قال الصّادق علیه السّلام: معنى السّلام فی دبر کلّ صلوة، معنى الامان، اى من ادّى امر الله و سنّة نبیّه صلّى الله علیه و آله خاضعا له خاشعا منه، فله الامان من بلاء الدّنیا و براءة من عذاب الآخرة.
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: معنى سلام در عقب هر نماز، امن و ایمنى است از عذاب آخرت، و اشاره است به آن که هر که نماز گزارد و ادا کرد، امر خدا را از واجبیها و سنّتیها از روى خشوع و خضوع، پس از براى او است ایمنى از عذاب آخرت.
و السّلام اسم من اسماء الله تعالى، أودعه خلقه لیستعملوا معناه فی المعاملات و الامانات و الانصافات.
مىفرماید که: سلام نامى است از نامهاى الهى، و حضرت او «عزّ اسمه» امانت گذاشته است او را در میان خلایق، تا اشاره باشد به آن که، معنى سلام که سلامتى است و عدم میل از حقّ به باطل، باید در میان ایشان مروّج و مرعى باشد. و با هم در معاملات، مثل: بیع و شراء و اجاره، و ردّ امانتها و غیر اینها، در مقام نصفت و معدلت باشند و از شیوه ظلم و ستم، محترز باشند و اذیّت و آزار بهم نرسانند.
و تصدیق مصاحبتهم فیما بینهم، و صحّة معاشرتهم.
و از جمله فواید امانت گذاشتن بارى «عزّ اسمه»، سلام را در میان خلایق، آن است که ایشان در مصاحبت و معاشرت با هم صادق باشند و از مکر و غدر محترز باشند. و به مقتضاى: «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه»، مسلمانان از دست ایشان در آزار نباشد.
و ان أردت ان تضع السّلام موضعه، و تؤدّى معناه، فاتّق الله و لیسلم منک دینک و قلبک و عقلک، ان لا تدنّسها بظلمة المعاصی، و لتسلمحفظتک ان لا تبرمهم و تملّهم و توحشهم منک بسوء معاملتک معهم، ثمّ صدیقک ثمّ عدوّک.
یعنى: اگر خواهى که وضع کنى سلام را به جاى خود و به مقتضاى او عمل کنى، پس بترس از جناب عزّت، و از اعمال ردّیه و افعال قبیحه اجتناب کن، و سالم دار دین و عمل و دل خود را، از کدورت و تیرگى معاصى، و نیز سالم دار نویسندگان عملهاى خود را، که «کرام الکاتبین» هستند، از ملالت و وحشت. که به سبب عملهاى زشت تو و افعال ناپسند تو، در آزار باشند. و نیز چنان کن که دوستان و مصاحبان تو، از تو بسلامت باشند و از تو آزار نبینند. و با دشمن نیز به نحوى سر کن که فساد باطن به ظاهر تعدّى نکند، سلامت صورى به فتنه و فساد منجرّ نگردد، که با دشمن نیز به قدرى، ارخاى عنان و مماشات[1] لازم است.
فإذا لم یسلم من هو الاقرب، فالابعد اولى.
و هر گاه اقارب و نزدیکان، از آزار کسى سالم نباشد، مثل کتبه اعمال، پس اباعد[2] و أجانب به طریق اولى سالم نخواهند بود.
و من لا یضع السّلام مواضعه هذه، فلا سلام و لا تسلیم، و کان کاذبا فی سلامه و ان أفشاه فی الخلق.
و هر که وضع نکند سلام را، به جاى خود و به مقتضاى او، (چنانکه مذکور شد) عمل نکند. و دین و قلب و عقل او، از کدورات و اوساخ معاصى او، سالم نباشند و بندگان خدا از اباعد و اقارب، از او به رفاه نباشند، پس چنین کسى در دعوى سلام کاذب است، چه در سلام نماز و چه در سلام غیر نماز، هر چند در افشاى سلام سعى کند. چرا که هر که لفظى بگوید و از معنى او غافل باشد و به مفهومش عمل نکند، حقیقتا کاذب است. پس صاحب چنین سلامى، در حقیقت افشاى سلام نکرده است و در سلک بخلاى سلام، مندرج خواهد بود.
و اعلم انّ الخلق بین فتن و محن فی الدّنیا، امّا مبتلى بالنّعم لیظهرشکره، و امّا مبتلى بالشّدة لیظهر صبره.
بدان که خداوند عالم، بندگان خود را هرگز از امتحان و فتنه خالى نمىگذارد، یا مبتلا به نعمت مىکند، تا امتحان کند که آیا شکر نعمت او بجا مىآرند یا نه؟ که اگر شکر الهى بجا آوردند و به سبب آن نعمت، طغیان در نفس ایشان بهم نرسید و باعث تخفیف اطاعت و بندگى نشد و به فقرا و ضعفا إحسان کردند، در دنیا به حکم آیه وافى هدایه: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ [3]، به زیادتى إحسان، مغبوط [4]خواهند بود، و در آخرت با مقرّبین محشور. و اگر، «عیاذا باللّه»، شکر نعمت او را بجا نیاوردند و به ارباب حاجت، که در حکم عیال ایشانند، مواسات ننمودند و از حقوق الله، برائت ذمّه حاصل نکردند. به مقتضاى: وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ[5] ، در دنیا از نعمتهاى الهى محروم، و در آخرت آثم و مخذول خواهند بود. و یا بندگان خود را مبتلا مىکند به کوفتها و مصیبتها و تنگى معاش، که تا امتحان کند که در بناى صبر و شکر ایشان، قصورى راه مىیابد یا نه؟ اگر ملازم صبر شده، لب به شکوه نگشودند و از زبان و دل، کلام نالایقى و خیال نامناسبى از ایشان تراوش نکرد، بلا شکّ در سلک: إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ[6] ، منسلک خواهند بود. و الاّ، «عیاذا باللّه»، در دیوان زیانکاران مرقوم و با محرومان و مخذولان، محشور خواهند شد.
و الکرامة فی طاعته، و الهوان فی معصیته.
یعنى: کرامت و عزّت، در اطاعت و بندگى خدا است و خفّت و خوارى، در عصیان و مخالفت وى.
و لا سبیل إلى رضوانه الاّ بفضله، و لا سبیل إلى طاعته الاّ بتوفیقه، و لا شفیع إلیه الاّ باذنه و رحمته.
یعنى: نیست هیچ وسیلهاى از براى تحصیل رضاى الهى، مگر توسّل به فضل و کرم وى. و نیست هیچ راهى به سوى طاعت او سبحانه، مگر به توفیق دادن او ومهیّا کردن اسباب تحصیل قرب به جناب خود. و نیست شفیعى و مفرّى بدکاران را از عذاب الهى، مگر شفاعت انبیا و ائمّه علیهم السّلام به اذن و رخصت جناب او، «عزّ شأنه»، یا آن که بى واسطه شفاعت انبیا و ائمّه علیهم السّلام، «رحیم على الاطلاق» و «کریم بالاستحقاق» رحمت عامّ خود را شامل حال ایشان کند، و ایشان را از غرقاب عذاب و عقاب نجات دهد.[7]
منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى
پی نوشت:
-
[1] -همراهی کردن در رفتار با کسی
-
-
-
[4] -آنکه به حال رشک برند وآرزوی حال اورا بکنند
-
-
-
[7] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 138 الی 141