6 اسفند 1396, 15:50
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «ما مِنْ قَطْرَهٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِن قَطْرَهِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»(کافی، ج5، ج53)
تاریخ ایران همواره شاهد مردان و زنانی بوده است که در راه خدا و به خاطر اسلام از هیچ کوششی مضایقه نکرده و با ظلم و جور مبارزه کرده و در این راه از مال و جان خود گذشتهاند.
مجاهدین در راه خدا همه چیز خود را در طبق اخلاص گذاشته و با تلاشی خستگی ناپذیر در راه خدا تلاش میکنند و هدفی در زندگی خود جز جلب رضای خداوند ندارند و بیتردید با چنین انگیزهای، بهشت در انتظار آنان خواهد بود. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند:
«لِلجنّهِ بابٌ یُقالُ له: بابُ «المجاهِدینَ»، یَمْضونَ إلَیهِ فإذا هُو مَفْتوحٌ، وَ هُم مُتَقَلِّدونَ سُیُوفَهُم، و الجَمْعُ فی المَوْقِفِ، و المَلائکهُ تُرحِّبُ بِهِم»
بهشت دروازهاى به نام «دروازه مجاهدان» دارد. مجاهدان با شمشیرهاى حمایل شدهی خود به سوى این دروازه که به روی آنان باز است پیش مىروند، در حالی که مردم در محشر هستند و فرشتگان به آنان خوشامد مىگویند.[1]
بیتردید فدائیان اسلام و رهبر آنان سید مجتبی نواب صفوی از جمله مجاهدانی بودند که برای احقاق حقّ و جلوگیری از ظلم و بیداد رژیم ستمشاهی به پا خاستند و زندگی و همه چیز خود را در این راه وقف خدا کردند.
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند:
«خَیرُ النّاسِ رَجُلٌ حَبَسَ نفْسَهُ فی سبیلِ اللّه ِ یُجاهِدُ أعْداءَهُ یَلتَمِسُ المَوتَ، أوِ القَتلَ فی مَصافِّهِ»
«بهترینِ مردمان، مردى است که خود را وقف راه خدا کرده است و با دشمنان او جهاد مىکند و خواستار مرگ یا کشته شدن در میدان کارزار است.»[2]
سید مجتبی هنوز چند سالی است که با دنیای خردسالی فاصله گرفته که در این مدت، او سورههای کوتاه قرآن را به تشویق پدر و مادر خویش حفظ میکند و با پدر روحانی خود در مجالس پرنور قرائت قرآن شرکت فعال دارد. رضاخان که به تازگی از طرف دولت استعمارگر انگلیس به سلطنت رسیده است از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت است. در چنین زمانی است که آقا سید جواد میر لوحی، پدر سید مجتبی مجبور میگردد از پوشیدن لباس روحانیّت صرف نظر کند چرا که رضاخان دستور داده بود تا مردم همه از لباس یک شکل استفاده کنند؛ در این زمان آقا سید جواد از فرصت استفاده نموده، برای احقاق حقوق مظلومان، در دادگستری وکیل دعاوی میشود. چندی نمیگذرد که با داور وزیر دادگستری سال 1315 یا 1314 درگیر میشود. سه سال در زندان رضاخانی میماند و بعد از سه سال به دیدار خدا میشتابد. با رحلت پدر، سید محمّد نواب صفوی، دایی سید مجتبی سرپرستی خانواده ایشان را بر عهده میگیرد. سید مجتبی علاقه زیادی به دروس حوزوی دارد. ولی دایی او مخالفت میکند. سید مجتبی در مسجدی که در خانی آباد است، شروع به فراگیری درسهای حوزه میکند.[3] نواب صفوی که از کودکی شاهد ظلم و بیداد حکومت پهلوی بوده است، بعدها جمعیّت فدائیان اسلام را پایه گذاری میکند او خود در برپایی این سازمان اسلامی چنین میگوید: در خواب جدّم سید الشهداء را دیدم که بازو بندی به بازویم بست و روی آن نوشته شده بود فدائیان اسلام.[4] نواب صفوی و دوستانش با روشنگری خود دست به مبارزه بیامان با شاه میزنند و آرامش و آسایش را از رژیم سلب میکنند ولی سرانجام او و چند تن از دوستانش بعد از مدتها تلاش و مبارزه با شاه دستگیر میشوند، در 25 دی ماه 1334 رژیم شاه نواب صفوی و سه تن از یارانش را به اعدام محکوم میکند و آنان در 27 همان ماه مطابق با سالگرد شهادت صدّیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (س) به خیل شهداء میپیوندند.[5]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان