تربيت اسلامي و رعايت اولويت ها
صالح قربیان
باید روشهایی در نظام تربیتی فراهم آید که مظهر برقراری رابطه توازن میان مربی و متعلم باشد. انسانها وسعهای مختلفی دارند هم از حیث فهم و هم از حیث عمل ، این روش بیانگر این است که مربی در مواجهه با متعلم باید چیزی بگویید که در طاقت فهمی او باشد و چیزی بخواهد که در طاقت عملی او باشد.
تربیت اسلامی بی تردید یکی از اساسیترین بخشهای معارف اسلامی است اما به یقین هنوز تحقیق و تدوینی اصولی درباره آن صورت نپذیرفته است. با آنکه برخی از آثار مربوط به این زمینه کم و بیش قوتهایی دارند و راه هایی را هموار کرده اند اما هنوز تربیت اسلامی مبحثی جدی و قابل تامل نیست و این میطلبد که محققان به کاری درخور همت گمارند و نظام تربیتی اسلام را به گونه ای بسامان عرضه کنند. بی شک تربیت اسلامی یکی از موثرترین و کارآمدترین نوع تربیت بوده که اجرایی شدن آن و بهره گیری از منابع غنی روایات و احادیث ائمه اطهار و کلام خداوند در قرآن کریم و تدریس این مبانی غنی اسلامی در سطح وسیع جامعه حال یا در مدارس و با آموزشگاههای نظامی در جهت تربیت سربازان متعهد نقش بسزایی داشته و دارد. خداوند در مقام ربوبیت برای تدبیر و تربیت انسانها «راه» و رسم معینی پیش پای نهاده است اما در «راه» در عین حال که واحد است باریکه راههای مختلفی در دل خود دارد که هریک ویژگیها و اختصاصاتی را داراست. توجه به کلماتی که در قرآن به معنی «راه» به کار رفته است. دامنههای مختلف استعمال این مفهوم را نشان میدهد. کلمات عمده عبارتند از دین (صراط) شریعت (ملت و سبیل).
باید روشهایی در نظام تربیتی فراهم آید که مظهر برقراری رابطه توازن میان مربی و متعلم باشد. انسانها وسعهای مختلفی دارند هم از حیث فهم و هم از حیث عمل این روش بیانگر این است که مربی در مواجهه با متعلم باید چیزی بگویید که در طاقت فهمی او باشد و چیزی بخواهد که در طاقت عملی او باشد. خداوند هم خود در وسع مخاطبین سخن گفته و تکلیف کرده است چنانچه قرآن را با لفظ و معنا نازل نموده است و از مردم همانقدر «طلب کرده» که به آنان «داده» است. لایکلف الله نفسا الاما آتاها سوره طلاق آیه 7 «خدا کسی را تکلیف نمیکند مگر به قدر آنچه به او داده است» و هم رسولان خود را به چنین مواجههای با مردم امر کرده است. براین اساس در نظام تربیتی اسلام مربی نیز تنها مجاز است به وسع مخاطب خود نظر بدوزد و بر پایه آن تکلیف کند. در مورد هر فرد معین باید به ویژگیها و اختصاصات وی راه یافت و آنها را مدنظر قرار داد. حدود مزبور تنها جنبه عمومی و نوعی دارد اما ویژگیهای خاص هر فرد و طریقی که با او تناسب دارد امری است که به جای خود قابل توجه است و آن را باید به طور موردی در ارتباط نزدیک با افراد مشخص نمود.
با نظر به حدود عمومی میتوان گفت از 2 تا 7 سالگی نباید انتظار داشت که کودک تکلیف پذیر باشد بلکه بازی ویژگی اساسی این مرحله را مشخص میسازد.
البته در خلال این 5 سال، میتوان کودک را با بسیاری از آداب و اطلاعات آشنا نمود چنان که در روایات مختلف دراین باب رهنمودهایی نیز داده شده است اما این به آن معنا نیست که دراین مرحله میتوان از کودک تکلیف خواست. پس اگر کودک دراین مرحله از آنچه به وی گفته شد سرباز زند به طور جدی نمیتوان از او بازخواست و مواخذه کرد و اگر گاه چنین امری لازم باشد لزوم آن از باب آشنایی کودک با حدود است و نه بیشتر. از 7 سالگی میتوان انتظار داشت کودک از حیث تعلیم و تادیب قابل تکلیف و در برابر تکالیف قابل مواخذه باشد. در حدود 10 سالگی میتوان انتظار داشت که کودک وظایف جنسی مربوط به خویش را بفهمد و مراعات کند. در حدود بلوغ جنسی میتوان انتظار داشت که نوجوان وظایف جنسی مربوط به بلوغ را بفهمد و مراعات کند و نیز میتوان انتظار داشت که استقلال فکری نشان دهد و نظام فکری خویش را درمسائل جهان، جامعه و انسان، پی ریزی کند. در اواخر دهه دوم میتوان انتظار داشت که نوجوان از رشد و کفایت اجتماعی برخوردارشود و همزمان آماده تشکیل زندگی و انتخاب همسر گردد.
در 30 سالگی میتوان انتظار داشت که انسان میان سال از اعتدال چشمگیر هیجانی و فکری برخوردار باشد و در 40 سالگی میتوان انتظار داشت که فرد به پختگی عقلی دست یابد و اهل تامل باشد و در اندیشه، جوانب مختلف افکار را جست وجو کند و ببیند و از این که شتابان در جانبی بنگرد و درآن فروبماند مصون باشد.
باید توجه داشت که پختگیهای عقلی با علم (سواد) داشتن همسنگ نیست و اصولاناظر به نوعی «اندیشیدن» است نه به نوعی «اندیشه» لذا این نوع «اندیشیدن» به منزله قالبی است که با محتواهای مختلف قابل جمع است. اندیشه ممکن است در باب کشاورزی، صنعت، علوم نظری، هستی و... باشد. اما نوع و صبغه اندیشیدن در همه این ابواب میتواند واحد باشد. حاصل پختگی عقلی، هدایت به مقصود و مصون ماندن از ضلالت است و این حاصل در هر قلمروی به تناسب مطرح است. از فردی که در دهه چهارم زندگی است میتوان انتظار داشت که در این باب بر پایه هایی استوار تکیه زده و با معارف حق ملازم باشد. این در حیطه اندیشه است در حیطه عمل نیز پـختگی عقل همچنان مطمع نظر است و این به آن معنی است که فرد در باز شناخت فجور و تقوی دراعمال، تیزبین و در پرهیز ازفجور و پیروی تقوی، ثابت قدم و استوار باشد.
از این رو در احادیث وارد شده است که اگر کسی به 40سالگی برسد و هنوز گناه کند و تخطی ورزد خداوند بر او سخت خواهد گرفت. بعد از 40سالگی میتوان انتظار داشت که فرد در زمینه ای مجرب باشد به نحوی که بتواند چون ولی مرشدش، دیگران را تحت راهنمایی و هدایت خود قرار دهد. ازاین رو طرف مشورت قراردادن افراد دراین برهه بسیار سودمند و ثمربخش تواند بود. خداوند عموماً پیامبران را در 40سالگی مبعوث نموده و آنان را از این پس، اسوه دیگران ساخته است.
چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمود: خدای من مرا 40سال تادیب کرد و آنگاه گفت به راستی تو برخلق وخوی سترگ آراسته ای. هنگامی که فرد، بزرگسالی را پشت سرگذاشت و به سالخوردگی درآمد به سبب ضعف بدنی و ضعفی که نوعاً در مشاعر رخ میکند در وضعی نیست که بتوان از او انتظاری داشت.
توجه مستقیم به آیات قرآنی و بقیه کتابهای آسمانی به انسان نشان از توجه عمیق و دقیق همه ادیان الهی به ویژه دین اسلام به نفس انسانی و ابعاد مختلف وجودی اوست. تربیت در اسلام دارای راه و رسم منسجم و کامل است.
امام صادق (ع) میفرمایند: هنگامی که کودک به 3 سالگی رسید لااله الاالله را به او بیاموزید و او را رها کنید همین مقدار کافی است. وقتی 7 ماه دیگر گذشت محمد رسول الله را به او آموزش دهید و سپس او را رها کنید تا 4 ساله شود. در 4 سالگی صلوات فرستادن را بیاموزید. در 5سالگی به او سمت راست و چپ را آموزش دهید و قبله را نشان او داده و بگویید سجده کند و آنگاه او را تا 6 سالگی رها کنید. فقط پیش روی او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا 7 سالگیاش تمام شود. وقتی 7 سالش تمام شد وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به او بگویید نماز بخواند تا هنگامی که 9 سالش شد وضو و نماز را به نیکی آموخته باشد و هنگامی که آن دو را به خوبی یاد گرفت خدا پدر و مادر او را به خاطر این آموزش شان خواهد آمرزید.