كلمات كليدي : اخلاق، بد اخلاقي، پليدي ، عقده درون، كنترل خشم
نویسنده : مهدي اميني
واژه بداخلاقی در لغت به معنای «تندخویی و بدخویی»[1] میباشد و در اصطلاح اخلاق جمع خُلُق عبارت است از «یک سلسله ملکات نفسانی که در وجود انسان شکل گرفته و با توجه به آن صفات، اعمال و کارها بدون نیاز به فکر و تأمل از انسان صادر میشود».[2] «براساس این تعریف، اخلاق عبارت از صفات انسانی است و اخلاق نیکو به ملکاتی گفته میشود که منشأ صدور اعمالی گردد که از نظر شرع و عقل شایسته و پسندیده باشد و اخلاق سوء نیز عبارت از یک سلسله ملکاتی است که اعمال زشت و افعال ناپسند از آنها سرچشمه بگیرد».[3]
حیات انسانی و رسیدن به کمال انسانیت در گرو نرمخویی و خوشاخلاقی است لکن بد اخلاقی و تندخویی محیط زندگی را مسموم میکند و سرانجام نامطلوب دنیوی و اخروی را به همراه خواهد داشت.
کسی که خواهان دستیابی به کمال انسانی و شرافت و بزرگواری است، کسی که در جستجوی راحتی روح، آرامش خاطر و عزت و سربلندی است، باید درصدد اصلاح خویش برآمده، تندخویی و بداخلاقی را که بدترین قرین انسان و زشتترین خصلت نفسانی است از خود دور نماید.
بداخلاقی؛ سمّ مهلک
بداخلاقی زهر کشنده و از پلیدیهای رسواکننده و از رذیلتهای آشکار است و انسان را از جوار رحمت پروردگار دور میسازد و صاحب اخلاق بد خودش را در زمره پیروان شیطان قرار میدهد. اخلاق بد از درهایی است که از دل به سوی آتش افروخته حق گشوده شده، آتشی که بر دلها چیره میشود. چنان که اخلاق خوب درهایی است که از دل، به نعمتهای بهشت و جوار رحمت پروردگار گشوده شده است.
اخلاق پلید بیماری دلها و نفوس است و زندگی جاوید را نابود میسازد و با بیماری جسم که زندگی مادی را نابود میسازد قابل مقایسه نیست. در صورتی که پزشکان، سخت به حفظ قوانین درمان بدنها توجه دارند با آنکه در آن بیماری، از دست دادن زندگی دنیای فانی است، پس توجه به حفظ قوانین درمان بیماری دل که زندگی جاوید را ازبین میبرد سزاوارتر است. از این رو انسان نیازمند است که در شناخت علتها و عوامل آن جستجو کند، آنگاه به درمان و اصلاح آنها بپردازد و مقصود خدای متعال در آیه شریفه «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها... هرکس نفس خود را تزکیه کرده رستگار شده»[4] همین درمان است»[5]
ریشههای بداخلاقی
1ـ بیماریهای جسمانی: تندخویی از جمله خصلتهایی است که نوعاً ریشه در بیماریهای جسمانی داشته و در بسیاری از موارد از ضعف بنیه، خستگی مفرط، کار زیاد و مشغولیت بیش از حد توان سرچشمه میگیرد. زیرا سبب بداخلاقی از غدد داخلی، ورم مغز و برخی دیگر از بیماریهای جسمی سرچشمه گرفته که باید در صدد معالجه آن برآید.
2ـ فشارهای روحی و عقدههای روانی: برخی از کسانی که تندخو هستند معمولاً در محیط هایی قرارداشتند که با محیط زندگی خویش سازگاری نداشتند و به خاطر رفتار ناهمگون محیط با چنین افرادی باعث ایجاد عقدههای روحی و روانی در چنین افرادی میشوند و این افراد به خاطر خلأ روحی وکمبود محبت دچار بداخلاقی میشوند.
3ـ تربیت ناصحیح: برخی دیگر از مصادیق تندخویی در کسانی بروز میکند که افراد تأثیرگذار جامعه مانند پدران و مادران و آموزگاران به گونهای ناصحیح وی را تربیت کردهاند و باعث ایجاد اختلال روانی و در نتیجه تندخویی در فرد میشوند.[6]
آثار بداخلاقی
1ـ از بین رفتن اعمال: بداخلاقی باعث از بین رفتن اعمال دیگر انسان میشود؛ زیرا انسان را از حالت تعادل خارج میکند و هر کار خوبی هم داشته باشد عاقبت با بداخلاقی از ارزش آن کاسته شده و بداخلاقی بر کارهایش سایه میافکند و نمیگذارد شیرینی آن کارها را درک کند.
امام صادق(ع) میفرمایند:
«بدخویی کردار را تباه میسازد همچنان که سرکه عسل را از بین میبرد»[7]
2ـ توانایی نداشتن بر توبه حقیقی: رسول اکرم(ص) در وصیتش به حضرت علی(ع) میفرمایند: «ای علی؛ برای هر گناهی میشود توبه کرد مگر بداخلاقی. همانا صاحب اخلاق بد هر زمان که از گناهی خارج شود در گناه دیگر داخل میشود»[8] ممکن است منظور از این سخن این باشد که فرد بداخلاق هنگامی که از گناهی توبه میکند در حالی که بداخلاقی را از وجود خویش ریشهکن نساخته، عقده آن را در جای دیگر و به صورت شدیدتر باز میکند و به همین خاطر هرگز موفق به توبه کامل نمیشود تا اینکه این رذیله اخلاقی را از درون خویش پاک سازد.
3ـ فشار قبر: کسی که بداخلاقی میکند و آن را تا زمان مرگ معالجه نکند دچار عذاب قبر میشود. برای مثال زمانی که سعد بن عباد از دنیا رفت، حضرت از عقب جنازه او بیکفش و رداء تشییع میکرد و حضرت خودش داخل قبر او رفت و به دست مبارک خود اورا در لحد گذاشت. در این هنگام مادر سعد صدا زد که ای سعد بهشت گوارای تو باد. حضرت فرمود: ای مادر سعد ساکت باش بدرستی که سعد در قبر به فشار قبر دچار گشته است گفتند یا رسول الله، تو بر او نماز خواندی و به دست مبارک خود، او را دفن کردی و بعد از آن فرمودی که دچار فشار قبر شده؟ فرموند: بله زیرا که او با اهل خود بداخلاق بود»[9]
در نتیجه، اخلاق مرد و چگونگی برخورد او با خانواده در منزل به قدری مهم است که جزای بداخلاقی آن حتی با نزول فرشتگان و توجه خاص پیامبر(ص) قابل جبران نیست.
4ـ محروم شدن از بهشت: انسان به سبب بداخلاقی، زیانهای بزرگی متحمل میشود و از نعمتهای بسیاری محروم میشود و عاقبت انسان را به عذاب اخروی میافکند. روزی به رسول اکرم(ص) عرض کردند: «فلان زن روزها روزه میگیرد و شبها را به عبادت مشغول است ولی بداخلاق است و از کجخلقی به همسایگان خود آزار میرسند. آن حضرت فرمودند: «هیچ خیری در او نیست و او از اهل جهنّم است»[10] و نیز آن حضرت فرمودند بدخلقی بنده را تا قعر جهنم میکشاند.
5ـ از بین رفتن خیر دنیا و آخرت: بداخلاقی اولاً باعث از دست دادن خیر دنیوی میشود و اجازه نمیهد صاحبش در دنیا آرامشی را احساس کند و چنین شخصی لذت دنیا را از دست میدهد و ثانیاً فرد بداخلاق خیر اخروی یعنی بهشت برین و رضایت پروردگار را از دست میدهد و مصداق بارز آیه «خَسِرَ الدّنیا و الآخرة ذلِک هُوَ الْخُسرانُ المُبینِ... هم دنیا را از دست داده و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است»[11] میشود و در حقیقت به سبب بداخلاقی حقیقت انسانی خویش را از دست میدهد. در حدیث قدسی خطاب به پیامبر آمده است: «ای محمد! با خوشرویی با مردم رفتار کن همانا کسی که بداخلاق است خیر دنیا و آخرت او از بین رفته است.»[12]
6ـ نداشتن طراوات زندگی: با تندخویی طراوات و شادابی در زندگی انسان وجود نخواهد داشت و در واقع نمیتواند زندگی واقعی را تجربه کند و همچون شخص عطشانی است که به دنبال سراب میرود و نه آبی پیدا میکند و نه تشنگیاش برطرف میشود. حضرت علی(ع) میفرمایند: «تندخویی زندگی را مشقت بار و سخت میسازد»[13]
انواع گوناگون بداخلاقی:
بداخلاقی طیف وسیعی از گناهان را شامل میشود و خشم و عصبانیت یکی از مصادیق بارز بداخلاقی به شمار میرود. با اندک تأملی میتوان متوجه شد که بداخلاقی در عرصههای گوناگون شکلهای گوناگونی پیدا میکند. اگر انسان آنها را رعایت نکند باعث انحراف از مسیر انسانیت میگردد. برخی از انواع بداخلاقی موارد زیر به شمار میآید:
1ـ بداخلاقی در خانه: فرد بداخلاق علاوه بر نداشتن آرامش خودش باعث میشود آرامش اعضای دیگر خانواده را نیز تباه کند و باعث آسیب روحی و روانی آنان میشود. چنین خانوادهای دیگر نمیتواند پلههای ترقی را طی کند و همیشه در اینگونه خانوادهها به جای آرامش، اضطراب حکمرانی میکند و همین باعث به وجود آوردن مشکلات اجتماعی، فرهنگی و عاطفی میشود.
2ـ بداخلاقی شغلی: اشخاص بداخلاق علاوه بر اینکه در روابط شغلی خود با دیگران به صورت تیره و تار عمل میکنند همچنین به تعهدی که باید نسبت به شغل خود داشته باشند پایبند نیستند. مثلاً کسی که کارمند است و کار اصلی وی رسیدگی به امورات مردم است در کارش تعلل میکند و کاری که میتوانست زودتر به انجام برساند، مدتها بر زمین گذاشته است و آن را به پایان نمیرساند. بنابراین تعهدی که شخص نسبت به شغلش دارد و آن را رعایت نمیکند میتواند بداخلاقی شغلی محسوب شود.
3ـ بداخلاقی سیاسی: در عرصه سیاست اگر افرادی یا احزابی برای دیگران بدنامی ایجاد کنند یا به همدیگر تهمتهای بیاساس نسبت دهند تا همدیگر را سرکوب کنند و یا یک مسئله کوچک و فرعی را یک مسئله بزرگ و اصلی جلوه دهند و به جای تلاش و کوشش در راستای خدمت به مردم با دیگر احزاب به سیاستبازیهای بیهود بپردازند همه اینها مصداق بداخلاقی سیاسی به شمار میرود. افرادی که در اینگونه عرصهها خدمت میکنند باید از اینگونه بداخلاقیها اجتناب کنند و جامعه عظیم انسانی را با سیاست بازیهای خود به چالش نکشانند.
4ـ بداخلاقی اجتماعی: کسی که در اجتماع توان شنیدن سخنان دیگران را ندارد یا اینکه بیاساس سخن دیگران را رد میکند و به عبارت دیگر منزلت اجتماعی افراد دیگر را زیر پا میگذارد چنین فردی دچار بداخلاقی اجتماعی شده که باید با حلم و صبر و شنیدن حرفهای دیگران و ارج نهادن به حقوق اجتماعی افراد خودش را از این نوع بداخلاقی نجات دهد و گامی برای ایجاد آسایش روانی اجتماع بردارد.
درمان بداخلاقی:
باید دانست که بداخلاقی مرضی غیرقابل درمان نیست،و اگر اخلاق تغییرپذیر نبود سفارشها و اندرزها و تربیتها باطل بود. امیرالمؤمنین در سفارشاتش به یکی از اصحاب فرمودند: اخلاقت را نیکو ساز. پس با این حدیث میتوان متوجه شد که اخلاق قابل تغییر است.
به علاوه چگونه ممکن است خلق و خوی بعضی از حیوانات وحشی به وسیله تعلیم و تربیت عوض شود و آنها را به حیوانات اهلی تبدیل کرد، اما خود انسان که دارای عقل و شعور است تربیت نپذیرد و نتواند اخلاق بد خویش را به حسن خلق تبدیل کند.
برخی راههای درمان بداخلاقی این چنین است:
1ـ یادآوری مفاسد دنیوی: کسی که بداخلاق است اگر کمی به اطرافش توجه کند میبیند که افراد جامعه از او گریزان هستند و نمیتواند با دیگران رابطه خوبی برقرار کند و معمولاً تنها است و یا افراد جامعه به خاطر خلق بد او از او دل آزرده هستند و خاطره خوبی از وی ندارند و به او به عنوان یک مزاحم نگاه میکنند و با یک عده محدودی هم که ارتباط دارد بیشتر ارتباطی تخریبی است تا یک ارتباط سالم. حال اگر این شخص مفاسد دنیوی بداخلاقی را برای خویش متذکر شود، آرامآرام رفتارش را تغییر میدهد و مایه امید و آرامش دیگران میشود.
2ـ همنشینی با افراد خوشاخلاق: اگر در جایی باشید که کسی از عطر استفاده کرده باشد و شما از آنجا عبور کنید بوی خوش آن عطر به مشام شما میرسد با آنکه شما از عطر استفاده نکردهاید و اینچنین است اگر فردی که رفتار تندی دارد با افراد خوشاخلاق نشست و برخاست داشته باشد کمکم اخلاق نیکوی آنها به این فرد اثر میگذارد و بعد از مدتی متوجه اثرات آن بر خودش میشود.
3ـ مبارزه با نفس در رفع اخلاق بد: کسی را در نظر بگیرید که قند خون دارد وی همیشه مواظب خوراک خود هست تا مبادا قند خونش بالا برود. فردی که بداخلاق است نیز باید مراقب باشد چیزهایی که زمینه بداخلاقی وی را ایجاد میکند برطرف نماید و یا حالتش را عوض کند. اینگونه افراد باید مراقب باشند که خشمشان را کنترل کنند، صدایشان را بالا نبرند و این را در نظر بگیرند که همه مسائل و مشکلات روزی پایان میپذیرد و برای مسائل زودگذر خودش و دیگران را ناراحت و عصبانی نکند.
4ـ وادار کردن نفس به اعمالی که بر خواسته از اعمال نیکوست: علاوه بر اینکه انسان باید مراقب باشد خصلتهای تند از او سر نزند باید خودش را به ویژگیهای نیکو وادار سازد. برای مثال وقتی که میخواهد صحبت کند نرم و نیکو سخن بگوید و یا از عبارات زیبا استفاده کند و اجازه بدهد که دیگران هم سخنان خود را بگویند. حتی حقوق دیگران را بر خودش مقدم بدارد، خودش را جای افراد دیگر بگذارد و همانطور که توقع خوشرفتاری از دیگران دارد خودش نیز چنین باشد و با چنین دیدگاهی باید سعی کند و با تمرین و ممارست اخلاق بد را از وجودش ریشهکن سازد.