دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

زیبایی و هنر از منظر حکمای مسلمان /بخش اول

محدودکردن متفکران و منابع علمی مرتبط با تعریف و معرفی مصداق‌های «زیبایی»، «هنر» و «هنر اسلامی» به متفکران و منابع اروپایی از اصلی‌ترین مشکلاتی است که به خصوص در دهه‌های اخیر گسترش یافته و شایع شده است.
زیبایی و هنر از منظر حکمای مسلمان /بخش اول
زیبایی و هنر از منظر حکمای مسلمان /بخش اول
نویسنده: دکتر محمد نقی‌زاده

مقدمه:

محدودکردن متفکران و منابع علمی مرتبط با تعریف و معرفی مصداق‌های «زیبایی»، «هنر» و «هنر اسلامی» به متفکران و منابع اروپایی از اصلی‌ترین مشکلاتی است که به خصوص در دهه‌های اخیر گسترش یافته و شایع شده است. گویی طی بیش از سه هزار سال تاریخ تمدن بشری و به ویژه درمیان متفکران دوره‌ اسلامی ایران، هیچ کس از زیبایی و هنر سخنی نگفته و هیچ کس در پی خلق زیبایی و هنر اصیل نبوده است! علاوه بر آن، از سایر تمدن‌های شرقی که همگی آنها (به تصدیق بسیاری ازمحققان) به نحوی در مورد زیبایی وهنر سخن گفته و آثار زیبایی را خلق کرده‌اند نیز سخنی به میان نمی‌آید. حتی وقتی از اروپاییان نیز سخن به میان می‌آید، پس از بیان آرای ارسطو و افلاطون، به یکباره، به پس از رنسانس می‌رسند و از دورانی که تفکر دینی بر اروپاییان حاکم بوده و باتمدن‌های دیگر مبادلات فرهنگی وهنری داشته‌اند، یادی نمی‌شود! به بیان دیگر، یکی از اصلی‌ترین اشکالات مطالعات و اظهارنظرهای در دسترس درمورد زیبایی و هنر، سیطرة آرای غربیان بر تعریف و شناخت و روش برخورد با آثاری است که هنر نامیده می‌شوند. به این ترتیب، می‌توان از کمبود آثار و منابع بومی و به ویژه آثار و منابعی که متکی بر اصول جهان‌بینی و مبانی فرهنگ خودی نگاشته شده باشند، به عنوان یکی از مشکلات اصلی نام برد که رفع این کمبود ضرورت تام دارد.

این سیطره تا جایی است که حتی برای تعریف و معرفی هنر و زیبایی آثار مسلمانان و ایرانیان نیز منابع و گفته‌های فرنگیان ملاک اصلی‌اند. غربیان همیشه بدون ذکر مآخذ شرقی و اسلامی و در غالب موارد بر اساس جهان‌بینی و تفکرات خودبینانه، جهان‌پرستانه و خودپرستانه‌ خویش، تاریخ علوم و فنون و هنرها را تفسیر و بیان می‌کنند. مشکل اصلی اینجاست که ناآگاهان نیز عموماً دراین دام می‌افتند و آنچه آنان علم می‌نامند، اینان نیز علم می‌نامند. همچنین آنچه آنها هنر می‌نامند، از طرف اینها نیز نام هنر به خود می‌گیرد و بدتر ازهمه، آنچه آنان از تاریخ بشریت و علم و هنر و فلسفه حذف می‌کنند، دراین سوی دنیا نیز نادیده انگاشته می‌شود. ریشه‌ اصلی این اشکال نیز در انحصار و محدود کردن مطالعات و به ویژه منابع آنها در مطالعات و منابع غربی قابل پی‌جویی است. آنان زیبایی‌شناسی را در چهار دورة تاریخ خودساخته خلاصه کرده‌اند: 1ـ زیبایی‌‌شناسی یونانی و رومی تا قبل از کانت، 2ـ زیبایی‌شناسی کانت، 3ـ زیبایی‌شناسی مثبت‌گرایی (پوزیتیویستی) و 4ـ زیبایی‌شناسی معاصر. این در حالی است که متفکران شرقی و از جمله حکمای مسلمان نیز به انحای مختلف در زمینه‌های مختلف مورد توجه و بررسی آنها قرار گرفته است که به آن نیز اشاره خواهد شد.

اجمالی درباب رابطة ادیان، هنر و زیبایی

اصلی‌ترین خاستگاه هنرها در گذشته، به مذهب، آئین‌های مذهبی، بیان‌های دینی، صبغه و فضاهای دینی و آیینی مربوط می‌شدند و در خدمت آنها بودند. برای نمونه، در زمینة معماری، بیشترین توجه هنرمندان به ساختن معابد بود. پس از آن (یا حتی قبل از آن) توجه به مکان‌های استقرار پادشاهان‌(به عنوان مقام‌های مذهبی) بود که معماران به ساخت آنها می‌پرداختند. حتی در ساختن مسکن و دیگر عمارات نیز ـ با وجود سادگی و ناپایداری‌شان ـ سعی بر آن بود تا ارزش‌های دینی و آیینی و فکری در آنها لحاظ شود.

موسیقی نیز اعم از سرودها (اصوات انسانی) یا نوای سازها، بیش و پیش از همه در آیین‌های مذهبی به اجرا درمی‌آمده است. همین طور است درمورد نقاشی و مجسمه‌سازی و مانند آنها، دیگر هنرهای بومی جوامع نیز عموماً درخدمت دین و آئین‌های مذهبی بوده‌اند. به بیان ساده، همة هنرها می‌کوشیدند به بدیع‌ترین و نوترین شیوه، مفاهیم دینی خویش وجامعه را به گونه‌ای به نمایش درآورند که ضمن تبیین باورهای دینی و ملموس ومحسوس کردن موضوع‌های ماوراءالطبیعی و ویژگی یادآوری، برای مخاطب لذت‌بخش و هدایتگر و نشانة خلوص وارادت و باور آنها به دین خود باشند و بتوانند از غافل ماندن دینداران پیشگیری کنند و فراتر از آن، در غافل کردن آنها نیز کوچکترین تأثیری نداشته باشند.

به دلیل گرایش طبیعی انسان به دین و به جهت کشش فطری او به پرستش و ارتباط با ماوراءالطبیعه، در طول تاریخ بسیاری از آرا و افکار باطل نیز سعی درارائه و ترویج خویش در قالب دین داشته‌اند. در همین راستا، آثار پدید آمده از سوی مکتب‌های باطل نیز ناچار به شبیه کردن خود به آثار دینی و اصیل شده‌اند. نمونه بارز آن سِحر و جادو در مقابل معجزه و آثار انبیاست. در مرحله بعد و وقتی که سحر توان مقابله با معجزه را از دست می‌دهد (و همچنین قبل ازآنکه ابطالش اثبات شود) به جای هنر می‌نشیند. اگرچه ممکن است از نظر ظاهر، هنر اصیل دینی و الهی باسحر شباهتی داشته باشد، اما واقعیت این است که هنر اصیل عامل تعالی روح است؛ در حالی که سحر که خود را با هنر مشتبه می‌کند، مانع عروج و تعالی روح می‌شود و با سرگرم کردن جسم، روح را به اسارت ماده و تن درمی‌آورد. به بیان دیگر، هنر روح را به اهتزاز در می‌آورد و عامل کمال می‌گردد؛ ولی سحر تنها سامانة عصبی انسان را به بازی می‌گیرد و او را سرگرم و گمراه و غافل می‌کند.

روشن است که عمل هریک از انسان‌ها در پی احساس نیاز، یا در پی نتیجه‌ مورد انتظار، یا برای پاسخگویی به احساس تکلیف و وظیفه‌ای، یا به منظور ادای تعهدی و احساس رسالتی و یا به منظور بیان نظر و عقیده‌ای به وقوع می‌پیوندد. به تبع آن، آثار و رفتارهای انسانی نیز از این قانون پیروی می‌کند. با توجه به تعریف و مقصدی که از هنر ارائه خواهد شد، می‌توان گفت که هرچه تأثیرپذیری اعمال یا آثار یا رفتارهای انسانی از معنویت بیشتر باشد، وجهه‌ هنری بودن آنها افزایش خواهد یافت.

بی‌تردید یکی از اصلی‌ترین محرک‌های خلق آثار هنری، ادیان هستند که متکی براولوهیت‌اند: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد» و همین عامل خلق آثار هنری زیبا می‌شود که البته هر دینی روش خاص خود را در ارائه دارد. مطابق تعالیم اسلامی، حضرت احدیت از هرگونه تجسد و شبیه بودن و ظاهر شدن به هر صورت محسوس، مبرّا و منزه است. به این ترتیب است که هنر مسلمانان و هنر اسلامی شیوه‌ها، مصادیق و جلوه‌های خاصی به خود می‌گیرد و رمز و تمثیل و نماد به بارزترین وجه خود (نسبت به سایر تفکرات و مکاتب) ظاهر می‌شود تا بتواند به نحو مناسب و عاری از شرک، زیبایی حقیقی را جلوه‌گر کند. دراین دین، اصالت هنر بسته به مرتبه‌ای از تنزیه است که هنر قادر به نمایش آن است. توجه کنیم حرمت بت‌تراشی و حتی نقش‌پردازی در ادیان ابراهیمی و به ویژه در اسلام ناشی از باور به عدم امکان تعین و تجسد امر مطلق است. این در حالی است که دیگر ادیان و به ویژه غیر متألهین، اگر نگوییم به عکس عمل می‌کنند، حداقل حساسیتی نسبت به این موضوع ندارند.

در توضیح رابطه‌ هنر با دین باید گفت بسیاری از اظهارنظرهایی که در مورد دین و هنر دینی می‌شود، به صورت عام همه‌ ادیان را به یک چشم می‌نگرد و برای آنها ارزشی برابر و یکسان قائل است. حتی کسانی چون الیاده نیز که در مطالعات ادیان دست طولانی دارند، از این اشتباه دور نیستند؛ زیرا بسیاری از گزاره‌ها نه تنها در مورد همة ادیان قابل تعمیم نیستند، که حتی گاهی در عین صحت داشتن درمورد برخی ادیان، با اصول ادیان دیگر در تضادند. برای نمونه، الیاده می‌گوید: «سنن دینی، سرشار از اسطوره و آکنده از نماد هستند» (الیاده، 72، 1375). اما از نظر او «اسطوره‌ها، افسانه‌های خیال‌پردازانة بدویان‌اند که به عنوان توضیح و تبیین سرآغازها بافته شده‌اند» (همان 73). در حالی که تعالیم عالیة اسلام (قرآن مجید) به روشنی به واقعیت داشتن و وجود سرآغازهای خلقت و به عدم اسطوره بودن آنها اشاره می‌کند و به تلویح اسطوره‌ها را چیزهایی معرفی می‌کند که حتی پیروان و دوستداران آنها، آنها را افسانه و غیرواقعی می‌پندارند. توجه کنیم گروهی هرآنچه را که انسان امروز‌ نتواند حس کند، اسطوره و افسانه و قصه می‌دانند و به این ترتیب و از این منظر، میان افسانة هرکول و سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) تفاوتی قائل نیستند! برای آنها همان طور که دین ابراهیم(ع)، دین است، بودیسم و هندوئیسم و میترائیسم و حتی بت‌پرستی و پرستش الهه‌ها و عناصر طبیعی و جادوگری نیز دین‌اند. یا همان‌طور که حقایق ومعارف ادیان الهی و معجزات پیامبران دینی‌اند، خرافه‌ها و سحر و جادو نیز اموری دینی تلقی می‌شوند.

امروزه حتی سعی بر آن است تا بین همة خدایان (اعم از بتها و رب‌النوع‌ها) با خدای یگانه مساوات برقرار شود و تساوی همه‌ خدایان با حضرت احدیت جل جلاله به همگان القا شود و به عنوان یک اصل رواج یابد! در واقع، با اشکالاتی که حذف خدا(یان) از زندگی انسان ایجاد کرده است، سعی در زنده کردن همة آن خدایان اهمیت یکسان دارد. از جمله، این سخن میشل فوکو است که: «انسان معاصر خدایان المپ را کشته وخود در روند این کشتار، به قتل رسیده و بدین ترتیب، عصر استعلا به پایان رسیده است.» (رهنورد، 1379، 7). طبیعی است که وقتی «قتل خدایان المپ» با انسان چنین می‌کند، شعار مرگ خدای موحدان چه‌ آثار بسیار مخرب‌تری بر بشریت خواهد داشت؛ زیرا کشتن خدایان المپ مقدمه‌ آزادی انسان و روح اوست؛ ولی شعار مرگ خدای موحدان، معادل القای گسیختن انسان از غیب و آسمان و اسارت در ماده و خاک است. اگر آن «کشتن» روح انسان مشرک و اوج وصول به وجهی از غیب را می‌کشد، این «کشتن» (یا این غفلت و فراموشی خداوند) امکان وصول به قرب الهی را از انسان می‌گیرد. «آن» مقدمه‌ به خود آمدن و بازگشت به خویش است و «این» درآمدی بر از خود بیگانگی. به بیان دیگر، اگر نفی وکشتن خدایان المپ نه از سر ستیز با معنویت، که از روی آگاهی انجام شده باشد، مقدمه‌ای است برای «بازگشت انسان از خود بیگانه، به خویش». در حالی که معترضان به این امر نیز اگر خدا را فراموش کرده باشند، اعتراضشان بر از خود بیگانگی‌شان خواهدافزود که: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم: شما مؤمنان مانند آنان مباشید که خدا را فراموش کردند. خدا هم نفوس آنان را از یادشان برد.»(حشر، 19)

با توجه به توضیح مشروح رابطه‌ دین و هنر در دیگر مراجع، به همین چند جمله بسنده و مطالعه موضوع به منابع ذی‌ربط ارجاع می‌شود. (ر.ک: آثار الیاده، بورکهارت، نصر، شووان، کوماراسوامی و نقی‌زاده). حسن ختام این بخش را به شعر زیبای عطار اختصاص می‌دهیم که می‌گوید:

شعر و عرش و شرع از هم برخاستند تا دو عالم زین سه حرف آراستند

رابطه‌ هنر و زیبایی

یکی از موضوعاتی که همواره به عنوان و همزاد زیبایی مطرح بوده است، زیبایی ساخته‌ انسان و به تعبیری زیبایی «هنر» است که به ویژه در دوران معاصر، از سوی برخی افراد حتی بر زیبایی طبیعی، برتری داده می‌شود. بسیاری از محققان و متفکران بر زیبایی به عنوان ویژگی بارز و خاص هنر تأکید کرده و گفته‌اند که «هنر آن نوع سازندگی است که با زیبایی توأم باشد و غایت آن زیبایی و بیان زیبایی باشد. در ضمن، بایداضافه کنیم که زیبایی یک صفت الهی است و اصولاً لازمة واقعیت و حقیقت و وجود زیبایی است و خداوند همه چیز را زیبا آفریده است.» (اعوانی، 1375، 318)

توجه کنیم که اصولاً خلاقیت مترادف با زیبایی است: «حسن و زیبایی دائر مدار خلقت است؛ همچنان که خلقت دائرمدار حسن می‌باشد، پس هیچ خلقی نیست مگر آنکه به احسان خدا حسن و به اجمال او جمیل است و به عکس، هیچ حسن و زیبایی نیست مگر آنکه مخلوق او و منسوب به اوست.» (طباطبایی، 31، 1374). این سخن درموردخلاقیت الهی صادق است، حال اگر خلاقیت انسان در طول خلاقیت الهی باشد، هم از زیبایی برخوردار است و هم اینکه با عنایت به تعریف توحید افعالی، هم خلاقیت و هم زیبایی آن منسوب به خداوند تبارک وتعالی است. اما اگر انسان با اعلام و احساس استقلال از خدای متعال دست به خلاقیت هنری زده باشد، آنگاه زیبایی حاصل نیز تنها از نظر مادی و ظاهری زیبایی بوده، از زیبایی معنوی و الهی بی‌بهره است. قابل ذکر است که توجه به خلق زیبایی نه تنها در خلق آثاری که هنر نامیده می‌شود یک اصل است که حتی در انجام هر عملی نیز زیبا بودن محصول، واجد ارزش درخور توجهی است؛ چنانچه امام‌العارفین حضرت علی(ع) می‌فرماید: «در دوات لیقه بینداز، نوک قلم را بلند گیر، میان سطرها فاصله بگذار، وحروف را نزدیک به یکدیگر بنویس، که این شیوه برای زیبایی خط بهتر است» (نهج‌البلاغه، 1378، خ 315، 503). به این ترتیب، ملاحظه می‌شود که زیبا و هنرمندانه عمل کردن، حتی در ساده‌ترین کارها نیز توصیه شده است. علاوه بر آن، خوشنویسی به عنوان یکی از هنرها معرفی می‌شود. اجمالاً با توجه به تعاریفی که از هنر مطرح می‌شود، یکی از اصلی‌‌ترین انگیزه‌ها برای خلق آثار هنری را می‌توان خلق زیبایی دانست.

نظر متفکران مسلمان در مورد هنر

به عنوان مقدمه، بی‌مناسبت نیست تا در ابتدا به معنای لغوی و مفهوم«هنر» نزد ایرانیان اشاره شود. این اشاره می‌تواند مشتمل بر دو «زمان» یا دو «زمینه» باشد: یکی «زمان» یا «زمینه» قبل از دوران معاصر است و دیگری «زمان» یا «زمینه» بعد از موقعی است که «هنر» به عنوان ترجمه و معادل Art در زبان فارسی رواج یافت. در مورد اول می‌توان گفت که در زما‌نهای دور، اصل و ریشه‌ لفظ هنر باتعبیری که از آن در زبان و ادبیات فارسی شده، به لفظ «سونر» و «سونره» سنسکریت (هندی قدیم) برمی‌گردد. «سونر» و «سونره» در زبان اوستایی به «هونر» یا «هونره‌» قلب شده‌اند. «هو» یا «سو» به معنی «نیک» و «نر» و «نره» سنسکریت و اوستایی به معنی «مرد و زن» آمده است (مددپور، 1377، 90). ملاحظه می‌شود که ترکیب دو مفهوم «نیکی» و «انسان» (مرد یا زن) که در واقع به معنای اطلاق «هنر» به عمل نیک انسانی است، یکی از زیباترین و کارآمدترین معانیی است که می‌شود برای هنر مطرح کرد و این معنا در میان ایرانیان رایج بوده است. همین معناست که جلوه‌ای از هویت هنر ایرانی را توضیح می‌دهد و به عنوان وجه ممیزة آن با چیزهایی است که امروزه به نام هنر معرفی و ترویج و به زور تبلیغات به خورد بشریت داده می‌شوند!

مروری اجمالی بر ادبیات ایران نیز گویای این واقعیت است که مفهوم «هنر» محدودیت امروزه را نداشته و جملگی کمالات معنوی انسانی را که نشان از جهان‌بینی و تفکر و انسانیت و آرمان‌های او داشته شامل می‌شده است، که در این مجال به برخی از آنها اشاره می‌شود: «به معنای ویژگی‌های بزرگان، تقوا و دانش، حکمت، منشأ الهی داشتن، عشق، عاشقی و رندی و نظربازی،‌ حقیقت، مردی و پیروزی و زور دست، دلاوری و شجاعت، کمال، هویت مطلوب انسانی، کمربستن به ستایش الهی،‌ جلوه و ظهور عملی معارف و دانش‌ها، خردمندی و عیب‌پوشی، جایگزین برتر از مال، عامل رشد انسان، بخشش و عفو، دلاوری، ثمره و ظهور اصالت و معنویت، راستی و انسانیت، شجاعت و جنگاوری، ملاک برتری انسان و به معنای فرهنگ» که در مجال دیگری شواهد آنها از ادبیات فارسی معرفی شده‌اند.

به این ترتیب معلوم می‌شود که نزد ایرانیان «هنر» معانی ارزشمند و متنوعی را دارا بوده که بسیاری از فعالیت‌ها و آثار انسانی را نیز در بر می‌گرفته است. به هر حال، به حقیقت و معنویت و حکمت و معرفت نیز متذکر بوده است. این معانی با تحولات فکری جامعه دگرگون شده، افت و خیزهایی را نیز سبب می‌شده است. در بسیاری از جوامع و به ویژه جوامع متمدن شرقی نیز همین روند و همین نوع استنباط از فعالیت‌های مشابه رایج بوده است. به موازات این نوع نگرش و تحولات، واژه‌ «آرت» که طی قرن‌های متمادی پس از دورة متفکران یونان باستان تا اواخر قرون وسطی در میان غربیان، تقریباً مشابه همین منوالی که در جوامع شرقی رایج بوده، متحول و مورد استناد قرار می‌گرفته است. در دوره‌های پس از رنسانس متأثر از تحولات فکری، دچار تغییرات در معانی و مصادیق شد تا اینکه در دوران مدرن، از نظر رشته و عملکرد و کاربرد و معنا، محدودیت‌هایی یافت و مصادیق بارز آن به عنوان «هنرهای زیبا» مطرح شدند؛ اما در عین حال، از نظر هنرمند (یاکسانی که به موضوعاتی که هنر نامیده می‌شدند می‌پرداختند)، از نظر تنوع و از نظر نوع و شیوة ارائه، تا حد ولنگاری و بی‌بند‌و‌باری، گستردگی و تنوعی بسیار یافت.

اما نظر ایرانیان دربارة هنر (به ویژه معاصران که دورانشان دورة ترجمه و گسترش آرای بیگانه است)، بیشتر در مورد برخی رشته‌های هنری از جمله موسیقی و نقاشی و مانند آن است، و کمتر به «هنر» به معنای عامش و آنچه امروزه به نام «هنر» رایج است، پرداخته‌اند.

نکتة مهم در مطالعه‌ آرای این بزرگان این است که اگرچه کمتر دربارة هنر سخن گفته یا کمتر از واژة هنر استفاده کرده‌اند، اما اظهاراتشان درباره علم، آموزش، تاثیر تفکر و جهان‌بینی بر فرهنگ، رابطه با بیگانگان، تاثیری از بیگانگان، رسانه‌ها و محتویات آنها، ادبیات، نشریات، برخی رشته‌های هنری (از قبیل شعر و نقاشی و سینما و نمایش و موسیقی) و ویژگی‌های انسانی انسان راهنمایی است برای استنباط آرای این حکما و علما در مورد آثار انسانی و از جمله هنر و هنرمندی. به این ترتیب، با بهره‌گیری از این روش، می‌توان تا حد زیادی نظر آنان را در باب هنر و به ویژه در مورد هنر رایج و همین‌طور دربارة هنر مطلوب و اصیل استنباط کرد. ذکر نمونه‌ای از آرای آنان موضوع را روشن می‌کند.

مرحوم علامة طباطبایی تاثیر جهان‌بینی انسان بر رفتار و آثارش را مورد تأکید قرار داده، زندگی مادی و تمرکز بر طلب بهره‌مندی از زندگی مادی را تک بعدی دانسته و عمل در این فضا را به مثابة عقربه‌ای می‌داند «که به هر طرفش بگردانند، پیوسته روی به قطب فساد دارد» (طباطبایی، 1342، 178). مروری بر آرای این مفسر بزرگ قرآن کریم در تفسیر آیاتی که مربوط به «شعر» (به عنوان جلوة بارزی از هنر) است، حاکی از ویژگی‌هایی‌اند که می‌توانند به عنوان اصلی‌ترین ویژگی‌های هنر بی‌تعهد دوران معاصر محسوب شوند؛ هنر بی‌تعهدی که در پناه شعارهایی چون «هنر برای هنر» و «آزادی هنرمند» خویش را از همة قیود اخلاقی و از پیش تعیین‌ شده‌ الهی و انسانی آزاد و رها می‌پندارد.

مرحوم علامه جعفری در تعریف هنر، نوع نگرش و بینش‌های چهارگانة «علمی محض»، «نظری»، «فلسفی» و «مذهبی» را دخیل می‌داند که گرایش به هریک از این بینش‌ها به ارائه تعریف خاصی از هنر منجر می‌شود. این سخن، در واقع، به معنای تاکیدی بر نقش جهان‌بینی در تعریف هنر است؛ چرا که جهان‌بینی‌ها در چهار گروه اصلی فلسفی، علمی، مذهبی و عرفانی قابل طبقه‌بندی‌اند. وی هنر را یکی از نمودها و جلوه‌های بسیار شگفت‌انگیز و سازندة حیات بشری و نمود هنری را جایگاه تلاقی روحی بزرگ که دارای نبوغ هنری است با دیگر ارواح تماشاگر دانسته است.(جعفری، 1369، 13 ـ 16). علامه جعفری همچنین هنر را به دو دسته «هنر پیرو» و «هنر پیشرو» تقسیم کرده و معتقد است «معنای پدیده‌ پیرو آن است که از خواسته‌ها و تمایلات و اخلاقیات رسمی و دانسته‌های معمولی تبعیت می‌نماید، [در حالی که] منظور از هنر پیشرو تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آنها و قرار دادن آنها در مجرای حیات معقول با شکل جالب و گیرنده می‌باشد» (همان، 26ـ29). به این ترتیب، او ادراک و نمایش «حقیقت» را بارزترین جلوه هنر پیشرو و مطلوب و متعهد و الهی می‌داند.

مرحوم شهید مطهری نام دیگر هنر را «زیبایی‌آفرینی» می‌داند و به این ترتیب بر رابطه‌ بنیادین هنر ‌و زیبایی‌ و تأثیر آنها بر یکدیگر تأکید می‌کند. بنابر این، وی هنر را زیبایی آفرینی‌ می‌داند، یا خلق زیبایی‌ را هنر می‌نامد.

سینة خالی ز مهر گلرخان کهنه انبانی است، پر از استخوان (شیخ‌ بهایی)

با مترادف و همراه دانستن هنر با زیبایی یا زیبایی‌آفرینی و با توجه به اینکه مرحوم مطهری برای زیبایی نیز مراتبی قائل بود، می‌توان گفت از نظر وی، هنر نیز همچون زیبایی‌ دارای درجات و مراتبی (محسوس و معقول) است. او موضوعاتی را به عنوان گرایش‌هایی که در انسان وجود دارند، معرفی می‌کند که با عنایت به تعاریفی که از هنر ارائه می‌شود، می‌توان این گرایش‌ها را به عنوان عواملی معرفی کرد که در خلق آثار هنری ایفای نقش می‌کنند. این گرایش‌ها عبارتند از: حقیقت‌خواهی، حقیقت‌جویی، دانایی، خیر اخلاقی یا فضیلت، خلاقیت و فعالیت، ابداع، آفرینندگی، عشق، پرستش و کشف حقایق هنر و زیبایی.(مطهری، 1361). این گرایش‌ها خواسته‌های اصلی روحی و فطری انسان‌ها هستند و به عنوان مبدأ و انگیزه همه اعمال انسانی و از جمله خلق آثار هنری ایفای نقش می‌کنند.

آیت‌الله جوادی آملی زیبایی را چیزی می‌داند که با دستگاه ادراکی انسان ملایمت داشته باشد و هنر را خلاقیت این دستگاه (ادراکی) معنا می‌کند (جوادی آملی،1381). به عبارت دیگر، چیزی که ملایم با دستگاه ادراکی شخص ادراک‌کننده باشد، در نظر او زیباست و کسی که چنین شیء هماهنگی را بیافریند، هنرمند است. به این ترتیب، ویژگی اصلی هنر، خلاقیت دستگاه ادراکی انسان است که البته این دستگاه با زیبایی نیز مرتبط است. وی در عین حال که میان زیبایی و هنر تفاوتی جوهری قائل است، اما هر دو را زیرمجموعه کمال می‌داند و زیبایی را بسته به ساحت هستی (فراطبیعت یا طبیعت)، به دو گروه اصلی «جمال وجودی» و «جمال قراردادی» تقسیم می‌کند و به تبع آن، هنر اصیل را هنری می‌داند که «جمال وجودی» را ارائه کند. علاوه بر اینها، یکی از بارزترین ویژگی‌های آرای آیت‌الله جوادی آملی آن است که برای هنر و زیبایی، دو وجه حسی (مادی و طبیعی) و عقلی (معنوی و فراطبیعی) قائل است و اصالت را به وجه عقلی می‌دهد و آثار ناشی از تأثیر خیال و وهم را غیراصیل تلقی می‌نماید. ادامه دارد

مقاله

نویسنده دکتر محمد نقی‌زاده

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS