كلمات كليدي : افزايش جمعيت، تصاعد هندسي، افزايش مواد غذايي، تصاعد حسابي، مخالفين افزايش جمعيت، موافقين افزايش جمعيت
نویسنده : مريم اميني يخداني
توماس رابرت مالتوس کشیش انگلیسی در سال 1766م در انگلستان متولد شد و در سالهای 1766 تا 1834م میزیست. انتشار رساله 55 هزار کلمهای وی در مورد اصل جمعیت در سال 1798چون بمبی منفجر گردید[1] که نظرات مخالف و موافق بیشماری را به خود جلب کرد، بههمین دلیل نسخه ویرایش شده 200هزار کلمهای کتاب که با نام مولف همراه با اصلاحات و تغییرات آن در سال 1803 منتشر شد تا حدودی بهعلت استفاده سازمانیافته وی از دادههای موجود از موارد برجسته مطالعات جمعیتی وی بودند. مالتوس در اولین رسالهاش برعلیه پیشبینی ویلیام گادوین (William Godwin) (1793) از جهان کامل آینده، جایی که نیازهای هرکسی برآورده میشود بحث کرد. براساس اصل مالتوسی، بهعلت تمایل عمومی در جهت فزونی جمعیت بر وسایل معاش یک جهان کامل، غیرممکن بود. مالتوس فکر میکرد که بین دو نیاز اساسی انسان، یعنی معاش (یا غذا) و نیاز به علاقه بین دو جنس (یا آمیزش جنسی) تضاد وجود دارد. اگر معاش افزایش یابد، بهدنبال آن جمعیت در صورت عدم پیشگیری، تا محدودههای معاش افزایش خواهد یافت.
مالتوس به زمان دو برابر شدن جمعیت علاقهمند بود و برآورد کرد که زمان دو برابر شدن جمعیت در ایالات متحده امریکا کمتر از 25 سال است. او فرض کرد درحالیکه جمعیت میتواند به صورت تصاعد هندسی (... و 16و 8 و4 و 2 و 1) افزایش یابد، تولیدات کشاورزی در عمل قادر نخواهد بود که بیشتر از تصاعد حسابی (... و 5 و 4 و 3 و 2 و 1) رشد کنند. محاسبه مالتوس بهصورت وسیعی مورد انتقاد قرار گرفت، اما به نظر پارسونز (Talcott Parsons) (1977)، مالتوس تنها در پی نشان دادن این بود که جمعیت میتواند سریعتر از معاش رشد کند و در آینده بهواسطه تولید ناکافی مواد غذایی با رشد جمعیت مقابله میشود. [2]
وی در چاپ دوم کتاب خود تنها به ذکر این امر که فقرا بهخاطر فقدان و یا نقصان یک تولید کشاورزی کافی از بین میروند، بسنده نکرده، بلکه درمانی نیز برای افزایش جمعیت پیشنهاد نمود و آن کنترل زاد و ولد در پرتو ازدواجهای دیررس و خودداری جنسی بود.[3]
مخالفین و موافقین نظریه مالتوس
نظریه مالتوس بهطور کامل مورد پذیرش واقع نشد و او نیز، چون متفکران و صاحبنظران دیگر، در بیان دیدگاههای خود با موافقتها و مخالفتهایی مواجه شد. دیدگاه مالتوس که بهروشنی در رساله "تحقیق در اصل جمعیت" انعکاس یافته است، تمام اندیشمندان و صاحبنظران معاصر او را متاثر ساخت و در میان آنهایی که سالها پس از او آمدند، تاثیر عمیقی برجای گذاشت و بحثهای بسیاری را موجب شد.
در انگلستان ریکاردو (David: 1772-1824 Ricardo) تحت تاثیر افکار مالتوس قرار داشت و بین او و مالتوس مکاتباتی نیز صورت میگرفته است. نظریه ریکاردو درباره قانون بازده نزولی مبتنیبر اصل افزایش جمعیت است. او نیز، چون مالتوس، معتقد بود که افزایش جمعیت سبب سیهروزی کارگران خواهد شد. چارلز داروین (Charles Darwin) (1838) هم در تکوین نظریه خود در مورد تنازع بقاء بهطور مستقیم از نظریه مالتوس الهام گرفته است. در همین زمینه داروین میگوید: «... ما این دین را به کتاب مالتوس داریم که منشاء یکی از مهمترین عقاید علمی قرن نوزده یعنی تنازع بقاء شده است، اصلی که پیکار برای زندگی را وسیله انتخاب انسب و عامل ترقی و تعالی قرار داده است.»[4] گذشته از داروین، آلفرد راسل والاس (Alfred Russel Wallace: 1823-1913) نیز، که در تکمیل نظریه تکامل نقش موثری داشته است، صادقانه به تاثیر عمیق کتاب "تحقیق در اصول جمعیت" اعتراف کرده است.
اما با تمام اینها اندیشمندان دیگری هستند که در برابر مالتوس و اندیشههای او قد علم کرده و به انتقاد از او پرداختهاند.
سیسموندی (Leonard Sismondi) (1819) در کتاب خود، "اصول نوین اقتصاد سیاسی یا ثروت و رابطه آن با جمعیت"، به مالتوس اعتراض میکند که چرا برای جمعیت و مواد غذایی افزایش مشابه در نظر نگرفته است. او افزایش جمعیت را نسبی و محدود به طبقات زحمتکش جامعه میداند و معتقد است که نمیتوان قوانین طبیعی را از آن به دست آورد. به عقیده سیسموندی فقر اجتماعی مسئول افزایش جمعیت است و هر اقدامی که بتواند روزهای خوشی را فراهم سازد، زاد و ولد را پائین میآورد.[5]
مارکس و مالتوس
کارل مارکس (Karl Marx: 1818-1883)، نیز از منتقدین سرسخت مالتوس است، اختلافنظر اساسی مارکس و مالتوس به دیدگاه آنها در مورد منشا فقر برمیگردد.
مالتوس عامل اصلی بدبختی و عدم پیشرفت نوع بشر را تمایل و توانایی بیش از حد او به تولید مثل میدانست. ولی مارکس برخلاف مالتوس، معتقد بود که فقر و بدبختی گسترده طبقات کارگر ریشه در سازمان نادرست و غلط جامعه و بهطور کلی نظامهای طبقاتی و استثمار طبقات دارد و نه در قوانین طبیعی بیرونی. او برخلاف مالتوس، قایل به منشا اجتماعی فقر بود و استدلال میکرد که محدودیت تولید وسایل و اسباب معیشت را باید در نظام اجتماعی جستجو نمود و نه در طبیعت.
برخلاف مالتوس، که اصول جمعیت خود را جاودانه و جهانی میدانست، مارکس معتقد بود که هر الگوی تولید در تاریخ، اصول جمعیت خاص خودش را داشته است، اصولی که تنها در محدودههای همان الگوی تولید اعتبار دارد. در نتیجه، مرحله سرمایهداری نیز قانون جمعیت خاص را دارد. قانونی که بازتاب نظام خاص تولید سرمایهداری است. براین اساس، مارکس بیشجمعیتی را بهعنوان مسالهای مطلق و جهانشمول، که در تمام زمانها و مکانها صادق باشد درست نمیدانست، بلکه همانطور که گفته شد، آن را زاییده نظام سرمایهداری و از عوارض آن میدانست، از اینرو معتقد بود که با برقراری یک نظام اشتراکی میتوان خطر بیشجمعیتی را بهطور مطلق یا نسبی از بین برد و به این ترتیب، بشریت را از نگرانیهای مالتوسی، که البته از نظر مارکس بیمورد بود، رهانید.[6]
برخلاف مارکس، مالتوس بیشجمعیتی را مانعی برطرف نشدنی بر سر راه هر جامعه مبتنیبر اصول سوسیالیستی میدانست و میگفت که اگر جامعه سوسیالیستی تمامعیاری، شبیه آنچه گودوین وعده آن را داده بود، تحقق یابد، مدت زیادی دوام نخواهد آورد، زیرا تمام موانع بیشجمعیتی از بین خواهد رفت، در نتیجه، شمار جمعیت بسیار بیشتر از اسباب معیشت افزایش خواهد یافت که در نهایت منجر به فروپاشی جامعه سوسیالیستی خواهد شد.
مارکس هرچند گفته بود که هر الگوی تولید تاریخی، اصول جمعیت خاص خود را دارد و نمیتوان قانونی ابدی و جهانشمول در زمینه جمعیت بهدست داد، ولی هیچ تلاشی جهت فرمولبندی یک قانون جمعیتی که مناسب اشکال پیشین جامعه طبقاتی، بردگی و نظام دهقانی باشد، صورت نداد. او صرفاً به تعریف اصول جمعیت ویژه جامعه سرمایهداری که مشخصه آن جایگزینی در سطح وسیع انسان بهوسیله ماشین است، پرداخت. مارکس این اصل را قانون "اضافهجمعیت نسبی" نامید.[7]
نقد نظریه مالتوس
مهمترین ابزار سنجش اهمیت نظریههای مالتوس، تعداد کتابها و مقالاتی است که نظرهای او را نقد کردهاند. این حملات تقریباً بلافاصله پس از انتشار نخستین رسالهاش آغاز شد. البته لازم به ذکر است، نقدهایی که به نظریه مالتوس وارد شده، به معنی نادیده گرفتن مزایا و محاسن نظریه مالتوس نیست. او را میتوان پیشرو اندیشه کنترل موالید و برنامهریزی در امر خانواده و بهعنوان کسی که تقریباً برای نخستینبار اذهان مردم و صاحبنظران را به اهمیت فوقالعاده مساله جمعیت و عدم کفایت تغذیه و عواقب آن جلب نموده است، بهشمار آورد.[8] با همه اینها نظریه وی بری از اشتباه نیست و انتقاداتی به شرح زیر بر آن وارد است:
1) در بررسی رابطه میان افزایش شمار جمعیت و مواد غذایی امکانات زیادی را که در سایه پیشرفتهای تکنولوژیک برای افزایش تولیدات غذایی و ارتقاء سطح زندگی مردم قابل حصول بود، پیشبینی نکرد. این بخش از اندیشه مالتوس با واقعیت منطبق نیست زیرا نمیتوان برای فنآوری روندی ایستا درنظر گرفت. پیشرفت در علوم و فنآوری در طول سالهای پس از انقلاب صنعتی تاکنون با افزایش جمعیت همراه بوده است. نمونه بسیار بارز آن جامعه انگلستان و زادگاه مالتوس است که در طول قرن نوزده افزایش جمعیت در آن با افزایش ثروت و پیشرفت فنآوری همراه بوده است.
2) عدهای معتقدند که برخلاف ادعای مالتوس، مواد غذایی به نسبتی بهمراتب بیش از تصاعد حسابی، و در مواردی حتی زیادتر از تصاعد هندسی، افزایشپذیر است. به گفته دنیس رانگ (Denis Rang)، مالتوس همواره محدودیتهای تولید غذا را با محدودیتهای زمین قابل کشت یکی میدانست. در همین زمینه کینگزلی دیویس (Kingsley Davis) میگوید: «... این واقعیت که شمار جمعیت رو به افزایش است نشان میدهد که وسایل امرار معاش هم در حال تزاید است، در غیر این صورت مرگومیر افزایش خواهد یافت و جمعیت هرگز به سطح کنونی خود نخواهد رسید. فکر و اندیشه درباره اینکه جمعیت جهان جلوتر از عرضه عادی غذا گام برمیدارد، مانند آن است که تصور شود پاهای عقب اسب جلوتر از پاهای پیشین آن حرکت کند.»[9]
3) مالتوس میکوشید تا از طریق توصیههای اخلاقی مردم را به خویشتنداری در تمایلات جنسی ترغیب کند، اما سئوال این است که آیا میتوان مساله مهمی چون افزایش جمعیت را با یک دستورالعمل اخلاقی که طبعاً فاقد ضمانت اجراست حل کرد؟ گویا خود مالتوس بعدها به این نقطه ضعف نظریه خود وقوف یافته و به این باور رسیده بود که الزام اخلاقی راهحل مسلم و قطعی برای جلوگیری و مقابله با افزایش جمعیت نیست، زیرا میگفت چنانچه قاعده الزام اخلاقی عمومیت یابد ممکن است منجر به همان مفاسدی گردد که وی از آن وحشت دارد. به این ترتیب، راهحل انتخابی مالتوس چیز دیگری شد که به آن قاعده بزرگ مصلحت نام نهاد و به گفته وی عبارت از این است که: «... بهطور محسوس عاداتی کسب کنیم که شهوات خود را ارضا سازیم، بدون آنکه به دیگری زیان برسانیم.»[10] در واقع مالتوس به نوعی بهکارگیری روشهای جلوگیری از حاملگی را تجویز نمود و به این ترتیب راه را برای مالتوسیهای جدید هموار کرد.
4) مالتوس بر این باور بود که رابطه مستقیم بین افزایش جمعیت و فقر و تیرهروزی انسانها وجود دارد، برخی از صاحبنظران نهتنها افزایش جمعیت را موجب فلاکت و تیرهروزی آدمی نمیدانند بلکه "مردم و تعداد بیشتر آنها را بزرگترین و باشکوهترین ثروتی میدانند که با کمک آن میتوان به همه ثروتهای دیگر دست یافت".[11] اینها استدلال میکنند که ضرورت تامین زندگی و تغذیه جمعیت رو به تزاید، انسان را بر آن میدارد تا درصدد اکتشاف و یا ابداع و اختراع شیوهها و وسایل جدید تولید کشاورزی و صنعتی برآید.
5) گروهی اندیشههای مالتوس را غیراخلاقی و غیرانسانی میدانند. او از طرفی استفاده از روشهای غیراخلاقی برای کنترل جمعیت را نفی میکند و از طرف دیگر به دولت پیشنهاد میکند که از اعطای هرگونه کمک به فقرا خودداری کند.
6) مالتوس محرکهای مختلف اعمال انسانی را باهم اشتباه کرده است. شمار فرزندان تنها تابع غریزه جنسی نیست. غریزه جنسی از مبدا حیوانی سرچشمه میگیرد و بهصورت سرکشترین شهوات ظاهر میگردد، درحالیکه تمایل به داشتن فرزند بیشتر دارای منشا اجتماعی و یا دینی است و برحسب زمان و مکان به صورتهای مختلف جلوهگر میشود.[12]
7) اعتقاد مالتوس به این که جمعیت هر 25سال یکبار دو برابر میشود مبتنیبر تجربه افزایش جمعیت در بعضی از مناطق اروپا طی قرن نوزده است، تجربهای که شمول عام ندارد. حتی در زادگاه مالتوس در طول یک قرن، از 1700 به 9200 هزار نفر در سال 1801 رسید.
نظریه مالتوس تحت عنوان مالتوزیانیسم کلاسیک معروف شده است. این نظریه که در کل میخواست کیفیت را بر کمیت ترجیح دهد، با وجود تاثیرگذاری عمیق روی مباحث جمعیتی بهدلیل انتقادهایی که از آن صورت گرفت تا حدی فراموش شد، اما از دهه سوم قرن نوزده گروهی از صاحبنظران جمعیتی با الهام از اندیشههای مالتوس به حمایت از کنترل جمعیت و جلوگیری از افزایش آن پرداختند. این گروه به مالتوسیهای جدید شهرت یافتند. طرفداران این اندیشه نیز همانند مالتوسینهای کلاسیک، به بررسی رابطه بین جمعیت و منابع پرداختند ولی، برخلاف کلاسیکها، برای مبارزه با افزایش جمعیت توسل به روشهای جلوگیری از حاملگی حتی سقط جنین را مجاز شمردند. آنها بر این باور بودند که قاعده الزام اخلاقی مالتوس برخلاف فطرت بوده، آمیخته با زهد و رهبانیت مسیحیت است. دیگر اینکه توصیههای مالتوس در خصوص مجرد ماندن و به تعویق انداختن ازدواج موجب ترویج فحشا و باعث افزایش جنایات ضد عفت و عادات خلاف طبیعت و بالاخره ازدیاد اطفال نامشروع خواهد گردید.[13]
تفکرات مالتوسیهای جدید برای نخستینبار توسط یک خیاط انگلیسی موسوم به فرانسیس پلاس (Francis Place) (1822)، عرضه گردید. وی که با مطالعه کتاب مالتوس به خطر ازدیاد جمعیت معتقد شده بود و از طرفی قاعده الزام اخلاقی مالتوس هم چندان به نظر وی درست نبود، اقدامات ضدآبستنی را توصیه میکرد. او در سال 1822 کتابی انتشار داد که به منزله نخستین اعلامیه مکتب نئومالتوزیانیسم بهشمار میرود.[14]
به این ترتیب مشخص است نظریه مالتوس بریء از اشتباه نبوده و کمبودها و نقاط ضعف چشمگیری در نظریه او دیده میشود، ولی این کمبودها به هیچ وجه از اهمیت و منزلت او، بهعنوان یک جمعیتشناس پیشرو، نمیکاهد و این نکتهای است که حتی مخالفین مالتوس هم کم و بیش به آن معترفاند.