نویسنده: محمد کبیری
اهمیت و جایگاه احسان در روابط اجتماعی و رابطه آن با عدالت
در فرهنگ قرآنی از احسان بسیار سخن به میان آمده است. جایگاه محسنان نیز در میان انسانهای خوب دیگر، بسیار فراتر است و آنان بر فرازی قرار گرفته اند که میتوان تمام نیکوکاری را در آنان دید. خداوند هرچند نظام آفرینش را بر محور عدالت آفریده و سنت الهی و قانون خداوندی، عدالت است؛ ولی باید توجه داشت که روابط انسانی، فراتر از این دایره تعریف شده و عدالت در حقیقت کف این روابط و سقف و سطح عالی آن، احسان و نیکی است.
نویسنده دراین مطلب با مراجعه به مصادیق احسان در آموزههای قرآنی بر آن است تا تحلیل قرآن را از اهمیت و ارزش احسان در روابط انسانی ارائه دهد.
احسان، از خود گذشتن
اگر بخواهیم روابط میان انسانها را در یک چارچوبی تعریف کنیم، میبایست از دو منظر حقوقی و اخلاقی به مسئله نگاه کنیم تا بتوانیم حق مطلب را ادا نمائیم؛ زیرا نظام روابط انسانی را نمیتوان تنها در نظام قوانین تعریف کرد. انسان دارای دو اصل اصیل عقل و قلب است و هریک مقتضیاتی دارد. پس نمیتوان ماهیت روابط انسانی را براساس یک اصل قرار داد، بلکه با توجه به اینکه انسان میبایست تعادل را میان این دو برقرار کند، باید به هر دو آنها توجه کند؛ چرا که شخصیت متعادل، کسی است که بتواند تعادل را در میان آن دو برقرار کند.
توجه یابی به ایجاد تعادل به ویژه زمانی اهمیت مییابد که بدانیم جفت انسانی به شکلی نمادهای عقل و قلب هستند؛ به این معنا که مرد نماد عقل و زن نماد قلب است و روابط باید به گونهای سامان یابد که یکدیگر را جذب کنند. قصه مرد و زن مانند آهن ربا است که دو قطب هم بار، یک دیگر را دفع میکنند و دو قطب مخالف، یکدیگر را جذب میکنند. این بدان معناست که مرد و زنی که جنبه عاطفی یکسان دارند، نمیتوانند در کنار هم دوام یابند و زندگی پایداری را تشکیل دهند؛ چنان که مرد و زنی که جنبه عقلانی آنان همسو و هم بار است، نمی توانند یکدیگر را جذب زندگی مشترک کنند؛ بلکه زندگی در مرد و زنی شکل کامل و پایدار مییابد که جنبه عاطفی در یکی قوی تر و جنبه عقلانی در آن دیگری شدیدتر باشد.
برای شناخت قوت و شدت عقلانیت و یا احساسات در مرد و زن میتوان به رفتارها و اشتغالات آنان به عنوان یک نشانه شناسی توجه یافت. مثلازنی که دوست دارد تراکتور یا ماشینهای سنگین براند، جنبه مردانگی و عقلانیت در او قوی تر است و مردانی که به اصطلاح او خواهر هستند، جنبه عقلانی در آنان ضعیفتر است.
البته باید توجه داشت که وقتی ما از عقلانیت در مردان یا عواطف در زنان سخن میگوئیم، به این معنا نیست که زنان، در عقل نقصان دارند یا مردان بی عاطفه هستند؛ بلکه به این معناست که جنبه عواطف و احساسات و یا عقلانیت ایشان بر دیگری میچربد.
اکنون که معلوم شد انسان متعادل، کسی است که تعادل را میان عقل و قلب خویش برقرار کند و نخستین گام جامعه و هسته آن در زن و شوهر، زمانی شکل میگیرد که این تعادل در میان زن و مرد به عنوان نمادهای قلب و عقل ایجاد شود، دانسته میشود که چرا نمیتوان زندگی را تنها بر مدار عدالت بنیاد گذاشت و روابط انسانی را تنها در این چارچوب شکل داد؛ زیراعدالت، نماد عقل، و احسان، نماد قلب است و میبایست جامعه را به گونهای مدیریت و سامان داد که عقل و قلب یعنی عدالت و احسان درکنار هم باشند.
اهمیت عدالت و ارتباط آن با احسان
ممکن است این نظر مطرح شود که هستی بر نظام و قانون عدالت بنیانگذاری شده پس میبایست اصل در روابط انسانی نیز عدالت باشد که درپاسخ باید گفت معنای احسان و با توجه به قلب به معنای نفی عدالت نیست؛ زیرا احسان بر بنیاد عدالت قرارمی گیرد و عقل است که قلب را هدایت میکند و اگر چنین اتفاقی رخ ندهد قلب به بیراهه میرود و اصولااحسانی شکل نمیگیرد؛ چرا که احسان به معنای نیکی و نیکوکاری، نیازمند عقلانیتی است که مصادیق آن را در چارچوب عدالت شناسایی میکند.
به سخن دیگر، عدالت، کف است و این قوانین است که ارتباط سالم ابتدایی و بنیادین را ایجاد میکند و مخالفان را به هم جذب میکند و درکنار هم نگه میدارد. درحقیقت عدالت همانند ملات حاصل از سیمان و شن نرمی است که سنگهای ناهمتراز را روی هم نگه میدارد و ساختمان هستی و جامعه انسانی را شکل میبخشد. اما دوام و قوت این ساختمان زمانی است که آب احسان در سیمان و شن نرم وارد شود و موجب استحکام و بقای این بنا شود.
در حقیقت، احسان همان عدالت را درجهت درست استحکام میبخشد همان گونه که عدالت به احسان جهت درست را مشخص میسازد؛ زیرا اگر عقل و عدالت نباشد، ممکن است عواطف و احساسات به کژی رود و این عدالت است که راه درست را مشخص میکند تا احسان در چارچوب آن شکل گیرد. عقل، قوانین عادلانه را میسازد و قلب، آن قوانین عادلانه را با آب احساسات و عواطف میآمیزد تا پایداری و استقامت یابد. از این رو در اسلام بر اجتماع عدالت و احسان تاکید شده و هرگز اثبات عدالت به معنای نفی احسان نبوده است؛ چنان که اثبات احسان به معنای نفی عدالت نیست؛ چرا که نفی هر یک به معنای نفی بخشی از وجود آدمی یعنی عقل و قلب خواهد بود و دریک مرحله دیگر به معنای نفی زن یا مرد از جامعه بشری و فقدان زوجیت است.
اگر گفته میشود که احسان، برتر از عدالت است- زیرا عدالت آن است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد و آنچه سهم اوست بگیرد- ولی احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد، (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ذیل واژه حسن) به این معنا که احسان در روابط انسانی برمدار قلب و احساسات و عواطف، میکوشد تا یک گام فراتر از عدالت بردارد و این اجتماع انسانی را با آب لطیف محبت و عواطف، مستحکم تر کرده و بیش از پیش در هم آمیزد.
به سخن دیگر، احسان بر بنیاد چیزی قرار میگیرد که از آن به «عدالت پایه» یاد میشود و نمیتوان هرگز از این عدالت پایه دور شد، چرا که دوری از آن به معنای عمل به قبیح و ظلم و انحراف است. این عدالت پایه است احسان را معنا میبخشد، چنان که احسان آن عدالت پایه و عقلانیت را صفا و جلامی دهد و بر ملاطفت حسن عدالت میافزاید. از این رو میبایست احسان را همان تمامیت حسن عدالتی دانست که عقل، آن را بیان کرده و به عنوان مستقلات عقلانی مطرح میکند.
اما اگر زندگی و روابط انسانی تنها بر مدار عقل و قوانین و «عدالت پایه» بگردد، هرگز نمیتواند شکل مناسب و کاملی بیابد؛ چرا که انسان، ترکیبی از عقل و قلب است و تمرکز بر عدالت پایه، به معنای نفی بخشی از وجود انسانی یعنی قلب است. همچنان که بی توجهی به عدالت پایه که حکم عقل است و آن را حسن میشمارد، به معنای نفی بخش دیگری از وجود انسانی و عامل طغیان عواطف و احساسات و کژروی در زندگی و روابط اجتماعی انسانی خواهد بود.
در احسان، انسان زمانی از خود میگذرد که عقل به عنوان عدالت پایه و امری حسن و نیک تایید کرده باشد، وگرنه اگر از حسن فعلی برخوردار نباشد و عقل آن را نپذیرد، حسن فاعلی نخواهد یافت و احسان به شمار نمیرود بلکه آن از خود گذشتن همانند خودکشی امری قبیح و زشت و ظلم است. به عنوان نمونه اگر ایثار به عنوان احسان معرفی شده، از آن روست که در چارچوب عدالت پایه، مورد تایید عقل قرار گرفته و آن را حسن یافته است.
احسان اخلاقی و رفتاری
احسان در دو شکل، بروز و ظهور میکند: یکی در حوزه اخلاق و منش فردی و شخصی و دیگری در حوزه اخلاق و کنش اجتماعی. البته باید توجه داشت که فضیلت اخلاقی و منشهای شخصی در کنشها و واکنشهای رفتاری آدمی نیز خود را نشان میدهد. به عنوان نمونه اگر ایمان به عنوان مصداقی از مصادیق احسان مطرح شده (مائده، آیات 83 تا 85) هیچ شکی نیست که این باور به خدا و آخرت و قرآن، در رفتارهای شخص نیز خودنمایی میکند و اصولا سبک زندگی و رفتاری شخص با چنین بینش و باوری تغییر میکند و میتوان گفت همه ابعاد زندگی او متاثر از این احسان، نیکوکارانه میشود.
در همین راستا خداوند نماز (هود، آیات 114 و 115؛ لقمان، آیات 3 و 4)، صبر و شکیبایی (یوسف، آیه 90؛ نحل، آیات 127 و 128)، مودت نسبت به اهل بیت(ع) و محبت به آنان (شوری، آیه 23)، تهجد شبانه و شب زنده داری (ذاریات، آیات 16 و 17)، دعا و نیایش (مائده، آیات 83 تا 85؛ اعراف، آیه 56) و استغفار در سحرگاهان (ذاریات، آیات 16 تا 18) را که از اعمال شخصی و فردی است، به عنوان مصادیق احسان معرفی میکند؛ چرا که هر یک از این اعمال شخصی که خلق و خوی و نیز شخصیت انسان را شکل میدهد، تاثیرات شگرفی در زندگی اجتماعی او به جا میگذارد و سبک زندگی او را دگرگون میسازد.
اما در حوزه رفتار اجتماعی نیز میتوان به دو دسته از مصادیق احسان توجه یافت که برخی از آنها به معنای ترک و برخی به معنای فعل است. به این معنا که از نظر قرآن تنها انجام کار و عملی، احسان شمرده نمیشود، بلکه حتی گاه ترک فعلی و انجام ندادن کاری، خود مصداقی از مصادیق احسان است.
از جمله مواردی که خداوند ترک فعلی را از مصادیق احسان دانسته میتوان به فرو خوردن خشم و کظم الغیظ اشاره کرد. که مدیریت خشم یعنی ترک خشم به عنوان یک احسان معرفی شده است. (آل عمران، آیه 134)
در همین رابطه از نظر خداوند تقوا که به معنای پرهیزگاری و انجام ندادن برخی از کارها و ترک زشتیها و بدیهاست، به عنوان احسان معرفی میشود (یوسف، آیه 90؛ زمر، آیات 33 و 34؛ ذاریات، آیات 15 و 16؛ مرسلات، آیات 41 و 44)؛ چرا که افراد متقی در چارچوب عدالت پایه، از هرگونه زشتی و پلیدی که عقل و شرع آن را زشت شمرده پرهیز میکنند، پس کسی که تقوای کامل دارد و از ترک اولیها نیز دوری و پرهیز میکند و بهترین حالت را در رفتار شخصی و اجتماعی در پیش میگیرد، گام در مرتبه احسان از عدالت گذاشته است.
همچنین ترک گناهان کبیره (نجم، آیات 31 و 32)، اجتناب از فحشاء (همان) و اجتناب از افساد (اعراف، آیه 56) نیز از مصادیق احسان دانسته شده؛ چرا که این گونه ترکها در چارچوب عدالت پایه بلکه فراتر از آن قرار میگیرد.
اما از جهت فعلی، خداوند اعمالی که عقل و شرع آن را صالح شناخته را به عنوان عملی احسانی مطرح میکند. (کهف، آیه 30) از جمله این اعمال میتوان به قربانی در راه خدا (حج، آیات 36 و 37)، عمل به وظیفه و امتثال اوامر الهی (صافات، آیات 102 تا 105)، عفو و گذشت از لغزشهای مردم (آل عمران، آیه 134؛ مائده، آیه 13)، سازگاری و مصالحه در مسائل خانوادگی (نساء، آیه 128)، رعایت حال افراد کهن سال (یوسف، آیه 78)، تبلیغ دین اسلام و دعوت دیگران به خداپرستی و یکتاپرستی (صافات،آیات 125- 127 و 131)، خیرخواهی برای خدا و رسول و کمک به مردم (توبه، آیه91)، جهاد در راه خدا و تحمل سختیهای آن (توبه، آیه120؛ عنکبوت، آیه69)، تواضع دانشمندان و راهبان مسیحی در برابر حق (مائده، آیه82 و 85)، تامین محرومان و نیازمندان و قراردادن حقی در اموال خود برای آنان (ذاریات، آیات16 و 19)، پرداخت کالاو هدیه مناسب به زنان مطلقه (بقره، آیه236)، پرداخت زکات و حقوق مالی به مستحقان آن (لقمان، آیات3و 4)، انفاق در راه خدا در حال توانگری و تنگ دستی و نیز انفاق به خویشاوندان و ذوی القربی (آل عمران، آیه134؛ نحل، آیه90) و امیدواری به خداوند و قرارگرفتن در صف صالحان (مائده، آیات84 و 85) اشاره کرد.
از این مصادیقی که خداوند در قرآن بیان کرده میتوان دریافت که احسان، مقام بزرگی برای انسانیت است و انسان هر چند که با عدالت میتواند مقاماتی را به دست آورد؛ ولی باید دانست که انسانیت انسان به احسان است که اوج میگیرد.
به سخن دیگر، عدالت اگر قانون حاکم بر هستی است ولی انسان موجودی است که حتی اگر بخواهد بر وفق عدالت و قانون برود برای او کاری بس دشوار است؛ چرا که میبایست به اراده و اختیار، عقل را مدیر خود سازد و قانون را به اراده و اختیار خود بر خود تحمیل کند و عمل نماید. از این رو خداوند بر عدالت بسیار پافشاری میکند؛ زیرا اجرای عدالت از سوی انسان حتی اگر در حق خود آسان باشد ولی در حق دشمنان خیلی سخت و دشوار است و انسان نمیتواند به سادگی بپذیرد که در حق دشمن عدالت روا دارد مگر اینکه مومن به خدا و آخرت و حساب و کتاب آن باشد. (مائده، آیه8)
حال اگر انسانی با اراده بخواهد گام از این فراتر نهد و افزون بر عدالت پایه، به احسان رو آورد و مثلا از خطای دشمن بگذرد و عفو کند، چنین عملی که احسان نامیده میشود، کار بسیار شاق و سختتر است که تنها از مومنان واقعی بر میآید. از این رو احسان را فراتر از عدالت، عملی بسیار انسانی و از نشانههای متالهان و ربانیون دانستهاند.
مردم در روابط خانوادگی خود میبایست افزون بر عدالت پایه بر مدار احسان عمل کنند، چرا که اگر بخواهند زندگی، معنای واقعی یابد باید علاوه بر مرزهای عقلانیت و قوانین، گوشه چشمی به قلب و احساسات خود نمایند و بر مدار احسان، زندگی خود را سامان دهند که ایثار و گذشت از جمله واجبات و ویژگیهای آن است. اگر در آیات قرآن در حوزه زندگی خانوادگی و زناشویی گاه به مسایل از جنبه قانونی توجه میکند، زمانی است که روابط در حال فروپاشی است و عشق و مودت از میان ایشان رفته است. در اینجا قوانین برای ساماندهی به خانه و حفاظت از اصل آن مورد تاکید است وگرنه آنچه خانواده را حفظ میکند و آرامش و آسایش را پدید میآورد همان احسان است که در آیات قرآنی بر آن به عنوان هدف زندگی زناشویی مورد تاکید قرارگرفته است.
به هر حال، روابط انسانی میبایست در فرازی برتر از عدالت شکل گیرد و احسان، آن را مدیریت کند. این همان چیزی است که اسلام به آن توجه داده و خداوند خود از مقام احسان به انسان مینگرد و بخشش میکند و از انسان میخواهد به عنوان متخلق به صفات حسنای الهی این گونه اهل احسان باشد. باشد در مسیر خلافت الهی نه تنها در حق خود بلکه حتی دیگر آفریدهها از مقام احسان رفتار کنیم و به عدالت پایه بسنده نکنیم.