نقش «تخیل» در متاثر کردن واقعیتهای عالم مدرن
قدرت تخیل مثل همه نعمتهای خداوند اعجاب آور است. اگر چه به گونهای با زندگی ما آمیخته و در نقشی مدام در همه ساعات ما حضور دارد که اصلاً وجودش حس نمیشود.
تخیل و قدرت تصویرپردازی، دنیایی را در ذهن میسازد که به اندازه بازتاب واقعیت بیرونی، واقعی به نظر میرسد و چون دست یافتنی مینماید، به محرکی برای دستیابی تبدیل میشود. به همین دلیل در همه علوم و عرصهها حتی فلسفه و عرفان، این قوه مرموز مورد توجه است.
تخیل اگر در زمینه ای متعادل دنبال و به کار گرفته شود میتواند منشا منفعت باشد. چنان که بسیار شنیده ایم تخیل مثبت حتی میتواند بر واقعیت بیرونی تاثیر مثبت بگذارد چیزی که شبیه به آن را در آموزههای دینی؛ به فال نیک گرفتن و امید به خیر، میتوان دید. اما این، همه مسئله نیست. تخیل منفی شامل تخیل در موضوعات منفی و تخیل کنترل نشده، همچون هر نیروی غریزی دیگر که از تعادل خارج شود، خطرآفرین است.
تخیل اگر در مسیر سازندهای قرار نداشته باشد نابود کننده است و این را معمولاً در نتایج اولیه آن میتوان تشخیص داد. خیال پردازیهای بی پایه و آرزوبافیهای دور و دراز معمولاً بیش از آن که به تحرک و تلاش منجر شود به یاس و کسالت میانجامد و سودی جز برای آنها که از شما میخواهند؛«به رویاهایت بیندیش» ندارد.
تخیل و هنر
بی راه نیست اگر «خیال» را عنصر اصلی هنر بدانیم. حتی در ابتداییترین نمونههایی که به عنوان تلاشهای نخستین انسان در هنر بر شمرده میشوند نقش خیال آشکار است. در همه عصرها هنرمندانی که به دنبال تاثیر گذاری و القای مفهومی در مخاطب خود بوده اند سعی کردهاند تصورات مورد نظر را با الفاظ یا تصاویر در ذهن او بازسازی کنند یعنی تخیل مخاطب را به سمت نتیجه مطلوب مدیریت کنند. چه این تصویرپردازیها اساس واقعی داشته باشند یا خودشان هم نتیجه تخیل هنرمند باشند.
شاید داستان سراییها و افسانهها رایجترین و مهمترین نمونههای خدمت رسانی تخیل به هنر باشند که به شکل گیری فرهنگها و اعتقادات و ارزشها میتوانند منجر شوند. بعد از آن باید به نقاشی وتصویرگری اشاره کرد که با همه وامداری اش به واقعیت در رئال ترین صورت، آینه غیرواقعی واقعیت است. تا برسیم به عصر جدید که فرزند غول پیکر این دو یعنی سینما، تخیل را عرصه ای بی حد و مرز بخشید.
تخیل در هر کدام از این صورتها و شکلهای هنری، همیشه حالت تعادل نداشته است. همیشه انسانهای نامتعادلی بوده اند که راه افراط میپیموده اند و با سوء استفاده از طلب و ولع مخاطب به موارد خارق العاده، غیرمسئولانه ذهن و روان او را معرض جولان تخیلات خود قرار میداده اند. مهمترین آفت این خیال پردازی ها، متاثر کردن واقعیت است. خو کردن به افسانهها و داستانهای خیالی، انسان را از جدیت و واکنش متناسب نسبت به امور واقعی باز میدارد و خطرناک تر آنکه آموزههای واقعی و تصویرهای تاریخی را هم از ارزش میاندازد گویا اینها هم حاصل تخیلات عدهای دیگر بودهاند. برخی از این خیال پردازیها حتی در طول سالها تبدیل به بخشی از عقاید و تاریخ برخی اقوام میشد. البته چنین آفتی بعید است درباره بشر امروز تکرار شود اما بی شک، تب تخیل، آنگاه که اوج میگیرد از دست درازی در هستی شناسی و جهان بینی مخاطبین هم باز نمی ایستد حتی اگر هیچ پیام روشن ایدئولوژیک را به زبان نیاورد. خصوصاً در عصر حاضر شک نباید داشت که تجسم عینی خارق العادهترین اتفاقات و موجودات (که با تولید انبوه و بازار رقابت، منجر به بمباران مخاطبین شده است) هر چند ناخودآگاه، ناسازگاری هایی در ذهن نسبت به آموزههای واقعی پدید میآورد. آیا تا به حال بیننده فیلم سینمایی ای بودهاید که داستان خیالی آن شما را درباره اطمینانی که به واقعی بودن خود و تصورات و جهان اطرافتان داشته اید دچار تردید کند؟
رسانهها و فروریختن مرزها
در دنیای جدید این تنها مرزهای جغرافیایی نیست که توسط رسانههای جهانی نادیده گرفته میشوند بلکه مرزهای مستحکم تر دیگری هم هست که از بین میروند؛ «مرزهای خیال و واقعیت!» برخی رسانهها از چند جهت در به حاشیه راندن واقعیت و جایگزینی آن با تخیل و دنیای غیرواقعی نقش ایفا میکنند. از یک سو رسانهها طی این سالیان بدل به عینک مردم جهان برای دیدن اطرافشان شدهاند و با اطمینان ناگریزانهای که کسب کردهاند به بازنمایی واقعیت آن گونه که خود میپسندند میپردازند. چیزی که بودریار با کلماتی نظیر؛ جهان شبیه سازی شده، فراواقعی و واقعیت واقعیتر از واقعیت! سعی در تفهیم آن دارد بیانگر تعیین کنندگی رسانهها است در این که چه چیزی واقعیت دارد و چه چیز نه! هرچند نظر این دست اندیشمندان را نپذیریم اما در چنین فضایی، راز رفتارها و واکنشهای نامتعادل بسیاری از جهانیان که مخاطب این رسانهها هستند، قابل فهمتر است.
برخی رسانهها همچون معرکه گیرانی که سعی میکردند با قصههای عجیب و غریب مردم را دور خود جمع کنند در رقابتی سنگین در تنور تخیل میدمند. رویهای که با توجه به آثار تخدیر کننده آن بعید نیست به شکلی آگاهانه و برنامه ریزی شده، تحت مدیریت پنهان نظام سلطه دنبال شود. بویژه وادادگی رسانه عام و پرنفوذی همچون تلویزیون در برابر این موج، فاجعه آفرین است.
فاجعهای که یکی از ابعاد آن کودکانند. نکتهای که معمولاً نادیده گرفته میشود این است که کودکان تا سن 8-7 سالگی آن چنان که باید تمایزی بین واقعیت و خیال نمیبینند. برخی تحقیقات نشان میدهد در بین کودکان 8 ساله، 29 درصد و بین کودکان 6 ساله، 58 درصد اصلاً نمیدانستند که بازیگران برنامههای تلویزیون واقعی نیستند و بازی میکنند (کودک و تلویزیون. ص79).
این واقعیت بدین معنا است که مثلاً تصویر تلویزیونی صحنه یک نبرد خونین برای یک کودک خردسال مانند یک مستند کاملاً واقعی برای بزرگسالان عمل میکند. البته معنای این آمارها این نیست که بزرگسالان از خلط واقعیت و مجاز مصون هستند؛ آیا تا به حال ترس ناشی از یک محصول ژانر وحشت را تجربه کردهاید؟
و اما رسانههای الکترونیک که تخیل را در بستر دیگری که ما با عنوان دنیای مجازی میشناسیم به زندگی انسان گره زده است. این شکل پیچیدهتر و کاملاً متفاوتی از خیال پردازی است که چنان ملموس است که حتی از عنوان «تخیل»، زیرکانه میگریزد.
شاید همین پیچیدگی و تفاوت و همین زیرکیها باعث شده است امروزه در سراسر جهان میلیونها نفر به آن معتاد باشند. دسترسی آسان و سریع به اتفاقات واقعی دنیا! شبکههای اجتماعی که در ظاهر همه چیز آن شفاف و واقعی است، دنیاهای مجازی که به اندازه دنیای واقعی قابل زندگی بلکه «قابل تر» برای زندگی اند و امکانات دیگر این رسانهها که در حقیقت بر لبههای مرز واقعیت و غیرواقعیت بنا شده اند، شرایط تازه ای را برای انسان پدید میآورند. شرایطی که تفکر آرمان نگر، واقعیت گرا و آزاد را تهدید میکند!