كلمات كليدي : تعصب، تحجر، جمود، حميت، غيرت
نویسنده : مهدي مطهري
“تعصب” و”عصبیت” در اصل از ماده”عصب” به معنى رگها وپىهایى است که مفاصل را به هم ارتباط مىدهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگى را تعصب و عصبیت نامیدهاند، اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطى و مذموم آن به کار مىرود. تعصب و تحجر به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزشهای حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفتیاب و منابع شناختزا را نیز شامل میگردد.[1]
ابن منظور در مورد معنای لغوی عصبیّت میگوید: «عصبة خویشاوندان پدری هستند ودر پی آن شخص به دنبال طرفداری و دفاع از قوم و قبیله خود میباشد.»[2]
تعصب در قرآن و روایات:
در بررسی آیات قرآن گوشهاى از ادعاهاى بىدلیل جمعى از یهود و نصارى را میبینیم که نتیجهاش انحصار طلبى و سپس تعصب است. در آیهای میفرماید:
«یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خدا ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلند».[3]
جمله” لیست... على شىء” اشاره به این است که آنها در پیشگاه خدا مقامى ندارند، یا اینکه دین و آئین آنها چیز قابل ملاحظهاى نیست. سپس اضافه مىکند: آنها این سخنان را مىگویند در حالى که کتاب آسمانى را مىخوانند”! یعنى با در دست داشتن کتاب الهى که مىتواند راهگشاى آنها در این مسائل باشد این گونه سخنان که سرچشمهاى جز تعصب و عناد و لجاج ندارد بسیار عجیب است.
این آیه سرچشمه اصلى تعصب را، جهل و نادانى معرفى کرده است. زیرا افراد نادان همواره در محیط زندگى خود محصورند و غیر آن را قبول ندارند، به آئینى که از کودکى با آن آشنا شدهاند هر چند خرافى و بىاساس باشد سخت دل مىبندند و غیر آن را منکر مىشوند.[4]
البته در بررسی واژه جمود، آیه دیگری مطرح میشود که میفرماید: “پس از آن دلهاى شما چون سنگ، سخت گردید، حتى سختتر از سنگ که از سنگ گاه جویها روان شود و چون شکافته شود آب از آن بیرون جهد”[5] که در حقیقت آدمیانی را منظور میکند که تمام وجودشان سخت و سیاه شده و در برابر اندیشه، اشراق، شناخت و شهود نفوذ ناپذیرند و از جرگه اصحاب تفکر و اندیشه و ارباب شهود و ذوق، خارج بوده و هدایت ناپذیرند.
در روایات اسلامى نیز از موضوع تعصب به عنوان یک اخلاق مذموم، شدیداً نکوهش شده است تا آنجا که در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(ص) مىخوانیم:
«ایشان همه روز از شش چیز به خدا پناه مىبرد: از شک و شرک و حمیت (تعصب) و غضب و ظلم و حسد».[6]
هنگامیکه پیامبر اسلام، مشرکین را به آئین یکتاپرستى دعوت میکرد آنان بنا به محدودیت فرهنگى و فکرى که داشتند و نظر به تعصب قومى، پاسخ مىدادند: رفتار و عقائد ما همانست که پدران ما داشتهاند و هرگز تغییر مسلک نخواهیم داد. بنابراین از پندها و اندرزهاى رسول خدا(ص) جز فریاد دعوت چیزى نمیشنیدند؛ درست مانند گوسفندانى که سخت سرگرم چرا باشند و گاه گاهى فریاد چوپان را بشنوند ولى هرگز به آن توجه نکرده و به راه خود ادامه دهند.[7]
همچنین از روایات استفاده مىشود که ابلیس نخستین کسى بود که تعصب به خرج داد. على(ع) نیز بحث رسا و کوبندهاى در خطبه قاصعه در این زمینه بیان فرموده است:
«ابلیس در برابر آدم به خاطر اصل و اساس خویش تعصب ورزید و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت:” من از آتشم تو از خاک»[8]
تعصب ممدوح ومذموم
تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده” حمیت” یا” حمیت جاهلیت” است.” حمیت” در اصل از ماده” حمى” به معنى حرارت است و سپس در معنى غضب و بعدا به معنى نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است. این واژه گاه در همین معنى مذموم (توأم با قید جاهلیت، یا بدون آن) و گاه در معنى ممدوح و پسندیده به کار مىرود و اشاره به غیرت منطقى و تعصب در امور مثبت و سازنده است.[9]
امام علی(ع) میفرماید: “اگر قرار هست تعصبى داشته باشید این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده، افعال نیک و کارهاى خوب باشد”.[10]ضمنا از این حدیث بخوبى روشن مىشود که ایستادگى سرسختانه براى طرفدارى از یک واقعیت مطلوب، نه تنها تعصب مذموم نیست، بلکه مىتواند خلاء روحى انسان را در پیوندهاى نادرست جاهلى پر کند.[11] درحدیثى از امام باقر(ع) مىخوانیم که از آن حضرت درباره” تعصب” سؤال کردند. ایشان فرمودند:
“ تعصبى که انسان به خاطر آن گناهکار مىشود این است که اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما اینکه انسان قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست، عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگرى یارى دهد”[12].
امیر مؤمنان على(ع) به هنگام انتقاد از بعضى از یاران سست عنصر و سرکش مىفرماید: “گرفتار مردمى شدهام که اگر فرمان دهم اطاعت نمىکنند و اگر دعوتشان کنم اجابت نمىکنند... آیا دین ندارید که شما را جمع کند؟ یا غیرتى که شما را به خشم آورد؟ (و به انجام وظائف وا دارد).[13]
تعصب غالبا در همان معنى مذموم به کار رفته است، چنانکه امیر مؤمنان على(ع) در خطبه” قاصعه” بارها روى این معنى تکیه کرده است؛ هنگامى که مردم را از تعصبات جاهلیت بر حذر مىدارد، مىفرماید:
“شرارههاى تعصب و کینههاى جاهلى را که در قلب دارید خاموش سازید که این نخوت و حمیت و تعصب ناروا در مسلمانان از القائات و نخوت و وسوسه شیطان است”.[14]
مساله فطری بودن غیرت
دین اسلام مساله غیرت و تعصب را باطل معرفى نکرده و بلکه اصل آن را حفظ نموده است. زیرا غیرت ریشه در فطرت انسانی دارد و اسلام هم دین فطرت است.البته در جزئیات تعصب دخالت کرده و فرموده است آن قدر از غیرت و تعصب که مطابق با فطرت است حق میباشد ولی شاخ و برگى که اقوام به آن دادهاند باطل میباشد. مثلا در طی زندگی مواقعى وجود دارد که شخص احساس میکند دیگران به منافع او تجاوز مىکنند و رعایت احترام مقدسات (مثلا اطفال و ناموس) او را نمىکنند و یا درصدد هستند آبروى او را بریزند و خاندان او راهتک حرمت نمایند، در اینجا است که باورهای دینی او را وادار به دفاع مىسازد.
به عبارت دیگر لزوم دفاع از خود و از متعلقات خود حکمى است که فطرت، به گردن بشر انداختهاست. البته نحوه بکار بردن این نیرو و اطاعت از این حکم فطرت به دو گونه میباشد: یکى به نحو شایسته یعنی بکار گیری تعصب وغیرت انسانی برای دفاع از حق خود و دیگرى به نحو ناشایست و مذموم؛ یعنی خود عمل باطل باشد و برای حفظ باطل هم انجام گیرد که معلوم است در این صورت چه فساد و شقاوتى در پى دارد و چقدر نظام امور زندگى را به هم مىزند. [15]
تعصبات شدید نژادى و قبیلگى
بدون شک انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادى تعلق داشته باشد نسبت به آن عشق مىورزد و این پیوند علاقه او با سرزمین و قوم و نژادش نه تنها عیب نیست بلکه عامل سازندهاى براى همکاریهاى اجتماعى او است. ولى اگر این امر از حدش بگذرد به صورت مخرب و گاه فاجعه آفرین درخواهد آمد و منظور از تعصب نژادى و قبیلگى که مورد نکوهش قرار مىگیرد همین” افراط” است.
دفاع افراطى از قوم و قبیله و نژاد و وطن، سرچشمه بسیارى از جنگها در طول تاریخ بوده است و عاملى براى انتقال خرافات و زشتیها -تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد- به اقوام دیگر شده است.
این دفاع و طرفدارى افراطى گاه به جایى مىرسد که بدترین افراد قبیله در نظر او زیبا و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است و همچنین آداب و سنتهاى زشت و زیبا و به تعبیر دیگر تعصب نژادى پردهاى است از خود خواهى و جهل که بر روى افکار و درک و عقل انسان قرار مىگیرد و قضاوت صحیح را از کار مىاندازد.
این حالت عصبیت در میان بعضى اقوام صورت حادترى دارد، از جمله گروهى از اعراب که به تعصب، معروف و مشهورند. خداوند در آیه مبارکه چنین میفرماید: [16]
«اگر قرآن بر غیر عرب نازل مىشد (اعراب)هرگز به آن ایمان نمىآوردند.»[17]
عوامل ومولفه های تعصب ورزی
1- تکبر
یکی از ریشه های تعصب، تکبر میباشد که نمونه بارز آن در داستان سجده نکردن شیطان بر آدم نمایان میشود. امام علی(ع) در این باره میفرماید: ”ابلیس به خاطر اصل وریشه خود بر آدم تعصب ورزید”. [18]
2- مال وثروت
امیرالمومنین در یکی دیگر از بیانات خود میفرماید: “اما توانگران از مرفهین امتهای گذشته به خاطر آثار نعمتها تعصب ورزیدند”.[19]
3- تقلید کورکورانه
تقلید اقسام مختلفی دارد که یک نوع ازآن مذموم است وآن تقلید جاهل از جاهل میباشد که گاه عامل اصلی تعصب وغیرت ورزی نابجا میباشد. همچنین پیروی ناآگاهانه ودفاع افراطى از پدران و اجداد و شخصیتهای بزرگ قوم و قبیله، سرچشمه بسیارى از جنگها در طول تاریخ بوده است و عاملى براى انتقال خرافات و زشتیها- تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد- به اقوام دیگر شده است.
شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان، جریان خوارج را اولین جریان جمود آمیز در ضربه زدن به اسلام معرفی میکند که در بستری سیاسی، بر اثر خلاهای فکری و معرفتی و فقدان عمق اندیشه و درک مفاهیم قرآنی شکل گرفت.[20]
همچنین ایشان، مولفههایی چون: نگرش محدود به اسلام، عدم شناخت نیازهای زمان، عدم پاسخ گویی عمیق و فراگیر به سوالها و شبهات و حتی توقف در آنها و در جا زدن و شبیه سازی فرهنگ اسلام به فرهنگ کلیسایی قرون وسطی را از مولفههای ساختاری و بنیادین جهل، جمود، تحجر میداند.[21]
آثار تحجر وتعصب ورزی
1- بی ایمانی
در حدیثی از امام صادق(ع) مىخوانیم:
“ کسى که تعصب به خرج دهد یا براى او تعصب داشته باشند پیوند ایمان را از گردن خویش برداشته است”. [22]
2- انحراف از حق
اصولا انتقال سنتهاى غلط از قومى به قوم دیگر در سایه شوم همین” حمیت جاهلیت” صورت مىگیرد و پافشارى اقوام منحرف در برابر انبیاء و رهبران الهى نیز غالبا از همین رهگذر است.[23] تحجر عقلی، قلبی و تحجر در موضع عملی و رفتاری، علت عدم پذیرش حق و گرایش به کمال و سعادت واقعی میگردد[24].
3- سوء مدیریت
«تحجرگرایی» مانع جدی در شکوفایی اندیشه دینی و ایجاد تعامل مثبت نظری و عملی با «حقیقت»، «معرفت»، حکمت و حکومت، مدیریت و سیاست و حتی تقدیر معیشت است و متحجران از اسلام جز آموزههای بسته و رسوب شده و انعطاف ناپذیر در برخورد با اقتضائات زمان و مکان و تغییر موضوع و محمولها ندارند و هرگز پذیرای نقد اندیشه و عمل خویش، بازشناسی و بازنگری فکر و فعل به اصطلاح اسلامی خود نیستند و همواره راکد و تحول ناپذیرند.[25]
4- عقب ماندگی و جاهلیت
به هر حال، شک نیست که وجود چنین حالتى در فرد یا جامعه باعث عقب ماندگى و سقوط آن جامعه است، پردههاى سنگینى بر عقل و فکر مىافکند و انسان را از درک صحیح و تشخیص سالم باز مىدارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا مىدهد. چنانچه در حدیثی از حضرت رسول(ص) آمده است: ”کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى عصبیت باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور مىکند”.[26]
5- ایجاد تفرقه در جامعه
اگر جامعهای از مجموع افراد و گروههای متعصب که یکدیگر را قبول ندارند تشکیل شده باشد، هیچگاه اتحاد و انسجام در بین آنها رخ نخواهد داد.
به همین جهت میباشد که استعمار گران تلاش میکنند بین ملتهای اسلامی تعصب کورکورانه و منفی را رواج دهند و حتی در داخل کشور هم با ایجاد تعصب مذموم بین گروهها و اقوام مختلف وحدت ملی را از بین میبرند.ٌُ
راه علاج ودرمان
بهترین راه مبارزه با این خوى زشت و طریق نجات از این مهلکه بزرگ، تلاش و کوشش براى بالا بردن سطح فرهنگ و فکر و ایمان هر قوم و جمعیت است. در حقیقت داروى این درد را قرآن مجید نقطه مقابل آن، داشتن سکینه و روح تقوى می داند: یعنی آنجا که ایمان و آرامش و تقوى است، حمیت جاهلیت نیست و آنجا که حمیت جاهلیت است ایمان و تقوى در کار نیست! [27]
نقل شده است که میان زن عرب و عجم اختلافی پیدا شد. نزد حضرت علی(ع) آمدند و حضرت تفاوتی قائل نشد. زن عرب اعتراض کرد. امام دو مشت خاک در دست گرفت و فرمود: “میان این دو مشت فرقی نمییابم.”[28]
البته درست است که اسلام اصل تعصب و غیرت را که حکمى است فطرى تایید مىکند اما آنجایی که تعصب ورزیدن، خداپسند باشد، باید تعصب ورزید، مانند جایی که شکم بند گوسفندی را در حال سجود بر پیامبر(ص) پرتاب کردند، حمزة بن عبدالمطلب عصبانی شد و گفت: به خاطر این بیادبی من مسلمان شدم.[29]
در پایان به مطلبی از حضرت امام خمینی (ره) اشاره میشود که فرمودند:
«ما باید سعی کنیم حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی(ص) برسیم.»[30]