15 فروردین 1395, 11:33
يكي از مهمترين مولفههاي سبك زندگي اسلامي موضوع مسئوليتپذيري در زندگي است. در واقع اين مولفه است كه به زندگي انسان رنگ و بوي الهي و ديني ميدهد. چرا كه انساني كه خود را تابع و پيرو هيچ قانون و مذهبي قرار نميدهد و زيربار هيچ مسئولیتي نميرود، نميتواند روح زندگي ديني را درك نمايد. از اين رو در سبك زندگي اسلامي مسئوليتهاي مشخص انسان بيان شده است. در منابع ديني و اسلامي مسئوليتهاي معين و مشخصي براي انسان بيان شده است. از جمله اين مسئوليتها، مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال و آيين و شريعت پاك الهي و مسئوليت انسان در قبال خود و ديگران است. خداوند متعال در آيات مختلفي موضوع مسئوليت انسان را مورد تذكر قرار ميدهد: «و قِفُوهُمْ إِنّهُمْ مسووُلُون [صافات: 24]و بازداشتشان نماييد كه آنها مسئولند. »«و لا تقْفُ ما ليس لك بِهِ عِلْمٌ إِنّ السّمْع و الْبصر و الْفواد كُلُّ أُولئِك كان عنْهُ مسْووُلاً [اسراء/36] و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد. »
نخستين و مهمترين مسئوليت انسان در اين دنياي خاكي، مسئوليت او در برابر خداوند متعال است. معبود بزرگي كه تمام امكانات سعادت و كمال را براي او فراهم نموده است سزاوار است كه اين بنده ناتوان به اندازه توان خود قدردان و حقشناس نعمتهاي معبود خود باشد و در برابر او مسئوليتهاي محوله را قبول نمايد. 1- معرفت و شناخت خدا: از جمله مسئوليتهايي كه انسان در برابر خداوند متعال دارد اين است كه حق معرفت را درباره معبود خود بهجاي آورد و به اين درجه از علم و معرفت دست پيدا نمايد كه خداي او از چه اوصاف و تواناييهایي برخوردار است. «معْرِفةُالله سُبْحانهُ أعْلى الْمعارِفِ 1؛ معرفت خداى سبحان بلندمرتبهترين معرفتهاست». 2- عبوديت و بندگي: از جمله مهمترين مسئوليتي كه بر عهده انسان واگذار شده است عبوديت و بندگي او در برابر خداوند متعال است. اين موضوع آنقدر در شريعت اسلام مورد توجه است كه هدف از خلقت انسان عبادت و بندگي در برابر خداوند متعال معرفي شده است. و ما «خلقْتُ الْجِنّ و الْإِنس إِلّا لِيعْبُدُونِ [الذاريات/56]؛ جن و انس را جز براي پرستش خود نيافريدهام». نظام حقوقي اسلام نظامي تكليفگراست؛ به عنوان مثال در متون ديني وقتي صحبت از حقّ انسـانها ميشود بحث از حقوقي است كه انسانهاي ديگر بر ما دارند و به عبارت ديگر مسئوليتي كه ما در قبال ديگران داريم. البته چون اين حقوق طرفيني است ما نيز اين حقوق را بر عهده ديگران داريم امّا به دليل همان بعد سازندگي و تربيت و هدايت كه دين اسلام براي خود قائل است در بيان به جنبه تكليف و وظيفه و مسئوليت، توجّه بيشتري ميكند؛ لذا امام سجّاد- عليهالسّلام- ميفرمايد: اِعلم رحمكالله عزّ و جلّ عليك حُقوقاً مُحيطةٌ بِك فِي كلِّ حركةٍ تحركتها و سكنةٍ سكنتها او حالٍ حلّتها او منزِلةٍ نزلتها او جارِحةٍ قلبتها او ءالةٍ تصرّفت فِيها فاكبرِ حُقُوقُالله تبارك و تعالي عليك ما اوجب عليك لِنفسِهِ مِن حقِّهِ الّذي هُو اصلُ الحُقوقِ؛ بدان كه خداي عزّوجلّ را بر تو حقوقي است كه در هر جنبشي كه از تو سر ميزند و هر آرامشي كه داشته باشي يا در هر حالي كه باشي يا در هر منزلي كه فرود آيي يا در هر عضوي كه بگرداني يا در هر ابزاري كه در آن تصرّف كني، آن حقوق اطراف تو را فرا گرفته است. بزرگترين حقّ خداي تبارك و تعالي همان است كه براي خويش بر تو واجب كرده؛ همان حقّي كه ريشه همه حقوق است. امام سجّاد-عليه السّلام- نميفرمايد تو بر گردن ديگران حقّي داري كه آنها بايد درباره تو رعايت كنند بلكه ميفرمايد؛ حقوقي تو را احاطه كرده؛ يعني حقوقي كه ديگران بر گردن تو دارند و تو بايد از عهده آنها برآيي. همانطور كه ديديم اسلام ديني تكليفگراست و اصولاً دينداري بدون مسئوليتپذيري و تعهّد معنايي ندارد.
با نظر به مطالبي كه گفته شد، اين سوال پيش ميآيد كه پاسخگو بودن در برابر يك مرجع برتر چه ضرورتي دارد؟ و اگر انسان مسئوليتي را نميپذيرفت چه اتّفاقي ميافتاد؟ همانطور كه ميدانيم آفرينش انسان و جهان، هدفدار بوده است و هدف از آفرينش انسان عبادت و بندگي خداوند است. خداوند در قرآن ميفرمايد: وما خلقتُ الجِنّ و الاِنس اِلّا لِيعبُدُون(2) جن و انس را نيافريدم جز اينكه مرا عبادت كنند. خداوند متعال راه رسيدن به قرب الهي و طريقه عبادت و بندگي خود را به صورت برنامههايي به رسول خويش ابلاغ كرده است و پس از پيامبر - صلّيالله عليه وآله – اوصياء او وظيفه آموزش معارف دين را بر عهده دارند. در اين ميان ما مسلمانان كه به اين دعوت لبّيك گفتهايم وظايف و مسئوليتهايي پيدا ميكنيم كه عمل به آنها ما را به كمال انساني خويش نزديك ميسازد. بزرگترين مسئوليت انسان، در برابر نعمت هدايت و ولايت است؛ چرا كه بدون تشريع دين و هدايت انسان، تمامي راهها به سوي كمال و سعادت او مسدود ميشد. امام رضا –عليه السّلام- ميفرمايند: اِنّ اوّل ما يسئلُ عنهُ العبد يوم القيامةِ الشّهادةُ و النُّبُوّةُ و مُوالاتِ علي بنِ ابيطالِبِ عليه السّلامِ 3. همانا نخستين چيزي كه در روز قيامت از بنده سوال ميشود؛ شهادت به يگانگي خدا و رسالت پيامبر و دوستي علي بن ابيطالب عليه السّلام است. لذا اگر ما در مقابل اين نعمتهاي ارزشمند كه خداوند براي هدايت بشر به او ارزاني داشته است احساس مسئوليت نكنيم حياتي پوچ و بيهدف داشته هرگز به مقام والاي انسانيت نائل نميشويم و اينجاست كه ضرورت مسئوليتپذيري در برابر خداوند متعال مشخّص ميشود.
به راستي ما پيش از آنكه به خوب سخن گفتن نيازمند باشيم، به خوب شنيدن محتاجيم، امير مومنان علي(ع) ميفرمايد: «خوب شنيدن را بياموز، چنانكه خوب سخن گفتن را ميآموزي. » هنر شنيدن بس كم ياب و پر قيمت است و شنيدن را بايد از استماع نداي درون آغاز كرد. اولياء حق ما را به محاسبه و سنجش مستمرّخودمان سفارش كردهاند. نفس اماره، تسويلگراست. يعني، ميكوشد تا زشتيها و ناراستيها را در چشم ديگران و حتي خودمان خوب جلوه دهد. اما آيا به راستي رنگ و لعاب بهانه و تزوير، ننگ نارساييهاي دروني را پاك ميكند؟ آيا ميتوان منكر اين حقيقت شد كه اعمال، افكار، سخنان و آراء ما ناقص و آلوده به اشتباهند؟ و چه خوب است كه قبل از ديگران، خود به يافتن و رفع اين نواقص قيام كنيم. از مولاي متقيان و سرور عدالت خواهان بشنويم كه فرمود: «العاقل من اتّهم رأيه؛ عاقل كسي است كه راي خود را در موضع خطا بداند و هرگز آن را حقيقت مطلق نپندارد». و همين بينش ژرف است كه آن رادمرد را به گفتن اين كلمات وزين واميدارد: «… و در ديده مردم پارسا، زشتترين خوي واليان اين است كه خواهند مردم، آنان را دوستدار بزرگمنش شمارند و كارهاشان را به حساب كبر و خودخواهي بگذارند و خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم و خواهان ستايش بشنودن. سپاس خدا را كه بر چنين صفت نزادم و اگر ستايش دوست بودم آن را وا مينهادم به خاطر فروتني در پيشگاه خداي سبحان…. ليكن مرا به نيكي مستاييد تا از عهدهحقوقي كه مانده است برآيم و واجبها كه بر گردنم باقي است ادا نمايم. پس با من چنانكه با سركشان گويند، سخن مگوييد و چونان كه تيز خويان كنند از من كناره مجوييد و با ظاهر آرايي آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد و نخواهم مرا بزرگ انگاريد. چه آن كس كه شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وي دشوار بود، كار، به حق و عدالت كردن بر او دشوارتر است پس از گفتن حق، ياراي زدن در عدالت باز نايستد كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است…». (نهجالبلاغه، خطبه 216)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان