لن تُقَدّسَ أُمة لا یُؤْخَذ للضعیف فیها حقّه من القوىّ غیرمُتَتَعْتِعٍ
(نهج البلاغه /نامه 53)
هیچ امتی مقدس و منزه نیست مگر این که ضعیف، بتواند حق خود را در آن جامعه از ظالم بدون لکنت و ترس بگیرد.
توضیح :
قضا و شفا
قرآن گاهی رابطه رهبران الهی با جامعه را، رابطه قاضی آزاده با جامعه می داند و رابطه وحی با جامعه را رابطه قانون عدل و قضا با جامعه تلقی و گاهی آن را به صورت دارو و شفا تبیین می کند: "اِنّا أنزلنا إلَیک الکتاب بِالحقِّ لِتحْکُم بین النّاسِ بِما أریکَ الله"[1] یعنی ما این کتاب را نازل کرده ایم تا تو که قاضی آزاده هستی، بر اساس قسط و عدل، حکم کنی و قانون هم، که قرآن کریم است، قانون آزاد است و آن را حق به تو ارائه داده است؛ "لا یَأتیهِ الْباطل مِنْ بینِ یدیْهِ وَلا منْ خلْفِه"[2] سپس به جامعه اسلامی و انسانی نیز، گوشزد میکند: "
ما کانَ لِمؤمنٍ وَلا مؤمِنةٍ إذا قَضَی اللهُ وَ رسولُه أَمْراً ان یکُونَ لَهُم آلْخِیرةُ مِنْ أمْرِهِمْ"[3].
وقتی قانونی آزاد از خطا، خبط و جهالت بود، و قاضی، از بند رشوه و مانند آن آزاد باشد و بر اساس قانون عدل، داوری کند، نه زن مسلمان حق اعتراض دارد و نه مرد با ایمان؛ که این خود نوعی تبیین قرآنی است.
تبیین دیگر، به صورت دارو و شفاست؛ جامعه بیمار را داروی شفا بخش، درمان می کند؛ ولی تشریح داروی شفا بخش، تشخیص بیماری بیماران و کیفیّت مصرف این دارو، بر عهده پزشکی حاذق است. در قرآن کریم، از وحی به عنوان "شفاء" یاد شده است:
وَننزِل مِنَ الْقُرْان ما هو شِفاءٌ وَرَحمةٌ لِلْمؤْمِنین وَلا یَزیدُ الظّالمین إلاّ خساراً[4]
، یعنی ما برای مردم دارویی شفا بخش فرستاده ایم.
در نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین تعبیر می کند: "طبیبٌ دوّار بطبّه قد أحکم مراهِمَه وأحمی مواسمه"[5] یعنی وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبیبی است که با داشتن همه مبانی طبّ در مراحل گوناگون، گردش می کند و در جای مرهم، مرهم می نهد و در جایِ اِعمال شدّت، با شدّت برخورد دارد و آنجا که داغ کردن ضرورت دارد داغ می کند:
پس قرآن گاهی از خود، تعبیر به شفا و گاهی تعبیر به قانون قضا می کند و دین از پیغمبر، گاهی به عنوان قاضی و گاهی به عنوان طبیب، یاد می کند.
از گناه نیز، که گاهی به عنوان "شعله" و گاهی به عنوان "سم" و گاهی به. عنوان "چرک"، یاد می شود. کار طبیب ومسئول بهداشت آن است که هم محیط را آلوده نکرده، به بهداشت توجه داشته باشد و هم پیشگیری کند و برای بیمار، داروی شفا بخشی تجویز کند؛ چنان که کار قاضی، این است که بکوشد جامعه، تن به فساد ندهد و اگر فسادی در جامعه رخنه کرد، حق مظلوم را از ظالم بگیرد.
در بیانات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، آمده است:
لن تُقَدّسَ أُمة لا یُؤْخَذ للضعیف فیها حقّه من القوىّ غیرمُتَتَعْتِعٍ
[6] یعنی هیچ امتی مقدس و منزه نیست مگر این که ضعیف، بتواند حق خود را در آن جامعه از ظالم بدون لکنت و ترس بگیرد. همان طور که طبیب، وظیفه بهداشتی ، پزشکی و درمانی و قاضی، وظیفه تأمین امنیّت جامعه را دارد، قبل از حکم و قضا باید راهنمایی کند و بعد از آن نیز، وظیفه اجرای حدّ بر عهده اوست، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نیز هم جنبه طبّی دارد، که پزشک دوّار است، و هم جنبه قضایی؛ و قرآن کریم منافع یاد شده را به عنوان فواید بحث اخلاق ذکر می کند که اگر کسی بداند گناه، آتش و سمّ است هرگز حاضر نیست بسوزد و خود را مسموم کند.
سم دو گونه است: سمّی که در گیاهان، حیوانات و بدن انسان اثر می گذارد و آن را می توان با زبانهای گوناگون، تبیین کرد و سمّی که کاری به بدن ندارد و حتّی ممکن است بدن را فربه کند ولی جان را مسموم می سازد و آن، افعال و اوصاف انسان است که پس از افعال پیدا می شود؛ افعال از آن جهت که فعل اختیاری است، بخشی عناوین اعتباری را به همراه دارد که مجموعه آن حرکات، زیر پوشش عنوانی اعتباری مانند: ظلم و عدل، قِسط و جور، خیانت و امانت، رشوه گیری و هدیهپذیری و... قرار دارند، اگر این افعال و حرکتها در مسیر مستقیم نباشد عناوین یاد شده سوء مانند ظلم، جور، خیانت بر آنها منطبق است؛ و اگر در مسیر اصلی خود باشد، عناوین یاد شده حُسن، مانند عدل، امانت، احسان و... بر آن مجموعه حرکات، منطبق است.
منبع :برگرفته از تفسیرموضوعی قرآن کریم – مبادی اخلاق در قرآن –تالیف : آیت الله جوادی آملی صص221-222-223
پی نوشت:
-
[1] - سوره نساء، آیه 105.
-
[2] - سوره فصّلت، آیه 42.
-
[3] - سوره احزاب، آیه 36.
-
[4] - سوره اسراء، آیه 82.
-
[5] - نهج البلاغه، خطبه 108
-
[6] - فإنى سمعت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) یقول فى غیر موطنٍ: "لن تقدس..." (نهجالبلاغه، نامه 53(.