كلمات كليدي : تاريخ، كليسا، لوتريسم، آناباپتيسم، كليساي اصلاح شده
نویسنده : محمد صادق احمدي
حرکتی که سران نهضت اصلاح مانند لوتر و کالون شروع کردند منجر به جبههگیری های نوین درون بدنه مسیحیت شد. مسیحیان که تا پیش از این یا خود را در رقبه کلیسای کاتولیک دیده و مطیع محض آن بودند و یا با التزام به کاتولیک بودن انتقادهای جدی به عملکرد و رویکردهای آن داشتند؛ اکنون خود را در وضعی متفاوت از گذشته مییافتند. بنابر این مسیحیان قرن شانزدهم در اروپا مانند گذشته یکدست و با یک اعتقاد نبودند.
علاوه بر این حاکمان کشورها و ممالک مختلف در برابر این چالش جدید و جدی رویکردهای گوناگونی برای خود برگزیده بودند. گروههای جدیدی تشکیل شده بودند که هم خود را مسیحی مومن میدانستند و هم به شدت از کاتولیک بودن بیزاری میجستند. اکنون برای روشنشدن بیشتر وضعیت مسیحیت در قرن شانزدهم به بررسی گروههای جدید مسیحیای که در این دوره ظهور کرد و چگونگی اصلاحات در کشورهای مختلف میپردازیم.
گروههای جدید مسیحی در قرن شانزدهم
وقتی اصطلاح نهضت اصلاح دینی بکار میرود معمولا منظور از آن اعتراض پروتستانی قرن شانزدهم است که لوتر سرکردهی آن بود. اما این، همه معنای این اصطلاح نیست. زیرا اولا پیش از جدالهای این قرن، اصلاحات دیگری نیز در قرون گذشته آغاز شده بود و ثانیا نهضت اصلاح قرن شانزده نیز فقط شامل نهضت لوتری نمیشود.
بنابر این توجه به این نکته لازم است که منظور از نهضت اصلاح و انشعاباتش نهضتی است که در قرن شانزده و با جدیت به ثمر نشست. اما با به بار نشستن نهضت اصلاح گروههای مهم زیر پدیدار شدند که هر یک داری اهداف خاص و با رویکردهای متفاوتی بودند:
1-نهضت اصلاحگرایی لوتری
این نهضت با نام مارتین لوتر و سرزمین آلمان پیوند خورده است.برخی شروع جدی این نهضت را همزمان با اعتراض او به عفونامه فروشی "تتسل" میدانند؛ اما در واقع این نهضت از زمانی شروع شد که لوتر در مجمع "ورمز" محکوم شد و هوادارانش بخاطر بیمبر جان او، مخفیانه لوتر را به کاخ وارتبورگ انتقال دادند. اما لوتر در سال 1522 با مشاهده اشتیاق هواداران و اینکه جانشینانش از کفایت لازم بای رهبری نهضت برخوردار نیستند؛ از اقامتگاه اجباری خود در وارتبورگ به ویتنبرگ بازگشت. در این هنگامبرنامه اصلاحی لوتر از حالت آکادمیک و علمی خارج شد و به برنامه اصلاح جامعه و کلیسا تبدیل شد.[1]
از این به بعد حوادثی در مسیر نهضت لوتری رخ داد که جهتگیری آن را بکلی عوض کرد و آن را تا حد زیادی از سایر همقطارانش جدا کرد:
*در سال 1525 با انتقاد جدی از اراسموس(مصلح دینی اومانیست) از وی جدا شد. تا پیش از این مناقشه اومانیستها لوتر را به عنوان نماینده خود میدانستند و او را به رهبری پذیرفته بودند. اما پس از این مناقشه، لوتر قسمت زیادی از پیروان خود را که اومانیست بودند از دست داد.
*در جنگ دهقانان به سال 1525، لوتر چنین استدلال کرد که اربابان فئودال برای فرو نشاندن شورش دهقانان از هر حقی، از جمله اعمال خشونت به هنگام نیاز، برخوردارند.او دهقانان را به اعمال شیطانی متهم میکرد و شاهزادگان را تشویق میکرد تا هر کس را میتوانند مخفیانه یا آشکارا یافته و سرکوب کنند و به قتل برسانند و توجه داشته باشند که هیچ چیز زیانبارتر و شیطانیتر از انسان متمرد نیست.
لوتر میگفت:«... من گمان میکنم که دیگر شیطانی در دوزخ نیست. همه شیاطین در لباس این دهقانان درآمدهاند.»[2] لوتر شاهزادگان را توصیه میکرد که شمشیر خود را بیرحمانه بکار گیرند. او که پیشتر این شاهزادگان را اراذل میدانست؛ اکنون به آنان گفته بود که خادمان کلیسایند و در صورت کشته شدن شهید بشمار میروند. بنابر این با کمک لوتر مردمسرکوب شدند.
این مسأله به شدت چهره لوتر را در میان دهقانان مخدوش کرد.
*مهمترین مشکل الهیاتی، نزاع لوتر با تسوینگلی درباره ماهیت حضور مسیح در مراسم عشای ربانی بود. اعتقاد راسخ لوتر به حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی در تقابل کامل با رویکرد استعاری یا نمادین تسوینگلی بود. پس از مدتی جدال بین این دو سرانجام در سال 1529 کنفرانس ماربورگ برگزار شد که بینتیجه ماندن آن موجب جدایی همیشگی دو شاخه نهضت اصلاح گرایی آلمانی و سوئیسی در هنگامهای شد که ملاحظات سیاسی و نظامی ناسازگار و فزاینده، همکاری بین آنها را ضروری ساخته بود.
لوتر سرانجام در سال 1546 و با مرگ خود نهضتش را ناتمام رها کرد؛ نهضتی که بسیاری معتقدند او اصلا قصد نداشته با انجام آن کلیسایی با نام و به عنوان کلیسای لوتری تاسیس کند[3] بلکه هدفش فقط اصلاح کلیسای موجود بوده است.[4]
2- نهضت اصلاحی کالون (سنت اصلاح شده)
کلیساهای اصلاح شده که امروزه تعداد فراوانی از آنها وجود دارد ثمره تلاشهایی است که در سوییستوسط ژان کالون و پیش از او تسوینگلی انجام شد.
تسوینگلی در جوانی و با مطالعه آثار اومانیستها به تعالیم ایشان علاقهمند شد و پس از آشنایی با آموزههای اومانیستی تصمیم به مبارزه با اعمال موهوم و خرافیای که توسط کلیسا انجام میشد گرفت و کتاب مقدس را پایه و اساس نهضت خود قرار داد.[5]
تسوینگی در نهضت اصلاحیای که رهبری آن را به عهده گرفته بود اقدامات اصلاحی زیادی انجام داد و بسیاری از آداب و تشریفات را از برنامه کلیسا حذف کرد. یکی از اندیشههای او در مورد عشای ربانی بود که در مورد ماهیت آن با لوتر به توافق نرسید و راه خود را از او جدا کرد.
تسوینگلی برای انجام اصلاحاتش جنگهایی را نیز با کاتولیکها ترتیب داد و عاقبت خود در سال 1531 در یکی از همین جنگها کشته شد.اما مرگ او پایان کار نهضت اصلاحی سوییس نبود. زیرا کالون که در نظریهپردازی بسیار ماهرتر از تسوینگلی بود، پا به عرصه اصلاحات گذاشت.
جانشین تسوینگلی، فارل، از کالون دعوت کردتا به ژنو رفته و مبادی خود را در آن سامان پیاده کند. کالون با بیمیلی پذیرفت، اما این ماندن دوام نیاورد و پس از مدت کمی در سال 1538از آنجا اخراج شد. او سپس به طرف استراسبورگ که مقصد اولیهاش بود حرکت کرد و با دو سال تاخیر به استراسبورگ رسید. سپس به سرعت شروع به تحریر آثاری در زمینه الهیات کرد و در سال 1541 اولین ترجمه فرانسوی کتاب مبادی را منتشر کرد.
در این هنگام مجددا از او تقاضا شد که به ژنو بازگردد؛ اما کالونی که برگشت به مراتب کار آزمودهتر و پختهتر از سه سال پیش برای پذیرش مسؤلیتهای سنگین بود. بنابراین او رسما شروع به مخالفت با مقامات شهر کرد تا بدانجا که درواپسین دهه زندگی، عملا در مسائل دینی شهر آزادانه تصمیم میگرفت. او برای اجرای نظم در کلیسا، انجمن کشیشان را بنیان نهاد و آکادمی ژنو را برای تربیت کشیشان کلیسای اصلاح شده پایه گذاری کرد. بدین ترتیب کالون پایهگذار یکی دیگر از شاخههای نهضت اصلاح دینی شد. گرچه برخی معتقدند که آنچه امروزه بنام نهضت اصلاحی کالون رایج است؛ اثر جانشینان اوست که زیرکانه، اندیشههای او را نقد و اصلاح کردند.[6]
3- نهضت آناباپتیسم
نهضت آناباپتیسم نیز به نوعی به تسوینگلی مربوط میشود. زیرا عدهای از پیروان او به او معترض بودند که: تسوینگلی گرچه شعار فقط کتاب مقدس را برای خود برگزیدهاست، اما به اصولی مانند تعمید کودکان که در کتاب مقدس نیامدهپایبند است، علاوه بر ایناو از عقیده مالکیت اشتراکی خود برگشته است.
همین امر سبب شد که او با چالشی جدی در برابر هواداران سابقش که اکنون آناباپتیست خوانده میشدند، مواجه شود. رهبری ایشان را ابتدا کنراد گربل عهدهدار شد. اما در مدت کوتاهی در ابتدای قرن شانزدهم، آناباپتیستها به چند گروه متمایز تقسیم شدند
به عنوان نمونه، آناباپتیستهای مانتسر تحت رهبری "جان لیدن" حکومت دینی تاسیس کردند و تعدد زوجات را پذیرفتند. منونایتها به رهبری منو سیمونز در نقاط مختلف اروپا و بویژه در شمال آلمان و هلند ساکن شدند.(گرچه پس از چند قرن برخی دیگر از گروه های آناباپتیست نیز به این نام شهره شدند.[7]) هیوتریتها نیز رهبری ژاکوب هیوتر را پذیرفتند و روی مالکیت اشتراکی تاکید ویژهای کردند.
اما اعتقادات ایشان خوشایند کلیسای کاتولیک و لوتریها نبود و در بسیاری از موارد کشیشان و رهبران ایشان به قتل میرسیدند. یکیاز مواردی که ایشان رادسته جمعی قتلعام کردند مربوط به مانتسر است.
داستان از این قرار بود که در سال 1534 گروههای آناباپتیست شهر مانتسر آلمان را به تصرف خود در آوردند و اوضاع اجتماعی و مذهبی آنجا را در کنترل خود گرفتند.پس از این واقعه رهبران ایشان همانند جانیان و گناهکاران محکوم به قتل شدند و در برخی شهرها نیز زنده در آتش سوزانده شدند.[8]
شدت عمل نسبت به آنها در این مرحله متوقف نشد و کار بجایی رسید که کاتولیکها و لوتریها به همراهی هم بر علیه آنها اقدام کرده و ایشان را با اسلحه و انواع عذاب به قتل رساندند.
البته با همه این فشارها آناباپتیستها به موجودیت خود ادامه دادند و اکنون در کنار دیگر گروههای مسیحی به حیات خود ادامه میدهند.
4- نهضت ضد اصلاح کاتولیک و نهضت تئودور:
نهضت اصلاح کلیسای کاتولیک که در واقع واکنشی به اعتراضات بیرونی بود بهزودی تشکیل شد و بکار خود به شکلی گسترده ادامه داد. اما نهضت تئودور اصلتا یک نهضت اصلاح همانند دیگر نهضتها نبود. بلکه با روی کار آمدن مری تئودور (مری خون آشام) در انگلستان او پروتستانها را تحت تعقیب قرار داد و با انواع شکنجه به قلع و قمع ایشان اقدام کرد.[9]
اصلاحات در کشورهای مسیحی در قرن شانزدهم[10]
وضعیت مسیحیت و رابطه آن با حوادث قرن شانزده در کشورهای آلمان و سوییس با توجه به لوتر و تسوینگلی و کالون تا حد زیادی روشن است. اما دیگر کشورهای مسیحی نظیر اسپانیا و انگلستان و فرانسه نیز در همین زمان با چاشهای مهمی دست و پنجه نرم میکردند.
*فرانسه
پروتستانهای فرانسه را با نام هوگنوها میشناسند. ایشان از مبانی و مبادی کالون پیروی کردند و به مخالفت با کلیسای کاتولیک برخاستند. اما کاتولیکها آرام ننشستند و با تحریک شارل نهم، پادشاه ضعیف فرانسه، ایشان را در سال 1572 در سنبارتلمی قتلعام کردند. در این واقعه حدود بیست هزار نفر کشته شدند. کشتار پروتستانهای فرانسه ادامه داشت تا اینکه در سال 1598 با فرمان نانت آزادی عقیده و ایمان در فرانسه اعلام شد.
*هلند
هلند در قرن شانزده مستعمره اسپانیا بود و پادشاهان اسپانیا که همانند کلیسای کاتولیک خواهان حفظ موقعیت پیشین خود بودند،با هرگونه اعتراضی مخالفت میکردند. اما هلندیها که با نوشتههای لوتر و تسوینگلی آشنا بودند و مبانی کالون را نیز پذیرفته بودند خاموش نماندند و به رهبری "ویلیام خاموش" سر به شورش گذاردند تا اینکه هم مملکت خود را از استعمار خارج کردند و هم اینکه نظام پروتستانی را در آن کشور مستقر کردند.
*اسکاتلند
تأثیرگذارترین شخصیت در کشور اسکاتلند را میتوان ماری دانست. او کاتولیک متعصبی بود که با ازدواج با پادشاه فرانسه از اسکاتلند رفت. طبیعتا این برای اصلاحگران خبر خوشی بود. زیرا ایشان در نبود ماری توانستند پروتستانتیزم را مذهب قانونی اسکاتلند گردانند. در نتیجه کشیشهای کاتولیک از آنجا طرد شدند و کلیسای اسکاتلند ملی شد.
این وقایع تا بازگشت ماری ادامه داشت. در این زمان مناقشاتی بین دو گروه کاتولیک و پروتستان روی داد تا اینکه ماری به نفع پسر یکسالهاش برکنار شد و پروتستانهای اسکاتلند باز روی آرامش را دیدند.
*انگلستان
وضعیت انگلستان در این زمان با دیگر ممالک بکلی متفاوت بود. زیرا ریشه اصلاح دینی در این کشور با دیگر ممالک فرق میکرد. در انگلیس پادشاه هنری هشتم قصد تجدید فراش داشت، اما پاپ با این تقاضای او مخالفت کرد. در نتیجه هنری رابطه کلیسای انگلستان با روم را قطع کرد و با اعلام استقلال کلیسای انگلیس خود ریاست آن را به عهده گرفت.
با این اوضاع پروتستانها در این کشور نفسی تازه کردند تا اینکه نوبت پادشاهی به مری تئودور رسید و او بسیاری از مردم را کشت و سوزاند. پس از مرگ ماری خواهرش الیزابت بر تخت سلطنت نشست و دوباره به پروتستانها آزادی عمل اهدا کرد.اما در نهایت کلیسای انگلستان با همان قوانین و سلسله مراتب کلیسای کاتولیک و در شکل ملی و مستقل از کلیسای رم بکار خود ادامه داد.
همه این حوادث و جریانات در قرن شانزده روی داد. اما با همه این اوصاف کلیسای کاتولیک بیتفاوت نماند و اقداماتی را برای مقابله با این همه تهدید انجام داد که در ادامه به آن پرداخته میشود.