كلمات كليدي : ابيوني¬ها، مسيحيت يهودي، مسيحيت پولسي، عيسي-الهي، عيسي- بشري، شريعت يهود
نویسنده : محسن گلپايگاني
واژه ابیونیها که به عبری ابیونیم (אֶבְיונים) خوانده میشود به معنی "فقراء و مسکینان" است. ابیونیها فرقه مسیحی یهودگرایی بودند که در حد فاصل قرون اول تا چهارم میلادی ظهور کرده، رشد و نمو نمودند.[1]
در مورد علت نامگذاری این فرقه به ابیونیها اختلاف نظر وجود دارد. برخی زندگی همراه با ریاضت وتجلیل آنان از فقر زاهدانه را سبب این نامگذاری میدانند.[2] برخی دیگر، دلیل این نامگذاری را نام بنیانگذار این فرقه میدانند زیرا این گروه به شخصی به نام "ابیون" منسوبند که از شاگردان پطرس بود و با پولس که مخالف شریعت بود مخالفت میکرد.
بعضی دیگر معتقدند فقری که در مورد ابیونیها به کار رفته نه فقر مادی بلکه فقر علمی و فکری است. "گریل مایر" میگوید: شاید این عده به این خاطر فقرا نامیده میشدند که هوش سطحی و افکار بسیطی داشتند و در عقایدشان نسبت به مسیح سادهانگار بودند.[3] البته این نظریه سوم با توجّه به اعتقاد اسلامی ما در مورد حضرت عیسی و نزدیک بودن عقیده ابیونیها با اعتقادات مسلمانان در این باب، نظریه درستی به نظر نمیآید.
ابیونیها در کتاب مقدس
در کتاب مقدس نامی از این فرقه به میان نیامده است ولی برخی این فراز از کتاب اعمال رسولان را که میگوید: «و تنی چند از یهودیه آمده، برادران را تعلیم میدادند که اگر برحسب آیین موسی مختون نشوید، ممکن نیست که نجات یابید»[4] بر ابیونیها تطبیق میدهند و یا ابیونیها را برخاسته از میان این گروه میدانند.[5]
شاید بتوان ادعا نمود اینان اولین فرقه بدعتگزار از نگاه مسیحیت راستکیش (مسیحیت پولسی) بودند که به دلیل اختلافات الاهیاتی در مقابل تعالیم و آموزههای پولس و یوحنا ایستادند زیرا اختلافاتی که بین حواریون و پولس به وقوع پیوست کمتر جنبه الاهیاتی داشته و بیشتر بر سر جانشینی عیسی ،نوع و محدوده رسالت رسولان و حفظ شریعت یهود بود.
علت انشعاب ابیونیها
در هر صورت، سؤال اینجاست که منشأ اختلاف و انشعاب ابیونیها از مسیحیت اولیه به سرپرستی پولس چه بود؟
جواب این پرسش از لابلای متون مسیحی اینگونه پاسخ داده میشود که منشأ این اختلاف، شخصیت مسیح بوده است.
ابن مسأله که مسیح که بود؟ چه نوع موجودی بود؟ آیا او پسر خدا بود که با ذات پدر متحد بود یا فقط بشر و پیامبر برگزیده الهی بود؟ آیا مسیح تنها یک انسان بود و فقط جنبه ناسوتی و جسمانی داشت یا خدا بود و تنها جنبه لاهوتی و الهی داشت و یا هر دوی اینها؟
برای شرح بهتر مطلب، نیکوست گذری در نظریات مختلف در باب مسیحشناسی در طول تاریخ مسیحیت داشته باشیم. ما در تقسیمبندی این نظرات سعی کردهایم از تقسیمبندی کتاب "نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم" بهره ببریم.[6]
عقاید مختلف در مورد شخصیت مسیح در طول تاریخ
الف: عقیده کسانی که جنبه لاهوتی مسیح را نمیپذیرفتند: یعنی او را فقط یک انسان و پیامبر خدا میدانستند و خدا یا پسر خدا بودن او را نفی میکردند. اینان همان مسیحیان اولیه، پطرس و سایر حواریون بودند که "مسیحیان یهودی" خوانده میشدند.
باید توجه داشت که بعد از مسیح پیروان او دو دسته شدند: مسیحیان یهودی (پطرسی) و مسیحیان پولسی که گروه اول کمکم از بین رفته و آنچه از مسیحیت باقی مانده مسیحیت با رویکرد به آموزههای پولس است.
از درون گروه اول، فرقه "ابیونیها" بوجود آمد. در حقیقت ابیونیها گروهی از یهودیان بودند که مسیح را فقط پیامبر خداوند و فرزند قیام کرده خدا میدانستند. این عده بر وحدت عددی خدا تأکید داشتند و او را خالق جهان هستی میدانستند.[7]
به عقیده آنها عیسی پسر مریم و یوسف بود و شریعت موسی را به قدری خوب اجرا کرد که خدا او را به عنوان مسیح انتخاب فرمود. انتخاب او در موقع تعمید و وقتی روحالقدس بر او نازل شد روشن گردید. اینها الوهیت مسیح و تولد او از باکره را قبول ندارند زیرا معتقدند که الوهیت او با یکتاپرستی مخالف است.[8] همچنین وجود مسیح قبل از متجسد شدن را هم نمیپذیرند. بنابراین مسیح از خدا متولد نشده بلکه او هم مثل ملائکه و رؤسای ملائکه خلق شده ولی از تمامی ملائکه بالاتر و برتر است.[9]
دیگر عقاید این گروه
اینان پولس را بخاطر این تعلیم که عیسی (یک انسان) پسر خداست کافر میدانستند. بر اساس همین نظرات آنها فقط انجیل متی را قبول داشته وسایر اناجیل را تحریف شده محسوب میکردند.[10]
البته اناجیل دیگری مانند انجیل "عبرانیان" و "ابیونیها" نیز به آنها نسبت داده شده است.[11] انجیل عبرانیان به زبان یونانی نوشته شده بود و در میان مسیحیان یهودی اسکندریه مصر رواج داشته است.
این نام را خارجیها به این انجیل داده بودند تا بین این انجیل و انجیل مسیحیان غیر یهودی ساکن در مصر که انجیل مصریان خوانده میشد فرق بگذارند. این انجیل نکات مهمی از زندگانی حضرت عیسی را ذکر کرده بود مثل تعمید مسیح ،امتحان شدنش و رستاخیز او. از نکات مهم در مورد این انجیل گرایشات گنوسی موجود در آن است. انجیل ابیونیها هم ظاهراً ترکیبی از اناجیل همنوا بوده و به زبان یونانی نوشته شده بوده و در میان مسیحیان یهودی ماوراء اردن مورد استفاده قرار میگرفته است. یکی از نکات برجسته و قابل توجه که در این انجیل از حاصل کلام حضرت عیسی برداشت و نگاشته شده این است که یهودیان از این پس دیگر نیازی به قربانی در معبد ندارند.
لغو این حکم و پا فشاری بر آن باعث شد پیروان عیسی به گیاهخواری روی آورند.[12]
ابیونیها برخی عقاید الاهیاتی دیگری هم داشتند مثلاً معتقد بودند که خداوند دو موجود آفریده است: مسیح و ابلیس. به ابلیس قدرت سلطه بر قرن حاضر را بخشیده و به مسیح سلطنت در قرن آینده را. ابلیس برای هر نسلی یک نبیّ دروغین میفرستد و عیسی یکی از انبیاء است که از جانب "سلطان نور" حمایت میشود لذا پولس بر خلاف پطرس قدیس، یک پیامبر دروغین است. این خصومت با پولس نشان میدهد که چه اندازه ابیونیها به قوم یهود نزدیکند.[13]
نفی گناه نخستین از سوی این گروه
آنان همچنین گناه نخستین و سرایت آن به نسل بشر را نمیپذیرفتند. ابیونیها قیام جسمانی عیسی پس از مرگ را نیز باور نداشتند. البته نظریات این گروه در مورد حضرت عیسی، پس از قرنها توسط اندیشمندان مسیحی مانند رایماروس ، بولتمان و ... مورد پذیرش و تأیید قرار گرفت و دیدگاه امروزی کلیساهای سنتی، زیر سؤال رفت.
آریوس هم از کسانی است که الوهیت مسیح را انکار میکرد. او معتقد بود که هر چند مسیح خدا خوانده میشود ولی در واقع خدا نیست و از نظر ذات و ابدیت با خدا برابر نیست. مسیح قبل از آغاز زمان آفریده شد. او که کلمه خدا میباشد اولین مخلوق خدا و بوجود آورنده کائنات است.
درموقع مجسم شدن کلمه در جسم انسان وارد شد و جای روح او را فرا گرفت. بدین طریق مسیح کاملاً خدا و کاملاً انسان نبود.[14] او میگفت: «اگر به خداوند، نام پدر اطلاق میشود بدین معناست که او پسر (مسیح) را در زمان معینی آفریده، پس مسیح مخلوق است و ازلی نیست و با ذات پدر شریک نمیباشد».[15]
ب: عقیده کسانی که جنبه ناسوتی مسیح را انکار میکردند: یعنی مسیح را خدا میدانستند و جنبه بشری و جسمانی را از او نفی مینمودند. گنوسیها، ناستیکها، دوستینیها، پیروان آپولیناروس و مریدان یوتیکوس از این دستهاند.
ج: عقیده آنانکه مسیح را دارای دو ذات و طبیعت مجزّا میدانستند: این گروه، اتّحاد دو ذات الهی و بشری در مسیح را رد میکردند. نسطوریها یعنی پیروان "نسطوریوس" از این دستهاند.
د: مسیحیت راستکیش[16]: درمقابل تمامی این گرایشات مختلف در مورد شخصیت مسیح ،اعتقاد مسیحیت راستکیش (مسیحیت پولسی) قرار دارد. اینان طیّ شوراهای مختلف مخصوصاً شورای "نیقیه" و پس از آن شورای "کالسدون" و بعد از منازعات علمی بسیاری که بین علمای بزرگ آن دوران رخ داد اعتقادنامههایی را به تصویب رساندند که قانون ایمانی قریب به اتفاق کلیساها در شرق و غرب گردید و در آن اعتقادنامهها درباره شخصیت مسیح اظهار داشتند:
«عیسی دارای دو ذات یعنی ذات انسانی و ذات الهی است. او واقعاً انسان و واقعاً خداست و دارای بدن و روح میباشد. او از نظر الهی با خدای پدر همذات است و از نظر انسانی با انسان همذات میباشد ولی هیچ گناهی ندارد. از نظر الوهیت قبل از آغاز زمانها از خدا مولود گردید و از نظر انسانی از مریم باکره متولد شد. تمایز بین دو ذات بر اثر اتّحاد با یکدیگر از بین نرفته بلکه خصوصیات آنها حفظ شده و در یک شخص ادغام گردیده است. عیسی دو شخص نیست بلکه یک شخص و پسر خداست.»[17]
این نوع نگاه مسیحشناسی، مطابق با دیدگاهی است که پولس نخستین بار مطرح نمود و یوحنّا[18] به پیروی از پولس به تبیین و بسط آن پرداخت. نگاهی به عهد جدید خصوصا ًرسالههای پولس ، انجیل یوحنا و اعمال رسولان این سخن را تأیید مینماید.
ابیونی ها، شریعت و مناسک عبادی
همانگونه که قبلًا اشاره شد ابیونیها به شدت پایبند به مبانی شریعت یهود بودند و شریعت یهود را والاترین مظهر اراده خدا میدانستند و معتقد بودند که اجرای آن همواره ضروری است.[19] آنان به خصوص به مسأله "ختنه" و "تعطیلی شنبه" اهمیت ویژهای میدادند ولی در مقابل با انجام قربانی در هیکل مخالف بودند البته این به آن معنا نیست که آیین قربانی در معبد را نمیپذیرفتند بلکه در انتظار بودند که این آیین عبادی در یک معبد پاک و غیر آلوده انجام شود. آنها نیز مانند اسنیها غسل روزانه را واجب میدانستند و مانند مسیحیان برای تشرف به دین، مراسم غسل تعمید داشتند و غذای مقدس آنان عبارت بود از نان فطیر و آب. از میان آیین ها، عشای ربانی را اجرا میکردند اما به جای شراب از آب استفاده مینمودند زیرا در دیانت آنها شراب حرام بوده است.
از نظر اعتقادی و بسیاری از آداب واعمال شرعی مخصوصا رهبانیت و زندگی زاهدانه ابیونیها شباهت بسیاری با اسنیها داشتند به اندازهای که برخی معتقدند آنان را باید فرقهای از اسنیها محسوب نمود یا حتی محقق بزرگی مانند "تایچر" به اشتباه دستنوشتههای قمران را از آثار آنان دانسته است. این نظریه زمانی نزدیکتر به واقع به نظر میرسد که میبینیم در برخی نقلهای تاریخی عنوان شده که ابیونیها پس از فشارهای بسیاری که بر آنان وارد شد از فلسطین به آن سوی رود اردن و یا سوریه، آنجا که اسنیها سکنی داشتند مهاجرت کردند.[20]
اگر این اعتقاد صحیح باشد با توجه به ارتباط حضرت یحیی با اسنیها که در تاریخ مسیحیت به اثبات رسیده، ابیونیها هم تحت تأثیر یحیای پیامبر و آموزههای ایشان قرار داشتهاند و شاید عقیده خدا یا پسر خدا نبودن عیسی را از او فرا گرفته باشند. امّا وجه تمایزاتی هم بین این دو گروه وجود دارد که عبارتست از پارهای از گرایشهای متعصبانه از قبیل: عدم توجه به هیکل، مخالفت با سلسله مراتب کشیشان، معاندت با کتب انبیاء و ریاضتکشی شدید. بدین ترتیب میتوان گفت ابیونیها صاحب مسلک و شریعتی بودند در حد فاصل بین اسنیها و مسیحیان پولسی. ناگفته نماند که این فرقه دارای شباهتهایی با تعالیم اسلامی نیز هست.[21]
سرانجام ابیونیها
ابیونیها تا قرن چهارم و یا بر اساس برخی نقلها تا قرن هفتم میلادی به حیات خود ادامه دادند ولی از این قرون به بعد رو به افول نهاده و کمکم از بین رفتند. به نظر میرسد که دو حادثهی مهم تاریخی در تضعیف و از میان رفتن این گروه اهمیت داشته است.
حادثهی اول قیام بارکوخبا (برکوکب) در نیمهی اول قرن دوم میلادی، بین سالهای 133 تا 135 است که پس از افزایش ستم رومیان بر یهودیان صورت گرفت که به باز پسگیری اورشلیم به وسیله او و یهودیان همراهش انجامید.
این خبر که به آدریانوس، امپراطور روم، رسید با سپاهی به جنگ وی آمد و اورشلیم و شهرهای دیگر را تصرف کرد و بارکوخبا را کشت. در این حادثه پانصد هزار تن از یهودیان کشته شدند. پس از این حادثه فشار بر یهودیان شدت گرفت و ابیونیها رو به ضعف گذاشتند.[22]
حادثهی دوم، حاکمیت یافتن کلیسای پولسی در قرن چهارم بود که با مخالفانش از جمله ابیونیها با شدت عمل برخورد میکرد. ماجرا هم از آن قرار بود که پس از شورای "نیقیه" که در سال ۳۲۵م به وسیله "کنستانتین" امپراطور روم تشکیل شد تا دعوای الاهیاتی بر سر الوهیت مسیح را خاتمه دهد آریوس با نظریهای که بر یگانگی خدای پدر تأکید داشت محکوم گردیده و تبعید شد. کنستانتین، اعتقادنامه نیقیه را قانون کلیسا و امپراطوری اعلام نمود ولی باز هم منازعات بین طرفداران آریوس و کلیسای راستکیش پایان نیافت با این حال امپراطور با سیاستی توأم با تسامح سعی بر حفظ وحدت امپراطوری داشت اما پس از او فرزندش "کنستانتیوس" سیاست سختگیرانه عدم تسامح را در پیش گرفت؛ مجازات مرگ را برای خرافهپرستی و قربانی مقرر کرد. قربانیها ممنوع و معابد بسته شد. دیگر ادیان مخصوصاً یهودیت با زور تقریبا ریشهکن شدند. پس از شورای "کالسدون" درسال ۳۸۱م قرائت تثلیثی از مسیحیت رسما تنها دین امپراطوری شد. امپراطور "تئودوسیوس کبیر" که شدیداً راستکیش بود در پایان قرن چهارم مسیحیت را رسما دین دولتی اعلام کرد؛ کلیسای کاتولیک کلیسای دولتی گردید و هر گونه نظر مخالف با این دیدگاههای این کلیسا، جرمی علیه دولت به شمار میآمد. در کمتر از یک قرن، کلیسای آزاردیده به کلیسای آزاردهنده تبدیل شد. دشمنان آنان یعنی "بدعت گزاران" (کسانی که از جامعیت ایمان کاتولیکی جدا شدند و از جمله ابیونیهای یگانهپرست و مخالف تثلیث) اینک دشمن امپراطوری شده و مجازات میشدند. در این دوره بود که برای اولین بار، مسیحیان، همکیشان خود را به دلیل داشتن دیدگاههای متفاوت در باب ایمان، به قتل میرساندند.[23]