كلمات كليدي : استغني، بي نيازي، بي نيازي جستن، خودپسندي، كبر، توانگري، ثروتمندي
نویسنده : رضا پارچه باف
اسْتِغْنَاءً [غنی]: در لغت یعنی توانگر و بىنیاز شد، استغنی الله: یعنی از خدا خواست که او را توانگر کند، استغنی عنهُ به: از او بىنیاز شد.[1]
فعل «استغنی» که برای بیان زیاده روی در اعتماد آدمی به خویشتن به کار میرود از جهت روابط معنایی با واژه «طغی» ارتباط نزدیک دارد، ولی میان این دو از جهت ساختمان معنایی تفاوت فراوانی دارد. در «طغی» تصویر نهری است که از ساحل و کرانه خود تجاوز میکند و به بیرون جاری میشود. اما مفهوم اصلی استغنی، توانگری و ثروتمندی است. در قرآن، بر این نکته، فراوان تأکید شده است که خداوند «غنی» است؛ یعنی آنقدر توانگر است که او را به کس، احتیاج نیست و کاملاً متکی به خویش و خودکفا است. اما در مورد انسان، فرض چنین استغنا و بینیازی مبین فقدان حس مخلوقیت و عبودیت است و بدین ترتیب، داشتن چنین احساسی چیزی جز استکبار و بزرگبینی که متضمن انکار خداست، نیست.[2]
این واژه، در لغت به معنای «خویشتن را دیدن»[3]، «خود را ذاتاً غنی دانستن که اقتضای طغیان و عدوان و استکبار است»[4] و در نتیجه به قدرت و توانایی خویش، اعتماد نامحدود داشتن است. در آیه زیر که هدف آن وصف حالات درونی و باطنی انسان به طور کلی است؛ دو واژه طغی و استغنی در کنار هم و تقریباً به صورت هم معنی، به کار رفته است:
چنین نیست (که شما مىپندارید) به یقین انسان طغیان مىکند، از اینکه خود را بىنیاز ببیند![5]
آیات زیر از سوره لیل، تقابل و تضاد دو واژه «استغنی» و «اتقی» را نشان میدهد:
اما کسى که بخشایش و پرهیزگارى کرد، و آن بهترین را تصدیق کرد، پس براى بهشت آمادهاش مىکنیم. اما آن کس که بخل و بى نیازى ورزید، و آن بهترین را تکذیب کرد، او را براى دوزخ آماده مىسازیم.[6]
بنابراین رابطه تقابل وضوح میان «اتقی» -پرهیزکاری- با صفت همراه آن، یعنی، بخشش و گشادهدستی -اعطا- و «استغنی» با صفت همراه آن یعنی «بخل» وجود دارد. با توجه به کاربردهای قرآنی واژه استغنی، همواره سه معنا، توأماً افاده میشود: یکی غنا و بینیازی، دیگری اکتفا و سوم احساس ثبات.[7]
البته استغناء در دو مقام مورد بحث است؛ یکی به عنوان صفت حمیده- یعنی بینیازی از خلق و قناعت پیشه کردن، که در مقابل طمع و بینیازی از خلق و عدم اتکال- به آنان به کار میرود، دوم به معنای بینیازی از خدا و سرکشی و نافرمانی در مقابل دستورات الهی است که از صفات رذیله محسوب میشود و در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
تعابیر دیگری در قرآن پیرامون این صفت به کار رفته است، علامه طباطبائی میفرمایند:
"أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى" کلمات "غنى" و "استغناء" و "تغنى" و "تغانى" به طورى که راغب گفته به یک معنى مىباشند. پس مراد از "مَنِ اسْتَغْنى" کسى است که خود را توانگر نشان دهد و ثروت خود را به رخ مردم بکشد.[8]
عوامل بینیازی از خدا:
1. مطابق آیات قرآن، عدهای به وسیله جمع مال و ثروت و فرزندان از خدا و عذاب الهی بینیازی میجویند.[9]
2. امکانات، قدرت و نعمتهای الهی، از اموری است که خداوند متعال ذکر نموده، که انسانها به وسیله آن میخواهد از خدا بینیازی بجویند.[10]
3. دل خوشی به شفاعت خدایان و بتها، از عوامل بینیازی از خداوند، در قران کریم ذکر شده است.[11]
4. دوستی با دشمنان خدا: عدهای از مردم با انتخاب قدرتها و دوستان دنیایی میخواهند از خداوند بینیازی بجویند، در حالیکه حتی در روز قیامت نیز هیچ کدام از این دوستان به یاری انسان نمیشتابند و انسان را بینیاز از خدا نمیکنند.
روزى که هیچ دوستى کمترین کمکى به دوستش نمىکند، و از هیچ سو یارى نمىشوند[12]
آثار بینیازی از خداوند متعال
موارد متعددی را مینوان به عنوان آثار صفت استغنا نام برد که در اینجا به چند مورد اشاره میشود:
1. عاری دیدن خود از عیبها و نواقص
ممکن است در یک نگاه سطحی، انسان به سهولت مسأله را برای خود حل شده تلقی کند و خویشتن را از نقصها و ضعفها مبرّا بیابد و بدین وسیله خود را تبرئه کند. همین شناخت نادرست از خود، سبب میشود که احساس استغنا و بی نیازی بر او چیره شود. بدیهی است که همین احساس بینیازی نسبت به یک اصلاح جدّی و بنیادی، راه را برای هر گونه سازندگی اصولی مسدود میکند.
2. کبر
از جمله عناصر مهم در ساختمان معنایی استغناء، مفهوم کبر است. گویی تنها مشخصه و خصلت کفار، همین پدیده است. شخص مستکبر به لحاظ ماهیت دینی، متکبر است. در قرآن، متکبر مغرور، معرکهگیر حوزه همه خصوصیات منفی است:
(ولى) اشراف متکبر قوم او، به مستضعفانى که ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا (براستى) شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان مأموریت یافته، ایمان آوردهایم.»[13]
در آیاتی دیگر از قرآن کریم خداوند متعال علت تکذیب آیات را تکبر ورزیدن میداند.[14]
آیات فوق، نشان میدهد که متکبران، ایمان نمیآورند و به همین لحاظ، این نکته قابل برداشت است؛ «کبر» که از ریشههای استغناء است، دقیقاً نقطه مقابل «ایمان» است.[15]قرآن مجید، کسانی را که متکبرانه و مستکبرانه بر زمین پای مینهند و باد غرور در گلو میاندازند و با ناخوشترین آواها، عربده میکشند، محکوم میسازد.[16]
3. بغی و سرکشی
خودبینی و بینیازی، گاهی انسان را از حدود حیات اجتماعی خود بیرون میبرد. معنای واژه «بغی» در اصل، از روی استغناء بیش از حد و برخلاف شرع و قانون و بیدادگرانه عمل کردن علیه دیگران است.[17]
آیات زیر، نمونههایی از کاربرد این واژه در قرآن کریم است:
هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مىکنند از این رو بمقدارى که مىخواهد (و مصلحت مىداند) نازل مىکند که نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.[18]
تفسیر نسفی عبارت «لبغوا» -سرکشی میکنند- را چنین تفسیر میکند: «وهو الکبر ای لتکبروا» بغی به معنای کبر و این که آنان، تکبر میورزند.[19]
شایان ذکر است که مفسر معروفی چون بیضاوی نیز واژه «بغی» را با کلمه «تکبر» و فساد در زمین هم معنی و مترادف دانسته است.[20] توضیح فوق در سوره قصص تصدیق شده است.[21]چنان که میبینیم، واژه بغی در خود بافت آیه معنی شده است. ابتدا با فعل دیگری، یعنی، «فرح» در عبارت «لاتفرح» معادل گذاشته شده است. این فعل اخیر در اصل به معنای «از چیزی زیاد شادمان شدن» است. از این جا روشن میشود که واژه «بغی» به خصوص به این حقیقت اشاره دارد که قارون از ثروت و دارایی خود، مغرور شد و به قدرت دنیایی خویش غرّه گشته است و «فساد» به عنوان تجلی ملموس آن حالت باطنی که به وسیله «بغی» توصیف شده، ذکر گردیده است.[22]
4. سر مستی
میتوان گفت از دیگر خصوصیات انسان مستغنی، سرمستی و سرکشی است و این معانی از کلمه بطر بر میآید، واژه پژوهان نیز، همین معانی را افاده کردهاند:
زمخشری مینویسد: «مجاوزة الحد فی المرح»، یعنی، «بیش از حد شادمان و سرکش شدن»[23] به لحاظ ثروت، مقام یا چیزهای دیگر است. ابیهلال عسکری، بطر را به معنای کفران نعمت و ناسپاسی، تعریف کرده، میگوید: «بطرالنعمة معادل و برابر با کفر النعمة است».[24]
در کتاب التحقیق نیز آمده است: بطر، عبارت است از تجاوز از حد اعتدال در فرح و طرب و شادمانی.[25]
در قرآن مجید، اطلاعات زیادی درباره ساختمان معنایی این واژه، وجود ندارد، اما آیات زیر جنبهای از معانی آن را، روشن میسازد:
و چه بسیار از شهرها و آبادیهایى را که بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانههاى آنهاست (که ویران شده) و بعد از آنان جز اندکى کسى در آنها سکونت نکرد و ما وارث آنان بودیم![26] [27]
5. طغیان
واژه «طغیان» به «تجاوز از حد در عصیان و نافرمانی»، «تعدی از حد متعارف»[28] و «هر چیزی که از اندازه، تعدی و تجاوز کند»[29]، اطلاق میشود.
این واژه نیز مترادف دیگری برای «استکبار» است که نقش مهمی در قرآن دارد و همچنین از آثار استغناء به حساب میآید. بیضاوی، در تفسیر آیه 75 سوره مومنون میگوید: «طغیان بر افراط و زیاده روی در کفر، بر استکبار بیش از حد از پذیرفتن حق و بر دشمنی با رسول خدا(ص) و مومنین، دلالت میکند.»[30]
خداوند در قرآن می فرماید:
چنین نیست (که شما مىپندارید) به یقین انسان طغیان مىکند،
از اینکه خود را بىنیاز ببیند![31]
واژه «طغیان» اغلب همراه با «کفر» به کار میرود و این نشان میدهد که این دو کلمه، تقریباً مترادف هم هستند، پس میتوان گفت از آثار استغناء، کفر نیز میباشد:[32]
همچنین در آیه 80 سوره کهف می فرماید:
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد!
ذکر این نکته ضروری است که واژه «عَمَه» - کوری دل و کورانه متحیر شدن[33] - فعلی است که اغلب با طغیان به کار میرود و این دو به صورت ترکیبی همسان در قرآن، استعمال میشوند. معنای دقیق این دو واژه ترکیبی، هنگامی که این عبارت در اوصاف حالت کسانی که به لذتهای دنیوی دلخوش کرده و امید به لقاءالله ندارند و نسبت به آیات الهی در غفلتند، به کار میرود، روشنتر میشود.[34]
در آیه زیر، «خوف از خدا» در تقابل و تضاد با «طغیان» دانسته شده است:
«فاما من طغی و ءاثر الحیوة الدنیا فان الجحیم هی المأوی و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی. فان الجنة هی المأوی»[35]
بنابراین همانطور که ذکر شد «طغیان کردن و از لذتهای حیات دنیوی پیروی کردن» دقیقاً نقطه مقابل کسانی دانسته شده است که از خداوند میترسد و نفس را از پیروی هوس، باز میدارد».
یکی از مشخصههای افراد و اقوام مستغنی، طغیان و نافرمانی در برابر خداست.[36] [37]همانا کسانی که در شهرها سر به طغیان برداشتند و در آنها بسیار تبهکاری کردند.
اثر نیازمندی به خدا و بینیاز از مردم
حضرت امیرالمومنین(ع) فرمودند:
هر کس روی نیاز به خدا آورد، خدا کاری میکند که مردم به وی نیازمند شوند[38]