اميرمومنان(ع)، «باب» رسالت و «قطب» امامت
آیت الله جوادی آملی
تمامی قیامها و انقلابهای موثر در دو مرحله (حدوث) و (بقاء) ارزیابی میگردند. هیچ گاه انقلابی به صرف حدوث خود موثر نبوده، بلکه همواره در معرض تهدید، نابودی، انحراف از اهداف و شکست به دست دشمنان خود خواهد بود.
انقلاب توحیدی اسلام با نزول کتاب آسمانی قرآن و رهبری راستین پیامبر اعظم(ص) شکل گرفت تا اهدافی متعالی نظیر اقامه حق، نابودی باطل و سیطره حکومت ناب توحیدی را نویدبخش باشد. اما این قیام همواره در مرحله (بقاء) مرهون برکه ناب غدیر خم و امامت و رهبری حضرت مولی الموحدین علی(ع) و فرزندان معصوم او (علیهم السلام) است. اگر تجلی ولایت امامان معصوم(ع) در امتداد شعاع نور رسالت حضرت ختمی نبوت(ص) نبودند، با رحلت رحمت عالمیان، مکتب اسلام به انقضای خود رسیده و محکوم به زوال و نابودی میشد. تحلیل زوایای حادثه مبارک غدیر و اهمیت نقش این عید اکبر در تثبیت ولایت و امامت اهل بیت(ع) در بیان محققانه و نگاه ژرف فقیه اهل بیت عصمت و طهارت، حضرت آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) در آستانه این روز با عظمت تحفه ای والاست که تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
تبیین عظمت عید غدیر
عید غدیر که از برجستهترین اعیاد دینی ماست، برای آن جهت این حرمت خاص را پیدا کرد که برای دین یک مفسر کامل، مبین کامل، مجری حدود کامل و مدافع کامل و معصوم نصب شده است. زیرا مکتبی که مبین نداشته باشد، شارح و مفسر نداشته باشد، مجری حدود نداشته باشد، مدافع نداشته باشد، مکتب ناقصی است. اگر آن، مکتب بشری باشد؛ تبیین حدود آن، تعریف و تفسیر مطالب آن، اجرای احکام آن و دفاع از آن به عهده بشرهای عادی است. ولی اگر یک مکتبی الهی بود، همه این شئون را یک انسان الهی باید به عهده بگیرد، یعنی اگر یک مکتبی الهی بود؛ مفسر او، مبین او، مجری حدود او، مدافع او هم باید یک انسان الهی باشد؛ یعنی انسان معصوم. و چون عصمت از خطا و خطیئه کار آسانی نیست، تشخیص اینکه چه کسی از هر خطائی معصوم و از هر خطیئهای مصون است؛ این فقط به عهده ذات اقدس اله است. ممکن است عدالت افراد را در اثر صحابت و معاشرت چندین ساله انسان کشف بکند، ولی عصمت قابل کشف نیست. عدالت یعنی کسی عمداً خلاف نکند؛ اما عصمت چه در بخش نظر، چه در بخش عمل؛ چه در حوزه اندیشه، چه در حوزه انگیزه به این است که کسی اشتباه نکند، یادش نرود، چیزی را به جای چیز دیگر نگذارد، یا نفهمد؛ چنین کاری تشخیص اش مقدور انسانها نیست ولو در اثر صحابت و معاشرت چندین ساله!
بنابراین چون عصمت لازم است و تشخیص عصمت به عهده غیر خدا نیست، تعیین مبین قرآن که مکتب الهی است؛ مفسر قرآن، مجری حدود قرآن، مدافع حریم قرآن، تبیین کننده حرم امن قرآن باید یک انسان کامل معصوم باشد و اگر چنین چیزی و چنین کسی نصب نشود، آن مکتب ناقص است. مکتبهای بشری مبینها و مدافعان بشری دارد، مکتبهای الهی مبینها و مدافعهای الهی دارد.
مهمترین برکات عید غدیر
بر این اساس ذات اقدس اله هم، آن بعد اثباتی قضیه را تشریح کرد، هم بعد سلبی را. بعد اثباتی قضیه به این است که فرمود: با نصب علی بن ابیطالب، با جریان غدیر خم اسلام کامل شد، نعمت به تمامیت رسید، این اسلامی که دین خداپسند بود به مردم معرفی شد. فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً. مستحضرید آن مطالب حساب و مهم را ذات اقدس اله با «الیوم» یا «الا» شروع میکند. آن مطلبهای خیلی مهم را میفرماید: امروز ما این کار را انجام دادیم، الیوم یئس الذین کفروا من دینکم، الیوم اکملت لکم دینکم و مانند آن.
پس تکمیل دین و تتمیم نعمت به نصب انسان کامل معصوم است. دین خداپسند شدن اسلام به داشتن انسان کامل معصوم است؛ اینها جزء مثبتات است به اصطلاح. این اوصاف و اسماء ثبوتیه را ذات اقدس اله با این سبک تشریح کرد؛ من کامل کردم، من اتمام کردم، من پسندیدم؛ چون خدای سبحان چیزی که کامل و تام نباشد نمی پسندد: الیوم اکملت لکم دینکم ،یک؛ و اتممت علیکم نعمتی، دو؛ و رضیت لکم الاسلام دینا، سه؛ اینها اوصاف ثبوتی و اسماء ثبوتی این مکتب است.
اما آن بخش سلبی و منفی را درهمان سوره مبارکه مائده، در آیه دیگر تشریح کرد. ذات اقدس اله به وجود مبارک پیامبر(ص) میفرماید: تو که رسول مائی و مکتب را از ما دریافت کردی و به امت اسلام رساندی، اگر جریان ولایت علی بن ابیطالب و امامت آن حضرت را به امت اسلامی القاء نکنی، تبلیغ نکنی و نرسانی، مثل آن است که به مردم نگفته باشی من رسول خدایم. اگر تو به مردم نگفته باشی که من رسول خدایم، رسالت را ابلاغ نکردی؛ اگر هم به مردم نگفته باشی که علی ولی خداست و امام معصوم و منصوب است، رسالت را اعلام نکردی. چرا؟ چون امامت، متمم و مکمل و مایه رضای الهی نسبت به این دین است. بنابراین جریان غدیر و نصب وجود مبارک امیرالمومنین(ع) از آن جهت مکمل و متمم و مایه رضوان الهی نسبت به این دین است که او مبین دین، شارح دین و مجری حدود دین است؛ این اجمالی از جریان این آیه.
تبیین آیات الهی، محور رسالت پیامبر اکرم(ص)
مطلب دیگر آن است که خدای سبحان رسول گرامی(ص) را به عنوان مبین معرفی کرد، فرمود: لتبین للناس ما نزل الیهم. تو اولین مبین و اولین مفسر قرآن کریم هستی. ما این کتاب را نازل کرده ایم تا تو مطالب این کتاب را برای امت اسلامی تبیین کنی. آنچه که وجود مبارک پیامبر درباره نماز تبیین کرد، فرمود: صلوا کما رایتمونی اصلی. بسیاری از احکام نماز را، واجبات نماز را، مستحبات نماز را تشریح کرد تا اقیموا الصلاه و اتوالزکاه را تبیین کند.
وقتی آیه لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلانازل شد، وجود مبارک آن حضرت مامور شد که جریان حج را برای مردم تبیین کند. مکه پیش آمد و مناسک حج را و مراسم حج را انجام داد، بعد فرمود: خذوا عنّی مناسککم، مناسکتان را از ما بگیرید. ما با گفتارمان، با رفتارمان جریان حج را تشریح کردیم، شما مناسکتان را از ما بگیرید. پس آنچه را که ذات اقدس اله نازل کرده است، وجود مبارک پیامبر مامور بود که آن را تبیین کند.
آیات جهاد کم نیست، بسیاری از آیات مربوط به جهاد بود که نازل شده است، وجود مبارک حضرت در جبههها شرکت میکرد، آئین جهاد را به مردم یاد میداد تا لتبین للناس ما نزل الیهم تشریح بشود. وقتی اتوا الزکاه نازل شد، عده زیادی را مامور کرد، کارگزار جمع زکات قرار داد که اینها عاملین بودند، میرفتند زکات را از مردم جمع میکردند. مقدار زکات، کیفیت گرفتن زکات، کیفیت دادن زکات، عبادی بودن زکات، اینکه زکات مانند نماز قربان کل تقی، عبادت است، بدون قصد قربت صحیح نیست؛ همه این مطالب را فرمود و در حقیقت لتبین للناس ما نزل الیهم را تشریح کرد.
ضرورت اعلان رسمی و جهانی ولایت و امامت
جریان انما ولیکم الله که نازل شد، او باید تبیین و تشریح کند. یک تبیین خصوصی دارد، نظیر احادیثی که در مجالس و محافل خصوصی و مانند آن نازل شده است. همان جریان حج را وجود مبارک رسول گرامی در جلسات خصوصی برای مردم تبیین میکرد، ولی برای اینکه به امت اسلامی مساله حج را ابلاغ کند؛ حج تشریف بردند و مناسک حج و مراسم حج را انجام دادند؛ آنگاه صریحاً فرمودند: خذوا عنی مناسککم. نماز را به جماعت خواندند، درسفر و حضر قصر و اتمام خواندند، فرمود: صلوا کما رایتمونی اصلّی. هم درجلسات خصوصی فرمودند، هم درمحافل رسمی و عمومی انجام میدادند تا همگان ببینند.
مساله ولایت علی بن ابیطالب (ع) را درجریان حدیث یوم الدار و در دهها مورد وجود مبارک حضرت امیر را به عنوان امام، خلیفه وجانشین خود معرفی کردند. اما این برای مردم مدینه و یا اطراف مدینه شاید کافی بود؛ اما برای امت اسلامی، آنهایی که در یمن بودند، در کشورهای دیگر بودند که آن روز جمعا جزء حکومت اسلامی حساب میشد، یا بر فرض حساب نمی شد، جزء امت اسلامی بودند؛ این امت را چگونه از جریان الیوم اکملت با خبر کند، از جریان انما ولیکم الله با خبر کند، از جریان بلغ ما انزل الیک با خبر کند؟ این با یک سخنرانی حل نمیشود. نامه و بخشنامه هم رسمی نبود. بسیاری از مردم حجاز در آن روزگار اهل خواندن و نوشتن نبودند.
بیان نورانی امیرالمومنین(ع) درنهج البلاغه این است که وقتی وجود مبارک پیامبر از طرف خدا مبعوث شد، عده کمی اهل کتابت و خواندن و نوشتن بودند. پس هیچ راهی برای تبیین عمومی، تعریف عمومی، تفسیر عمومی، ابلاغ عمومی نبود؛ مگر اینکه این سفر تاریخی حج شروع بشود و این سفر تاریخی هم باید درجای مشخصی که همگان در آنجا حضور و ظهور دارند ابلاغ بشود.
پس یک سلسله وظایفی است که وجود مبارک حضرت در تنهایی یا درجلسات خصوصی انجام میدادند، یک سلسله وظایف رسمی است که با جلسات خصوصی و تعلیمات خصوصی در مدینه حل نمی شود. جریان برائت از مشرکین این است، جریان حج اینطور است، جریان جهاد این طور است، جریان ولایت هم همین طور.
اگر وجود مبارک حضرت آیه: ان الله بری من المشرکین و رسوله را در مدینه تفسیر میکرد، برای شاگردانش تبیین میکرد، برای نماز گزارانش تحلیل میکرد؛ این کافی نبود که مردم مکه و اطراف مکه و یمن و اطراف یمن و اینها بفهمند! ناچار باید که درجریان مکه که همگان حضور دارند. و آنچه را که در سفر حج دیدند به دیارشان منتقل میکنند، به وسیله خود مبارک حضرت امیر (ع) ابلاغ رسمی بشود؛ فرمود: این بخش از آیات را تو به طور رسمی از طرف من برو در مکه. اعلام بکن؛ آن هم یوم الحج الاکبر. در خود مکه یا عرفات که همه حضور دارند.
ضرورت اعلان جهانی تولی و تبری
برخیها حج را حج اکبر میدانند، عمره را حج کبیر. اینطور نیست که اگر کسی به عمره رفت، بگوئیم حج عمره رفت، یک تعبیر ناصوابی باشد! در روایات ما عمره شده (حج کبیر) و حج شده (حج اکبر) گرچه برخیها حج اکبر را روز عرفه، بعضیها هم روزهای دیگر معرفی کردند؛ ولی در روایات ما عمره،حج کبیر است و حج قرآن یا افراد یا تمتع، حج اکبر. فرمود: در حج اکبر؛ یعنی در حج، نه درعمره؛ در حج اکبر که همگان حضور دارند. یکجا هم حضور دارند و شرایط حساس و مهمی را هم به همراه دارد، آن روز جریان تبری را اعلام بکن که: ان الله بری من المشرکین و رسوله.
پس جریان نماز یک چهره عمومی داشت، زکات چهره عمومی داشت، حج چهره عمومی داشت و جهاد چهره عمومی داشت؛ تولی و تبری، نه تولاو تبرا؛ این تولی و تبری هم چهره عمومی دارد. همانطوری که درجریان نماز و روزه و زکات و حج هم، دستورات خصوصی بود، هم جهانی شدنش را اعلام کرد، درتبری و تولی هم باید همین طور باشد. درجلسات خصوصی، روی منبرهای مدینه، بعد از نماز، قبل از نماز، سخنرانیهای روز جمعه مساله تولی و تبری را تشریح میکرد. اما این مردمی که در مدینه حضور نداشتند، مردمی که در اقصی نقاط هستند، آنها از تبری و تولی که از ارکان مهم دین است با خبر نبودند!
لذا در یوم الحج الاکبر جریان تبری تشریح شد، در جریان غدیرخم تولی مطرح شد! که هزارها نفر، حضور دارند، این تبری بشود عام؛ خذوا عنّی التولی، خذوا عنی التبری، نظیر خذوا عنی مناسککم، خدوا عنی صلاتکم، صلوا کما رایتمونی اصلّی؛ تا احدی نگوید: من در این جریان غافل بودم، نمی دانستم! بنابراین همین آیه را مانند آیات دیگر اگر در مکه تلاوت میکرد و تفسیر میکرد کافی نبود.
6 هزار و اندی آیه در قرآن کریم است که همه اینها را حضرت رسول به وجود مبارک حضرت امیر نمیداد، نمیفرمود شما این آیه را برو در مکه، در روز حج؛ یا درعرفه، یوم الحج الاکبر؛ یا در منا، شبهای بیتوته، آنجا بخوان! برای اینکه آنها صبغه جهانی و عمومی ندارد! تولی هم ایچنین است؛ این 6 هزار و اندی آیه، مگر برای همه اینها غدیرخم درست شده؟ مگر برای آغاز سوره مبارکه انفال و بقره و آل عمران و نساء جریان یوم الحج الاکبر نازل شد؟! بعضی از مطالب است که باید جهانی باشد؛ بعضی از مطالب است که باید عمومی باشد.
پس سر رفتن به مکه و تشکیل جریان غدیرخم به دستور ذات اقدس اله برای این نکات بود که تبری از دشمنان دین، یک امر جهانی است؛ تولی نسبت به دوستان دین و اولیای دین هم یک امر جهانی است. هم آن تبری را در یوم الحج الاکبر ابلاغ کردند، هم این تولی را که این هم مال حجاج حج اکبر است. چون قبل از اینکه جمعیت متفرق بشوند، به آن سه راهی که رسید؛ که غربیها به یک طرف، شرقیها به یک طرف، شمالیها به یک طرف، آنهایی که در شمال مکه بودند، یعنی اهل مدینه بودند یک طرف؛ وجود مبارک حضرت اینجا دستور توقف داد تا تولی بشود جهانی؛ همان طوری که تبری شد جهانی.
اتمام حج اکبر در پرتو ملاقات امام
در روایات حج فراوان آمده که: ان من اتمام الحج لقاء المعصوم، لقاء الامام(ع). یعنی حاجیان مستحب است که به مکه تشرف بشوند، دستورات الهی را در مناسک و مراسم انجام بدهند، بعد بروند مدینه. اینها که مدینه بعدند، یک فضیلت خاصی را اینها دارند که مدینه قبلیها ندارند! مدینه قبلیها در مسجد شجره محرم میشوند، یک فضیلت نصیب آنها میشود. اما آنکه در دستور رسمی بود، این بود که ائمه(علیهم السلام) فرمودند: من تمام الحج لقاء الامام. حاجیها موظفند از راههای دور و نزدیک بیایند مکه، مراسم حج انجام بدهند؛ بعد بروند خدمت امام شان. حالااگر امام زمانشان، یعنی وجود مبارک امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم(ع) در خود مکه بودند، میرفتند حضورشان. اگر نبودند، میآمدند مدینه حضور شان.
اینجا هم من تمام الحج ابلاغ الامام، نسبت به وجود مبارک حضرت امیر(ع)، این بود که بعد از جریان حج آن تولی اکبر، آن حج اکبر، آن حجی که حاجیان انجام دادند، همگان حاضر شدند، و وجود مبارک پیامبر خطبه خواند.
خطبه آن حضرت در حقیقت شرح آیه ولایت است. یعنی آن خطبه مفصلی که حضرت خواندند؛ اول از توده مردم اقرار گرفتند که من رسول خدا هستم یا نه، آیا آنچه را که باید ابلاغ بکنم، کردم یا نه، آیا به وظیفه رسالت عمل کردم یا نه، آیا اولی بالمومنین من انفسهم هستم یا نه، آیات سوره مبارکه احزاب را قرائت کردند که فرمود: النبی اولی بالمومنین من انفسهم ، همه مردم شنیدند و اقرار کردند؛ بعد فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه این جان جانان خواهدبود؛ اگر وجود مبارک پیامبر اولی بالمومنین من انفسهم برای این است که نفس النفوس است. چرا اولی است؟
این اولویت، اولویت تعیینی است و نه تفضیلی! در کنار همین النبی اولی بالمومنین من انفسهم، اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض آمده در همان سطر بعد آن هم اولویت تعیینی است، نه اولویت تفضیلی! در طبقات ارث مشخص است که بعضیها قبل از بعضیاند؛ بالفرض، نه بالنفی! چرا وجود مبارک پیامبر از نفس ما به ما اولی است. ما یک بدنی داریم و یک روحی و اصالت ما مال آن روح است؛ لذا این بدنمان را حاضریم فدا کنیم تا آن نفس و جان محفوظ بماند. هر خطری که رسید، با دست و پا و سایر اعضاء این خطر را دفع میکنیم که به جان ما نرسد؛ اصل حیات مان را نگیرد، این ابزار، زمینه و مقدمه و وسیله است تا جان محفوظ باشد.
در آیه سوره مبارکه احزاب که فرمود: النبی اولی بالمومنین من انفسهم، پیامش این است که: این نفوس شما، ارواح شما به منزله اعضاء و جوارح وجود مبارک پیامبر است؛ او نفسس نفوس شماست. او جان جانان شماست؛ این جان هایتان باید فدای او بشود. این جان جان هایتان باید به دستور او عمل بکند. اگر گفته بروید جهاد، شهید بشوید؛ باید اطاعت کنید، برای حفظ خود او اطاعت کنید، برای دین اطاعت کنید. در بخشی از آیات دیگر فرمود: ما کان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لایرغبوا بانفسهم عن نفسه، فرمود: مومنین مدینه! شما و دیگران، هیچ کدام حق ندارید در صحنه نبرد و در جبهههای جنگ، پیامبر را تنها بگذارید و از او دفاع نکنید، خطر متوجه پیامبر بشود و این چنین نکنید. شما باید سنگری باشید که پیامبر محفوظ بماند. و این که فاصله بگیرید، خودتان را حفظ بکنید و در زمان خطر به فکر صیانت خویش باشید، این نارواست. هیچ کسی حق ندارد که خودش را حفظ بکند و تیر به پیامبر بخورد؛ بلکه ما باید سپر آن حضرت باشیم.
احاطه تکوینی رسول اکرم(ص) بر جان مومنان
اگر طبق این آیه همه ما موظفیم که سپر آن حضرت باشیم، سنگر آن باشیم؛ برای آن است که او به منزله جان ماست. همان طوری که دست و پا و سایر اعضاء و جوارح سپر جان ماست و نمیگذارد جان ما آسیب ببیند؛ جان ما هم سپر جان رسول اکرم است، نباید بگذارد او آسیب ببیند. پس این آیه پیامش آن است که وجود مبارک پیامبر به منزله جان جانان است. البته این تنزیل گرچه صبغه خطابی دارد، لکن باید این را برهانی کرد. آنچه که از این آیه از نظر حکم فقهی و شریعت برمی آید، این است که او دارای ولایت است؛ چه نسبت به مال مسلمان ها، چه نسبت به جان مسلمانها! اما یک مقدار که بازتر بشود، از صبغه تکوین هم میتواند سر دربیاورد که او جان جانان باشد.
نمونهاش این است که وجود مبارک پیامبر، هر کاری که ما میکنیم او میفهمد. حرفی میزنیم، نیتی داریم، عقیدهای داریم، ارادتی داریم، اخلاصی داریم؛ او میفهمد. این دو آیه ای که در سوره مبارکه توبه است، که فرمود: قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله؛ این سین، سین تحقیق است و نه سین تسویف؛ یعنی خدا یقینا میداند، پیامبر یقینا میداند. اگر خدا که عالم به جمیع اشیاء است، میداند؛ پیامبر را به تعلیم خودش آگاه کرد، او هم میداند.
فرمود: هر کاری که بکنید، پیامبر میبیند. پس یک احاطه ای نسبت به نفوس ما دارد؛ همان طوری که دست و پا و اعضاء و جوارح ما هر چه بکنند، جان ما با خبر است؛ زیرا آنها زیر مجموعه جان ما هستند، در قلمرو جان ما به سر میبرند؛ چون جان ما هست، دست و پا زندهاند؛ اگر جان ما مسافرت کرد و رحلت کرد و به ملکوت رفت، اینها مرداری بیش نیستند؛ حیات اعضاء به جان است، هر کاری که اعضاء بکنند جان باخبر است؛ هر کاری هم که جان ما بکند، پیامبر باخبر است. این برهان کامل نیست، ولی این یک سرپلی است که شریعت را به آن حقیقت وصل میکند؛ تشریع را به آن تکوین وصل میکند.
در سوره مبارکه احزاب آمده: النبی اولی بالمومنین من انفسهم؛ این را که باز بکنیم، سر از آنجا درمی آورد به استناد دو آیه سوره مبارکه توبه که هر کاری که ما میکنیم، پیامبر میفهمد؛ او میشود جان جانان که از خطابه و تشویق و تنزیل و تمثیل و امثال دلیل ظنی بودن و اینها بیرون بیاید، راه تکوین پیدا میکند.
همتائی ابلاغ «ولایت» با ابلاغ «رسالت»
همین معنا را در حضور همه حاجیان از حج برگشته درباره وجود مبارک حضرت امیر(ع) ثابت کرد. فرمود: از طرف ذات اقدس اله من مامور شدم که بگویم: انی رسول الله و علی ولی الله. فرمود: اگر نگویی، فما بلغت رسالته. این فما بلغت رسالته، معنایش این نیست که: ان لم تفعل اگر ولایت حضرت را ابلاغ نکردی، همین ولایت را ابلاغ نکردی؛ که بشود مقدم و تالی یکی! این اتحاد مقدم و تالی که روا نیست؛ وان لم تفعل نما بلغت رسالته، یعنی (رسالته المطلقه)! نه اینکه و ان لم تفعل فما بلغت هذه الرساله.
اگر این باشد که مقدم و تالی میشود یکی، مبتدا و خبر میشود یکی! یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک، و ان لم تفعل فما بلغت؛ معلوم است! اگر کسی مامور شد این مطلبی را بگوید؛ اگر نگفت، یعنی نگفت!! اگر خدا وحی نازل کند، بفرماید: اگر این را نگفتی، رسالت را نرساندی؛ نه یعنی این رسالت را! رسالت مطلقه را نرساندی.
اگر نگوئی علی ولی الله، مثل آن است که نگوئی: محمد رسول الله!!
مخالفت امویان با منصب امامت و شخص امام معصوم (ع)
آنگاه وجود مبارک حضرت امیر در موارد فراوانی خودش را معرفی کرده، فرمود: کل این خاورمیانه در اختیار من بود و چیزی از کسی نگرفتم، مگراینکه یک روستایی یک شیشه عطر، یک ظرف عطر به من هدیه کرده؛ این درتمام نهج البلاغه هست. که من درتمام مدت چیزی از شما نگرفتم، از بیت المال شما نگرفتم؛ مگر یک شیشه عطری که آن دهقان به من داده که من آن را پذیرفتم.
بعد فرمود: اگر شما غفلت کردید، آنها اول با اصل امامت درگیرند، بعد درتعیین امام درگیرند. سالیان متمادی امویها و غیر امویها با اصل امامت مخالفت میکردند. بعد دیدند بالاخره مردم رهبر میخواهند، امام میخواهند، جانشین پیامبر میخواهند؛ اینها آمدند، گفتند: امامت حق است، ولی امام مائیم.
وجود مبارک حضرت امیر دریکی از خطبه هائی که دراین تمام نهج البلاغه آمده ...؛ متاسفانه نهج البلاغه آن طوری که سید رضی جمع آوری کردند، کتاب حدیث نیست، این نهج الحدیث نیست، این نهج الفصاحه است! یک خطبه نورانی ای که مثلا 10 سطر بود، مرحوم سید رضی (رض) 2 سطرش را که جملههای آهنگین، با فصاحت بهتر، با بلاغت بیشتر شروع میشد یا ختم میشد، آنها را جمع کرده؛ این شده «نهج البلاغه»، نه کتاب حدیث! لذا نه تنها سند ندارد، تقطیع شده هم هست. اما البته همه این بزرگانی که زحمت کشیدند؛ مصادر نهج البلاغه، مستدرکات نهج البلاغه، همه را جمع آوری کردند؛ حشرشان با صاحب نهج البلاغه. همه این کارها را کردند، نهج البلاغه از انساء به درآمده، یک؛ از تقطیع به درآمده، دو؛ یک کتاب حدیث متقن مسند شده، سه اما این نهج البلاغه که فعلادرکنار قرآن در همه خانه هایمان هست، این همان (نهج البلاغه) است؛ بقیه سخنان حضرت درجاهای دیگر آمده.
تعجب امیرمومنان (ع) از عملکرد ناصواب امویان
نویسنده کتاب شریف «تمام نهج البلاغه» یک مقدار تلاش و کوشش کرده، از زحمات دیگران استفاده کرده؛ این را سامان بخشیده. در بعضی از خطبهها حضرت بعد از اینکه فرمود: فقط یک دهقانی یک شیشه عطری به من داد، من پذیرفتم؛ فرمود: از عجیب ترین شگفتیهای روزگار این است که: ان معاویه بن ابی سفیان الاموی و عمرو بن العاص السهمی، اینها قبیله هایشان با هم بودند؛ قد اصبحا یحرضان الناس علی طلب الذین. فرمود: از شگفتیهای روزگار این است؛ این معاویه بن ابی سفیانی که دودمان اموی دودمان فتنه است، آن عمر عاص سهمی که دودمان او هم دودمان فتنه است؛ اینها دارند مردم را به تقوا دعوت میکنند!!
شما این نامه هائی که بین حضرت امیر(ع) با معاویه رد و بدل شد؛ بخشی از جوابها در نهج البلاغه هست، اما آن نامه هائی که برای حضرت نوشته است، آن نامهها در نهج البلاغه نیست.
ابن ابی الحدید بخش وسیعی از آن نامهها را نقل کرده؛ نامه هائی که معاویه برای علی! بن ابیطالب(ع) مینویسد، درآن نامه میگوید: علی مرگ حق است، خدا حق است، قیامت حق است، بهشت حق است، جهنم حق است، با تقوا باش؛ چرا تقوا را رعایت نمی کنی؟!! این نامه رسمی است!
علی فرمود: از شگفتی روزگار این که اینها مردم را به دین دعوت میکنند و ما را هم به تقوا فرا میخوانند!! اگر کسی عاقل نباشد، آگاه نباشد، عالم نباشد؛ یک چنین روزگاری در پیش است!
میفرماید: این عجب است. اینها به من میگویند: باتقوا باش، مردم را میگویند: با تقوا باشید، عادل باشید؛ نظیر آنچه فعلاشما از استکبار و صهیونیست میشنوید که این حقوق بشر را اینها سنگش را به سینه میزنند. از آن طرف غزه در محاصره است، مسلمانها یا للمسلمین شان بلند است، از این طرف اینها داد حقوق بشر میزنند! این وضع دنیاست.
سرّ تاکید اسلام بر کسب معرفت و عقلانیت
اینکه میبینید وجود مبارک حضرت ولی عصر(عج) آمدند، جهان را پر از عدل و داد میکنند؛ بخش وسیعش مربوط به فهم مردم است. اداره یک ملت با فهم، کار سختی نیست! مگر حضرت آمده، با کشتن جمعیت را اداره میکند؟! حالا بر فرض الان ظهور کرده که 7میلیاردند، 4میلیارد را بکشد، باز فتنه هست! اداره کردن مردم عاقل سخت نیست؛ اگر 313 شاگردی مثل امام داشته باشد، مردم هم آدمهای بفهم باشند؛ لیظهره علی الدین کلهمیشود! اگر جامعه همین طور باشد، ظهور خبری نیست! ولی جامعه وقتی اهل عقل و استدلال و فهم و برهان و دین باشد، اداره یک مردم بفهم سخت نیست!
وجود مبارک حضرت امیر فرمود: بر شما طلب علم واجب است. وجود مبارک پیامبر فرمود: تا مرز چین هم که شد باید واجد باشید. این را در کتاب الرحله میخوانید. این ان طلب العلم فریضه، دنباله آن صدر است. صدر این است: اطلبوا العلم و لو بالصین، فان طلب العلم فریضه علی کل مسلم. بنابراین اگر ملت، عاقل و فهیم نباشد، این خطر برای همیشه هست. فرمود: من را دعوت به تقوا میکند در حالی که هیچ خبری از عدل و تقوا برایشان نیست!
امیرمومنان(ع)؛ «باب» رسالت و «قطب» خلافت و امامت
بنابراین جریان غدیر خم، جریان امامت است؛ به همین امام. درست است که وجود مبارک پیامبر فرمود: انا مدینه العلم و علی بابها، وجود مبارک حضرت امیر نسبت به رسالت«باب» است، اما درباره امامت «قطب» است. اگر فرمود: انا مدینه العلم و علی بابها، خود حضرت وقتی به مقام خلافت و امامت رسید، فرمود: و هو یعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی. برای رسول باب است، ولی برای امامت قطب است. بنابراین عید غدیر از مهم ترین اعیاد ماست که ما امیدواریم ذات اقدس اله برکات این عید را شامل حال امت اسلامی در شرق و غرب عالم بفرماید و حداکثر فیض و فوز ولایت را هم نصیب همه ما بفرماید.