23 آبان 1396, 10:54
قال الله تعالی :
کلّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وجهه …
(سوره قصص آیه 88)
همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود…
(برگرفته ازمبادی اخلاق در قرآن: آیت الله جوادی آملی)
مهمترین راهی که قرآن برای نزاهت روح فرا راه سالکان کوی لقای حق ارائه میکند این است که سالک از شهود غیر خدا مبرّا و تائب شود. حکم خدا این است که ازغیرخدا کاری ساخته نیست؛ چنانکه در سوره «قصص» میفرماید: ﴿کلّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وجهه له الحکم وإلیه تُرجعون﴾[1]؛ هر چیزی جز خدا و وجه او، «هالک» است و اگر هلاکت آن، امروز برای افراد عادی، روشن نیست، فردا که پیشگاه حقیقت، ظاهر میشود برای همگان مشهود خواهد شد.
خدای سبحان پس از این که در این آیه کریمه، یک قضیه سلبی، یعنی ﴿کلُّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وجهَه﴾ را ذکر میکند، میفرماید: ﴿لَه الحکم﴾؛ اگر غیر خدا هالک است، پس حاکم نیست و اگر حاکم نبود، هیچ کس تحت حکومت او نیست و اگر باید به محکمه حاکم، مراجعه کرد و غیر از خدا احدی حاکم نیست، پس باید به محکمه خدا رجوع کرد. از این رو میفرماید: ﴿وَإلیه ترجَعون﴾ و این، مهمترین عامل نزاهت و آرامش روح است.
علّت ناآرامی افراد عادی آن است که به چیزی تکیه میکنند که خود تکیهگاهی ندارد. به همین جهت به عنوان ضربالمثل میگویند: «الغریق یتشبَّثُ بکُلِّ حشیش»؛ انسان غرق شده، به هر گیاهی تکیه میکند و دست میاندازد تا نجات پیدا کند؛ زیرا خیال میکند آن گیاه، در دریا ریشه دارد و قوی است. کسانی که در محبّت دنیا غرق شدند، دست و پا میزنند و هر لحظه، احساس خطر میکنند و به این و آن متمسّک میشوند و به زرق و برقها تکیه میکنند تا از اضطراب برهند، ولی نمیتوانند.
قرآن کریم درباره افرادی که گرفتار آتش دوزخ میشوند، میفرماید: ﴿وَرضوا بالحیوة الدّنیا واطمَأَنّوا بها﴾[2]؛ اینها به دنیا بسنده کرده، راضی و مطمئن شدند، در حالی که دنیا متاع فریب است: ﴿وَمَا الحیوة الدّنیا إلاّ متاعُ الغرور﴾[3]، دنیا متاع فریب است و انسان را میفریبد و اگر غریق به فریبگاه تکیه کند، قطعاً نمیآرمد.
این که مردان الهی مطمئنّند برای آن است که به حقّ متکی هستند و حق، ثابت مطلق است: ﴿ذلکَ بأنَّ الله هو الحقّ﴾[4]. برای رسیدن به این مقام والا، باید از هر گناهی توبه کرد. انسان گناهکار، شرمنده است؛ زیرا با این که چیزی مانع قدرت خدا نبود، خداوند به او مهلت داد تا گناه کند و فوراً او را کیفر نکرد و آبروی او را هم نزد دیگران نبرد.
اگر چنین حالتی برای انسان رخ دهد، از گناه پشیمان میشود و این اوّلین قدم است. آنگاه سعی میکند گناه نکند و گناهِ گذشته را جبران کند و اگر همین راه را ادامه دهد، به جایی میرسد که دیگر نام گناه را بر لب جاری نمیکند و یاد گناه را در دل خطور نمیدهد و آنگاه که به بارگاه خداوند بار مییابد، اصلاً توجّه به این ندارد که قبلاً گناه کرده است، چنانکه بهشتیان بعد از ورود به بهشت، گناهان گذشته را به خاطر نمیآورند؛ زیرا همین تذکّر گناه، خود شرمآفرین است و در بهشت هیچ اندوه و شرمی نیست.
مردان الهی نیز تذکّر گناه را عیب میدانند. چون مایه شرم است و آنان هم اکنون به حضورِ اله، بار یافتهاند. البته در ابتدا و اواسط راه، تذکّر گناه، فضیلت است؛ زیرا انسان را وادار به توبه و انابه میکند، لیکن در پایان راه که مشمول لطف ویژه الهی شدهاند، گناه قبلی مورد نسیان قرار میگیرد و منشاء این نسیان هم اِنساء الهی است و این اِنساء هم از بارزترین نمادهای عنایت خدا به عبد تائب است؛ زیرا اگر نسیان ذَنْب نباشد، هماره بنده تائب با تذکّر گناه پیشین شرمنده است و همین شرمندگی رنج توانفرساست.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان