19 خرداد 1397, 4:15
قال علي(ع): «طَلَبْتُ الْغِنَي فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِالْقَنَاعَةِ عَلَيكُمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا» حضرت علي (ع) فرمودند: «به جستجوي بينيازي برخاستم، آن را جز در قناعت نيافتم؛ همواره قناعت كنيد، تا بينياز باشيد.» (جامع الأخبار (للشعيري)، محمد بن محمد،ص123)
قناعت حقیقت قناعت یعنی آرامش خاطر در نبودن آن چه دل میخواهد، و راضی شدن به خوراكیهای اندك و تأسف نخوردن بر آنچه از دست رفته است. قناعت در وجود آدمی غنی بودن بهجای مینهد و نفس او را از ذلت دور کرده، عزت شخصیت را به وی هدیه میکند، اما اگر چنان نبود و نفس آدمی قانع نشد، بیشتر از آنچه از ثروت و مقام بهدست آورد، و حرص میزند و هیچگاه احساس بینیازی نمیكند. مردی خدمت حضرت صادق(ع) شكایت كرد كه او هر چه طلب میكند، باز هم قانع نمیشود و نفسش همواره با او در منازعه میباشد كه بیشتر كند. عرض كرد: چیزی به من تعلیم كن تا از آن بهرهمند شوم، فرمود: اگر آنچه را در دست داری تو را بینیاز میكند، پس كمتر آن هم تو را بینیاز میسازد، و اگر بینیازت نمیكند، پس همه آن هم تو را بینیاز نخواهد كرد.[1] به فرموده امام باقر(ع): من قنع بما أوتی، قرّت عینه؛[2] هر كس به آنچه دارد قانع و خرسند باشد، هماره چشمش روشن (و روحش آسوده) است. جمعی كه ز شوق رو به طاعت دارندو ز نور و صفای دل بضاعت دارند مانند همان شاكر و فارق بالند سیمرغ صفت قاف قناعت دارند[3] قناعت در قرآن 1. در تأویل آیه: لَیرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً:[4] خداوند روزی نیكویی به ایشان خواهد داد. آمده كه مراد قناعت است، زیرا قناعت یعنی خشنودی نفس به آنچه به او داده شده، اگر چه بسیار اندك باشد. 2. مراد از آیه شریفه فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ: آزاد كردن بندهای، یا غذا دادن در روز گرسنگی. آمده است که منظور آزاد كردن نفس از حرص و طمع است، زیرا كسی كه قناعت ورزید عزّت را بر ذلّت و راحتی را بهجای سختی برگزیده است.[5] 3. شیخ طبرسی در شرح «حیاة طیبة» در آیه مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً[6] هر كس، از مرد و زن، كار نیكو و شایسته كند و مؤمن باشد، او را زندگی پاكیزه. چند قول نقل میكند: نخستین آنها روزی حلال است، دوّمین آنها قناعت و خرسندی است به آنچه خدای متعال قسمت كرده است.[7] قناعتكن ای نفس بر اندكی كه سلطان و درویش بینی یكی چرا پیش خسرو بخواهش رویچو یكسو نهادی طمع، خسروی و گر خودپرستی شكم طبله كن در خانه این و آن قبله كن[8] قناعت بستر خوبیها قناعت،صفتی است که فضائل دیگر از آن نشأت میگیرد؛ شخص قانع، به سبب این خصلت آسانتر از دلرباییهای دنیا دست کشیده و به معنویت توجه نموده و توشه آخرت راذخیره میسازد و بر عكس، از دست دادن روحیه قناعت، باعث غرق شدن در مادیات و در نتیجه ازدست دادن آخرت است. حضرت رسول(ص) میفرماید: طُوبی لِمَنْ هُدِی لِلْاسْلامِ، وَكانَ عَیشُهُ كَفافاً بِهِ؛[9] خوشا به حال كسی كه به دین اسلام، هدایت یابد و معاش زندگیاش در حد كفاف نیازهای او باشد. امیرمؤمنان(ع) قناعت را نعمتی خدادادی میداند و میفرماید : اذا ارادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ َخیراً الْهَمَهُ الْقَناعَةَ فَاكْتَفی بِالْكَفافِ وَاكتَسَی بِالْعَفافِ؛[10] هرگاه خدا بخواهد به بندهای خیر دهد، قناعت را به او الهام میكند. چنین بندهای به قدر كفاف بسنده میكند و با لباس عفاف، خود را میپوشاند؛ یعنی چشم به مال دیگران نمیدوزد و دست به سوی دیگران دراز نمیكند. خاطرهای از قناعت یکی از علما که هنوز در قید حیات است، خاطرهای را بیان کردند که وقتی داماد شدم، یكی از بستگان گفت شما كه میخواهی خانوادهات را بیاوری، عروس بیاوری، بلند شو و برو بازار كاشان و مقداری قالی بگیر و دور خانه را قالی آویزان كن! گفتم: باشد. خوب تازه هم عمامه گذاشته بودیم و بیست و دو سه سالمان بود. رفتیم و در راه با خود گفتم: حالا باید نزد تاجر بروم و گردن خم كنم و قالی بگیرم و بیایم دور خانه آویزان كنم، كه پیش فامیلهای خانم قد بلند كنم. باید اینجا قدم را كوتاه كنم و آنجا قدم را بلند كنم. با خودم گفتم: نه اینجا كوتاه و نه آن جا بلند و برگشتم! گفتند: چه كار كردی؟ گفتم: جمع و تفریق كردم و نشد. برای اینكه یك جا باید خوار و یك جا باید عزیز شوم، نه آنجا خوار و نه اینجا عزیز میشوم. ای دوست طمع تو را نگو نسار كند بر هركه طمع كنی تو را خار كند زنهار كه در صبر و قناعت كوشیتا چرخ تو را مركز پرگار كند[11]
[1]. طبرسى، على بنحسن، عطاردى قوچانى، عزيزالله، مشكاةالأنوار/ترجمه عطاردى، 1جلد، عطارد، تهران، چاپ اول، 1374ش، ص121. [2]. فتال نيشابورى، محمد بناحمد، روضةالواعظين و بصيرةالمتعظين (طـالقديمة)، 2جلد، انتشارات رضى، ايران، قم، چاپ اول، 1375ش، ج2، ص441. [3]. ميبدى، حسين بنمعينالدين، زمانى، مصطفى، ديوان أميرالمؤمنين(ع)، 1جلد، دار نداءالإسلام للنشر، قم، چاپ اول، 1411ق، ص211. [4]. حج، 57. [5]. ديلمى، حسن بنمحمد،سلگى نهاوندى، على، إرشاد القلوب/ترجمه سلگى، 2جلد، ناصر، قم، چاپ اول، 1376ش، ج1، صص310ـ311. [6]. نحل، 97 [7]. حكيمى، محمدرضا و حكيمى، محمد و حكيمى، على-آرام، احمد، الحياة / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ: اول، 1380ش، ج3، ص450. [8]. كراجكى، محمد بنعلى، قمى، عباس، نزهةالنواظر/ترجمه معدنالجواهر، 1جلد، اسلاميه، تهران، چاپ اول، بىتا، ص119. [9]. نورى، حسين بنمحمد تقى، مستدركالوسائل و مستنبطالمسائل، 28جلد، مؤسسة آل البيت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق، ج15، ص231. [10]. تميمى آمدى، عبدالواحد بنمحمد، غررالحكم و دررالكلم (مجموعة من كلمات و حكم الإمام علي(ع))، 1جلد، دار الكتاب الإسلامي، قم، چاپ دوم، 1410ق، ص291. [11]. ميبدى، حسين بنمعينالدين/زمانى، مصطفى، ديوان أميرالمؤمنين(ع)، 1جلد، دار نداءالإسلام للنشر، قم، چاپ اول، 1411ق، ص446.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان