كلمات كليدي : تاريخ كليسا، سياست، فرهنگ،انديشمندان، رنسانس بيزانسي
نویسنده : محمد صادق احمدي
قرن نهم در تاریخ کلیسا قرنی بود که چالش های کمتری را متوجه مسیحیت کرد و کلیسا با خاطری آسوده به روند رو بهرشد خود ادامه داد. البته علت اصلی این امر را میتوان در حکومت اسلامی جستجو کرد زیرا قرن نهم مسیحیان در واقع مصادف با قرن سوم هجری برای مسلمانان بود؛ قرنی که در تاریخ اسلام دوره طلایی نامیده میشود.
درست به همین علت در قرن نهم کمتر با نام اندیشمندان برجسته مسیحی، آنگونه که در قرون قبلی و بعدی دیده میشود، برخورد میکنیم زیرا رشد و شکوفایی اسلام در این دوران تا حدی مسیحیت را تحتالشعاع خود قرار داده بود که تا چندین قرن اندیشمندان برجسته مسیحی هم و غم خود را مصروف پاسخ دادن به اسلام و نیروی قوی عقلانی آن میکردند.
البته در این میان نباید از تأثیر مثبت اسلام در این دوره تاریک بر مسیحیت غافل شد؛ زیرا در همین دوران است که رنسانس کارولنژی در جهان مسیحیت ظهور میکند که در مواردی البته با برخورد منفی کلیسا روبرو میشود.
برای بررسی تفصیلی و نقشی که اندیشمندان و سیاستمداران و البته اسلام در تاریخ و الهیات مسیحی دارند، به این امور پرداخته شده است:
*سیاست و مسیحیت
* اندیشمندان مسیحی (اریگنا)
*مناقشات الهیاتی (از پیش برگزیدگی، حضور مسیح، فیلیوک، برتری پاپ)
*رنسانس بیزانسی
* پراکندگی جغرافیایی
سیاست و الهیات مسیحی در قرن نهم
قرن نهم همانند قرون دیگر مسیحی با نقش پررنگ پادشاهان درتاریخ کلیسا عجین است. در این قرن با چهره حاکمانی روبرو میشویم که تاریخ و الهیات مسیحی را دستخوش تغییراتی جدی کردهاند. از تأثیرگذارترین این پادشاهان میشل سوم در روم و شارلمانی در امپراتوری فرانک هستند.
شارلمانی که در سال 768 و در امپراتوری فرانکها به قدرت رسیده بود در سال 800 توسط پاپ لئوی سوم تاجگذاری شد و بدین ترتیب پادشاهی مقدس بوجود آمد تا روند حمایت از کلیسا توسط پادشاهان تسریع گردد. اما این امر تبعات ناخوشایندی برای مسیحیت داشت که دخالت بیشتر سیاستمداران در امور دینی بود؛ امری که پیش از این توسط کنستانتین کبیر و اخلافش پایهریزی شده بود.
یکی از این موارد، انتخاب فوتیوس (که ویلدورانت او را دانشمندترین مرد آن دوران میداند)[1] اول به عنوان پاتریارک قسطنطنیه بود که با مخالفت پاپ جان هشتم مواجه شد. زیرا فوتیوس در دو مسأله با پاپ رم مخالف بود: یکی نپذیرفتن برتری پاپ رم بر کلیساهای دیگر جهان مسیحیت و دیگری عبارت فیلیوک.
این عبارت به این معنا بود که روحالقدس علاوه بر پدر از پسر نیز صادر شده است. در اعتقادنامه نیقیه در سال 325 تصویب شده بود که روح القدس از پدر صادر شده است؛ اما کلیسای رم، پسر را نیز در این امر شریک میدانست و با پدر به شکل یکسان در این عمل مؤثر میدانست.
کلیسای شرق از پذیرش این دیدگاه کلیسای رم، سر باز زد و این یکی از مشکلات بزرگی بود که فوتیوس برای پاپ جان هشتم داشت، اما قدرت میشل سوم از قدرت جان بیشتر بود.
در کل میتوان قرن نهم را از لحاظ سیاسی دارای شرایط نامساعد توصیف کرد. شرایطی که در نهایت سبب شد نظام فئودالی هرچه بیشتر رواج یابد و وظایفی که دولت و حکومت باید انجام دهد مردم به عهده گیرند.[2]
اندیشمندان مسیحی
در قرن نهم بصورت گسترده آنچنان که در قرون گذشته دیده میشود، ذکری از متفکران مسیحی نیست و در عوض کانون توجهات الهیاتی به سوی مراکز اسلامی است. اما در هر صورت نمیتوان حضور شخصیتی چون جان اسکوتس را نادیده انگاشت. شخصیتی که نه تنها سرآمد دانشمندان این قرن بود، بلکه در نزاعهای الهیاتی هم حضوری فعال داشت.
*جان اسکوتس اریگنا
جان اسکوتس در سال 810 در ایرلند چشم به جهان گشود. او سرآمد متفکران دوران رنسانس کارولنژی است و در واقع بزرگترین متفکر قرون تاریک است. او از معدود کسانی است که در عصر خود به زبان یونانی مسلط بود. او آثار دیوموسیوس و تفسیر ماکسیموس معترف بر این آثار را ترجمه کرد؛ ترجمهای که بعدها تأثیر شگرفی بر الهیات مسیحی نهاد.[3]
اریگنا به فلسفه نوافلاطونی علاقه وافری داشت ولی این بدان معنا نبود که او در پی ایجاد نظام افلاطونی مستقل از مسیحیت بوده باشد، بلکه بدنبال تفسیر و تعبیر مکاشفه مسیحی در چارچوبی نوافلاطونی بود. به همین علت کلیسا او را با دو عنوان متهم کرد. یک بار او را متهم کردند که پیرو فلسفه وحدت وجود است و در نتیجه آثارش از سوی کلیسا در قرن سیزدهم محکوم شد و بار دیگر متهم به خردگرایی (ضد ایمان) شد که البته این اتهام نادرست بود.
در زمان اسکوتس دو نزاع در عالم مسیحیت رخ داد که گرچه به شدت نزاعهای پیشین نبود؛ اما توجه اریگنا را به خود معطوف کرد. یکی از نزاعها درباره حضور مسیح بود که اریگنا در آن طرفدار حصور روحانی و نمادین مسیح شد و نزاع دیگر درباره "از پیش برگزیدگی" بود.
پیش تر آگوستین چنین تعلیم داده بود که فیض خدا که در همه خیرات دخیل است به همه داده نمیشود و فقط به "از پیشبرگزیدگان" اعطا میشود. در زمان اریگنا، "گوتشالک"، عقاید آگوستین را به شکلی افراطی طرح کرد تا جایی که معتقد شد که شر آفریده خداست. بنابر این اسکوتس به درخواست اسقف هینکمار، کتاب تقدیر الهی را نوشت. گرجه با نوشتن این اثر نزاع حل نشد اما مردان کلیسا، گوتشالک را خاطر عقایدش به زندان افکندند. [4]
سرانجام جان اسکوتس اریگنا در سال 877 و در همان سالی که "شارل بیمو" از دنیا رفته بود؛ درگذشت.
البته اندیشمندان دیگری غیر از اریگنا مثل همین فوتیوس نیز در این قرن فعالیت داشتهاند که حضور هیچ یک به اندازه او پررنگ نبوده است.
منازعه الهیاتی: مسیح نمادین یا واقعی
یکی از مسایلی که طی قرنهای متمادی تاریخ کلیسا را از خود متأثر کرده و حتی تا به امروز هم کلیساهای مختلف در موردش به وحدت رویه نرسیدهاند، بحث از چگونگی حضور مسیح در مراسم عشای ربانی است. در واقع تاریخ نخستین نزاع رسمی از این دست را میتوان در قرن نهم پیدا کرد.
ماجرا از اینجا شروع شد که راهبی بنام رادبرتوس حدودا در سال 844 در فرانسه کتابی درباره حضور واقعی مسیح در عشای ربانی نوشت. او در این کتاب نان و شراب را نه تنها با عیسی برابر میدانست که نان و شراب را با عیسای متجسد برابر میدانست و نه با عیسایی که از خاک برخاست.
او در قسمتی از کتابش نوشت: «هیچ کس از این گوشت و خون مسیح که طبق یک سرّ گوشت واقعی و خون واقعی هستند و آفریدگار چنین چیزی را خواسته است منحرف نشود... البته اینها با آن کسی که از مریم به دنیا آمد و روی صلیب رنج کشید و دوباره از قبر برخاست، هیچ تفاوتی ندارند...».[5]
اما در طرف مقابل، بسیاری از اندیشمندان در برابر این ادعا صفآرایی کردند. از برجستهترین این افراد میتوان به اریگنا و راترامنوس اشاره کرد که نه تنها با این ادعا مخالفت کردند، بلکه معتقد بودند که نان و شراب، نمادین و رمزی هستند و نه حضور واقعی مسیح.
البته موضع رسمی کلیسا در این زمینه در سال 1050 مشخص شد که طی حکمی راترامنوس محکوم شد اما آتش این نزاع خاموش نشد و دوباره در دوره اصلاحات شخصیتهایی نظیر تسوینگلی بر حضور نمادین مسیح تأکید کردند.
بنابراین بزرگترین نزاعهای الهیاتی این قرن را میتوان در دو دسته جای داد. دسته اول نزاعهایی است با پیش فرض جغرافیایی که همان مناقشه فوتیوس و عبارت فیلیوک است و دسته دوم مناقشاتی است که بدون پیشفرض جغرافیایی رخ داده است که این دومی، همان نزاع در مورد "از پیش برگزیدگی" و حضور واقعی و نمادین مسیح است.
رنسانس بیزانسی
در این دوران که همه چیز در دنیای بیزانسی رو به افول بود، دانشگاه قسطنطنیه به همت سزار بارداس احیا شد و بخاطر دورههای تدریس لغتشناسی، فلسفه، الاهیات، نجوم، ریاضیات، ریستشناسی، موسیقی و ادبیاتش شهرت بسزایی پیدا کرد.
اما با این حال توجه حاکمان و اسقفان مسیحی به علم در این دوره کم بود؛ به عنوان نمونه لئو تسالونیکایی، طبیعیدان برجسته بیزانسی بود که به علت بیتوجهی مسیحیان در فقر و تهیدستی به سر میبرد تا اینکه خلیفه اسلامی او را به بغداد دعوت کرد. در این هنگام توجه مسیحیان به او جلب شد و برای نگاه داشتنش، به او مقام اسقفی تسالونیکا را اعطا کردند.[6]
اما صرف نظر از شکوفایی اسلام، شاخصترین جنبه رنسانس بیزانسی را میتوان در هنر آن دید که مناقشه تمثالشکنان، هنر را از بند اسارت در مضامین مدهبی رهانید و آن را به سمت موضوعات غیر مذهبی کشاند.[7]
پراکندگی جغرافیایی
در قرن نهم گستره جغرافیایی مسیحیان از چین تا اروپا را شامل میشد. البته منظور از چین قسمت کوچکی از آن است که مأمنی برای مسیحیان زجردیده بود. زیرا مسیحیانی که تا پیش از این، از سوی کلیسای رسمی طرد شده و آزار و شکنجه میشدند، برای رفاه خود به سمت شرق و چین حرکت کردند. اما در این قرن، روند رو به رشد ایشان در چین مهار شد و به حیات خود در حکومت اسلامی ادامه دادند زیرا حکومت اسلامی ایشان را به عنوان اهل کتاب پذیرفته بود و اتفاقا شکوفایی علمی مسیحیان تحت لوای حکومت اسلامی بسیار چشمگیر بود تا جایی که مسیحیت غربی که اکنون در دوره تاریک خود بسر میبرد در برابر مسیحیت شرقی حرفی برای گفتن نداشت، در نتیجه مسیحیت غربی به تلاش خود برای کشورگشایی در اروپا ادامه داد.
بنابر این مسیحیان غرب با کمک حاکمان مسیحی کشورهای اسکاندیناوی و موراوی و بلغار را نیز در این قرن به قلمرو حکومتهای مسیحی اضافه کردند تا در این قرن، اروپا تقریبا به طور کامل، مسیحی شود.
نتیجه این پروسه، حضور سه حکومت مسیحی جدا از هم در اروپا در اواخر این قرن بود چرا که علاوه بر حاکمان فرانک و روم، اکنون حاکمان انگلیسی نیز خود را قیم بخشی از جهان مسیحیت میدانستند.
آشکار است که این روند پیدایی حکومتهای مسیحی که با سرعت بالا سپری میشد، صدمات جبران ناپذیری را برای جهان مسیحیت به ارمغان میآورد که به عنوان نمونه میتوان به جلای آوینیون و ظهور کلیسای انگلیکن اشاره کرد.