26 فروردین 1395, 11:56
تمامیانسانها در طول زندگیشان بارها به نحوی دچار شکست و عدم موفقیت شدهاند و لحظات سخت و دشوار شکست را تجربه کردهاند و آن را پشت سر گذاشتهاند یا مزه تلخ آن را چشیدهاند. هر کس تلاش بکند و شکست بخورد غمگین میشود. شکست معمولاً مساوی با از دست رفتن یک موقعیت است. اگر کسی تلاش نکرده باشد طبعاً حس نمیکند چیزی را از دست داده است، برای ایجاد حس شکست باید امتحانی که گرفته شده منطقی باشد مثلاً اگر کسی درس ریاضی جدید را نخوانده باشد و در امتحانش رد شود، احساس شکست خواهد کرد. ناکامی یعنی نرسیدن به آرزوها و اهداف. ناکامیبه دو طریق حاصل میشود: یکی نرسیدن به اهداف منطقی یا انتخاب اهداف غیرمنطقی و غیرممکن. شرایط امروز جامعه، همه را وادار میکند سعی کنند از دیگران جلو بیفتند. اکثر مردم میخواهند بالاتر از متوسط باشند و مخصوصاً پایین تر از متوسط نباشند. بد نیست گاهی توقع مان را کم کنیم.کم کردن توقع همیشه امکان پذیر نیست. چون اول: موفقیت برای حفظ اعتماد به نفس است. دوم: بعضی آدمها با آرزوهایشان خوشند و تلاش هم میکنند، حتی اگر هرگز به آنها نرسند. سوم: بعضی از اهل فن معتقدند خوشبختی نباید هدف اصلی زندگی باشد. آنها تحصیل علم و کمک به دیگران را در درازمدت ارضا کننده تر میدانند. چهارم: خیلی از آدمهای افسرده خیرشان به دیگران رسیده است. اینها خوشبختی خود را فدای دیگران کرده اند.
این که چطور با شکست برخورد کنید اهمیت ویژه ای دارد. اعتماد به نفس حاصل تلاش، استفاده از الگوها و روشهای مناسب و صرف وقت است. آدمهای ضعیف مدام فکر این هستند که چطور شکست نخورند! هیچ ربطی هم به سختی یا آسانی کار ندارد. آدمهای موفق بیشتر به خوب انجام دادن کار و کسب تجربه فکر میکنند ولی آدمهای ضعیف مدام فکر نتیجه هستند. دسته اول از کارهای سخت استقبال میکنند چون دنبال یاد گرفتن هستند. اینها پس از هر شکست میگویند : این دفعه را باختم ولی در عوض تجربه کسب کردم! دفعه بعد از روش دیگری استفاده خواهم کرد. تلاش و آموزش، کارایی را افزایش میدهد. پس بهتر است از این روش استفاده کنیم و به جای خودخوری برای اداره زندگی، باید مسئولیت قبول کنیم نه اینکه خود را سرزنش کنیم. همیشه و در همه جا پشتکار، تعهد و تلاش نتیجه میدهد.بعد از هر شکست از خود بپرسید: حالا باید چه کار کنم؟ هیچ آدم عاقلی دنبال دلایلی که قابل اصلاح نیستند نمیگردد. هیچ رفتاری هم تک عاملی ( وراثت، غریزه، فیزیولوژی و ...) نیست. اکثر رفتارها قابل اصلاح هستند، پس اهمیت آموزش را فراموش نکنید. برای این که کسی قهرمان شود از سن قبل از مدرسه روزی حدود هشت ساعت تمرین میکند. طبعاً اگر این قهرمان برادر دوقلویی داشته باشد که تمرین نکرده باشد، هرگز به موقعیت او نخواهد رسید. آدمها خیلی بیشتر از آنچه فکر میکنند توان یاد گرفتن دارند و بدانیم که دلیل اکثر شکستها کم کاری و عدم آموزش است. غالباً آدمها آخرین حد توانایی خود را نمیدانند چون هرگز سعی نکرده اند به آن حد نزدیک شوند. واضح است که بعضی از دلایل شکست، بهانه هستند. خود کم بینی هم چیزی شبیه به همین است، اما قبل از عمل بروز میکند. بهانههایی که زیاد استفاده میشوند از این قرار است: خسته ام ، مریضم، عصبانیم، آماده نیستم و ... این بهانهها در کوتاه مدت اضطراب و ناکامیحاصل از شکست را تخفیف میدهند، اما در دراز مدت موجب کاهش اعتماد به نفس و افزایش ترس میشوند. و کلام آخر این که گاهی خیلی به خودمان سخت میگیریم، خیلی از خودمان توقع داریم، گاهی هم خیلی راحت میگیریم و تلاش نمیکنیم. آدم باید پرتلاش و کم توقع و همیشه دنبال راههای بهتر باشد.
مطالعات نشان دادهاند کسانی که خود را وقف رسیدگی به اعضای خانوادهشان میکنند و از خود غافل میشوند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستند. در ادامه راهکارهایی را برای حفظ شادی و پیشگیری از به دام افسردگی افتادن مطرح میکنیم:
نشانههای اندوه را در افکار و رفتار خودتان بشناسید: هر کدام از ما در زمان ناراحتی، دلگیری و بیحوصلگی نشانههایی از خودمان بروز میدهیم. بهتر است این نشانهها را در خودتان شناسایی کنید و قبل از اینکه به رفتارهای دائمی تبدیل شوند، چارهای بیندیشید. هیچچیز مهمتر از حفظ شادی نیست.
بین نیازهای شخصی، شغلی و خانوادگیتان تعادل برقرار کنید: اینکه بدانید افسرده هستید یک چیز است و اینکه کاری برای آن انجام دهید یک چیز دیگر. وقتی به خودتان فرصتی برای زنگ تفریح روانی میدهید، با روحیه مثبتتری میتوانید به کار یا خانوادهتان بپردازید. حتی پیش از اینکه احساس افسردگی سراغتان بیاید، برنامه شاد زیستن داشته باشید. خوب استراحت کنید، قدم بزنید یا فقط بنشینید و دقایقی را در آرامش بدون هیچ فکر و خیال مزاحمی سپری کنید.
در مورد وقایع شوخطبع باشید: بیشتر ما اهمیت شوخی را در زندگی فراموش میکنیم. اینکه قادر باشید حتی در موقعیتهای دشوار بخندید، کمک میکند شادیتان را حفظ کنید. مجبور نیستید بیدلیل بخندید. تماشای یک کمدی بامزه یا خواندن یک مجله فکاهی کمک میکند حال خوبی پیدا کنید و دلیلی برای خنده و شادی داشته باشید.
با خانواده و دوستان وقت بگذرانید: بودن کنار اعضای خانواده و دوستان به بازسازی روانی کمک میکند و باعث میشود تعادل روانیتان را حفظ کنید. کسانی که نیازهای روانی شما را میشناسند، درکتان میکنند و برایتان نگران میشوند در زندگیتان نقش مهمی دارند. حضور آنها از تنشها و فشارهای روانیتان میکاهد و دیدارشان راه مؤثری برای تخلیه هیجانهای منفی است که به حفظ شادکامی در زندگی کمک میکند.
فعالیتهای سالم را توسعه دهید: جای تعجب نیست که سیاستمداران بزرگ دنیا در ورزش هم دستی بر آتش دارند. افرادی که در موقعیتهای سخت و پرمسئولیت کار میکنند، نیاز دارند زمانی را به فعالیتی اختصاص دهند که تنشها را از آنها دور کند. وقتی سرگرمیای داشته باشید که مورد علاقهتان باشد و برای انجام آن زمان مشخصی را طبق برنامه اختصاص دهید، حال خوشی را تجربه خواهید کرد و شادی درونیتان افزایش مییابد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان