حفظ آبرو
قال النبی(ص): «مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَةً کَانَ کَمُبْتَدِئِهَا وَ مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَیْءٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَرْکَبَهُ»
آبرو به معنی«عرض» به کسر عین، هر چیزى را گویند که آدمى از عیب در آن و نقصان آنننگ داشته باشد، خواه در او باشد و خواه در کسى از متعلقان او[1] و یا آنچه از اصالت و بزرگى که انسان بدان مىبالد و افتخار مىکند.[2]
اهمیت آبرو در اسلام
یکی از ارکان بسیار مهم که اسلام بر آن تأکید بسیاری داشته، آبروی مؤمن بوده تا آنجا که هم به خود مؤمنان دستور میدهد که آبروی خود را حفظ کنند و هم به دیگران میفرماید آبروی مؤمنان را حفظ نمایند. در کتب روایی آمده است،پایههاى دین اسلام هفت چیز است: نخستین پایه آن، عقل است که بنیاد شکیبایى است و دومین، آبرودارى و راستگویى و...[3]
در موارد بسیاری خداوند متعال از بندگان خویش میطلبد که آبروی برادر مؤمن خویش را حفظ کنید و به انحاء مختلف وی را در ورطهی بیآبروی قرار ندهید؛ آبروی مؤمن را بازیچه وقتگذرانی خویش و پرکردن اوقات یکدیگر قرا ندهید، شاید شما کلامی را به اشتباه به کسی نسبت دهید، حال ایشان چگونه باید از عهده این بیآبروی برآید و یا اصلاً بهطور صحیح به کسی واقعهی بدی را نسبت دهید، این احتمال را نمیدهید که شاید ایشان توبه کرده باشد و از آن گناه دست کشیده باشد؛ اى بنده خدا! در عیبجویى از بندهاى که مرتکب گناهى شده شتاب مکن، شاید گناه او بخشیده شود و بر نفس خویش ایمن مباش که گناه کوچکى انجام دادهاى، شاید بر همان گناه عذاب شوى. پس هر کس از شما به عیب دیگرى آگاهى یافت، باید از عیبجویى او خوددارى کند، زیرا به عیب خود نیز آگاه است.[4]
اموال در جهت آبروداری
از آنجایی که حفظ آبرو از واجبات دین است، لذا دستورات اخلاقی اسلام نیز حول محور آن بیانات دلنشینی را بیان میفرماید؛ از جمله: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):
«کُلُ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ وَ کُلُّ مَا أَنْفَقَ الْمُؤْمِنُ مِنْ نَفَقَةٍ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ وَ أَهْلِهِ کُتِبَ لَهُ بِهَا صَدَقَةً وَ مَا وَقَى بِهِ عِرْضَهُ کُتِبَ لَهُ صَدَقَةً الْخَبَر...:[5]
هر کار خیرى صدقه است، و آنچه کسى خرج خود و اهل و عیال خود کند، بهعنوان صدقه براى او نوشته مىشود، و آنچه انسان براى حفظ آبرو و شرف خود صرف کند، همچون صدقه براى او نوشته مىشود.»
قال الرّضا(ع):
«خَیرُ المالِ مَا وُقِیَ به العرضُ... :
نیکوترین مال آن است که عرض (جان، آبرو، حیثیّت) انسان بهوسیله آن حفظ شود.»[6]
قال علی(ع):
«حَصِّنوا الاعراضَ بالاموالِ...[7]:
در حصار کنید عرضها را به مالها، یعنى مال را صرف کنید از براى نگاهداشتن آبروی خود.»
حفظ آبروی خویشتن
مطالبی در باب حفظ آبروی دیگران ذکر شد، اما روایات متعددی مبنی بر حفظ آبرو و اهمیت آن که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست، آمده است و انسان را به تأمل وا میدارد؛ بهطور مثال:
حضرت امیر(ع) در باب طلب مال از کسی میفرماید:
«بذل الوجه الى اللئام الموت الاکبر:[8]
روانداختن بهسوى لئیمان مردن بزرگتر است.
ظاهر این است که «بذل رو» در اینجا به معنى بىقدر ساختن و خوار نمودن رو باشد، اما به هر تقدیر معنى این است که ریختن آبروى خود نزد لئیمان؛ یعنى بخیلان یا مردم فرومایه پستمرتبه مرگ بزرگتر است، یعنى از مرگ حقیقى بدتر و دشوارتر است.
یا در جای دیگری بیان میدارد:
«بذل ماء الوجه فى الطلب اعظم من قدر الحاجة و ان عظمت و انجح فیها الطّلب:[9]
بخشیدن آبرو درطلب نیازی، بزرگتر است از اندازهی حاجت تو، هرچند آن حاجت مهم بوده و برآورده شود.»
که در اینجا هم تکیه بر این است که آبرو را براى هیچ حاجتى نباید ریخت، چون حاجت هرقدر هم بزرگ باشد و برآورده شود، نمیتواند با آبرو برابرى کند.»
دوباره ایشان در یک عبارت بسیار شیوا میفرماید: «آبروى تو بسته است (محفوظ مىباشد)سؤال و درخواست آنرا مىچکاند (مىریزد) بنگر آنرا پیش چه کسی مىریزى (از مردم پست چیزى نخواه که اگر خواستهات را انجام ندهد شرمنده مىگردى و اگر روا سازد همیشه تو را فروتن مىخواهد).»[10]
موارد جواز آبروریزی
گاهی بهخاطر اهم و مهم انسان اجازه دارد به شخصی توهین کند، آبرویش را بریزد که از جمله آن میتوان موارد جواز غیبت را برشمرد؛ مثلاً گاهی حفظ نظام اقتضا میکند شخصی مورد عتاب قرار گیرد، نظیر نامه پرعتاب حضرت امیر(ع) به نماینده خود که چرا سر سفره کذایی شرکت کردی؟ و نظیر بعضی از عتابهای حضرت امام(ره) به بعضی از مسئولین.[11]
و یا در عبارت دیگر حضرت رسول(ص)میفرماید:
«ثلاثة لا تحرم علیک أعراضهم المجاهر بالفسق و الإمام الجائر و المبتدع:[12]
سه کس هستند که آبرویشان محترم نیست؛ آنکه به فسق تجاهر کند و پیشواى ستمگر و بدعتگذار.»
[1]. آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسین، شرح آقا جمالالدین خوانسارى بر غررالحکم و دررالکلم، 7جلد، دانشگاه تهران-تهران، چاپ چهارم، 1366ش، ج3، ص406.
[2]. بستانى، فؤاد افرام و مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى، 1جلد، انتشارات اسلامی-تهران، چاپ دوم، 1375ش، ص605.
[3]. ابن شعبه، حسنبن على و حسنزاده، صادق، تحف العقول/ترجمه حسنزاده، 1جلد، انتشارات آل علیّ علیهالسلام-قم، چاپ اول، 1382ش، ص329.
[4]. شیخ حر عاملى محمدبن حسن و افراسیابى نهاوندى، على، جهادالنفس وسائلالشیعة/ترجمه افراسیابى، 1جلد، نهاوندى-قم، چاپ اول، 1380ش، ص159.
[5]. نورى، حسینبن محمدتقى، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، 28 جلد، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام-قم، چاپ اول، 1408ق، ج7، ص239.
[6]. حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على و آرام، احمد، الحیاة/ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى-تهران، چاپ اول، 1380ش، ج3، ص298، به نقل از بحار الانوار، ج 72، ص352.
[7]. آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسین، شرح آقا جمالالدین خوانسارى بر غررالحکم و دررالکلم، 7جلد، دانشگاه تهران-تهران، چاپ چهارم، 1366ش، ج3، ص406.
[8]. آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسین، شرح آقا جمالالدین خوانسارى بر غررالحکم و دررالکلم، 7جلد، دانشگاه تهران-تهران، چاپ چهارم، 1366ش، ج3، ص264.
[10]. شریفالرضى، محمدبن حسین و فیضالاسلام اصفهانى، على نقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغة (فیضالإسلام)، 2جلد، مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیضالإسلام-تهران، چاپ پنجم، 1379ش، ج6 ، ص1248.
[11]. قرائتی، محسن، مجموعه فیشهای تبلیغی 1، ذیل کلمه آبرو، ص6.
[12]. پاینده، ابوالقاسم، نهجالفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، 1جلد، دنیاى دانش-تهران، چاپ چهارم، 1382ش، ص403.