قال الصّادق علیه السّلام: لا تحرص على شیء لو ترکته وصل إلیک، و کنت عند الله مستریحا محمودا بترکه، و مذموما باستعجالک فی طلبه، و ترک التّوکّل علیه و الرّضا بالقسم.
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: حریص مباش در تحصیل چیزى که اگر ترک او کنى و در پى او نروى، بى زحمت به تو رسد و نزد کردگار هم عزیز باشى.
و اگر طلب او کنى و تعجیل نمائى در طلب او، نزد خداى مذموم باشى و در سه چیز مخالفت او کرده باشى. یکى- ترک کردن توکّل، دوم- تعجیل کردن در طلب چیزى که مأمورى به ترک او، سوم- ترک رضا، که به قسمت او راضى نشدهاى و قسمت او را ردّ کردهاى.
فانّ الدّنیا خلقها الله تعالى بمنزلة ظلّک، ان طلبته أتعبک و لا تلحقه ابدا، و ان ترکته یتبعک و أنت مستریح.
مىفرماید که: خداوند عالم، آفریده است دنیا را به مثابه سایه، چنانکه طلب کردن سایه و در پى او رفتن، جز تعب و زحمت حاصل ندارد و به او نمىتوان رسید، و سکون و در پى او نرفتن، مستلزم رسیدن به او است. دنیا نیز چنین است، طلب کردن او موجب محرومى است از وى و طلب نکردن، مورث رسیدن.چنانکه به تجربه معلوم است.
قال النّبیّ صلّى الله علیه و آله: الحریص محروم، و هو مع حرمانه مذموم فی اىّ شیء کان، و کیف لا یکون محروما و قد فرّ من وثاق الله تعالى، و خالف قول الله تعالى حیث یقول: حضرت پیغمبر صلّى الله علیه و آله فرموده است که: هر که حرص به دنیا دارد و زیاد تلاش از براى تحصیل او مىکند، البتّه از او محروم است و با وجود محرومى از او، مذموماست نزد خالق و مخلوق در هر کارى که مىکند. و چگونه محروم نباشد؟! کسى که گریخته باشد از عهد و پیمان الهى و مخالفت او کرده باشد و گفته او را ردّ کرده، چه او سبحانه، در قرآن عزیز فرموده است که:
الله الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ [1].
یعنى: خداوند شما، آن چنان خداوندى است که از کتم عدم، به وجود آورده است شما را و تا شما را در قید حیات مىدارد، روزى مقرّر به شما مىرساند و بعد از مردن، بار دیگر زنده مىکند شما را در قبر.
و الحریص بین سبع افات صعبة.
مىفرماید که: حریص گرفتار هفت آفت است و هر کدام از این آفتها، در نهایت صعوبت و دشوارى است.
فکر یضرّ بدینه و لا ینفعه.
یکى- فکر جمع دنیا و تحصیل دنیا. و این آفتى است که ضرر به آخرت دارد و نفع به دنیا ندارد، چه، بر زائد آن چه قسمت شده، انتفاع نیست و غیر زحمت و ریاضت، فایدهاى بر او مترتّب نمىشود.
و همّ لا یتمّ له اقصاه.
دوم- همّ و غمّ از براى دنیا و تحصیل دنیا است و به هیچ مرتبه از او راضى نشدن و در پى زیادتى بودن.
و تعب لا یستریح منه الاّ عند الموت.
سوم- تعب و زحمت از براى دنیا کشیدن، تعب و زحمتى که انقطاع ندارد، مگر در وقت موت.
و خوف لا یورثه الاّ الوقوع فیه.
چهارم- ترس تلف شدن مال است که چه شود و به که دهد و از که ستاند کهتلف نشود و در سرمایه قصورى راه نیابد. و حاصل هر خوفى نیست، مگر افتادن به خوف دیگر. مثل طلبى که از کسى دارد تا وصول نشده است خوف دارد که آن کس شاید بمیرد و مالش بسوزد، و بعد از وصول خوف آن دارد که مبادا به چنگ سارقى افتد، یا آفتى به او رسد. غرض: مال دار، مانند مار دار، هرگز از خوف و ترس فارغ نیست و از تشویش آن خالى نیست.
و حزن قد کدّر علیه عیشه بلا فائدة.
پنجم- از آفات حرص، حزن است که صاحب حرص، اکثر اوقات محزون و مکدّر است و از کدورت خالى نیست.
و حساب لا مخلص له معه من عذاب.
ششم- آن که هرگز از حساب مال، یا حساب ماه و سال، فارغ نیست و چنانکه دیگران در حساب عمر هستند و مشغول طاعت، او در حساب مال است و گرفتار زحمت، که چند شده و به کجا رسیده، یا حساب ماه که کى منقضى شود که تا تنخواه و طلبها وصول شود. و نتیجه این حساب، نیست مگر عذاب و زحمت آخرت، چنانکه حاصل اوّل، نیست مگر رحمت و مغفرت.
و عقاب لا مفرّ له منه و لا حیلة.
یکى دیگر از مفاسد حرص، عذاب الهى است و گریزى نیست حریص را از آن، چرا که حرص، کم مىشود که نکشاند صاحب خود را به ارتکاب محرّمات، و ارتکاب محرّمات، مستلزم عذاب است و عقاب.
و المتوکّل على الله یمسی و یصبح فی کنفه، و هو منه فی عافیة، و قد عجّل الله له کفایته، و هی له من الدّرجات ما الله به علیم.
و هر که از اهل توکّل است و کار خود را به حضرت خداوند گذاشته است، صبح و شام بر او مىگذرد در حالتى که در حفظ و حمایت الهى است و در ظلّعافیت او است. و حضرت او «عزّ شأنه»، ضروریّات او را بى زحمت و تعب، به او مىرساند و از درجات بهشت آن قدر که علم هیچ کس به او نرسد و در خاطر کسى خطور نکند از کمیّت و کیفیّت، به او کرامت مىفرماید.
و الحرص ماء جرى فی منافذ غضب الله تعالى.
مىفرماید که: حرص آبى است که جریان و سیلان او، از منفذهاى غضب الهى است. چنانکه قناعت و توکّل، آبى است که سیلان و جریان او در منافذ رحمت الهى است. چون طریق تحصیل روزى از روى حرص، مذموم است و مغضوب الهى است، فرمود که: سیلانش از منافذ غضب الهى است، چون طریق تحصیل معاش و روزى، از روى قناعت ممدوح است، بلکه عبادت است و مرغوب الهى است، فرمود که: جریانش از منافذ رحمت الهى است. حاصل آن که: حسن و قبح مسبّب، تابع حسن و قبح سبب است، اگر سبب، حسن است و ممدوح است، مسبّب نیز حسن است و اگر قبیح است، قبیح است.
و ما لم یحرم العبد الیقین لا یکون حریصا.
یعنى: ما دام که بنده محروم نمىشود از صفت یقین، موصوف به صفت حرص نمىشود. یعنى: تا شایبه یقین با کسى هست و إذعان و اعتقاد به خدا و گفته او دارد، حریص نمىشود و به این صفت خسیس مهلک دین و دنیا موصوف نمىگردد.
و الیقین ارض الإسلام و سماء الایمان.
مىفرماید که: یقین، زمین اسلام و آسمان ایمان است. یعنى: اسلام کامل و ایمان کامل، محتاج هستند به یقین و تا یقین با ایشان نباشد نه اسلام، اسلام کامل است و نه ایمان، ایمان کامل. چون مرتبه زمین نسبت به آسمان، پست است، چنانکه رتبه اسلام نسبت به ایمان، پست است. از جهت رعایت تناسب، یقین را ارض اسلام گفت و آسمان ایمان. و ممکن است که وجه اختصاص این باشد کهچون مرتبه یقین که مرتبه مشاهده است، خواه مشاهده حسّى و خواه عقلى، در مرتبه اسلام که مرتبه تقلید محض است، پست و ضعیف است و در مرتبه ایمان که مرتبه برهان است، چندان قوّت ندارد. و لهذا یقین را با اسلام، ارض گفت و با ایمان آسمان.[2]
منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى
پی نوشت:
-
-
[2] - ترجمه مصباح الشریعة، ص210 الی 214