كلمات كليدي : حب دنيا، دنيا، حب، محبت، دلبستگي
نویسنده : اصغر صفرزاده
انسان چون مولود این عالم خاکی است و مادر او همین دنیاست و فرزند این آب و خاک است محبت آن از روز تولد در قلب او کاشته شده است و هر چه بزرگتر شود این محبت در دل او زندهتر و شکوفاتر میشود که خدای تعالی برای بقای او محبت دنیا را در نهادش گنجانده است، اما سخن در این است که منظور از حب دنیا که از صفات ناپسند شمرده شده است چیست؟
تعریف حب دنیا
دنیا در لغت یا از «دنی» آمده که آنگاه به معنای چیز پست و ذلیل خواهد بود و یا از «دنو» گرفته شده بمعنای نزدیک بودن که در آن صورت دنیا را دنیا میگویند چون نسبت به آخرت به ما نزدیکتر است.[1]
اما منظور از محبت و دوستی دنیایی که مذموم و ناپسند شمرده شده، نه این است که محبت و علاقه به کائنات و مخلوقات عالم کار درستی نیست چون بالاخره ما در این وادی قدم نهادهایم و برای زندگی و پیشرفت در آن نیاز به روابط و همزیستی مسالمت آمیز با مخلوقات و موجودات این عالم داریم، بلکه مراد از حب دنیایی که نامیمون و سد راه سلوک الی الله است علاقه به معنی وابسته شدن و دلخوش و قانع بودن به امور مادی دنیوی و رضایت دادن به آن است. پس سخن در هدف و کمال مطلوب بودن دنیا است؛ در یک کلام آنچه زشت و از رذائل اخلاقی به شمار میرود دلبستگی و همه چیز را در مادیات دیدن است نه استفادۀ بجا و در راه حق از آنها[2]. بله فرق است بین علاقه به مال و فرزند(مثلاً) و بین قانع بودن و رضایت دادن و غایت آمال قرار دادن آنها.
حب دنیا از منظر قرآن و سنت
به خاطر اهمیتی که این مقوله در سرنوشت انسان ایفاء میکند در متون دینی ما خیلی به آن پرداخته شده است که به گوشههایی از آنها اشاره میشود:
خدای تعالی میفرماید:
«از کسی که از یاد ما روی میگرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمیطلبند اعراض کن. این آخرین حد آگاهی آنهاست».[3]
و در آیهای دیگر میفرماید:
«آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست».[4]
باید پرسید کدام عاقلی به چیز اندک، آن هم اندکی که از سود زیاد، آدم را محروم کند راضی می شود؟!
در این مورد روایات فراوان نیز از ائمۀ معصومین رسیده است که به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره میشود:
حضرت امام صادق (ع) میفرمایند:
« سرسلسلۀ تمام گناهان و معاصی الهی محبت دنیا است».[5]
تشبیهات دنیا و اهل آن
یکى از حکما حال انسان و فریفتگى وى را به دنیا و غفلت او را از مرگ و وقایع هولناک بعد از آن و فرو رفتن در لذات زودگذر فانى را که آمیخته به رنجها و ناملایمات است به شخصى تشبیه کرده که در چاهى به ریسمانى آویخته و در ته چاه اژدهائى بزرگ، دهان گشوده منتظر سقوط اوست تا او را فرو برد و در بالاى آن چاه، دو موش سفید و سیاه پیوسته آن ریسمان را مىجوند و از بریدن آن درنگ نمىکنند و آن شخص با اینکه اژدها را مىبیند و بریدن ریسمان را مشاهده مىکند به اندکى عسل که به دیوار چاه با خاک آمیخته و زنبورها بر آن گرد آمدهاند سرگرم شده و مشغول لیسیدن آن گشته و لذت مىبرد و با آن زنبورها بر سر آن زد و خورد مىکند و همه حواس او به آنها متوجّه است و هیچ التفاتى به بالا و پائین خود ندارد.
در این مثل، چاه همان دنیاست و ریسمان عمر آدمى است و اژدهاى دهن گشوده مرگ است و دو موش شب و روزند که ریسمان عمر انسان را مىجوند و عسل آمیخته به خاک لذتهاى دنیاست که به کدورتها و درد و رنجها آلوده است و زنبورها اهل دنیا هستند که بر آن گرد آمده مزاحم یکدیگرند.
در خصوص سختی خلاصى از دنیا بعد از گرفتار شدن به آن و هر که را گرفتارى بیشتر خلاصى آن مشکلتر، اهل دنیا را تشبیه کردهاند به کرم ابریشم که بر دور خود مىتند و راه نجات خود را سد مىکند و هر چه بیشتر بر خود تنید خلاصى آن مشکلتر مىشود تا بالاخره راه نجات مسدود و از غم و غصه هلاک مىشود و اکثر دنیا خواهان به این حالت مبتلا هستند.
مثال زدهاند دنیا را در طراوت اول و کثافت آخر، به طعمه لذیذ که خورده مىشود، که ابتداى آن در نهایت لطافت و پاکیزگى و چون خوردى و ساعتى از آن گذشت همه آن کثافت و نجاستى مىشود که آدمى حتی از نگاه کردن به آن را کراهت دارد و همچنان که هر طعامى که چربتر و لذیذتر است فضولات آن کثیفتر و متعفنتر است. همچنین هر چه شهوات دنیویه که مرغوبتر و مطبوعتر باشد در وقت مرگ اذیّت و کراهت از دست دادن آن بیشتر و بلای آن عظیمتر خواهد بود.
این مسأله در دنیا نیز محسوس است. زیرا هر چه محبت به آن بیشتر و لذت به وجود آن بالاتر است درد و الم و مصیبت و ماتم در فراق آن نیز افزونتر است و مرگ نیست مگر مفارقت از دنیا.[6]
آثار حب دنیای مذموم
معمولا گناهان از محبت مال و محبت جاه و مقام سرچشمه میگیرد؛ چه گناهان ظاهری همچون دزدی، ظلم به دیگران، ضعیف کشی و.. و چه گناهان باطنی مانند ریاء، سمعه، حسد، کینه توزی، تکبر و خود بزرگ بینی، تفاخر، زیاده خواهی و... که با اندک توجهی میتوان رابطۀ اینها را با محبت دنیا به دست آورد.[7]
همین گرفتارى بدن است که آدمى را از کار آخرت باز مىدارد. زیرا که این گرفتارى عبارت است از مشغولیتهاى دنیایی از حِرف و صناعتهایى که مردم خود را به آن مشغول ساختهاند به نحوى که خود و خالق خود را به کلی فراموش کردهاند و از کارى که به جهت آن خلق شدهاند غافل ماندهاند و اگر بدانند که فایده این کسبها و شغلها چیست و به قدر ضرورت خود را مشغول آنها کنند کجا به دنیا چنین فرو مىروند و روز و شب خود را به آن صرف مىنمایند؟
ولیکن چون حکمت آمدن به دنیا و قدر نصیب خود از این عاریت سرا را نفهمیدند پا از قدر حاجت بالاتر نهاده و خود را به مشغله های فراوانی گرفتار کردهاند. حال آنکه اگر زهد را پیشۀ خود کرده بودند و دندان طمع و زیاده خواهی را کنده و به دوری انداخته بودند نه از راه می ماندند و نه این همه استرس و پریشانی خاطر به سراغشان می آمد. در ذیل اشارهای اجمال گونه به زهد میشود شاید که چراغ راهی برای طی مسیر بندگی باشد.
زهد
زهد کلید در آخرت و رهایى از آتش است و آن عبارت از ترک تمام چیزهایى است که تو را از خدا غافل مىکند، بدون آنکه بر آنها افسوس بخورى یا دچار عجب و خود پسندى شوى یا در انتظار بازگشت آنها باشى یا به دنبال حمد و ثنایى بر عمل خود باشى یا در طلب عوض بر کار خود باشى بلکه از دست دادن آنها را راحت و وجودشان را آفت بدانى و دائما از هر آفتى بهسوى راحت بگریزى.
زاهد کسى است که آخرت را بر دنیا و ذلت را بر عزّت و کوشش را بر راحت و گرسنگى را بر سیرى و سلامتى عقبى را بر محبت دنیا و توجه را بر غفلت ترجیح دهد و نفسش در دنیا باشد و قلبش در آخرت.[8]