قال الصّادق علیه السّلام: العاقل من کان ذلولا عند إجابة الحقّ، منصفا بقوله، جموحا عند الباطل، خصیما بقوله، یترک دنیاه و لا یترک دینه.
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: عاقل کسى است که در اجابت حقّ و اطاعت فرمان وى، در نهایت هموارى باشد و حرف حق از هر که بشنود، قبول کند و سر از او نپیچد، و در گفتار به انصاف باشد و هر چه مشتمل به ظلم و تجاوز از حق باشد، از کسى نشنود و در اطاعت باطل سر سخت باشد و سر به اطاعت او فرو نیارد. و به انصاف باشد و در صدد آن نباشد که هر چه گوید خواه حقّ و خواه[1]باطل، بجا نشاند. بلکه هر گاه ظاهر شود که خطا کرده است، برگردد و تا ممکن باشد از براى نفع دنیا، ترک آخرت نکند و به خسران آخرت، راضى نشود و خسران دنیا را بر خسران آخرت اختیار نماید.
و دلیل العاقل شیئان، صدق القول، و صواب الفعل.
مىفرماید که: نشانه عاقل دو چیز است، گفتار راست، و کردار درست.
و العاقل لا یحدّث بما ینکره العقول، و لا یتعرّض للتّهمة، و لا یدع مداراة من ابتلى به.
مىفرماید که: عاقل باید حرفى نگوید که هر گاه به سمع عقلا رسد، انکار کنند، و نیز باید که در عرضه تهمت، نشود و به حکم: «اتّقوا مواضع التّهم»، از گفتار و کردارى که مظنّه تهمت باشد، احتراز کند، و نیز باید با مردم مدارا کند و به هموارى سلوک نماید، و با مؤالف و مخالف و دوست و دشمن، این طریقه را از خود فوت نکند.
و یکون العلم دلیله فی اعماله، و الحلم رفیقه فی أحواله، و المعرفة یقینه فی مذاهبه.
مىفرماید که: عاقل باید علم، دلیل او باشد در کردار. یعنى: هر چه کند موافق علم باشد و علم را مرشد و هادى خود داند و هر چه کند به اشاره او کند و در هیچ کار دست از او بر ندارد.
و نیز حلم باید رفیق او باشد و در جمیع حالات از درشتى و بد خلقى، محترز باشد و در همه حال، خواه صحّت و خواه مرض و خواه در خلأ و خواه در ملأ، ملازم یقین و معرفت باشد و از مقتضاى معرفت و یقین منحرف نشود، و خلل در او راه ندهد، و هر کدام از این فقرات، خبرند و به معنى انشاء، و از براى کمال رغبت و میل به وقوع مضمون اینها، تعبیر به خبر شده است، چنانکه در عربیّت مذکور است.[2]
و الهوى عدوّ العقل، و مخالف للحقّ، و قرین الباطل.
مىفرماید که: هواى نفس و پیروى خواهشهاى نفسانى، دشمن عقل است و عقل را نابود مىکند، و نیز مقتضاى هوا، متابعت باطل و مخالفت حقّ است، چنانکه معلوم است.
و قوّة الهوى من الشّهوات.
و قوّت هوا و زور آن، از شهوت نفس است. یعنى: پیروى کردن لذّتهاى نفسانى و مرتکب شدن شهوتهاى جسمانى، قوّت مىدهد هواى نفس را، زیاد مىکند طول امل و آرزوها را.
و اصل علامات الهوى من اکل الحرام و الغفلة عن الفرائض، و الاستهانة بالسّنن، و الخوض فی الملاهى.
مىفرماید که: سبب حدوث هوى و طول امل، سه چیز است:
یکى- خوردن حرام و اجتناب ننمودن از حرام و مغشوش.
دوم- مسامحه کردن در فرایض و واجبات، سهل گرفتن آنها، خواه ترک کردن، یا انجام دادن و خوب انجام ندادن، و آداب و قواعد آن را اهتمام ننمودن.
سوم- فرو رفتن در ملاهى و مکروهات، و کارهاى لغو و بى فایده کردن.[3]
منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى
پی نوشت:
-
[1] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 251
-
[2] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 252
-
[3] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 253