كلمات كليدي : عيسي، تاريخ، انجيل، يحيي
نویسنده : محمد صادق احمدي
تاریخ زندگی عیسی(ع)با فراز و نشیبهای عجیبی روبرو شده است.یکی از بزرگترین چالشهایی که پژوهشگران در بررسی تاریخ زندگی مسیح با آن مواجه شدهاند نیز همین فراز و نشیبهای آن است.برای روبرو شدن با یکی از نمودهای بارز این مساله به "تاریخ تمدن"ویل دورانت مراجعه میکنیم؛ به آن قسمتی که وی بررسی تاریخ زندگی عیسی را شروع میکند.ویل دورانت، پدر تاریخ غرب، داستان زندگی عیسی را اینگونه آغاز میکند:
«آیا عیسی وجود داشته است؟ آیا تاریخ زندگی بنیانگذار مسیحیت، حاصل غم و اندوه، تخیل و امید مردم بوده است؛ اسطورهای مانند افسانههای کریشنا، اوزیریس، آتیس، آدونیس، دیونوسوس، و میترا (مهر)؟...یکی از عمدهترین اشتغالات اندیشه نوین، «نقد عالی»«کتاب مقدس»ـحمله اوج گیرندهای به اصالت و حقانیت آنـ بوده است...نتایج این برخورد ممکن است به اندازه خود مسیحیت انقلابی باشد. نخستین درگیری در این جنگ دویست ساله از سوی هرمان رایماروس، استاد زبانهای شرقی در هامبورگ، در سکوت و خاموشی آغاز شد.وی به هنگام مرگش در سال 1768، دستنویسی 1400 صفحهای دربارة زندگی مسیح از خود به جای گذاشت که از سر احتیاط آن را به چاپ نسپرده بود.سال بعد گوتهولد لسینگ، با وجود اعتراضات دوستانش، قطعاتی از آن را تحت عنوان قطعات ولفنبوتل[1] منتشر ساخت.رایماروس استدلال میکرد که نمیتوان عیسی را به عنوان بنیانگذار مسیحیت در نظر گرفت و درک کرد بلکه باید او را چهره نهایی و متفوق (آخرتشناسی)رازورانه یهودیان دانست.به عبارت دیگر، مسیح در فکر ایجاد دین جدیدی نبوده است بلکه میخواست مردم را برای انهدام حتمی الوقوع جهان و برای واپسین داوری همه نفوس آماده سازد...»[2]رایماروس علاوه بر این، عیسی را شخصی پر حرف و متعصب، تصویر میکند که به وضع غم انگیزی دچار میشود و پس از مرگش شاگردانش وانمود میکنند که او از قبر برخواسته و به آسمان صعود کرده است. پس از این مطلب رایماروس نتیجه میگیرد که مسیحیت یک فریب عظیم است و این مساله باید علنی شود.[3]
دورانت سپس در مقدمه شروع زندگی عیسی گزارش میکند که :
«... درسال 1796، هردر، تفاوتِ ظاهراً سازش ناپذیر میان مسیح موصوف در «انجیل متی، مرقس و لوقا» را با مسیح موصوف در «انجیل یوحنا»خاطر نشان کرد.در سال 1828، هاینریش پاولوس ضمن خلاصهای که از زندگی مسیح در 1192صفحه نگاشت، تفسیری عقلایی برای معجزات در نظر گرفت ـبه عبارت دیگر وقوع معجزات را پذیرفت اما آنها را به علل و قدرتهای طبیعی نسبت داد.داوید شتراوس در اثری دورانساز به نام «زندگی عیسی»(1835-1836)انتخاب این حد وسط (امر بین امرین) را رد کرد؛ به عقیده او عناصر فوق طبیعی انجیلها میبایست جزو اسطورهها محسوب شود و زندگی حقیقی مسیح بدون استفاده از این عناصر به هر شکل بازسازی شود.اثر پر حجم شتراوس برای یک نسل انتقاد از کتاب مقدس را مرکز ثقل اندیشه آلمانی قرار داد...»[4] پس از شتراوس نیز متخصص نامدار عهد جدید؛ بولتمان، با پشت سر گذاشتن دیگر نقادان مدعی شد که تمام سنت و تفکری که عهد جدید را شکل میدهد اسطورهای است و اعتقاداتی مانند اینکه مردم احتیاج به کفاره دارند و... ممکن نیست مورد قبول انسان متجدد باشد و در راه ادراک انجیل موانع غیر لازمی ایجاد میکند.[5]
در ادامه دورانت چنین روایت میکند:«همان سال فردیناند کریستیان به "باور به رسالههای پولس حواری" تاخت و همه رسالهها، جز رسالههای مکتوب به قرنتیان، غلاطیان و رومیان را مجعول دانست.در سال 1840، برونو باوئر دست به نگاشتن یک سلسله آثار جدلی شورانگیز زد تا نشان دهد که عیسی اسطورهای بیش نیست و شکل تشخص یافته کیشی است که در قرن دوم از درهم آمیختن الاهیات یهودی، یونانی و رومی پیدا شده است.در سال 1863، «زندگی عیسی به قلم ارنست رنان، بسیاری را با شیوه عقلاییش به وحشت انداخت و بسیاری را نیز با نثر زیبایش مجذوب کرد...مکتب فرانسوی در این زمینه در پایان قرن نوزدهم با "آبه لوازی"به اوج خود رسید. وی متن «عهد جدید» را موضوع چنان تجزیه و تحلیل شدید و دقیقی قرار داد که کلیسای کاتولیک لازم دانست او و برخی دیگر از «متجددان»را تکفیر کند.در این ضمن مکتب هلندی، متشکل از پیرسون، نابر، وماتاس، با انکار وجود تاریخی عیسی، آن هم با ارائه تفصیلی مدارک، این جنبش را به منتها درجه خود رسانید.در آلمان آرتور دروز توضیح قطعی این نتیجة منفی را عرضه کرد؛ در انگلستان و.ب. سمیث و ج.م.رابرتسن بر چنین انکاری حجت میآوردند.نتیجه دو قرن بحث و گفتگو ظاهراً نابودی مسیح بود...چه مدرکی برای اثبات وجود مسیح هست...»[6]
نکته دیگری که باید تذکر داده شود، تاریخ تولد عیسی است.پس از گذشت حدود هجده قرن از تاریخ میلاد مسیح و با بررسی پژوهشگران تاریخ، مشخص شد که تاریخ میلادی که برای سرآغاز سال شماری مسیحی ذکر شده دقیق نیست و چند سال اختلاف در آن وجود دارد.این تاریخ دو، سه و گاهی چهار یا پنج سال پیش از تاریخ متدوال قلمداد میشود.[7]
پس از ذکر این مقدمه نسبتا طولانی به بازخوانی ماجرای کلیسای فردی (مسیح) میپردازیم که تقریبا بیشترین جنجال در تاریخ به او منسوب است.
تولد عیسی در دنیای خدایان
عیسای ناصری چند سال پیش از میلاد در بیت لحم یهودیه که در جنوب اورشلیم واقع شده است به دنیا آمد.سبب تولد عیسی در بیت لحم را یکی از انجیل نگاران بنام لوقا، شرکت در سرشماری امپراتوری ذکر کرده است.[8]
کتاب مقدس که بدون در نظر گرفتن نقدهای تاریخی و متنی و سندی که بر آن شده، اکنون مهمترین منبع برای بازشناسی و بررسی کلیسای اولیه است در روایتی جریان تولد عیسی را این گونه نقل میکند:
«اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدس حامله یافتند.19و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند.20اما چون او در این چیزها تفکّر میکرد ناگاه فرشته یَهُوَه در خواب بر وی ظاهر شده گفت:“ای یوسف پسر داود!از گرفتن زن خویش مریم مترس؛ زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است از روح القدس است21و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد.زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.»[9]
بنابر آنچه متای انجیل نگار (که از حواریون مسیح شمرده میشود)ذکر کرده است پس از این جریان هیرودیس از طریق پیشگویان زرتشتی با خبر شد که پادشاه یهود ظهور خواهد نمود:«مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند:2“کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؛ زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟”»[10]
بنابراین هیرودیس سخت آشفته میشود و درصدد نابودی او بر میآید اما یوسف در خواب از طریق فرشته بر این امر آگاه شده و از فرشته دستور حرکت به مصر را دریافت میکند.
اقامت ایشان در مصر تا زمان مرگ هیرودیس به طول میانجامد و پس از آن به سمت جلیل رفتند و در آن ناحیه ماندگار شدند.عیسی در طول این مدت همواره به نجاری میپرداخت و در کنار کار در امور مذهبی و حفظ آداب دینی نیز بسیار کوشا بود.
البته با توجه به اینکه کتاب مقدس مستندترین راوی زندگی عیسی و کلیسای اولیه اوست، اطلاعات زیادی از دوره جوانی و نوجوانی او در دست نیست اما همین قدر معلوم است که خانواده او از طبقه متوسط مردم بوده، بعلاوه مومن و دیندار نیز بودهاند.
در همین راستا عیسی نیز در جوانی به کنیسه رفته و در آنجا همواره به عبادت مشغول بوده است.او به روایت مورخان مسیحی از کتب انبیا و تورات اطلاعات وسیعی داشته و به شریعت نیز پایبندی کامل داشت و در مقابل از سطحی نگری و خشکی کاتبان و فریسیان تنفر داشت.[11]
این وضعیت برای او ادامه داشت تا اینکه پیامبری در نواحی رود اردن بنام یحیی ظهور کرد:
«1و در آن ایام یحیی[12] تعمید دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه کرده میگفت:2“توبه کنید.زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.”3 زیرا همین است آنکه اشعیای نبی از او خبر داده میگوید:“صدای ندا کنندهای در بیابان که راه یَهُوَه را مهیا سازید و طُرُق او را راست نمایید.”4و این یحیی لباس از پشم شتر میداشت و کمربند چرمی بر کمر و خوراک او از ملخ و عسل برّی میبود.5در این وقت اورشلیم و تمام یهودیه و جمیع حوالی اردن نزد او بیرون میآمدند6 و به گناهان خود اعتراف کرده در اردن از وی تعمید مییافتند.»[13]