس وظیفه اجتماعی میکند از این جهت است که تخلف از قانون به ضرر او نیز تمام میشود. ناگفته نماند هنوز هستند افرادی که اخلاق دینمدارانه را در غرب ترویج میکنند و تسلیم اومانیسم نشده اند و بسیاری از افراد هنوز رگههای تفکر دینی- گرچه دینی تحریف شده- در آنها وجود دارد و باعث تقوای درونی آنها میشود. اما سخن بر سر این است که در فرهنگ اومانیستی مفهومی به نام تقوا و احساس وظیفه نسبت به همنوع وجود ندارد.
جوامع دینی غیراسلامی که هنوز روح دینی در آنها نمرده است علاوه بر کنترل قانونی از تقوای درونی نیز برای کنترل اجتماع استفاده میکنند. روح دینی خود مانع بسیاری از تخلفها و قانون شکنیهاست. اما این گونه جوامع، کنترل اجتماعی را ترک گفته اند. امر به معروف و نهی از منکر از آموزههای تمامی ادیان الهی است اما خداوند رحمان و رحیم در کتاب مبینش امتهای پیشین را به خاطر ترک این وظیفه سرزنش میکند.
روش اسلام برای کنترل جامعه
اسلام برای کنترل جامعه از همه روشها استفاده میکند. مرحله اول این است که افراد باید تحت تربیت دینی قرار بگیرند و روح تقوا در جامعه جاری باشد. هر کس باید وظیفه خود بداند که به قانونهای الهی و اخلاقی عمل کند. هر کس خودش باید پلیس خودش باشد. از خود مراقبه و محاسبه کند. باید هدف انسان قرب خدای متعال و خشنود ساختن او باشد. انسانی که هدف خود را قرب الهی میداند، به قانونها و حدود الهی تجاوز نمیکند. مرحله دوم این است که افراد نسبت به هم احساس مسئولیت کنند. خدا همه مومنان را برادر هم میخواند و برادر نسبت به برادر خود باید احساس مسئولیت کند. در اسلام همه نسبت به هم مسئولند و اصل: کلکم راع و کلکم مسئول همین معنا را به وضوح به ما نشان میدهد.
با این همه اگر کسی بخواهد برخلاف قانون رفتار کند، نوبت به قوای قانونی و مجازاتهای قانونی میرسد. استفاده از قوای قانونی وقتی است که تقوای درونی و کنترل اجتماعی موثر واقع نشود. ملاحظه میشود که قانون اسلامی به نحوی وضع شده که مراجعه به قوای قانونی برای حفظ قانون به کمترین مقدار ممکن است. اگر میبینیم که جامعه اسلامی دچار مشکلات عدیده اجتماعی و مفاسد متعدد است، به دلیل این است که به قانون اسلام عمل نمی کنیم. اشکال از اسلام و قانون اسلام نیست بلکه از مسلمانی ما است. مشکل از اینجاست که ما مسلمین قانون اسلام را فراموش کرده ایم و دست به دامان قانون غربی و فرهنگ غرب شدهایم.
قیام امام حسین(ع) برای امر به معروف
امام حسین برای امر به معروف قیام کرد. اگر کسی تنها علت قیام عاشورا را عامل دعوت کوفه یا بیعت خواستن یزید بداند، باید معتقد شود که امام حسین(ع) در رسیدن به هدفش موفق نبود و شکست خورد. به این معنا که امام در راه رسیدن به هدفش کشته شد و نتوانست به آن هدفی که میخواست برسد. امام کشته شد و نتوانست حکومتی اسلامی و شیعی در عالم اسلامی به مرکزیت کوفه ایجاد کند. امام میخواست از بیعت خودداری کند اما جانش را در این راه از دست داد و خونش به هدر رفت. اگر کسی با این نگاه به نهضت حسینی نگاه کند، باید چنین نتیجه ای را هم بگیرد.
اما امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. امام علت قیام خود را اصلاح امت پیامبر معرفی میکند. پس اگر امام توانسته باشد این امر به معروف را به خوبی انجام دهد، به هدف خود رسیده است اگر چه در ظاهر به شهادت رسیده و خونش بر زمین جاری شده است و اگر نتوانسته باشد امر به معروف و نهی از منکر کند، به هدفش نرسیده است.
امام حسین(ع) در زمانی واقع شده بود که گرچه کمتر از نیم قرن از وفات پیامبر(ص) میگذشت و هنوز بعضی از صحابه و بسیاری از تابعین در قید حیات بودند، اما ارزشهایی که پیامبر برای آن مبعوث شده بود از جامعه رخت بربسته بود. مبارزه با ظلم و ظالم در این جامعه نبود. عافیت طلبی و دنیادوستی همه جامعه را فراگرفته بود. از دین و دیانت جز اسمی و پوسته ای باقی نمانده بود. حضرت در جایی میفرمایند: «الاو ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه» یعنی به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمیشود. از این مهمتر این بود که جای خوبی و بدی و معروف و منکر عوض شده بود. یعنی عملی که در نزد پیامبر منکر بود، به صورت معروف نشان داده میشد و عملی که معروف بود، منکر جلوه میکرد. خطر این مسئله خیلی بیشتر از ترک «معروف» در جامعه است. بسا باشد که به معروف عمل نشود اما خط و مرز معروف و منکر واضح است تا اگر کسی بخواهد از این راه برود بتواند. اما در جامعه ای که جای معروف و منکر عوض شود، اگر هم کسی بخواهد از راه معروف برود، نخواهد توانست زیرا حد و مرز ایندو با هم مخلوط شده است.
در زمان امام حسین(ع) جامعه دچار چنان خمودگی شده بود که وقتی معاویه در زمان حیاتش برای گرفتن بیعت برای یزید به مدینه میآید، غیر از چند نفر، همه مردم با یزید بیعت میکنند و صدایی از کسی درنمی آید. در مکه نیز همین اتفاق میافتد. در شام علنا علی بن ابی طالب در منبرها لعن و نفرین میشود و کسی هم نمی پرسد که این علی مگر چه کرده که مستوجب لعن و نفرین است. حکومت خلافت به سلطنت موروثی تبدیل میشود ولی رگ غیرت در کسی نمیجنبد. در این جامعه امر به معروف مرده است. مردم نسبت به سرنوشت خود و جامعه بی تفاوت شده اند. راه حق در میان گرد و خاکی که باطل به راه انداخته گم شده و نزدیک است که از میان برود. امام حسین(ع) برای زنده کردن اسلام و اصلاح امت قیام میکند و جان خود را بر سر این امر به معروف کردن فدا میکند. اما آیا امام حسین در قیامش موفق بود یا نه؟
قیام امام حسین(ع) موجب بیداری ملت اسلامی شد. امام حسین(ع) با خون خود نقشی ماندگار در تاریخ بشریت کشید که هیچ دستی توان از بین بردن آن را ندارد. خون امام حسین(ع) روح جهاد و شهادت و رشادت را تا روز قیامت در رگهای عالم اسلامی به حرکت درآورد. قیام امام حسین(ع) سرمشق بسیاری از قیامها و مبارزات در عالم اسلامی شد. خون امام حسین(ع) موجب بیداری عالم اسلامی شد. نه فقط در آن زمان بلکه در تمامی اعصار و حتی قرن حاضر. میبینیم که قیام امام خمینی(ره) از قیام امام حسین(ع) سرمشق گرفته نام و یاد امام حسین(ع) که در هشت سال جنگ تحمیلی، روح رشادت و فداکاری را در ملت ما میدمید. با الگو گرفتن از امام حسین(ع) بود که مقاومت لبنان توانست دشمن صهیونیستی را که کل جهان عرب بیش از شش روز نتوانست در برابر آن مقاومت کند، به عقب نشینی وادار کند و در جنگ سی و سه روزه شکست دهد. همه اینها از برکات قیام امام حسین(ع) است.
قیام امام حسین(ع) در همان زمان سرمشق بسیاری از قیامها شد. قیام توابین و قیام مختار بلافاصله بعد از شهادت امام حسین(ع) اتفاق افتاد. عافیت طلبان مکه و مدینه که امام حسین(ع) را یاری نکردند و با یزید بیعت کرده بودند، ماهیت حکومت یزید بر ایشان آشکار شد و برای اینکه زیر بیعت یزید نباشند، با عبدالله بن زبیر بیعت کردند و سالها از او حمایت نمودند. در میان شیعیان قیامهای متعددی چون قیام زیدبن علی، قیام فخ و قیام نفس زکیه پسر عبدالله محض رخ داد. در این راستا یکی از علل اصلی پیشنهاد ولایت عهدی به امام رضا(ع) توسط مامون، قیامهای متعدد علویان و شیعیان است که نفس حکومت عباسی را گرفته بود. همه این قیامها از برکات قیام امام حسین(ع) است. قیام بنی عباس با شعار حکومت بنی هاشم شروع شد و مردم به قصد حمایت از بنی هاشم از آنها حمایت کردند. قیام امام حسین(ع) موجب شد که روحیه ظلم ستیزی در عالم اسلامی بیدار شود.