شناخت مختصرى از زندگانى امام جواد (ع)[1]
قال الامام الجواد (ع) : مَن أطاعَ هواهُ أعطی عدوُّه مُناهُ (مسند الامام الجواد، ص 243)
امام نهم که نامش «محمد» و کنیهاش «ابو جعفر» و لقب او «تقى» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 ه'. ق در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود.[2]
مادر او «سبیکه» که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام به شمار مىرود[3]، از نظر فضائل اخلاقى در درجه والایى قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود[4]، به طورى که امام رضا علیه السلام از او به عنوان بانویى منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد مىکرد[5].
روزى که پدر بزرگوار امام جواد علیه السلام در گذشت، او حدود هشت سال داشت و در سن بیست و پنج سالگى به شهادت رسید[6] و در قبرستان قریش در بغداد در کنار قبر جدّش، موسى بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد.
خلفاى معاصر حضرت
پیشواى نهم در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفه عباسى یعنى «مأمون» (193 - 218) و «معتصم» (218 - 227) معاصر بوده است و هر دو نفر او را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و طبق شیوه سیاسىاى که مأمون در مورد امام رضا به کار برده بود، او را در پایتخت زیر نظر قرار دادند.
مولودى پرخیر و برکت
در خانواده امام رضاعلیه السلام و در محافل شیعه، از حضرت جوادعلیه السلام، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مىشد. چنانکه «ابو یحیاى صنعانى» مىگوید: روزى در محضر امام رضا علیه السلام، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکتتر از او زاده نشده است»[7].
گویا امام، به مناسبتهاى مختلف، از فرزند ارجمند خود با این عنوان یاد مىکرده و این موضوع در میان شیعیان و یاران امام رضا علیه السلام معروف بوده است، به گواه اینکه دو تن از شیعیان بنام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» مىگویند: در محضر امام رضا علیه السلام بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آرى، این همان مولودى است که در اسلام بابرکتتر از او زاده نشده است».[8]
باز «ابو یحیاى صنعانى» مىگوید: در مکه به حضور امام رضا علیه السلام شرفیاب شدم، دیدم حضرت موز را پوست مىکند و به فرزندش ابو جعفر مىدهد. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ فرمود:«آرى، این مولودى است که در اسلام مانند او، و براى شیعیان ما، با برکتتر از او زاده نشده است»[9].
شاید در بدو نظر تصور شود که مقصود از این حدیث این است که امام جواد از همه امامان قبلى براى شیعیان، با برکتتر بوده است، در حالى که چنین مطلبى قابل قبول نیست، بلکه بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قرائن، نشان مىدهد که ظاهراً مقصود از این حدیث این است که تولد حضرت جواد در شرائطى صورت گرفت که خیر و برکت خاصّى براى شیعیان به ارمغان آورد، بدین معنا که عصر امام رضا علیه السلام عصر ویژهاى بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفى امام بعدى، با مشکلاتى روبرو بوده که در عصر امامان قبلى، بى سابقه بوده است، زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم علیه السلام گروهى که به «واقفیه» معروف شدند، براساس انگیزههاى مادى، امامت حضرت رضا (ع) را انکار کردند و از سوى دیگر امام رضا (ع) تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر حاکى بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر آنان از نسل امام حسین خواهند بود، فقدان فرزند براى امام رضا علیه السلام، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال مىبرد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا علیه السلام را انکار مىکردند.
گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطى» به امام هشتم در این مورد، و پاسخ آن حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بوده است[10]، طى نامهاى به امام رضا علیه السلام او را متهم به عقیمى کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى که فرزندى ندارى؟!
امام در پاسخ نوشت: از کجا مىدانى که من داراى فرزندى نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمىگذرد که خداوند پسرى به من عطا مىکند که حق را از باطل جدا مىکند.[11]
این شگرد تبلیغى از طرف «حسین بن قیاما» (و دیگر پیروان واقفیه) منحصر به این مورد نبوده است، بلکه این معنا به مناسبتهاى مختلف و در موارد گوناگون تکرار مىشده و امام رضا علیه السلام همواره سخنان و دلائل آنان را رد مىکرده است[12]، تا آنکه تولد حضرت جواد به این سمپاشیها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند، تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیّع بالا رفت.[13]
وسوسههاى واقفیه و دشمنان خاندان امامت در این مورد، به حدى بود که حتى پس از ولادت حضرت جواد که واقفیه را خلع سلاح کرد، گروهى از خویشان امام رضا علیه السلام طبعاً بر اساس حسد ورزیها و تنگ نظریها گستاخى را به جایى رساندند که ادعا کردند که حضرت جواد، فرزند على بن موسى نیست!!
آنان در این تهمت ناجوانمردانه و دور از اسلام، براى مطرح کردن اندیشههاى پنهانى خویش، جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت میان پدر و فرزند از نظر رنگ چهره! چیزى نیافتند و گندمگونى صورت حضرت جواد را بهانه قرار داده گفتند: در میان ما، امامى که گندمگون باشد وجود نداشته است! امام هشتم فرمود: او فرزند من است. آنان گفتند: پیامبر اسلام (ص) با قیافهشناسى داورى کرده است[14]، باید بین ما و تو قیافه شناسان داورى کنند. حضرت (ناگزیر) فرمود: شما در پى آنان بفرستید ولى من این کار را نمىکنم، اما به آنان نگویید براى چه دعوتشان کردهاید.
یک روز بر اساس قرار قبلى، عموها، برادران و خواهران حضرت رضا علیه السلام در باغى نشستند و آن حضرت، در حالى که جامهاى گشاده و پشمین بر تن و کلاهى بر سر و بیلى بر دوش داشت، در میان باغ به بیل زدن مشغول شد، گویى که باغبان است و ارتباطى با حاضران ندارد.
آنگاه حضرت جواد علیه السلام را حاضر کردند و از قیافه شناسان درخواست نمودند که پدر وى را از میان آن جمع شناسایى کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر این کودک در این جمع حضور ندارد، اما این شخص، عموى پدرش، و این، عموى خود او، و این هم عمه اوست، اگر پدرش نیز در اینجا باشد باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده است، زیرا ساق پاهاى این دو، به یک گونه است! در این هنگام امام رضا علیه السلام به آنان پیوست. قیافه شناسان به اتفاق گفتند: پدر او، این است!
در این هنگام على بن جعفر، عموى حضرت رضا از جا برخاست و بوسه برلبهاى حضرت جواد زد و عرض کرد: گواهى مىدهم که تو در پیشگاه خدا امام من هستى[15]. بدین ترتیب یکبار دیگر توطئه و دسیسه مخالفان امامت براى خاموش ساختن نور خدا، با شکست روبرو شد و خداوند آنان را رسوا ساخت.
شخصیت امام جواد علیه السلام از دیدگاه دانشمندان
سخنان و مناظرات امام جواد و حلّ مشکلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت، تحسین و اعجاب دانشمندان و پژوهشگران اسلامى اعم از شیعه و سنى را برانگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمى امام واداشته است و هر کدام او را به نحوى ستودهاند. به عنوان نمونه، «سبط ابن الجوزى» مىگوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود»[16] .
«ابن حجر هیتمى» مىنویسد: «مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سنّ، از نظر علم و آگاهى وحلم، بر همه دانشمندان برترى داشت»[17] .
«شبلنجى» مىگوید: «مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود کمى سنّ، فضل و علم و کمالِ عقل خود را نشان داده برهان (عظمت) خود را آشکار ساخت» [18].
استاد شیعه «شیخ مفید»، و «فتّال نیشابورى» از آن حضرت چنین یاد مىکنند: «مأمون شیفته او شد، زیرا مىدید که او با وجود کمى سنّ، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده که هیچ یک از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیدهاند»[19].
«جاحظ عثمانى معتزلى» که از مخالفان خاندان على علیه السلام بوده،[20]امام جواد را در شمار ده تن از «طالبیان»ى آورده که درباره آنان چنین گفته است: «هر یک از آنان، عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاکنهادند. برخى از آنان خلیفه و برخى نامزد خلافت مىباشند و تا ده تن، هر یک فرزند دیگرى است. آنان عبارتند از: حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفربن محمد بن على بن الحسین بن على. هیچ یک از خاندانهاى عرب و عجم داراى چنین نسب شریفى نیست»[21] .
ازدواج توطئهآمیز!
در شرح زندگانى امام رضا علیه السلام گفتیم که مأمون چون در میان یک سلسله تنگناها و شرائط دشوار سیاسى قرار گرفته بود، براى رهایى از این تنگناها، تصمیم گرفت خود را به خاندان پیامبر نزدیک سازد، و بر همین اساس با تحمیل ولیعهدى بر امام هشتم مىخواست سیاست چند بُعدى خود را به مورد اجرا بگذارد.
از سوى دیگر، عباسیان از این روش مأمون که احتمال مىرفت خلافت را از بنى عباس به علویان منتقل سازد، سخت ناراضى بودند و به همین جهت به مخالفت با او برخاستند و چون امام توسط مأمون مسموم و شهید شد آرام گرفتند و خشنود شدند و به مأمون روى آوردند.
مأمون کار زهر دادن به امام را بسیار سرّى و مخفیانه انجام داده بود و سعى داشت جامعه از این جنایت آگاهى نیابد و از همینرو براى پوشاندن جنایات خود تظاهر به اندوه و عزادارى مىکرد، اما با همه پرده پوشى و ریاکارى، سرانجام بر علویان آشکار گردید که قاتل امام جز مأمون کسى نبوده است، لذا سخت دل آزرده و خشمگین گردیدند و مأمون بار دیگر حکومت خویش را در معرض خطر دید و براى پیشگیرى از عواقب امر، توطئه دیگرى آغاز کرد و با تظاهر به مهربانى و دوستى نسبت به امام جواد علیه السلام تصمیم گرفت دختر خود را به حضرت تزویج کند تا استفادهاى را که از تحمیل ولیعهدى بر امام رضا علیه السلام در نظر داشت از این وصلت نیز بدست آورد.
بر اساس همین طرح بود که امام جواد علیه السلام را در سال 204 ه'. ق یعنى یک سال پس از شهادت امام رضا علیه السلام از مدینه به بغداد آورد و به دنبال مذاکراتى که در جلسه مناظره امام با یحیى بن اکثم گذشت (و قبلاً آن را نقل کردیم) دختر خود «امّ الفضل» را به همسرى حضرت درآورد!
انگیزههاى مأمون
این ازدواج که مأمون بر آن اصرار داشت، کاملاً جنبه سیاسى داشت و مىتوان دریافت که وى از این کار چند هدف یاد شده در زیر را تعقیب مىکرد:
1 - با فرستادن دختر خود به خانه امام، آن حضرت را براى همیشه دقیقاً زیر نظر داشته باشد و از کارهاى او بیخبر نماند (دختر مأمون نیز براستى وظیفه خبر چینى و گزارشگرى مأمون را خوب انجام مىداد و تاریخ شاهد این حقیقت است).
2 - با این وصلت، به خیال خام خویش، امام را با دربار پر عیش و نوش خود مرتبط و آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور بکشاند و بدین ترتیب بر قداست امام لطمه وارد سازد و او را در انظار عمومى از مقام ارجمند عصمت و امامت ساقط و خوار و خفیف نماید!
3 - با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز دارد و خود را دوستدار و علاقهمند به آن وانمود کند[22] .
4 - هدف چهارم مأمون، عوامفریبى بود؛ چنانکه گاهى مىگفت: من به این وصلت اقدام کردم تا ابو جعفر علیه السلام از دخترم صاحب فرزند شود و من پدر بزرگ کودکى باشم که از نسل پیامبر 9 و على بن ابى طالب علیه السلام است. اما خوشبختانه این حُقّه مأمون نیز بى نتیجه بود زیرا دختر مأمون هرگز فرزندى نیاورد![23] و فرزندان امام جواد علیه السلام همگى از همسر دیگر امام بودند.
اینها انگیزههاى مأمون از این ازدواج بود. حال باید دید امام جواد علیه السلام چرا با این ازدواج موافقت کرد؟
از آنجا که بى هیچ شکى، امام اهداف و مقاصد واقعى مأمون را از این گونه کارها مىدانست و نیز مىدانست که او همان کسى است که مرتکب جنایت بزرگ قتل پدرش امام رضا علیه السلام شده، به نظر مىرسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً بر اثر فشارى بوده است که مأمون از پیش بر امام وارد کرده بوده است، زیرا ازدواجى اینچنین، تنها به مصلحت مأمون بوده است نه به مصلحت امام! نیز مىتوان تصوّر کرد که نزدیکى امام به دربار مىتوانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم و عامل پیشگیرى از سرکوبى سران تشیّع و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد، و این، به یک معنا مىتوانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف على بن یقطین یعنى نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیّع باشد.
«حسین مکارى»، یکى از یاران امام جواد، مىگوید: در بغداد خدمت امام جواد علیه السلام شرفیاب شدم و زندگیش را دیدم. در ذهنم خطور کرد که، «اینک که امام به این زندگى مرفّه رسیده است هرگز به وطن خود، مدینه، باز نخواهد گشت». امام لحظهاى سر به زیر افکند، آنگاه سر برداشت و در حالى که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود: اى حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا 9 نزد من از آنچه مرا در آن مىبینى محبوبتر است[24] .
به همین جهت امام در بغداد نماند و با همسرش «ام الفضل» به مدینه بازگشت و تا سال 220 همچنان در مدینه مىزیست.
شبکه ارتباطى وکالت
امام جواد علیه السلام با تمام محدودیتهاى موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مىکرد. در سراسر قلمرو حکومت خلیفه عباسى، امام، کارگزارانى (وکلایى) را اعزام مىکرد و با فعالیت گسترده آنان از تجزیه نیروهاى شیعه جلوگیرى مىشد. کارگزاران امام در بسیارى از استانها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بُست [25]، رى، بصره، واسط، بغداد و مراکز سنتى شیعه یعنى کوفه و قم پخش شده بودند.
امام به هواداران خود اجازه مىداد که به دورن دستگاه حکومت نفوذ کرده مناصب حساس را در دست بگیرند، از اینرو «محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «احمد بن حمزه قمى» مقامات والایى در دستگاه حکومت داشتند. «نوح بن درّاج» نیز چندى «قاضى بغداد»، و پس از آن قاضى «کوفه» بود.
بعضى دیگر از شیعیان مانند «حسین بن عبداùََ نیشابورى» حاکم «بُست» و «سیستان» شد و «حکم بن علیا اسدى» به حکومت «بحرین» رسید. هر دو نفر به امام جواد علیه السلام خمس مىپرداختند که حاکى از بستگى پنهانى آنان به امام نهم بود. [26]
چنانکه در بحث خرد سالى امام جواد علیه السلام نوشتیم، «على بن اسباط» در دیدار با آن حضرت، با دقت به قیافه امام نگریست تا آن را به ذهن خود سپرده در بازگشت به مصر، براى پیروان امام در آن منطقه بیان کند و این، نشان مىدهد که امام در آنجا نیز پیروان و ارادتمندانى داشته است.
مىگویند: گسترش نفوذ تشیع در آن زمان، در مصر، بر اثر هجرت بسیارى از محدثان کوفه همچون «محمد بن محمد بن اشعث»، «احمد بن سهل»، «حسین بن على مصرى» و «اسماعیل بن موسى الکاظم» به مصر، و فعالیت آنان در آن سرزمین بوده است[27]
مرحوم «کلینى» نقل مىکند که حضرت جواد، بنا به درخواست یکى از شیعیان بُست و سیستان، طى نامهاى به والى این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والى که از پیروان امام بود، نه تنها بدهى او بابت خراج را نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد براى او مستمرّى نیز تعیین کردند! [28].
مکتب علمى امام جواد علیه السلام
مىدانیم که یکى از ابعاد بزرگ زندگى ائمه ما، بعد فرهنگى آن است. این پیشوایان بزرگ هر کدام در عصر خود فعالیت فرهنگى داشته در مکتب خویش شاگردانى تربیت مىکردند و علوم و دانشهاى خود را توسط آنان در جامعه منتشر مىکردند، اما شرائط اجتماعى و سیاسى زمان آنان یکسان نبوده است، مثلاً در زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام (به شرحى که در سیره آنان نوشتیم) شرائط اجتماعى مساعد بود و به همین جهت دیدیم که تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق علیه السلام بالغ بر چهار هزار نفر مىشد، ولى از دوره امام جواد تا امام عسکرى - علیهما السلام - به دلیل فشارهاى سیاسى و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و از این نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش بسیار چشمگیرى را نشان مىدهد. بنابر این اگر مىخوانیم که تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش بسیار چشمگیرى را نشان مىدهد. بنابر این اگر مىخوانیم که تعداد راویان و اصحاب حضرت جواد علیه السلام قریب صد و ده نفر بودهاند[29] و جمعاً 250 حدیث از آن حضرت نقل شده [30]، نباید تعجب کنیم، زیرا از یک سو، آن حضرت شدیداً تحت مراقبت و کنترل سیاسى بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق دانشمندان بیش از بیست و پنج سال عمر نکرد!
در عین حال، باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهرههاى درخشان و شخصیتهاى برجستهاى مانند: على بن مهزیار، احمدبن محمدبن ابى نصر بزنطى، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن محمد بن خالد برقى بودند که هر کدام در صحنه علمى و فقهى وزنه خاصى به شمار مىرفتند، و برخى داراى تألیفات متعدد بودند.
از طرف دیگر، راویان احادیث امام جواد علیه السلام تنها در محدثان شیعه خلاصه نمىشوند، بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل کردهاند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادى» احادیثى با سند خود از آن حضرت نقل کرده است[31] .
همچنین حافظ «عبدالعزیز بن اخضر جنابذى» در کتاب «معالم العترْ الطاهرْ» [32] و مؤلفانى نیز مانند: ابوبکر احمد بن ثابت، ابو اسحاق ثعلبى، و محمد بن مندْ بن مهربذ در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتى از آن حضرت نقل کردهاند [33].
شهادت امامجواد علیه السلام
مأمون در سال 218 هجرى درگذشت و پس از او برادرش «معتصم» جاى او را گرفت. او در سال 220 هجرى امام را از مدینه به بغداد آورد تا از نزدیک مراقب او باشد و چنانکه قبلاً ذکر شد، در مجلسى که براى تعیین محل قطع دست دزد تشکیل داده بود، امام را نیز شرکت داد و قاضى بغداد (ابن ابى دُؤاد) و دیگران شرمنده شدند و چند روز بعد از آن «ابن ابى دؤاد» از حسد و کینه توزى نزد معتصم رفت و گفت: از باب خیر خواهى، به شما تذکر مىدهم که جریان چند روز قبل به صلاح حکومت شما نبود، زیرا در حضور همه دانشمندان و مقامات عالى مملکتى فتواى ابو جعفر (امام جواد)، یعنى فتواى کسى را که نیمى از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او مىدانند، بر فتواى دیگران ترجیح دادى و این خبر میان مردم منتشر و خود دلیل قاطعى بر حقانیت او نزد شیعیانش شد.
معتصم که مایه ابراز هر نوع دشمنى با امام را در نهاد خود داشت، از سخنان «ابن ابى دؤاد» بیشتر تحریک شد و در صدد قتل امام برآمد و سرانجام منظور پلید خود را عملى ساخت و امام را توسط منشى یکى از وزرایش مسموم و شهید نمود[34].امام هنگام شهادت بیش از بیست و پنج سال و چند ماه نداشت[35] .
پی نوشت:
-
[1].پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق علیه اسلام ، 1381، سیزدهم، ص 529 - 564
-
[2].کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبْ الصدوق، 1381 ه'. ق، ج1، ص492، شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبْ بصیرتى، ص.316 برخى تولد او را در نیمه رجب همان سال نوشتهاند (طبرسى، اعلام الورى، الطبعْ الثالثْ، دار الکتب الاًّسلامیْ، ص344)
-
[3].کلینى، همان کتاب، ص315 و 492 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، المطبعْ العلمیْ، ج4، ص379
-
[4]. مسعودى، اثبات الوصیْ، نجف، منشورات المطبعْ الحیدریْ، 1374 ه'.ق، ص209
-
[5].قدّست امّ ولدته خلقت طاهرْ مطهرْ (مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبْ الاًّسلامیْ، 1395 ه'.ق، ج50، ص15)
-
[6] .کلینى، همان کتاب، ص492 - شیخ مفید، همان کتاب، ص316 - طبرسى، همان کتاب، ص344
-
[7].شیخ مفید، الاًّرشاد، قم مکتبْ بصیرتى، ص 319 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعْ الثالثْ، المکتبْ الاًّسلامیْ، ص347 - فتّال نیشابورى، روضْ الواعظین، الطبعْ الأولى، بیروت، مؤسسْ الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه'.ق، ص 261 - کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبْ الصدوق، 1381 ه'.ق، ج1، ص321 - على بن عیسى الاًّربلى، کشف الغمّْ، تبریز، مکتبْ بنى هاشمى، 1381 ه'.ق، ج3، ص143
-
[8] مجلسى، بحار الانوار، الطبعْ الثانیْ، تهران، المکتبْ الاًّسلامیْ، 1395 ه'.ق، ج50، ص 20
-
[9] کلینى، فروع کافى، الطبعْ الثانیْ، تهران دارالکتب الاًّسلامیْ، 1362 ه'.ش، ج6، ص361 - قزوینى، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعْ الأولى، بیروت،
مؤسسْ البلاغ، 1408 ه'.ق، ص337
-
[10] شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبْ بصیرتى، ص318 - على بن عیسى الأربلى، کشف الغمّْ، تبریز، مکتبْ بنى هاشمى، 1381 ه'.ق، ج3، ص142 - تسترى، محمد تقى قاموس الرجال، تهران مرکز نشر الکتاب، ج3، ص 37/
-
[11] .کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبْ الصدوق، 1381 ه'.ق، ج1،ص320 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعْ الثالثْ، المکتبْ الاًّسلامیْ، ص346 - على بن عیسى الاًّربلى، همان کتاب، ص 142 - شیخ مفید، همان کتاب، ص 318
-
[12] .على بن عیسى الاًّربلى، همان کتاب، ص 142 - تسترى، همان کتاب، ص 316 - کلینى، همان کتاب، ص321 - طوسى، اختیار معرفْ الرجال (معروف به رجال کشّى)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ه'.ق، ص 553، حدیث شماره 1045
-
[13] .قزوینى، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعْ الأولى، بیروت، مؤسسْ البلاغ، 1408 ه'.ق، ص337
-
[14] .معتبر شناخته شدن قیافهشناسى از طرف پیامبر اسلام (ص) ادعائى بود که صرفاً از طرف آنان مطرح شد و هرگز به معناى تأیید آن از طرف امام رضا علیه السلام نبود، و اگر حضرت به این پیشنهاد تن در داد، یا از روى ناگزیرى به این دلیل که مىدانست این کار در نهایت، به روشن شدن واقعیت، و اثبات پوچى ادعاى آنان تمام مىشود/
قیافه شناسان کسانى بودند که از روى شباهت اندام، نسب اشخاص را تعیین مىکردند. قیافهشناسى نزد اعراب جایگاه مهمى داشت. علماى امامیه تعلیم و تعلّم و گرفتن مزد در قبال انجام دادن این عمل را حرام مىدانند. برخى از علماى امامیه این عمل را مطلقاً حرام شمردهاند و برخى در صورتى آن را حرام مىدانند که موجب فعل حرام یا منجر به اظهار نظر قظعى گردد. هر کس که از فقه اسلامى آگاهى داشته باشد، عدم جواز این عمل و استفاده از آن را مسلّم مىداند، چه رسد به این که به استناد آن، مسائل مربوط به ارث و نکاح و امثال اینها حل گردد! (ر.ک به مقّرم، سید عبدالرزاق، نکاهى گذرا بر زندگانى امام جواد - علیه السلام -، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1370ه'.ش، ص35)
-
[15] .کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبْ الصدوق، 1381 ه'.ق، ج1، ص322 - مقرّم، سید عبدالرزّاق، نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد - علیه السلام -، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس دضوى، 1370 ه'.ش. ص.36 به همین جهت بود که امام رضا علیه السلام خود را به رسول خدا، و فرزندش جواد را به ابراهیم فرزند پیامبر تشبیه مىکرد، زیرا پس از تولد ابراهیم از ماریه قبطیه برخى از همسران رسول خدا از روى حسد، چنین تهمتى به وى زدند و گفتند: این نوزاد از «جریح» خادم رسول اکرم است!! ولى پس از تحقیق و کاوش روشن شد که اصولاً «جریح» فاقد عضو تناسلى است! و به این ترتیب خداوند دروغ آنان را آشکار ساخت و ماریه را از این تهمت تبرئه کرد (ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم المطبعْ العلمیْ، ج4، ص 387 - الطبرى، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الاًّمامْ، الطبعْ الثالثْ، قم منشورات الرضى، 1363 ه'.ق، ص 201 - 204)
-
[16] .تذکرْ الخواص، نجف، مکتبْ الحیدریْ، 1383 ه'.ق، ص .359 248 - مجلسى، بحار الأنوار، الطبعْ الثانیْ - تهران، المکتبْ الاًّسلامیْ، 1395 ه'.ق، ج 50، ص 80 - 83 قرشى، سید على اکبر، خاندان وحى، چاپ اول، تهران، دار الکتب الاًّسلامیْ، 1368 ه'.ش، ص 644 - 647 - مقرّم، سید عبدالرزاق، نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد - علیه السلام -، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1370 ه'.ش، ص 98 - .100
-
[17] . الصواعق المحرقْ، الطبعْ الثانیْ، قاهره، مکتبْ القاهرْ، 1385 ه'.ق، ص .205
-
[18] . نور الأبصار، قاهره، مکتبْ المشهد الحسینى،، ص .161
-
[19] .الاًّرشاد، قم، مکتبْ بصیرتى،، ص 319 - روضْ الواعظین، الطبعْ الأولى، بیروت، مؤسسْ الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه'.ق، ص .261
-
[20] .جاحظ در بصره مىزیسته و داراى اطلاعات سرشارى بوده و در بسیارى از علوم و فنون رایج عصر خود کتابهایى نوشته و معاصر امام جواد (علیه السلام) و پس از او معاصر فرزندانش بوده است/
-
[21] .مرتضى العاملى،، سید جعفر، نگاهى به زندگانى سیاسى امام جواد - علیه السلام -، ترجمه سید محمد حسینى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین، 1365 ه'.ش، ص 106 (به نقل از آثار الجاحظ).
-
[22] .پیشواى نهم حضرت امام محمد تقى - علیه السلام -، مؤسسه در راه حق، قم، 1366 ه'. ش، ص .38
-
[23] .ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، المطبعْ الحیدریْ، 1384 ه'. ق، ج 3، ص 189 - ابن شهر اشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، المطبعْ العلمیْ، ج 4 ص .380 مأمون قبلاً هم به همین منظور یکى از دختران خود را به امام هشتم تزویج کرده و در آن مورد نیز ناکام مانده بود!
-
[24] .راوندى،، الخرائج والجرائح، تصحیح و تعلیق: حاج شیخ اسداùََ ربّانى، انتشارات مصطفوى، ج 1، ص 344 - مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبْ الاًّسلامیْ، 1395 ه'. ق، ج 50، ص 48 - قزوینى،، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعْ الأولى، بیروت، مؤسسْ البلاغ، 1408 ه'. ق، ص .152
-
[25] . ابو الفدأ (672 - 721 ه'. ق) مىنویسد: بُست بر کناره رود هندمند است. شهرى است از سجستان (سیستان). شهرى بزرگ و پر نعمت. نخلستانها و تاکستانهاى بسیار دارد. از بست تا غزنه در حدود چهارده مرحله است (تقویم البلدان، ترجمه عبد المحمد آیتى، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349 ه'. ش، ص 391).
-
[26] .دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللّهى، چاپ اول، تهران، مؤسسه امیر کبیر، 1367 ه'.ش، ص .79
-
[27] . دکتر جاسم حسین، همان کتاب ص .78
-
[28] .فروع کافى، ج 5، ص .111
-
[29] .شیخ طوسى، رجال، الطبعْ الأولى، نجف، منشورات المکتبْ الحیدریْ، 1381 ه'.ق، ص 397 - .409 مؤلف «مسند الاًّمام الجواد» تعداد یاران و شاگردان امام جواد را 121 نفر مىداند (عطاردى،، شیخ عزیز اùََ، مسند الاًّمام الجواد، مشهد، المؤتمر العالمى للاًّمام الرضا - علیه السلام -، 1410 ه'. ق) و قزوینى آنها را جمعاً 257 نفر مىداند (قزوینى،، سید محمد کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعْ الأولى، بیروت، مؤسسْ البلاغ، 1408 ه'. ق)
-
[30] .آقاى عطاردى درمسند الاًّمام الجواد با احصائى که کرده مجموع احادیث منقول از پیشواى نهم را در زمینههاى مختلف فقهى، عقیدتى، اخلاقى، و...، تعداد مذکور در فوق ضبط کرده است.
-
[31] . تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتاب العربى،، ج 3، ص 54 و 55
-
[32] .امین، سید محسن، أعیان الشیعْ، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه'. ق، ج 2، ص .35
-
[33] . ابن شهر اشوب، قم، المطبعْ العلمیْ، ج 4، ص .384
-
[34] .عیاشى، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولى محلاتى،، قم، المطبعْ العلمیْ، ج 1، ص 320 - مجلسى، همان کتاب، ص 7 - پیشواى نهم...، مؤسسه در راه حق، ص 41 - قزوینى، همان کتاب، ص .382 در مورد چگونگى شهادت حضرت جواد اقوال دیگرى نیز هست که به خاطر رعایت اختصار، از ذکر آنها خوددارى شد. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به: ابن شهر اشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 380 - مجلسى، بحار الأنوار، ج 50، ص 8 و 9 - فتّال نیشابورى، روضْ الواعظین، ص .267
-
[35] .شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبْ بصیرتى،، ص 326 - مجلسى، همان کتاب، ص 7 - محمد بن جریر بن رستم الطبرى،، دلائل الاًّمامْ، الطبعْ الثالثْ، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص .208