چرا آنگونه تربیت نشدهایم، که هنگام مشاهده یک سیب سبز یا سُرخابی، یا دیدن یک خوشه انگور طلایی و یاقوتی، یا تماشای یک قلّه بلند یا ملاحظه یک درختِ سبز و مرتفع، به مقوله پدیدارشناسی و چرایی آن بیندیشیم؟ که، چگونه بهوجود آمده؟ چرا اینهمه زیبایی و جاذبه دارد؟ ریشههای این زیبایی در کجاست؟ و سرانجام، ما چه نسخهای را از داروخانه این طبیعت دریافت کردهایم تا به مُداوای دردهای درماننشده روح و روان خود بپردازیم... دریغ و درد! سالهاست که سؤالکردن، از فرهنگ اجتماعی ما منسوخ شده است!
به باور من، پاسخِ این نگاه و این چرای ابتدایی، عامل مُهّم است که باید آنرا در دُنیای امروز جدّی بگیریم و این عامل خطرناک و بُحرانی، موجب از «خودبیگانگی» ماست.
در بررسیهای جامعهشناختی، تاریخی و اقتصادی، تا آنجا که نسبت به حضور این پدیده نازیبا؛ جستار و تحقیق به عمل آمده است، ریشه این از خودبیگانگی، جدایی انسان امروز از منبعِ الهام عواطف و احساسات زیباشناسانهاش با مجموعه شرایط و امکانات موجود در فضای اندیشه و محصولات اطراف آن است. وقتیکه با دقّت به این بُحران میاندیشیم، درمییابیم، جدایی و شکافی که میان انسان و دانش و علم وجود دارد، از یک سو و فاصله و جدایی عمل انسان و بیتفاوتی او از سوی دیگر، میتواند پاسخ مُفید و مختصر این نگرش باشد؛ در نهایت، این بیگانگی و عوامل آن، در یک مجموعه ذهنی، عاطفی و بهطور کُلّی روانی؛ آنگونه گریبان انسانها را میگیرد که نه فقط قابل تحلیل و بررسی میشود، بلکه آیندهای سرشار از نگرانی را دیکته و تداعی میکُند، لذا باید از خواب تلخ غفلت بیدار شویم.
در مبحث زیباشناسی و زیباییشناختی، استوانهای که میتواند تیرک اصلی این خیمه رنگارنگ ماندگار باشد، پایداری اصل آزادی اندیشه و بیان انسانهاست که تاکنون آشکار شده است.
عموم طبقات و اقشار، واقعیتِ این اصل و ادّعا را قبول دارند، امّا بیان و اظهار عقیده در نوع به کاربردن الفاظ و بازی کلمات، گاهی آنقدر متعدد و مختلف میشود که متأسفانه به ضدّ خودش تبدیل میشود. درد و نقطه جوشش رنج فرزانگان و فرهیختگان آزاده روزگار در همین تعبیر و تفسیر و برداشتهای سلیقهای و تفسیرهای به رأی است.
در غیر این صورت، ترجمه آفرینش انسان، خلاصه و چکیدهاش در همه کتابهای آسمانی، این جمله یا جملات است؛ (قریب به مضمون) خلاقیت آزاد هر آدمی زاده در زمینههای علمی و عملی، واکُنشی وحدت یافته از اراده و نیروی بالقوه آفرینش و نیازها و دورنماها و اگر جلوتر برویم در مرتبه عالیتر، ادراک و احساس زیباشناسانه در محصول کار او قرار دارد؛ به عبارت سادهتر، بروز و جلوه برتر و متعالی کار و خلاقیت انسان، همانا در سایه عواطف زیباشناختی وی میسر و سازنده است؛ نه در سرکوب آن.
چرا در برخی از اندیشهها، زیباییشناسی، بهعنوان محصول لذّتجویی محض در نگاهِ مادّی بشر، مفهوم پیدا کرده است؟ انسان از ابتدای خلقت و آفرینش مقابل پدیدههای خوشایند یا ناخوشایند، سلسله درک و تصوّر و نگرش آسمانی داشته است. اگر مدّعیان راست میگویند و به وحدت وجود و خلقت الهی و آسمانی انسان عقیدهمند هستند، واقف خواهند بود، که بخشی از احساسات و عواطف شناخت زیبایی خالق در وجود مخلوق، وارد عرصه حیات و زندگی بشری شده است که در طول دورانها به همراه تکامل همه طبقات حیات، این غریزه طبیعی هم در اندیشه و تفکّر انسان تکامل یافته است، آنگونه که، به خلاقیت هُنری در عرضه هُنرهای گوناگون به تداوم زندگی، سرسبزی و جاودانگی معنوی بخشیده است، چرا میگوییم هُنر و هُنرمند همیشه زنده است و هُنر هرگز نمیمیرد؟ انسان، طبیعتاً دوستدار آزادی، حقیقت، عدالت، فضیلت اخلاقی، و دگرگونی و تطوّر سیر افکار و اندیشهها و تحقیق در آفاق وانفس است.
از همه این موارد مهمتر، میوه زیبایی و زیباییشناسی، در یک کلمه و آن عشق است.
انسان در طول تاریخ زندگیاش، عشق و محبّت را به مثابه محصول تکامل تاریخی و جامعهشناختی و حتّی آنرا انگیزه پیوستن به جُنبشها و نهضتهای اجتماعی، از احساس زیباشناختی وجود خویش کسب کرده است، به عنوان نمونه، فوج فوج در روزهای سخت، سینهها را آماج گُلولهها قرار میدهند، تا یک وجب از خاک وطن و میهنشان به همراه ناموس و اعتبار تاریخی و جهانیشان، مورد تجاوز بیگانه متجاوز و دشمن زورگو قرار نگیرد آیا جُز این کشش و کوشش انسانی و الهی بود که فرزندان میهن عزیزمان در ردههای سنّی مختلف، هشت سال تمام، از ذرّه ذرّه خاک ایران عزیز دفاعی جانانه کردند؟ من باور دارم، حتّی در جوامع بسته و غیردمکراتیک، آنکه آزادی میخواهد و آنکه ظاهراً آزادی مردم اجتماعش را محدود و گاه سلب میکند، در هر دو، حسّ و کشش زیبانگری و زیباشناسی وجود دارد، امّا به قول جامعهشناس بزرگ آلمانی شیلر، «انسان در حالت طبیعی خود، قدرت طبیعت را صرفاً تحمّل میکند و در حالت زیباشناختی، خود را از آن قدرت میرهاند، در حالیکه در حالت اخلاقی بر آن سروری مییابد.»
... آری، تعارض با حسِّ زیبای آزادی بیان و عقیده که اولین زیرمجموعه حسِّ زیباشناسی انسانهاست، سرانجام نافرجامی را برای معارضان و مخالفان حقیقتیابی و آزادی و آزادگی خواهد داشت، زیرا ممکن است با استفاده از ابزار ترس موقتاً این احساسات در نهاد و سرشت انسانها سرکوب شوند، امّا هرگز عقیم و محو نخواهند شد و این واقعه همان رُخداد و پیشامدی است که تمایلات زیباییشناسی و آزادیطلبی انسانها، مانند فنری است که هر چه بیشتر بسته شود، سریعتر و شتابانتر بازخواهد شد.
... هُنر واقعی اداره یک جامعه رو به رُشد و سالم به قول فیلسوف و اندیشمند بزرگ، پورسینا (ابوعلیسینا) در تلفیق و اختلاط و اعتدال اندیشهها و یعنی ثمره تمایلات انسانهای آن جامعه براساس حقیقتطلبی و حقجوئی آرمان جامعه است. اگر بخواهیم این سفارش و قول پورسینای هزار سال پیش را به گفتمان امروز تعبیر و تفسیر کنیم، به این واقعیت خواهیم رسید که برای پایداری و سلامت و ماندگاری جامعه امروز، چاره در احترامگذاشتن به خواسته و رأی مردم و به روزکردن آرمانها و آرزوها و تمایلات آنان توسط مدیران مُدّبر و کاردان و دلسوز و پاکباخته جامعه است. مادامی که نظر، رأی و خواست به حق مردم یک جامعه، ارزش و اعتبار انسانی را داشته باشد، مطمئناً آن اجتماع نه فقط طعم شیرین برادری و برابری و خودباوری را بر پایه همان اصل محوری، زیباییشناسی ازلی، بهگونهای همبسته و همصدا، احساس میکند، بلکه، روح وحدت و اتّحاد در همه زمینهها چنان تقویت میشود، که هیچ قدرتی در جهان قادر نخواهد بود به چنین ملّت همصدا و همداستانی، زور بگوید و ظلم و ستم را بر آن روا دارد؛ کلام پایانی در این مبحث شیرین، هر دو نگرش و طبقه فکری جامعه یعنی سنّتی و روشنفکری است، که چقدر زیباست؛ هر فرد و گروه،برای نگاه و اندیشه دیگران همان اندازه ارزش و احترام و اعتبار را قایل باشد که همواره انتظارش را در خود ایجاد کرده است.
این را مطمئن باشیم که آرمان آزادی و همبستگی ملّی و انسانی و تعالیجویی ما ایرانیان، فقط در زمانی صورت حقیقت به خود میگیرد که همه انگیزهها و ارادهها و آرمانهای هر چند کوچک و روزمرّه را در خواستها و آرمانهای بزرگ کشور درهم آمیزیم و این حاصل نمیشود مگر با ادراک و احساس زیباشناختی ما انسانها؛ امیدوارم در جهانیکه صنعت الکترونیک و اینترنت ریز و درشت فعالیتهای خصوصی و عمومی ما را از هر روزنهای زیرنظر دارد؛ ما هم بهجای دامنزدن به اختلافها و تداوم قهر و آشتی، بهجای نقطههای سیاه، نقاط روشن و زیبا را ببینیم،