نویسنده: بیانات آیت الله جوادی آملی
اسلامی شدن دانشگاهها همواره یکی از اصلیترین دغدغههای عالمان دین و رهبران معنوی جامعه اسلامی بشمار رفته و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ارتقای سطح فرهنگ دینی، این موضوع مورد تاکید همیشگی امام راحل(ره) و مقام معظّم رهبری بوده است.
امّا پس از طی بیش از سه دهه از انقلاب شکوهمند اسلامی، مساله خطیر ( اسلامی شدن دانشگاهها ) با تفسیری غلط مواجه شده و کمترین عنایت به اسلامی شدن متون درسی این مراکز آموزشی که اصلیترین راه برای اجرای امر فوق الذّکر است صورت گرفت.
«استاد علامه حضرت آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) » که از منادیان وحدت حوزه و دانشگاه محسوب میشود و با اختصاص وقت قابل توجه برای دانشگاه و دانشگاهیان همواره در صدد قداست بخشیدن به فضای دانشگاهی همانند فضای حوزه میباشند، در مطلب حاضر به اهمیت کارآئی عقل و نقل در کنار یکدیگر به عنوان منابع دینی و راههای اسلامی شدن علوم میپردازند.
تفسیری ساده از «بسیج دانشگاهی»
برای اینکه دانشگاهها به آن رسالت اصلی شان بار یابند، باید بسیج دانشگاهی را معنا کرد، بعد به توسعه آن پرداخت. ( بسیج دانشگاهی ) گاهی به این وضع تفسیر میشود که در دانشگاه یک عدّه اساتید یا دانشیاران یا استادیاران یا دانشجویان متدینی هستند که اصول ارزشی را محترم میشمارند، در مسیر امام و انقلاب و جمهوری اسلامیاند و کارهای فرهنگی هم دارند، کارهای دانشگاهی هم دارند؛ تدریس دارند، تالیف دارند، تصنیف دارند و مانند آن؛ ولی اصول ارزشی برای آنها خیلی محترم است و جبهه و جنگ را محترم میشمارند، اهداف شهدا را مغتنم و گرامی میشمارند و مانند آن. این یک تفسیر ساده از «بسیج دانشگاهی» است.
رسالت بسیج در اسلامی کردن دانشگاهها
معنای دقیق و عمیق بسیج دانشگاهی آن است که این صبغه بسیجی بودن به متون درسی دانشگاه راه پیدا کند. اگر ما دانشگاهی داشته باشیم که دخترها از پسرها جدا باشند، هر کدام کلاس خاص خودشان را داشته باشند، کلاس مختلط نباشد، برای هر دانشکده ای نمازخانه باشد، برای هر کدام از این گروهها نماز جماعتی برگزار بشود، شبهای جمعه دعای کمیلی داشته باشند، دعای توسلّی در بعضی فرصتها داشته باشند؛ معنای اینها مسلمان تربیت کردن است، نه اینکه دانشگاه را اسلامی بکند! دانشگاه اسلامی این نیست که نمازخانه داشته باشد، دانشگاه اسلامی این نیست که دخترها از پسرها جدا باشند؛ اینها دانشگاهیهای مسلمانند، نه دانشگاه اسلامی!!
دانشگاه وقتی اسلامی میشود که متون درسی اش اسلامی باشد. بعضی بر این پندارند که متون درسی [ قابل ] اسلامی شدن نیست ! برای اینکه ریاضی، ریاضی است؛ فیزیک، فیزیک است؛ شیمی، شیمی است؛ کیهان شناسی، کیهان شناسی است که اسلامی و غیر اسلامی ندارد ! اگر دروس اسلامی نشد، با دشواری میشود دانشجو را مسلمان کرد، مثل افراد دیگر ! افراد دیگر با تبلیغ مسجد و حسینیه اهل نمازند، اهل جبهه و جنگند، اهل پرهیز از حرامند، اهل انجام واجباتند؛ اینها مسلمانند، نه اینکه دروسشان اسلامی باشد!
اگر ما توانستیم در وحدت حوزه و دانشگاه، دانشگاه را مثل حوزه اسلامی بکنیم، یعنی متون درسی شان اسلامی بشود، از آن به بعد دیگر نیازی نیست ما به دانشجو بگوییم شما نماز را در مصلّی یا مسجد بخوان، از دخترهای نامحرم فاصله بگیر و مانند آن؛ به همان دلیل که به طلاب نمی گویند ! اگر این راه بود، باید این راه را شناسائی کرد و طی کرد. اگر این راه نیست، باید به همان راه ساده اکتفا کرد که ما دانشجویان و اساتید مسلمان داشته باشیم؛ این مطلب اوّل.
چگونگی اسلامی کردن متون دانشگاهی
مطلب دوّم اینکه آیا راه هست که دانشگاه اسلامی بشود، دروس اسلامی بشود، متون درسی اسلامی بشود یا نه؟ برای اسلامی کردن متون درسی دو تا راه وجود دارد؛ الآن دروسی که در دانشگاهها مطرح است این ابتر است. « ابتر » یعنی چیزی که دم بریده است، بترا به آن صبغه ای که دمش بریده است، میگویند؛ ابتر هم همین است که مذکّر است، دیگری مونث؛ دم بریده یعنی بی نتیجه. اگر یک کاری بی هدف و بی نتیجه باشد، میگویند: این کار ابتر است. در اسلام آمده است: کاری که آغازش خدا و پیامبر و دین نباشد، این نتیجه نمیدهد:
کلّ امر ذی بال لم یبدا فیه ببسم الله فهو ابتر(1)
اگر کاری به نام خدا نبود، این نتیجه نمیدهد. حالا سرّش هم ممکن است در اثنای مطلب ارائه بشود.
نقص دروس فعلی مراکز آموزشی و دانشگاهی
دروس فعلی دانشگاه دروسی است ابتر؛ یعنی منقطع الاوّل و الآخر است. شما اگر یک کتابی دستتان داده بشود، فصل اوّل آن کتاب نباشد، فصل آخر که نتیجه گیری است نباشد، یک مجموعه گسیختهای را به شما بدهند؛ شما از صدر و ساقه این کتاب چیزی متوجه نمیشوید! برای اینکه نه معلوم است نویسنده اش کیست، نه درباره چیست، نه موضوعش چیست، نه نتیجه گیریای که از این فصول به عمل آمده مشخص شد؛ این یک کتابی است منقطع الاوّل و الآخر ! نه اوّل دارد نه آخر. مثل یک شناسنامهای که صفحه اوّل نباشد، صفحه آخر نباشد، این اصلاً هویت کسی را نشان نمیدهد! دروس فعلی دانشگاهها شناسنامهای است که اوّلش بریده است، آخرش بریده است؛ در بسیاری از کشورهای غربی این طور است، در ایران هم همین طور است. فیزیکش این طور است، شیمیاش این طور است، زمین شناسیاش این طور است، کیهان شناسی اش این طور است.
درباره زمین شناسی مثلاً میگویند: این زمین چند میلیون سال قبل یا چند میلیارد سال قبل یا چند هزار سال قبل اینچنین بوده است، الآن اینچنین است، پیش بینی میشود در آینده نزدیک یا دور اینچنین بشود؛ این درباره زمین. موجودات زیر زمینی و زیر دریائی هم همین جور، موجودات فضائی هم همین مثلث را دارد، موجودات کیهان شناسی و اختر شناسی هم همینطور را دارد. قبلاً یا 2 هزار سال، یا 2 میلیون سال، یا 2 میلیارد سال اینچنین بوده است؛الآن اینچنین است، پیش بینی میشود که در آینده نزدیک یا دور آنچنان بشود؛ این یک کتابی است اوّل و آخر ندارد؛اما اینکه کی کرد، برای چه کرد؛ این درآن نیست ! یعنی خود به خود زمین این جوری بود، یا کسی این زمین را آفرید؟ زیر زمین و موجودات زیر دریائی خود به خود این جورند، یا کسی اینها رااین گونه کرد؟ آسمان و فوق آسمان و موجودات سپهری این جوری خودشان بودند یا کسی این کاررا کرد؟!
تبیین براهین فلسفی در نظام علّت و معلول، راه اسلامی شدن علوم
وقتی اینها اسلامی میشود که این بال هو الاوّل و الآخر(2) را ما ضمیمه بکنیم. براساس براهین فلسفی هیچ پدیدهای بدون پدید آورنده نیست ! این حرف لطیف را که جناب نظامی گنجوی آورده که هر گردندهای میداند که گردانندهای هست، این حرف آن دوک ریس که سوال کردند به چه دلیل شما میگویید خدائی هست، دوک ریس دستش را گرفت. گفت: این چرخ دوک ریسی ساده تا گرداننده نباشد، نمیگردد؛ آیا این چرخ به این عظمت بدون مبدا مدبّر حکیم میگردد؟!
یا ما قائل به تصادفیم، یعنی بخت و شانس و اتفاق که خرافات در خرافات است ! یعنی یک چیز خود به خود پیدا شده؛ اگر زمین خود به خود پیدا شده، ستارهها خود به خود پیدا شده، دریا و موجودات دریائی خود به خود پیدا شده؛ به چه اعتباری حوادث دیگر هم خود به خود پیدا نشود؟ حالا چرا ما بیندیشیم، شاید خود به خود عالم بشویم ! اگر نظام علّی و معلولی نیست، چرا به سراغ درمان برویم؟ شاید این بیماری خود به خود آمده، خود به خود هم خوب بشود ! اگر نظام علّی و معلولی را ما نپذیریم، سنگی روی سنگ بند نمی آید؛چرا میاندیشی، شاید خود به خود فهمیدی؛ چرا سعی میکنی در حفظ، شاید خود به خود از یادت رفته ! این خود به خود، خود به خود میشود شانس و تصادف و بخت و اتفاق که هیچ پایگاه علمی ندارد، آرام بخش هم نیست!
ضرورت توجه به آفریدگار در آغاز و انجام دروس
بنابراین باید آن مبدا فاعلی که کی آفرید و برای چه آفرید، در آغاز و انجام این دروس اسلامی و کتابهای دانشگاهی باشد. الآن متاسفانه این راز خلقتی هم که صدا و سیما از جاهای دیگر ترجمه کرده و میگوید؛ همین طور است. درباره آبزیان، خشکزیان، دوزیستان؛ اینها همه شان سیر افقی دارند. اینچنین بودهاند، اینچنین هستند، پیش بینی میشود آنچنان بشوند؛ یعنی سیر افقی اشیاء را بررسی میکنند که این میشود علم تجربی، هیچ سخن از خدا و قیامت نیست! کی کرد، برای چه کرد!! این بال هو الاوّل و الآخ ر را از این هواپیما که بردارید، این میشود لاشه! این دیگر قدرت پرواز ندارد! این علوم و متون درسی دانشگاهها بدون دو تا بال است. لذا هیچ پروازی نمی آید، در همان سطح زمین زندگی میکنند.
یعنی ممکن است یک کسی فیزیکدان ماهر بشود، فقط زمینی فکر بکند. تمام تلاش و کوششاش این باشد که این سیر افقی را بفهمد، یک؛ یک سلسله حقوقی بگیرد، دو؛ روی زمین بگذارد، سه؛ با دست خالی برود، چهار؛ این پایان کارش است. پس یکی از دو راه اسلامی کردن متون درسی آن است که در تمام این دروس؛ آن مقدّمهاش، آن سر فصلش، آن طلیعهاش به جای اینکه نام خدا را بردارند، نام خدا را بگذارند؛ یک دو سطری، دو صفحهای نظام علّی را شرح بدهند، چون قبلاً نظام علّی را در مراحل بینش دینی خواندهاند که بالاخره هیچ پدیدهای نیست که بدون علت باشد؛ یا خود به خود باید پدید بیاید که میشود بخت و اتفاق، میشود خرافات؛ یا یک مبدا حکیم علی الطلاق دارد که این قدر حکیمانه و ماهرانه آفریده است. الآن شما وقتی این راز خلقت را تشریح میکنید، میبینید با اینکه سالیان متمادی خردمندان روی آن کار کردند، تازه گوشه ای از اسرار خلقت این ماهیها را در دریاها دارند میفهمند؛ این یک راه.
لزوم بهره مندی دانشگاهیان از آیات مربوط به (طبیعت) در قرآن
راه دیگر این است که این آیاتی که درباره علوم تجربی آمده است، اینها به متون درسی تزریق بشود. الآن ما که میگوییم: علم اصول جزء علوم اسلامی است، چرا؟ برای اینکه آیه کوتاه:ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً (3)؛را به دست فحول و بزرگان علمای علم اصول دادند مثل شیخ انصاری و آخوند خراسانی (رض)؛ آنها بحث برائت عقلی و برائت نقلی و مقدّم بودن اماره بر اصل و این چیزها را از همین یک سطر در آوردند، این شده علم اصول و بخش برائت و همچنین بخشهای دیگر ! آیات فراوانی که درباره خلقت زمین و آسمان است؛ اینها اوّل گاز بودند، اوّل بسته بودند، بعد از رتق، فتق شدند:
اولم یروا انّ السّموات و الارض کانتا رتقاً ففتقناهما (4)؛
پس چه جور یک صفحه یا یک سطر یا کمتر از یک سطرمانند آیه:
ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً
میشود برائت و علم اصول و یک کتاب؟!
یعنی آدم لغت را شناسائی میکند، عرف آن زمان را شناسائی میکند، تطورات افکار را شناسائی میکند، تاریخ این علوم که هزار سال قبل چه میفهمیدند، نهصد سال قبل چه میفهمیدند، الآن چه میفهمند؛ این آراء را جمع بندی میکند، تضارب میکند؛ میشود ( علم ). این طور نیست که علم اصول علم اسلامی است و از جای دیگر آمده باشد! اینها یک آیه را گرفتند، روی آن بحث کردند، آراء دیگران را ضمیمه کردند، شد علم !
لزوم پرهیز از اختلاف درون دینی
ما همان طوری که از این خطر اخیراً با خبر شدیم، از آن خطر مستور هم باید با خبر بشویم. این خطری که ما با خبر شدیم، این است که بیگانگان گفتند: اختلاف بینداز و حکومت بکن! این را خاور میانه در این سالها فهمید که بیگانه در صدد این است که فرّق تسد، تفرقه بینداز و سیادت کن! اینها در مورد ملّت. گروهی درمورد مکتب همین آفت و بلا را به سر مکتب در آوردند؛ گفتند در مکتب تفرقه ایجاد کن و سیادت کن. مکتب تفرقه ایجاد کن یعنی چه؟ همان طوری که در بین ملّتها عرب را از عجم، یا شیعه را از سنّی، یا لر را از بلوچ و کرد جدا کردند و اختلاف انداختند و حکومت کردند؛ اینجا هم آمدند در مکتب جدائی انداختند، یعنی بین عقل و نقل جدائی انداختند.
این (نقل) را گفتند دین، ( عقل ) را گفتند در قبال دین. تعبیراتشان، نوشتارشان، گفتارشان، رفتارشان این است که این مطلب عقلی است یا دینی، به جای اینکه بگویند عقلی است یا نقلی؛ عقل و نقل هر دو در خدمت دین است، عقل که از مهمترین پایگاههای معرفت دینی است، آمدند این را از صحنه دین جدا کردند، دین را در کتاب و سنّت و نقل خلاصه کردند، آنچه را که با عقل میفهمند میگویند علم بشری است، آنچه را که در روایات و قرآن هست میگویند علم الهی است؛ و این میشود دین، این میشود بشر! در حالی که این را هم بر اساس فالهمها فجورها و تقواها (5) خدا داد، و حجت خداست؛ اگر کسی برابر این عقل خلاف بکند، مستقیماً جهنّمی است.
اگر یک طبیبی فهمید این دارو ضرر دارد؛ فعلاً کسی نمیفهمد، بعد از 20 سال یا 30 سال ممکن است بفهمند این دارو زیان بار است، عوارض جنبی دارد؛ ولی فعلاً من این کارخانه را دارم و استفاده میکنم، این مستقیماً میرود جهنّم ! اینکه در قرآن نوشته نیست که فلان دارو ضرر دارد، یا در روایت نیست که این دارو ضرر دارد! هیچ کس هم نمی داند،فقط خودش که کشف کرده میداند. این آقا را خدا یقیناً میبرد جهنّم. جهنّم میبرد یعنی چه؟ یعنی امر دینی. امر دینی یعنی چه؟ یعنی همان طوری که اگر در قرآن باشد که خمر حرام است، بخوری جهنّمی هستی؛ در عقل براساس: فالهمها فجورها و تقواها،هم هست که داروی زیان بخش را به مردم بدهی جهنّمی هستی! پس این میشود حجت شرعی. هرگز عقل در برابر شرع نیست؛ عقل در برابر نقل است، نقل در برابر عقل است؛ این دو بال و این دو عامل پرواز،باعث رشد معرفت دینی است. دیگر ما نمی گوییم اینها دستاورد بشر است!
در مورد بشر خدای سبحان فرمود: والله اخرجکم من بطون امّهاتکم لاتعلمون شیئاً (6)، آخر شما چه داشتید همه اینها را ما به شما دادیم. هیچ ممکن نیست کسی بگوید که من خودم زحمت کشیدم، عالم شدم! این همان حرف قارون است. قارون میگفت من خودم زحمت کشیدم، مال دار شدم: انّما اوتیته علی علم عند ی(7). در همه کتابهای اصولی میگویند علم حجت است، دیگر نمیگویند از کجا باشد! علم حجت است، یعنی حجت شرعی است، ما آمدیم عقل را جدا کردیم، مرزش را جدا کردیم؛ دین را در نقل خلاصه کردیم، بعد جنگ علم و دین پیش آمد.
الآن این همایشهائی که دارند، جنگهائی که دارند که آیا علم این را میگوید، دین آن را میگوید؛ این برای همین جهت است. اگر یک چیزی را در متن نقلی نیافتند و عقل را یافتند؛ گفتند: دین پس رفته و عقل جلو آمده، این سنّت کنار رفته، این مدرن بالا آمده. پس گاهی تفرقه در بین ملّت است، گاهی تفرقه در بین مکتب است.
ثمره پیوند آیات الهی با متون آموزشی
آنگاه اگر ما متن آیات را در متون درسی تزریق بکنیم، دیگر لازم نیست به این دانشجو شما بگویید که وقتی نامحرم را دیدی، خودت را مواظب باش ! مگر به طلبه میگویید؟ یا نمازت را اوّل وقت بخوان؛ چون مرتب سر و کار دارد با قال الله و قال رسول الله و مرتب میداند این که در درون اوست، داده دیگری است و خود را در کنار سفره خدا میبیند. دیگر نمیگوید که من اینجورم، خدا آنجور گفته ! نخیر؛ آنچه که تو داری، ما بکم من نعمه فمن الله (8). پس دو راه اساسی برای اسلامی کردن دانشگاه وجود دارد. آن راه جنبی و فرعی هم بی اثر نیست و اثرش هم همین مقدار است که ملاحظه فرمودید و گرنه در یک جمعی، در یک نظام اسلامی دیگر کسی حاضر نیست به یک کار ابتر اقدام بکند!
جایگاه ( عقل ) در استنباط معارف دین
بنابراین شما بزرگواران این صبغه بسیجی را باید ببرید در متون درسی، یعنی در تدوین دروس عقل اگر یک چیزی را گفت، مثل نقل،حجت خداست، حرف خداست. ما برای اینکه ببینیم وجود مبارک امام صادق (ع) چه فرمود، چندین سال زحمت میخواهد تا ثابت بشود که اصلاً حضرت این را فرمود یا نه، یک؛ به این میگویند سند. بعد از اینکه فرمود، در چه فضائی فرمود، در کدام محدوده فرمود، آیا تقیه بود، یا برای بیان حکم الله واقعی بود، این را میگویند: ( جهت صدور )، دو. بعد از اینکه این دو قسمت ثابت شد، معنای این حدیث چیست؛ این میشود دلالت. یعنی نصاب صدور و جهت صدور و دلالت که درست شد، دیگر باز نمیتوانیم بگوییم امام صادق این را فرمود؛ چون امام صادق (ع) یعنی 14 معصوم، فرقی بین او و ائمه دیگر نیست؛ باید ببینیم ائمه دیگر چه فرمودند، باید ببینیم قرآن چه فرمود!
اگر به سراغ آنها رفتیم، عام و خاصی بود، مطلق و مقیدی بود، مجمل و مبینی بود، قرینه و ذی القرینه بود، جمع بندی بکنیم. باز هم کافی نیست، باید در خدمت برهان عقلی بود؛ چون عقل مخصّص لبّی است؛ یا لبّی متّصل، یا لبّی منفصل. آیا این برهان عقلی بر خلافش است تا ما بر خلاف ظاهر عمل بکنیم یا نه، یا علمش را به اهلش رد بکنیم؛ اگر رفتیم خدمت عقل، با دست پر برگشتیم، آنوقت فتوا میدهیم که امام اینچنین فرموده است. بنابراین همان طوری که ارزیابی اعتبار یک مطلب از نظر نقل کارهای فراوانی دارد، ارزیابی اعتبار یک مطلب از نظر عقل هم زحمتهای فراوانی دارد.
لکن این دو تا راه هست؛ یعنی در تدوین کتب درسی هم با دو صفحه مشخص بشود که تمام این مطالب در سایه آفرینش یک مبدا حکیم است، یک و مسئولانه ما را مخاطب قرار داده است، از ما کار میخواهد که از اینها به جا و حق استفاده کنیم، نه بیجا و بی حق، دو؛ این یک راه. راه دیگر این است که آن متون نقلی در متون درسی ا شراب بشود. البته این کار سنگینی دارد، این طرح دراز مدّت است. امّا خیلی سنگین نیست، یعنی تنظیم دو صفحه در آغاز هر کتاب درسی که اینها را آفریدگار روی نظام علّی آفرید، یک؛ در پایانش هم نوشته بشود که برای چه آفریده شده، دو.
آثار سوء عدم شناخت روابط صحیح انسان و جهان
به عنوان نمونه کلّ این 6 ـ 7 میلیاردی که زندگی میکنند، مثل این است که در یک دهکده زندگی میکنند. الآن دیگر با اینترنت و تشکیلات، شرق از غرب و شمال از جنوب باخبر میشود. این طور نیست که بیگانه باشند! شما الآن کاملاً میتوانید بودجه کلّ زمین را سالانه مشخص کنید، برای اینکه چند دولت است، چند کشور هست، بودجه شان تصویب میشود، چقدر بودجه دارند؛ کاملاً میشود اینها را مشخص کرد. تقریباً 60 یا 70 درصد بودجه کلّ کره زمین صرف آدم کشی است و این جنگهائی که راه انداختند! مگر یک جا بخواهد جنگ بشود، کار آسانی است؟! امّا شما بخواهید یک ملّتی را با نان سیر کنید، این خیلی هزینه ندارد! امّا بخواهید به یک کشوری حمله بکنید، این مرتب دارید دلار میسوزانید. ساختن این سلاحها، نیروهای سازنده، دانشکدههائی که اینها یاد میگیرند، کارخانههائی که استفاده میکنند، جاسازیهائی که اینها میشود، جاسوسیهائی که اینها میشود، کاربردی که اینها میشود، بعد کشتاری که میشود، بیمارستانهائی که حمل میکنند؛ تقریباً 60 لی 70 درصد بودجه روی زمین این است. اگر مثلاً 50 درصد مال آدم کشی باشد، آن 20 درصدش مال مفاسد اخلاقی، قاچاق مواد مخدّر، این جور چیزهاست؛ 30 درصدش مال تغذیه و پوشاک است. این
بشری که داعیه تمدّن دارد!
این سرّش آن است که نه انسان را شناخت، نه جهان را شناخت، نه رابطه انسان و جهان را شناخت؛ با این مثلث نا شناس او چگونه میتواند پیشرفت بکند؟ این میخواهد خودش را به کار ببرد، کاربردش را نمیداند؛ جهان را به کار ببرد، کاربردش را نمی داند؛ پیوند انسان و جهان را کار ببرد، کاربردش را نمیداند؛ این را دانشگاه اسلامی، بسیج اسلامی باید تزریق بکند تا دانشجوها بفهمند و گرنه خفتهاند!
معنای حقیقی «مرگ»
بسیاری از اینها باورشان این است که اینکه میمیرد، میپوسد؛ یعنی تمام شد و رفت ! امّا ما باورمان این است حداقل انسان که میمیرد، از پوست در میآید، نمیپوسد! بین این دید و آن دید خیلی فرق است! آنکه میگوید انسان که میمیرد، میپوسد؛ میگوید همین چند روز بیشتر نیست، چرا حمله نکنم، چرا لذّت نبرم؟! آن یکی میگوید نه، انسان که میمیرد، از پوست در میآید؛ تقدیم مهمان میشود. مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک (9)؛ این کجا، آن کجا !
لزوم پرهیز از جدائی عقل و دین
بنابراین ما باید بدانیم که آن بیگانه همان طوری که گفت در بین ملّت جدائی بینداز و حکومت کن، آمده در مکتب هم جدائی انداخته و دارد حکومت میکند. ما هرگز نباید بگوییم عقل در برابر دین است، ما باید بگوییم عقل در برابر نقل است؛ چرا؟ برای اینکه اگر یک روایتی گفت فلان کار حرام است و آدم انجام داد؛ در قیامت مواخذه میشود؛ اینجا هم اگر یک طبیب یا مهندس یا یک عالم و کشاورز فهمید این کار اثر دارد، هیچ کس هم نفهمید؛ آیا این آقا در قیامت جهنّم میرود یا نمیرود؟ مگر در هیچ آیهای نوشته شده که این جور سمپاشی کردن حرام است، نوشته نیست!
چرا این آقا جهنّم میرود؟ برای اینکه در اینجا فرقی بین عقل و نقل نیست. اگر با دلیل عقلی ثابت شد که این دارو برای این بیمار ضرر دارد و هیچ کس هم نمیفهمد؛ تازه این آقا کشف کرده و همه هم با استقبال این را پذیرفتند. چرا این آقا در قیامت معذب میشود؟ با اینکه در هیچ آیهای، در هیچ روایتی نیآمده که این دارو حرام است؛ مثل خمر نیست. سرّش این است که عقل مثل نقل است، علم حجت است. البتّه وهم و خیال و قیاس و گمان و وهم، آنها حسابشان جداست؛ امّا اگر علم شد، علم استدلالی شد، نه فرضیه، نه گمان، نه خیال، نه وهم؛ آنها حجت نیست،امااین علم استدلالی حجت است، نقل هم همینطور است، روایت ضعیف حجت نیست. آن وقت این میشود فضای دانشگاه.