نویسنده: حمیدرضا معصومی
بررسی ویژگی بدعتهای باطل و عرفانهای نوظهور
در مقاله حاضر نویسنده با بررسی دو مقوله تحریف و بدعت در ادیان کهن مسیحی و یهودی، خصوصیات بدعت باطل و علل پیدایش طریقتهای عرفانی کاذب و ویژگیهای آنها را تشریح کرده است که با هم آن را از نظر میگذرانیم. یکی از گروههای سه گانهای که در سوره حمد در کنار منعمان و مغضوبان معرفی شدهاند، گمراهان است. اینان هر چند که در هر دوره ای مصادیق بارز و گوناگونی پیدا میکنند، ولی یکی از مصادیق معروف آنها که در روایات از باب جری و تطبیق معرفی شدهاند، مسیحیان هستند.
از ویژگیهایی که قرآن برای مسیحیان معرفی میکند، میتوان به بدعت در دین اشاره کرد. اگر یهودیان به عنوان مصادیق معروف مغضوبان، گرایش ویژهای به تحریف داشتند، مسیحیان را باید استاد بدعت دانست. اینان چنان که قرآن گزارش میکند، حتی در همان بدعتهای خویش استوار نیستند و بیش از آن که اهل عمل باشند، اهل تفکر و سازههای فکری هستند. به این معنا که در حوزه اندیشه و بدعتگری، بسیار فعال و پرتلاش وارد میشوند ولی در مقام عمل وا میمانند. خداوند درباره این ویژگی ایشان در آیه 27 سوره حدید میفرماید: و[اما] ترک دنیایی و رهبانیتی که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرر نکردیم، مگر برای آن که کسب خشنودی خدا کنند، با این حال آن را چنان که حق رعایت آن بود، منظور نداشتند.»
بدعت مسیحی و تحریف یهودی
مسیحیان نخستین که همان حواریون و انصار حضرت مسیح عیسی بن مریم(ع) بودند، انسانهایی پاک و با خلوصی بودند که مهر و محبت در ایشان موج میزد. (سوره حدید، آیه 27) روحیه حضرت عیسی(ع) که با دمیدن روح القدس در رحم دوشیزه مریم(س) به وجود آمده بود، روحیه ای لطیف بود. آن حضرت(ع) را روح الله نیز مینامند، چرا که همانند حضرت آدم(ع) با دمیدن مستقیم روح از سوی خداوند تنها با واسطه روح القدس حضرت جبرئیل(ع) وجود یافته و کلمهای الهی شده بود. لطافت روحی حضرت مسیح روح الله(ع) موجب شد تا حواریون ایشان نیز دارای روحیه بسیار لطیف باشند.(همان) همین لطافت روح و روحیه، از حواریون به دیگر پیروان آن حضرت(ع) منتقل شد و آنان نیز خواستند تا خود را همانند روح الله(ع) سازند. با توجه به وجه روح اللهی حضرت عیسی(ع) که گرایش به عزوبت و حصوریت داشت، آنان به دیرها و صومعهها رفتند و از زن و زندگی خود را جدا نمودند و زنان نیز راهبه و ترسا شده، پارسایی را در بی شوهری جست و جو کردند.
آنان در یک فرآیند، رهبانیتی را پدید آوردند که بیرون از آموزههای معتدل وحیانی بود و ریاضتها و سخت گیریهایی را بر خود تحمیل کردند تا بتوانند روحانیت خویش را دو چندان سازند و از ماده و تعلقات آن بیرون روند. این رهبانیت هر چند که براساس آموزههای وحیانی نیست؛ چرا که با فطرت و طبیعت ذاتی انسان در تضاد است، ولی از آن جایی که امری ارادی بود که شخص به اختیار خود انتخاب میکرد و انجام میداد، مورد تایید قرار میگیرد ولی هرگز به عنوان یک قانون، تایید و امضا نمیشود تا فراگیر و اجباری گردد. البته این کار در شریعت یهودی پیشینهای تاریخی دارد، چرا که قرآن از حضرت یعقوب(ع) گزارش میکند که آن حضرت(ع) برای خود قوانین سخت گیرانهای وضع کرده بود که بعدها بنی اسرائیل آن را به عنوان قوانین الهی مورد تاکید قرار میدادند؛ این درحالی بود که خداوند آن قوانین را به عنوان قوانین الهی و وحیانی امضا و تایید نکرده بود. همین اتهام زنی بنی اسرائیل و یهود به خداوند درباره این قوانین و احکام سخت گیرانه بود که خداوند را وادار میسازد تا از یهود بخواهد مدرکی از تورات عرضه دارند که خداوند چنین قوانینی را وضع کرده است. خداوند در آیه 93 سوره آل عمران میفرماید: «همه خوراکیها بر فرزندان اسرائیل حلال بود، جز آنچه پیش از نزول تورات، اسرائیل [یعقوب] بر خویشتن حرام ساخته بود. بگو: «[اگر جز این است و] راست میگویید، تورات را بیاورید و آن را بخوانید.»
در حقیقت، قوانین و مقررات شخصی را که حضرت یعقوب(ع) برای خود وضع کرده بود، بعدها یهودیان به عنوان قوانین الهی مطرح میکردند و مخالفان با آن را مجازات و تنبیه مینمودند. همین شیوه غلط و نادرست یهودیان موجب شد تا خداوند با بیان این که قوانین سخت گیرانه حضرت یعقوب(ع) ارتباطی به وحی و تورات ندارد، از یهودیان بخواهد تا مدارکی از تورات درباره این قوانین و وضع الهی آن ارایه دهند؛ ولی از آن جایی که در تورات این قوانین وجود نداشت، دست به تحریف میزنند و خود و دیگران را گمراه میکنند تا شیوه باطل خود را به عنوان دین الهی معرفی کنند. این همان بدعت باطلی است که ایشان در پیش گرفتند و امری غیردینی را به دین و خدا نسبت دادند.
بدعت باطل و بدعت مجاز
بنابراین میتوان دریافت که نوعی بدعت مثبت در میان یهودیان و حتی پیامبران ایشان وجود داشت که مساله شخصی بود و هرگز به عنوان احکام الهی امضا و تایید نشده بود بلکه خداوند نسبت به آن سکوت کرده و در منطقه الفراغ اجازه داده بود تا هر کسی که بخواهد و بتواند آن قوانین سخت گیرانه را در حق خود مراعات نماید. بنابراین ریاضتها و رهبانیتهایی که حضرت یعقوب(ع) و حواریون و انصار پس از روح الله(ع) ایجاد کرده بودند، از جمله بدعتهایی بود که مخالفت الهی را بر نینگیخت ولی هرگز اجازه داده نشد تا به عنوان شریعت مطرح و عمل شود. به سخن دیگر، بدعت باطل، عملی است که به عنوان شریعت انجام میشود در حالی که شریعت آن را نگفته و حتی امضا نکرده است و شخص آن را به عنوان شریعت انجام میدهد و یا جواز انجام آن را به شریعت نسبت میدهد.
اما اگر عملی سختگیرانه و یا نوآورانه به سبب گرایشهای عقلایی و یا شخصی در جامعه صورت گیرد که منسوب یا منتسب به شریعت نباشد و با اصول عقلانی و اصول وحیانی در تضاد نباشد، انجام چنین عملی بیرون از دایره بدعت باطل خواهد بود و نیاز به مجوز ندارد. البته نمی توان این رفتار را اجباری کرد و یا دیگران را به انجام آن وارد نمود، بلکه هر کسی مجاز است به اختیار خود آن عمل را انجام دهد.
به عنوان مثال اگر در گذشته چیزی به نام جشن تولد وجود نداشت و در زمانی دیگر عرف عقلایی انجام این عمل را پسندیده دانست، این به عنوان بدعت باطل شمرده نمی شود؛ چرا که برخلاف حکم عقل یا وحی نیست و تضادی با احکام عقلانی و وحیانی ندارد، افزون بر این که جشن تولد را افراد به عنوان یک عمل دینی و حکم شرعی انجام نمیدهند.
مولفههای بدعت باطل
به سخن دیگر، بدعت باطل دارای دو مولفه است: 1- امری خلاف حکم عقل و وحی باشد؛ 2- آن چیز را به دین و شریعت نسبت دهند. بنابراین اگر امری خلاف حکم عقل و یا شریعت نباشد و یا کسانی که آن را انجام میدهند به عنوان یک عمل دینی و شرعی انجام ندهند، به عنوان بدعت باطل تلقی نمیشود.
آن چه حضرت یعقوب(ع) بر خود واجب کرده و سخت گیری هایی که نسبت به خود انجام میداد، از آن جایی که بر خلاف حکم عقل و یا حکم شریعت نبود و آن حضرت(ع) نیز به عنوان امر شرعی به جا نمیآورد، به عنوان بدعت شناخته نمیشد. هم چنین نوآوری که برخی از مسیحیان پدید آورده بودند و رهبانیتی را طراحی و به کار میبستند، به عنوان یک امر شخصی تلقی میشد و خداوند با آن به عنوان یک امر مجاز و مباح برخورد میکرد.
طریقت شریعت، راه رسیدن به حقیقت
اما زمانی که این کارها از سوی برخی یهودیان و یا مسیحیان به عنوان شریعت و قانون دینی مطرح و معرفی میشود، خداوند به شدت با آنها به عنوان بدعت باطل برخورد میکند. پیامبر گرامی(ص) بارها میکوشد تا همواره مردم در چارچوب آموزههای وحیانی و اسلامی در مسیر کمالی گام بردارند و در حوزههای فردی و جمعی اجازه نمیدهد تا رهبانیت و ریاضتهای خودساخته وارد عمل مسلمانی شود. از اینرو میفرماید: لارهبانیه فی الاسلام؛ رهبانیت در اسلام نیست. هم چنین آن حضرت(ع) با مواردی که حضرت یعقوب(ع) بر خود وضع کرده بود، مقابله میکند که اعتراض یهودیان را به دنبال داشته است و حضرت پیامبر(ص) از ایشان میخواهد که برای اثبات این که این موارد از احکام و قوانین وحیانی و الهی است، از تورات مدرکی دال بر اثبات بیاورند که یهودیان ناتوان میکوشند تا دست به تحریف تورات بزنند که با خشم الهی و لعن خداوند مواجه میشوند.
از نظر پیامبر(ص) رسیدن به همه کمالات فردی و جمعی از طریق شریعت اسلام شدنی است و نیازی نیست تا اشخاص خود دست به نوآوری و بدعت در این زمینه بزنند؛ چرا که شریعت اسلام طریقت آسان و ساده ای برای رسیدن به حقیقت کمال مطلق و تمام است و نیازی نیست تا با سخت گیری و ریاضت، این اهداف به دست آید. قوانین اسلامی چنان است که همه افراد با همه شرایط و خلقیات را پوشش میدهد و اجازه میدهد تا در یک روند سالم با حضور در اجتماع و تشکیل زندگی به کمالات مطلق دست یابند. از نظر اسلام، دست یابی به کمالات در زندگی اجتماعی و در کنار زن و فرزند، چه بسا آسان تر و ساده تر است و حتی برخی کمالات تنها در اجتماع و با تشکیل خانواده به دست میآید که در طریق دیگر امکان پذیر نیست.
عرفان کاذب، طریقت گمراهی
از قدیم گفتهاند که هر چیز با ارزش، بدل و تقلب بیشتری دارد؛ چرا که چیزهای نادر، خواهان بیشتری دارد و از آن جایی که نمیتوان برای همه فراهم آورد، بدلیجات آن رونق میگیرد. عرفان به سبب این که بازتابهای شگرفی در زندگی فردی و جمعی اشخاص دارد، یکی از این قلمروهاست. این قلمرو به سبب پیچیدگیها و دنیای شگفت آن، دور از دسترس تودههای مردم است. تصرفاتی که عارفان انجام میدهند و توانایی هایی که از خود بروز و ظهور میدهند و آگاهیهای ایشان از بسیاری از مسائل، تودههای مردم را به وجد میآورد.
از آن جایی که دستیابی حتی به توانمندیهای ظاهری که اهل ریاضت دارند، برای بسیاری از مردم دور از دسترس میباشد، دنبال نسخههایی میگردند که بتواند به سادگی آنان را به این مراتب و مراحل برساند. این جاست که طریقتهای باطل به عنوان نسخههای معجزهگر نوشته و مطرح میشود.
بسیاری از عرفانهای کاذب، نسخههای دروغین طریقت حقیقت عرفان است که ازسوی بدلیجات سازان نوشته و ارائه میشود. دراین نسخه به تودههای ساده دل این گونه القا میشود که به سادگی میتوانند به مراتبی از عرفان و حقیقت برسند که دیگران در یک فرآیند پیچیده و سالیان سال زحمت و مراقبت و محاسبه نفس رسیدهاند. این نسخههای معجزهگر، کاری میکند که شخص ره صدساله را یک شبه میپیماید.
این گونه است که انواع بخور و مواد توهم زا بخشی از طریقت عرفانهای کاذب را تشکیل میدهد تا توهم خیال برانگیز قدرت و احاطه معرفتی و شهودی را ایجاد کند. شخص با بهره گیری از این مواد توهم زا، در حالتی از خلسه شبه عرفانی کاذب قرارمی گیرد که عارفان واقعی را به شگفتی وا میدارد.
ویژگیهای طریقتهای کاذب عرفانی
از آن جایی که کاهش عرضه، همواره افزایش تقاضا را در پی دارد، کاهش عرفان حقیقی و سختی دستیابی به بصیرت شهودی، موجب میشود تا تقاضا برای طریقتهای کاذب عرفانی نیز افزایش یابد. این جاست که طریقتهای تقلبی همچون قارچ از زمین حقیقت بیرون میآید و آسمان حقیقت را پر میکند و ابرهای تیره و تار طریقتهای کاذب جایی برای نفس کشیدن طریقتهای واقعی عرفانی نمیگذارد. سادگی و آسانی دستیابی به حقیقت و منابع شناختی و شهودی دراین طریقتهای کاذب موجب میشود تا سالکان طریقت به دام آنان افتند.
در این طریقتها با قرصهای معجزهگر و ذکرها و اوراد شگفتی ساز میتوان در هر شرایطی به حقیقت و کمال مطلق متصل شد و از حقایق هستی آگاه و در کون و کائنات تصرف کرد.
در این طریقتهای کاذب عرفانی میتوان هر طوری که بخواهی باشی و به هرچه خواهی برسی. تنوع و تعدد راههای رسیدن به خدا و حقیقت مطلق چنان زیاد است که از نفسهای مردم نیز بیشتر میباشد. میخواهی هر ملت و قبیلهای باشی و به هر کار ضد اخلاقی و ضد انسانی و ضد عقلانی و اشتغال داشته باشی، راهی در این طریقتهای کاذب برای رسیدن به حقیقت وجود دارد. برای هرکسی با هر سلیقهای و مزاجی، میتوان نسخهای یافت. تعدد و تفاوت و تضاد و تناقض طریقتها چنان زیاد است که دیگر نیازی نیست تا خودت را به رنج افکنی. هر که هستی و هرچه خواهی باش، چرا که برای شما نسخهای در این عالم عرفانهای کاذب و تقلبی وجود دارد.
یکی از برجستهترین ویژگیهای عرفانهای کاذب آن است که میتواند بی دین و بی خدا باشی ولی حقیقت هستی را درک کنی، بنابراین نفی شریعت و قوانین شرعی که سهل است حتی میتوان قوانین عقلانی را نپذیرفت ولی حقیقت هستی را از طریقت عرفانهای کاذب درک کرد.
البته مخالفت با اصول عقلانی در بسیاری از این طریقتها، یک اصل اساسی است، بنابراین مخالفت با هنجارها و اصول اخلاقی و حقوق انسانی نیز امری طبیعی میباشد، چرا که اصولامهم ترین عامل در عدم رشد و پیشرفت در طریقتهای عرفانی کاذب، پذیرش اصول عقلانی و اصول اخلاقی و عمل به آن هاست. بنابراین همان گونه که در عالم توهم و خیال، هر تضاد و تناقضی معنا مییابد، در عالم خارج میبایست هر اصل عقلانی و منطق و خردی را کنار زد تا به حقیقت موهوم رسید.
نقش غرب در ایجاد طریقتهای کاذب
انسان اگر اهل اعتدال و تعادل نباشد با هر گرایش افراطی به سوی تفریط میرود و سرانجام هر تفریطی، افراط است. از این رو اسلام همواره بر تعادل و اعتدال به دور از هرگونه افراط و تفریط تاکید میکند و لذا اصول اسلامی بر این قاعده، نظام یافته و سامان دهی شده است.
با نگاهی گذرا به افراط گرایی افلاطون در فلسفه اشراق، شاهد تفریط گرایی ارسطویی در مشاء هستیم. اصول گرایی افراطی، زاده تفریط اخباریون بود. حس گرایی غرب و اصالت بخشی به ماده در دورهای، معنویت گرایی افراطی دوره اخیر را سبب شد.
قانون زدگی غرب در آغاز قرن بیست، قانون گریزی جوانان پس از جنگ جهانی دوم بویژه در دهه شصت میلادی را سبب شد. در روان شناسی اجتماعی گزارشهای بسیاری را میتوان یافت که چگونه افراط یک دوره زمانی، واکنشهای تفریطی یک دوره دیگر را به دنبال داشته است. در عرصه سیاسی نیز همواره این گونه بوده که افراط در اصلاحات یا اصول گرایی چگونه تفریط را در دورههای دیگر سبب شده است.
غرب خسته از مادیت برای رهایی از بحران هویت و سرخوردگی و افسردگی، نسخه افراطی معنویت را مینویسد که در آن همه جور طریقتهای عرفانی کاذب وجود دارد تا عطش سیری ناپذیر جوانان سرخورده را پاسخی در خور و مناسب دهد؛ ولی این نسخهها همواره نسخههای افراطی و تفریطی بوده است.
غرب که هنوز دین و دینداری واقعی را تحمل نمیکند، با انواع فلسفههای دروغین، طریقتهای عرفانی مینویسد و نسخههای دروغین تجویز میکند تا عطش معنویت را پاسخ و در حقیقت سرکوب کند؛ چرا که جوان خسته از مادیت و سرمایه داری جهان امروز، اگر نسخه واقعی را پیدا کند دیگر به سوی مادیت و سرمایه داری لیبرال دمکراسی غرب باز نمی گردد؛ این جاست که اندیشمندان شیطان صفت غربی، عرفانهای کاذب را برای جامعه و جوانان گریزان از مکتب پایان تاریخی غرب مینویسند تا پس از شکست در این تجربه دوباره به آغوش مکتب لیبرال دمکراسی سرمایه داری برگردند. از این رو نسخههای آنها همواره افراطی و نادرست است و شخص سالک را به چیزی و جایی نمیرساند و در نهایت سرخورده دوباره به دامن همان مادیت و سرمایه داری باز میگردد.
نسخههایی که در غرب برای معنویت پیچیده میشود همواره به دور از شریعت و مکاتب وحیانی است، چنان که این نسخهها همواره افراطی و به دور از طریقتهای سالم عقلانی و عقلایی میباشند تا سرخوردگی بیشتری را به دنبال داشته باشد. زمانی فلاسفه غربی میگفتند چون دینداری کارکردهائی در جوامع است که نمیتوان از آن چشم پوشید میبایست دین نماهای فلسفی ساخت و به جامعه تزریق کرد تا جامعه، هم به دین واقعی گرایش نیابد و هم این بعد از نیازهای دینی خویش را برآورده سازد. اکنون غرب براساس همان طرح پیشین خود، معنویت هایی از عرفان دروغین میسازد و به جامعه تزریق میکند تا هم پاسخی به نیاز جوانان و جامعه باشد و هم آنان را از مادیگری سرمایه داری لیبرال دمکراسی غرب دور نسازد و کودک جامعه همواره در آغوش چنین تمدنی باقی بماند و قهر نکند و به آغوش ادیان و مکاتب الهی نرود. بنابراین مکتبهای عرفانی کاذب همان پستانک دروغینی است که کودک را هرگز سیر نمی کند ولی او را سرگرم و در نهایت خسته میکند و به آغوش نامادری مادیت باز میگرداند.