قال الصّادق علیه السّلام: إذا أردت الحجّ فجرّد قلبک للَّه تعالى من کلّ شاغل، و حجاب کلّ حاجب، و فوّض أمورک کلّها إلى خالقک، و توکّل علیه فی جمیع ما یظهر من حرکاتک و سکناتک، و سلّم لقضائه و حکمه و قدره، و دع الدّنیا و الرّاحة و الخلق، و اخرج من حقوق تلزمک من جهة المخلوقین.
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: هر گاه اراده کنى که به حجّ روى، پیش از آن که از خانه بیرون روى، خالى کن از دل هر شغل و تعلّق که هست. و جمیع کارها و شغلهاى خود را به «کافى المهمّات» بگذار. و در جمیع حرکات و سکنات، توکّل به خدا داشته باش. گردن تسلیم و رضا به قضاى الهى بنه، و به حکم و تقدیر او راضى باش. و دست از دنیا و راحت بردار، و در فکر آن مباش که ملک و املاک به که گذارى، و حاصل و محصول چه شود، و طلب و تنخواه به کجا رسد. و نیز خود را خلاص کن از حقوق الله و حقوق النّاس و از مظالم و تبعات مردم، برائت ذمّه حاصل کن.
و لا تعتمد على زادک و راحلتک، و أصحابک و قوّتک، و شبابک و مالک، مخافة ان یصیروا لک عدوّا و وبالا.
و اعتماد مکن بر توشه راه، و چارواى سوارى، و رفیقان راه، و به زور و قوّت بدنى و جوانى، و مال بسیار. و فکر مکن که اسباب سفر و تنعّم را، همه جمع کردهاى و تو را در سفر زحمتى و تعبى نخواهد بود، چرا که در همه حال، اعتماد آدمى باید به خدا باشد، و وثوقش به لطف او باشد. بسا باشد که همه اینها که تو تحصیل کردهاى و دل به او بستهاى و اعتماد به او دارى، دشمن تو گردند و وبال تو شوند. و حاصل اینها از براى تو غیر آزار و زحمت نباشد.[1]
فانّ من ادّعى رضا الله و اعتمد على شیء، صیّره علیه عدوّا و وبالا، لیعلم انّه لیس له قوّة و لا حیلة، و لا لاحد الاّ بعصمة الله و توفیقه.
پس به تحقیق و یقین که، هر که به زبان دعوى کند که من از خداى خود رضا دارم و به داده او قانعم و شاکرم، و اعتمادش به غیر او باشد و نظر رحمت و شفقت از غیر او داشته باشد، خداوند عالم هر آینه مىگرداند آن غیر را، دشمن او در دنیا، و وبال و عذاب او در آخرت. تا بداند که نیست قدرت و قوّت هیچکس را بر هیچ کارى، جز جناب احدیّت «جلّ جلاله»، و تمسّک به غیر او نکند.
و استعدّ استعداد من لا یرجو الرّجوع.
و مهیّا شو از براى سفر حجّ، مثل مهیّا شدن کسى که امید رجوع از این سفر نداشته باشد. یعنى: هیچ کار را مهمل و مجمل مگذار و مگو که: بعد از رجوع، صورت خواهم داد که: «شب آبستن است تا چه زاید سحر». کس چه داند که فردا چه مىشود و چه خواهد بود، زنده یا مرده؟ و احسن الصّحبة، و راع اوقات فرائض الله و سنن نبیّه صلّى الله علیه و آله، و ما یجب علیک من الادب و الاحتمال، و الصّبر و الشّکر، و الشّفقة و السّخاء، و ایثار الزّاد على دوام الاوقات.
مىفرماید که: هر گاه به راه افتادى، رفاقت با رفیق چنان کن که از تو راضى باشد.
حکما گفتهاند که: چون دو دوست در سفرى مرافقت نمایند، بر هر کدام سه حقّ واجب گردد: چون از جهت نفس و مال، خوفى بود به قدم کلائت و محافظت، استقبال نمودن. و اگر به معونت، خواه از نفس و خواه از مال احتیاج افتد، اعانت کردن. و اگر از طعام بازماندگى بود، دریغ نداشتن. و بعد از این سه حقّ، سه حقّ دیگر واجب شود: بر صغایر مسامحه کردن، و در ظاهر، فنون نصیحت تقدیم رسانیدن، و در حضور و غیبت، مراسم بزرگداشت و احترام ممهّد داشتن. و[2]اگر از این مقام به مصادقت گراید، سه چیز دیگر واجب شود: قبول اعتذار، و مکاشفت ناکردن اسرار، و معاونت به مال و بدن، در جلب مسارّ و دفع مضارّ. و اگر از این مقام به پایه اخوّت رسد، سه چیز دیگر لازم گردد: در تصرّف اموال، دوئى از میانه برداشتن، و در زلاّت، به عذر محتاج نبودن، و در مؤانست، از شوائب کدورت مصون داشتن.
و نیز مىفرماید که: در هر سفر، خصوص سفر حجّ، به قدر مقدور رعایت اوقات کن، که تا وظایف طاعت از واجبات و سنن از وقت نگذرد و آداب مستحسنه فوت نشود. و اگر از رفیق یا غیر، به تو مکروهى رسد، به خود گوارا کن و سخت مگیر. و در همه حال به صبر و شکر باش. و با همه از روى مهربانى و شفقت، سر کن. و در همه اوقات به قدر امکان، به بذل توشه و سایر ما یحتاج، به ارباب حاجت از خود دریغ مدار.
ثمّ اغسل بماء التّوبة الخالصة ذنوبک، و البس کسوة الصّدق و الصّفاء، و الخضوع و الخشوع.
و در غسل إحرام، گناهان خود را از خرد و بزرگ به خاطر آر، و از همه توبه کن و نادم و پشیمان باش. و به آب توبه و انابه، آنها را شست و شو ده، و بپوش لباس صدق و صفا و خشوع و خضوع. یعنى: چون رخت دوخته از بدن بیرون مىکنى و إحرامی مىپوشى، قصد کن که: لباس شرور و فتنه و دروغ و مخالفت را از خود دور مىکنم، لباس دوستى و اطاعت و راستى مىپوشم.
و أحرم من کلّ شیء یمنعک عن ذکر الله، و یحجبک عن طاعته.
و إحرام حجّ که مىبندى، قصد کن حرام کردن هر چیزى را که مانع است از ذکر حقّ «جلّ و علا»، و حاجب است از اطاعت و بندگى او.
و لبّ بمعنى إجابة صافیة زاکیة للَّه عزّ و جلّ فی دعوتک له، متمسّکا بعروته الوثقى.[3]
و تلبیات که مىگوئى، قصد کن به دل خود، اجابت پروردگار عالم را در جمیع اوامر و نواهى. گویا به این تلبیات عرض مىکنى، به پروردگار خود که: خداوندا، چنانکه خواندى مرا به بیت شرف خود و بجا آوردن مناسک حجّ، من نیز اجابت تو نمودم و از براى محض تحصیل رضاى تو، گردن اطاعت به او نهادم، اطاعت کردنى از روى صدق و خلوص اعتقاد، و به لطف تو متشبّث و متمسّکم و مدد از تو مىخواهم.
و طف بقلبک مع الملائکة حول العرش، کطوافک مع المسلمین بنفسک حول البیت.
و در حالى که طواف مىکنى در حول کعبه مقدّسه، به خاطر بگذران طوف کردن حول عرش را با ملایکه مقرّبین، و از این اشاره غافل مباش.
و هرول هرولة من هواک، و تبرّیا من جمیع حولک و قوّتک.
و در وقت هروله کردن در میان صفا و مروه، قصد کن دور شدن از خواهشهاى نفسانى را، و برى بودن از حول و قوّت خود را. یعنى: که به مدد و یارى جناب عزّت، و به حول و قوّت او، گذشتم از همه خواهشهاى نفسانى، و دورى نمودم از همه اغواهاى شیطانى.
فاخرج من غفلتک و زلاّتک بخروجک إلى منى، و لا تتمنّ ما لا یحلّ لک و لا تستحقّه.
و در وقت رفتن به منى، قصد کن بیرون رفتن از نافرمانى را، و رو آوردن به طاعت و فرمانبردارى او را. و آرزو مکن چیزى را که به تو حلال نباشد و تو مستحقّ آن نباشى.
و اعترف بالخطایا بعرفات، و جدّد عهدک عند الله بوحدانیّته.
و اعتراف کن به گناهان خود در عرفات، و تازه کن عهد خود را به خداى خود،[4]
و یگانگى و وحدانیّت او را به خاطر آر.
و تقرّب إلى الله ذائقة بمزدلفة.
و طلب کن قرب الهى را و وثوق و اعتماد بر او را در مزدلفه، که مشعر الحرام است.
و اصعد بروحک إلى الملإ الاعلى بصعودک إلى الجبل.
و به کوه مشعر که بالا مىروى، به خاطر بگذران بالا رفتن روح را به جانب ملأ اعلى و متّصل شدن به ملایکه مقرّبین را.
و اذبح حنجرتى الهوى و الطّمع عند الذّبیحة.
و در وقت ذبح کردن و هدى، قصد کن بریدن هوا و هوس را از خود، و قطع طمع را از خلایق.
و ارم الشّهوات و الخساسة و الدّنائة و الذّمیمة، عند رمى الجمرات.
و بینداز خواهشهاى نفسانى را و بیرون کن از خود دنائت و خسّت نفس را و صفات ذمیمه را، در وقت انداختن جمرات.
و احلق العیوب الظّاهرة و الباطنة بحلق رأسک.
و در هنگام تراشیدن سر، قصد کن تراشیدن و برطرف کردن عیبهاى ظاهر و باطن را از خود.
و ادخل فی امان الله و کنفه و ستره و کلاءته، من متابعة مرادک بدخولک الحرم.
و در هنگام داخل شدن حرم، قصد کن داخل شدن در امان و حفظ و حراست الهى را، و گذشتن از متابعت نفس را.
و زر البیت متحقّقا لتعظیم صاحبه، و معرفة جلاله و سلطانه.[5]
و زیارت کن خانه کعبه را در حالى که، جا داده باشى و راسخ و ثابت کرده باشى در خاطر خود، عظمت و بزرگوارى صاحب خانه را. و در هیچ حال، خصوص در آن حال، از سلطنت و قهر او غافل مباش.
و استلم الحجر رضى بقسمته، و خضوعا لعزّته.
و ببوس حجر الاسود را در حالتى که رضا داده باشى به قسمت الهى، و به داده و کرده او گردن تسلیم نهاده باشى، و در نهایت فروتنى و عجز و خضوع بوده باشى.
و در حدیث است که: حضرت عزّت «عزّ اسمه»، جمیع عهود و مواثیق و آجال و أرزاق همه موجودات را، در حجر الاسود ودیعت گذاشته است. و این فقره اشعار به او دارد.
و ودّع ما سواه بطواف الوداع.
و در حال طواف وداع، وداع کن و دست بردار از هر چه غیر خدا است و طمع از هر چه غیر او است، ببر.
و صفّ روحک و سرّک للقاء الله یوم تلقاه، بوقوفک على الصّفاء.
و در وقت وقوف بر صفا، از اشاره غافل مباش. یعنى: صاف و پاک کن نفس خود را از اوساخ و کدورات از براى ملاقات رحمت جناب عزّت.
و کن ذا مروّة من الله، تقیّا اوصافک عند المروة.
و در نزد وقوف به مروه، از مروّت غافل مباش، و از مقتضاى آن که اطاعت خدا و مخالفت شیطان است، سر مپیچ.
و استقم على شروط حجّک هذا، و وفاء عهدک الّذی عاهدت به مع ربّک، و أوجبته إلى یوم القیامة.
و مستقیم باش و به عمل آر هر چه که به تفصیل مذکور شد، از شروط حجّ، و انحراف از شروط و اشارات مذکوره را از خود جایز مدار، تا وفا کرده باشى به[6]عهدى که با پروردگار خود در روز میثاق کردهاى، و به این شروط و عهود ثابت باش تا روز قیامت.
و اعلم بانّ الله تعالى لم یفترض الحجّ، و لم یخصّه من جمیع الطّاعات، الاّ بالاضافة إلى نفسه بقوله تعالى: بدان که خداوند عالم، وجوب حجّ را اضافه به نفس خود کرد و در میان سایر عملها، این عمل شریف را، نسبت به ذات شریف خود داد و فرمود که: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ، من اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا [7].
یعنى: بر آدمیان است که از براى خدا، به شرط استطاعت و قدرت، حجّ خانه کعبه کنند. و غیر حجّ، هیچ عملى را این کرامت و عزّت نفرمود و نسبت به خود نداد و نگفت که: از براى خدا نماز کنید، یا روزه دارید. ممکن است که وجه اختصاص، اشتمال افعال حجّ باشد به احوال آخرت و اشعار او باشد به کیفیّت آن روز. چنانکه از براى اهل بصیرت و خبرت ظاهر مىشود. چه، غسل إحرام شبیه است به غسل میّت. و پوشیدن إحرامی، شبیه است به پوشیدن کفن. و توجّه حاجیان از زن و مرد و کوچک و بزرگ و حرّ و عبد، «لبّیک لبّیک»، گویان به جانب خانه خدا، شبیه است به برانگیخته شدن مردگان از قبرهاى خود و رفتن به جانب محشر. حاصل آن که: چون حجّ منبّه عظیمى است از براى استعداد موت، و مذکّر بلیغى است از براى احوال نشأة آخرت، اختصاص یافت از میان سایر افعال واجبى، به ذات احدیّت. و به این معنى اشاره کرد و گفت: و لا سنّ نبیّه صلّى الله علیه و آله فی حلال و حرام و مناسک، الاّ للاستعداد و الإشارة الى الموت، و القبر و البعث و القیامة و فصل بیان السّابقة من الدّخول فی الجنّة أهلها، و دخول النّار أهلها، بمشاهدة مناسک الحجّ من اوّلها إلى آخرها، لاولى الالباب و اولى النّهى.[8]
یعنى: واجب نکرد خداوند عزّت، هیچ عملى را و قرار نداد پیغمبر او هیچ طریقى و شرعی را، از حلال و حرام و عبادات، مگر از براى استعداد موت و از براى اشاره کردن به موت و احوال قبر و احوال روز قیامت، و جدا کرد احوال پیش از دخول بهشت و جهنّم را، از براى اهل هر کدام، به مشاهده کردن افعال حجّ از اوّل تا آخر، چنانکه به تفصیل مذکور شد.[9]
منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى
پی نوشت:
-
[1] - ترجمه مصابح الشریعة ص: 165
-
-
-
-
-
-
-
-