29 مرداد 1397, 0:0
قال الصادق(ع): «الحسد أصله من عمی القلب و الجحود بفضل اللَّه تعالی و هما جناحان للکفر»
در باب حسادت مطالب زیادی در کتب اخلاقی آمده و کسی نیست که از قبح این رفتار زشت بیخبر باشد، اما آنچه ما را بر آن داشت دوباره مطلبی در این مورد بنویسیم واکاوی گوشهی ناپیدای حسادت بود و اینکه چگونه عبرتهای تاریخ را در مقابل دیدگان بشریت قرار میدهد. کسى که حسد مىورزد به عظمت و جلال پروردگار متعال توجه نداشته و از قضا و تقدیرات الهى که سراسر مخلوق را فراگرفته، و از علم و نفوذ و قدرت او که همه جهان و جهانیان را احاطه کرده است؛ بىاطلاع است.[1] حسد از جمله سیئات اخلاقی است که در آیات قرآن و روایات معصومین بهشدت تقبیح شده است؛ مرز حسادت حتی تا کتاب خدا و حکمت و فضل الهی در حق بندگان صالحاش پیش میرود؛ مانند این آیه شریفه که حسد به آل ابراهیم را بازگو میکند:
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً؛[2]
آیا مردم حسد مىبرند بر آنچه خداوند از فضلاش به آنان داده است؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان حکومت بزرگ دادیم.»[3]
پیامبر اکرم(ص) در این زمینه میفرماید: بدان که ما اهل بیت، همان خاندان ابراهیم هستیم که بر آنان رشک بردند، ما مورد حسد واقع شدیم، همچنانکه پدرانمان زین پیش مورد حسد واقع شده بودند.[4] اگر این خلق ناپسند در وجود آدمی رخنه کند، مانند آتش بر انبار کاه عمل میکند و تمام هستیاش را نابود میکند.
عقدهاى زین صعبتر در راه نیست اى خنک آن کَس حسد همراه نیست
خود حسد نقصان و عیب دیگر است بلکه از جمله کمیها کمتر است
یوسفان از مکر اخوان در چهند کز حسد یوسف به گرگان مىدهند
از حسد بر یوسف مصرى چه رفت این حسد اندر کمین گرگیست زفت[5]
زبیر از افرادی بود که در واقعهی درب خانه حضرت زهرا(س) به دفاع از خانه اهل بیت شمشیر کشید، اما چه شد که آن رشادتها به عاقبت شر و جنگ جمل منتهی شد. وقتی سر زبیر را برای حضرت امیر(ع) آوردند از ایشان سؤال شد که چرا عاقبت زبیر به اینجا ختم شد، ایشان خاطرهای را تعریف نمودند با این مضمون که روزی پیامبر اکرم(ص) من و زبیر را به دستگیری زن جاسوسهای فرستاد، زیرا نامهای در اختیار او بود که باید از وی میگرفتیم؛ برای دستگیری آن زن رفتیم، وقتی به آنجا رسیدیم به زبیر گفتم شما نامه را از او بگیر، زبیر جلو رفت و هرچه اصرار کرد جاسوسه نامه را تکذیب کرد و وی نتوانست نامه را از او بگیرد؛ زبیر نزد من آمد و گفت نامه در اختیار زن نیست، به وی گفتم ای زبیر پیامبر حرف لغو نمیزند؛ خود نزد زن رفتم و چند کلامی با آن زن صحبت کردم و نامه را از وی گرفتم. در همین جا حسدی در دل زبیر ایجاد شد و در جمل سر درآورد و عاقبتاش این شد.
بمیر تا برهى اى حسود کاین رنجى است که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
بلعم باعورا بر حسب نقل در بعضی کتابهاى آسمانى دیده بود که ساحت آفریدگار پیامبرى را اعزام خواهد فرمود و گمان میبرد که خود او باشد و چون موسى کلیم(ع) به رسالت مبعوث شد، بر رسالت و ولایت او رشک برد؛ در آیه کریمه
«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ»[6]
تفسیر آیه درباره شخص عابدى از بنىاسرائیل به نام بلعم باعورا است که در زمان موسى کلیم(ع) میزیسته و از گروندگان به او بوده است و در اثر مخالفت و مبارزه با موسى(ع) از حریم قدس خارج و از رحمت پروردگار بىبهره شد.[7]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان