حضرت علیاصغر(علیهالسلام)
قال الحسین(ع): «والله لانت اکرم علی الله من الناقه و لمحمد اکرم علی الله من الصالح» (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 245)
حادثه کربلا، نماد ظلم اموی و مظلومیت خاندان پیامبر(ص) است. در این واقعه اسفناک، مظلومیت کودکان کربلا، تصویری مجزا و غمناک ایجاد کرده است. یکی از ابهاماتی که در تاریخ زندگی حضرت سیدالشهداء(ع) به چشم میخورد، تعداد فرزندان ایشان و نحوه زندگی آنان است. مثلاً در رابطه با طفل یا اطفال سیدالشهداء (ع) در کربلا که به درجه رفیع شهادت رسیدهاند، مورخین یا سخن نگفتهاند و یا اگر سخن راندهاند، بسیار متفاوت است. که نمونه آن حضرت علی اصغر یا عبدالله است، که آیا آنها دو نفر بودهاند، یا آنکه علیاصغر همان عبدالله شیرخوار است.
منابع تاریخی نام این کودک را متفاوت ذکر کردهاند، در برخی منابع عبدالله[1] در برخی منابع علی اصغر[2] ذکر شده است و برخی از منابع دو کودک برای حضرت ذکر کردهاند بهنامهای "عبدالله" و "علیاصغر".[3] "ابن اعثم" (م 314هـ)، نخستین مورخی است که از طفل شیرخوار با نام علی یاد کرده و از او با نام (علی فی الرضاع) تعبیر کرده است[4] و اولین کسی که نام یکی از فرزندان امام حسین(ع) را افزون بر علیاکبر(ع)، امام سجاد(ع)، عبدالله و علیاصغر دانسته است، "طبری" شیعی از علمای قرن چهارم است. پس از وی "ابن خشاب" (م 567هـ) و "ابن شهر آشوب" (م 588 هـ) نام این طفل را "علیاصغر" نگاشتهاند و پس از آن این نام بهمنابع متأخرتر راه پیدا کرده است.
درباره نام مادر علی اصغر اکثر منابع بر یک عقیدهاند و میگویند مادر عبدالله یا علیاصغر رباب دختر امرئالقیس بن عدی و از طائفه کلب بوده، و این رباب همان زنی است که حضرت سیدالشهداء (ع) دربارهاش فرمود:
لعمرک اننی لاحب داراً تکون بها سکینه والرباب
احبهما وابخل جل مالی و لیس لعتاب عندی عتاب[5]
بهجای تو، که من بهراستی دوست دارم خانهای که در آن سکینه و رباب (نام) باشد.
من این دو را دوست دارم و مال خودم را در راهشان بذل میکنم و سرزنش هم در این باره بر من نیست.
در مورد نام قاتل کودک امام حسین(ع) نیز آرای مورخین متفاوت است. چنانکه برخی، قاتل را هانی بن ثبیت حضرمی،[6] برخی، عقبة بن بشر[7] و برخی حرملةبن کاهل اسدی[8] میدانند و عدهای دیگر درباره قاتل علیاصغر سکوت کردهاند.
درباره چگونگی شهادت طفل شیرخوار نیز منابع اولیه شهادت او را در آغوش یا در دامان حضرت ذکر کردهاند.
یعقوبی نوشته است: در این حال حضرت سوار اسب خویش بود که نوزادی را که در همان ساعت برای او تولد یافته بود، بهدست وی دادند. پس در گوش او اذان گفت و کام او را برمیداشت که ناگهان تیری در گلوی کودک نشست و او را سر برید. امام حسین (ع) تیر را از گلوی کودک کشید و او را به خونش آغشته ساخت و گفت:
«والله لانت اکرم علی الله من الناقة و لمحمد اکرم علی الله من الصالح»
«بهخدا سوگند که تو از ناقه صالح نزد خدا گرامیتری و محمد(ص) هم از صالح (ع) گرامیتر است سپس آمد و او را پهلوی فرزندان و برادرزادگان خود نهاد.»[9]
ابیمخنف میگوید: در حالیکه حسین (ع) نشسته بود فرزند کوچکش را نزدش آوردند. عبدالله بن حسین بود، حضرت او را در دامن خویش نشاند. در همان حال که در دامنش بود شخصی از بنیاسد به نام حرملة بن کاهل یا هانی بن ثبیت حضرمی تیری بهسویش پرتاب کرده گلویش را برید. حسین(ع) خونش را گرفت و وقتی کف دستش پر شد، خون را روی زمین ریخت و گفت پروردگارا اگر نصرت آسمانیت را از ما برداشتهای آنرا مقدمه خیر قرار بده و انتقاممان را از این گروه ظالم بگیر.[10] اما ابوالفرج اصفهانی میگوید: حضرت خون را بهسوی آسمان پاشید و قطرهای از آن بر زمین نریخت.[11] سید بن طاووس گوید: زینب خواهر امام حسین(ع) کودک را بیرون آورد و گفت، برادرم این کودک تو است که سه روز آب نخورده پس جرعهای آب برایش بخواه. امام(ع) او را روی دست گرفت و فرمود: ای مردم! شما پیروان و خانوادهام را کشتید و فقط این طفل شیرخوار باقی مانده است که بهخاطر تشنگی لَه لَه میزند! پس جرعهای از آب به او بنوشانید. حضرت در حال سخن گفتن با آنها بود که مردی از لشکر کفر، تیری انداخت و کودک را ذبح کرد.[12] در نقل دیگر سید ابن طاووس میگوید: حضرت جلوی خیمه آمد و به زینب فرمود:
«ناولینی ولدی الصغیر حتی اودّعه»
«طفل کوچک مرا بیاور تا با او وداع کنم»
پس آن کودک را بروی دست گرفت و خواست او را ببوسد که حرملةبن کاهل اسدی تیری پرتاب کرد و به گلوی کودک خورد.
حضرت زینب(س) فرمود: او را بگیر! سپس دو دست خود را زیرگلوی او گرفت تا از خون پر شد و آن را به آسمان پاشید و فرمود:
هَون علیَّ ما نَزَل بی انه بعین الله
«همه این مصائب بر من آسان است زیرا خداوند میبیند».
امام باقر (ع) میفرمایند:
قطرهای از آن خون به زمین بازنگشت.[13]
خورازمی میگوید: و حضرت با غلاف شمشیر گودالی کوچک برای آن کودک بکند. آنگاه بر جنازه خونآلودش نماز گذارد و او را دفن کرد.[14]
سبط بن جوزی میگوید: بعد از شهادت طفل امام حسین (ع) شروع کرد به گریستن و گفت ای خدا، حکم کن بین ما و بین قومی که خواندند ما را تا یاری کنند بر ما، پس کشتند ما را، پس ندایی از آسمان آمد که ای حسین (ع) او را رها کن، چراکه برای او را شیر دهندهای در بهشت است.[15] در برخی منابع آمده است که پس از شهادت طفل شیرخوار حضرت سیدالشهداء (ع) ایستاد و اشعاری این چنین فرمود:
1- این قوم کافر شدند و از دیرباز از (ایمان به) پاداش خدا، پروردگار جن و انس رو برتافتند.
2- درگذشته، علی و فرزندش حسن نیک سیرت را که از سوی پدر و مادر نسبتی با کرامت دارد، کشتند.
3- بهسبب کینهای که از خاندان پیامبر(ص) به دل داشتند: اینک گرد هم آیید تا همگی حسین را بکشیم.
4- آه از دست مردم فرومایه که جماعت را برای (کشتن ساکنان) دو حرم (مکه و مدینه) گرد آوردند.[16]
پی نوشت:
-
[1]. بغدادی. محمدبن حبیب؛ المحبر، ص491 و ابناثیر؛ الکامل فیالتاریخ، ج7، ص209 و ابنجوزی، المنتظم، ج5، ص340 و شیخ مفید؛ ارشاد، ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبین، ص94095 و تاریخ طبری، ج 5، ص468.
-
[2]. کوفی، ابناعثم؛ الفتوح، ص97 و سیدبن طاووس، بحارالانوار، ج46، ص 45 و مقتل خوارزمی، ج2، ص32.
-
[3]. محمدبن جریر طبری (قرن 4). دلائل الامامة، ص74.
-
[4]. کوفی، ابن اعثم الفتوح، ج 5، ص 115.
-
[5]. ابوالفرج اصفهنی، مقاتل الطالبین، ص95 – 94. الکامل فیالتاریخ ج11، ص209 و محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 468.
-
[6]. تاریخ طبری، ج 5، ص 468 – الکامل ج 11، ص 209.
-
[7]. مقاتل الطالبین. ابوالفرج اصفهانی، ص94.
-
[8]. شیخ مفید، ارشاد – سید ابن طاووس. لهوف
-
[9]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 245- شیخ مفید ارشاد، ج 2ع ص108.
-
[10]. طبری، ج5، ص448 و مقتل ابیمختف، تحقیق استاد محمد هادی یوسفی غروی- ترجمه و تدوین جواد سلیمانی.
-
[11]. مقاتل الطالبین، ص95.
-
[12]. سید بن طاووس؛ لهوف.
-
-
[14]. مقتل خوارزمی؛ ج2، ص32.
-
[15]. سبط بن جوزی؛ تذکره الخواص، ص252.
-
[16]. طبرسی. الاحتجاج، ج 2، ص301 و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص48 و 47.