كلمات كليدي : ادواردز، عواطف، عرفان، بيداري روحاني، آتش جهنم
نویسنده : محمد صادق احمدي
جنبش اصلاح دینی سبب بوجود آمدن سه نگرش ایمانی در کلیسای غرب شد که عبارتند از کاتولیکیسم که در شورای ترنت اصول آن بیان شد، لوتریسم که در اعترافنامه آگسبورگ و اعتقادنامه وفاق اصول آن دیده میشود و کالونیسم که اصول آن در رساله اصول دین هیدلبرگ و اعترافنامه وست مینستر بیان شده است. طی سالهای 1500 تا 1800 مباحث الهیاتی عمدتا بین این سه گرایش اصلی جریان داشت.
در این دوران و تا سال 1700 حقیقت مسیحیت مورد پذیرش همگان بود اما با شروع قرن هجده جنبشی پدیدار شد که خدا باوری عقلانی نام داشت.
عقل منکر مسیحیت میشود
این عقلگرایی به تدریج به سوی علمگرایی رفت و به نفی خدا انجامید:
«در قرن هفدهم در مقیاسی کوچکتر و در قرن هجدهم در مقیاسی بزرگتر اشخاص با استفاده از نام عقل، مسیحیت را مورد حمله قرار دادند. این حمله در جنبش خدا باوری عقلانی به شکل مطرح شدن مفهومیجدید از خدا و مذهب و به عنوان رقیبی برای مسیحیت آشکار شد و سپس به شکل حمله مستقیم به خدا و مذهب در آمد.
در این دوره برای نخستین بار در غرب مسیحی خدا ناباوری و لا ادریگری به پدیدهای شایع تبدیل گشت. در جهان مدرن اطمینان به نیروی عقل به تدریج رنگ باخت و ضعیف شد اما حمله به مکاشفه الهی مانند سابق ادامه یافت. این امر زمانی به وقوع پیوست که تمام مراجع قدرت سنتی همراه با مسیحیت زیر سوال رفتند.»[1]
اما در همین دوران نیز برای الهیدانانی که نه تنها خدا و مسیحیت و مکاشفات را نفی نکردند بلکه با شور و هیجان به دفاع از آن پرداختند و خود مدعی آن شدند عرصه مناسبی فراهم شد تا به تبشیر مردم برای روی آوردن به آیین مسیح بپردازند.
از نام آورترین این اشخاص میتوان به جاناتان ادواردز اشاره کرد که موعظهگر و عارفی استثنایی در ایالات متحده به شمار میآمد.
آغاز به کار شبان اخراجی!
جاناتان ادواردز در سال 1703 در ویندزور شرقیایالت کانکتیکات دیده به جهان گشود. او فرزند یک کشیش و نیز نوه یک کشیش کلیسای آزاد یا کلیسای محلی بود.
جاناتان از کودکی و حدودا پنج سالگی علائق مذهبی خود را بروز داد و همواره فردی مذهبی بود تا اینکه در دهه 1720 تغییر و دگرگونی مذهبی عمیقی را تجربه کرد که باعث شد تا او به نگرشی ژرفتر نسبت به اقتدار و فیض خدا دست یابد.
در سال 1716 ادواردز وارد دانشگاه ییل(Yale) شد و به تحصیلات خود در آنجا ادامه داد تا اینکه سرانجام در همین دانشگاه به عنوان استاد پذیرفته شد.
این وضعیت ادامه داشت تااینکه در سال 1727 جاناتان به عنوان شبان کلیسای نورت هامپتون (Northampton) در ماساچوست انتخاب شد. کلیسایی که پیش از او پدربزرگش در این سمت خدمت میکرد. درست در همین هنگام و بویژه در حد فاصل سالهای 1734 و 1735 در اثر موعظههای او در شهر بیداری روحانی بوجود آمد و عده زیادی از مردم شهر را با خود همراه کرد.
در زمان پدر بزرگ ادواردز برای عضویت در کلیسا به نوعی با سهل انگاری برخورد میشد ولی ادواردز از این وضع ناخوشایند بود و در پی آن بود تا قوانین سختتری برای عضویت در کلیسا وضع کند اما چون اعضای کلیسا با این رویه او مخالف بودند در سال 1750 او را از مقام شبانی خلع کردند.
جذبههای عرفانی فیلسوف
ادواردز بر خلاف هم عصرهای خود که غرق در نهضت روشنگری و عقلگرایی بوده و به مکاشفات، وَقَعی نمینهادند به دیدن خداوند و انواع شوریدگی و جذبه باور داشت.
او خود (آنچنان که خودش نقل کرده) از کودکی در همین رویاها غوطه ور بوده و با دوستانش در مورد امور دینی گفتگو میکرد. این مساله تا حدی جدی بود که برای ایام اعتکاف نیز برای خود اتاقکی ساخته بود تا در آنجا به چله نشینی بپردازد. در همین فضا بود که او احساس کرد نوعی فهم خاص و تصورات باطنی برایش متجلی شده است.
این وضع سبب شد تا او مدتهای مدید را در جنگلها و بیشهها به قدم زدن بپردازد. در همین تجارب روحانی بود که یک بار احساس کرد که شخص مسیح بر او نازل شده و با او متکلم شده است و همین جذبههای عرفانی و ادعای مکاشفه نیز سبب حمله او به کسانی میشد که به خداپرستان شک میکردند. [2]
رانده شدن از کلیسا و تبشیر سرخپوستها
ادواردز که از کلیسای سفید پوستان رانده شده بود به استوک بریج ماساچوست رفت و خانواده خود را نیز با خود برد. او در آنجا به فعالیتهای تبلیغی بین سرخ پوستان پرداخت. این در حالی بود که هموطنان ادواردز نسبت به آنها حس برتری و عزت داشتند و آنها را زیردستان خود میدانستند.
اما ادواردز با این تلقی نژاد پرستانه هموطنانش مخالف بود و هیچ گونه برتری و عزتی بر سرخ پوستان برای سفید پوستها قائل نبود. همین جامع نگری او سبب شد که او به عنوان اسقف این ناحیه برگزیده شود و بتواند تعدادی از تالیفاتش را نیز تحریر کند.
در سال 1757 از او دعوت شد تا ریاست دانشگاه نیوجرسی (که امروزه دانشگاه پرینستون نام دارد) را به عهده بگیرد و جاناتان نیز این دعوت را پذیرفت.
این مساله برای او خوش یمن نبود؛ زیرا در همین زمان بیماری وبا در این منطقه شایع شده بود. بنابراین برای حفظ جان ادواردز از گزند وبا به او سرم تزریق کردند. اما سرم فاسد بود و موجب شد که جاناتان چند هفته پس از سخنرانی افتتاحیه دانشگاه در اثر مسمومیت تزریق شده جان خود را از دست بدهد. [3]
آراء ادواردز
با توجه به اینکه جاناتان خود را در معرض شوریدگی و جذبههای عرفانی میدید بنابراین حرارت زیادی در دین داری از خود بروز میداد و این امر سبب بروز نظریات تندی از جانب او شد. در ادامه به برخی از مهمترین آراء او اشاره میشود:
1- خدا انسان را بر جهنم نگه داشته و از وی متنفر است!
ادواردز در موعظه مشهور آتش جهنم و سنگ گوگرد که در سال 1741ایراد کرده در صدد بیدار کردن روحانی مردم بود و این کار را به گونهای انجام داد که پرده از عقائد خود برداشت:
«بدین سان خدا مردم طبیعی را بر فراز گودال جهنم در دست خود نگه میدارد! آنان سزاوار گودال آتشاند و پیش از این به آن محکوم شدهاند. خدا بسیار خشمگین است. خشمش با آنان به بزرگی خشم به کسانی است که واقعا با غضب او در جهنم رنج میبرند و آنان هیچ کاری برای فرو نشاندن یا کاستن خشم خدا انجام ندادهاند... شیطان انتظارشان را میکشد و دهان جهنم برای آنان باز است... این موضوع ترسناک میتواند افراد تحول نیافته در این جمع را بیدار کند... آن دریاچه گوگرد سوزان همه جا زیر پای شما گسترده است. خدایی که شما را بر فراز گودال جهنم نگه میدارد... از شما منزجر است... »[4]
2- اراده نسبتا آزاد:
ادواردز در رویکردی دوگانه ابتدا انسان را از نظر اخلاقی ناتوان و سقوط کرده فرض میکند و او را فاقد توان انجام نیکویی میداند و در ادامه اراده را آزاد میداند! از نظر او انسان سقوط کرده از نظر اخلاقی ناتوان است ولی اراده (نه توان) و اشتیاق به نیکویی دارد. [5]
3- از پیش برگزیدگی:
دو قرن پیش از جاناتان ادواردز، آرمینیوس(Arminius) که از پیروان ژان کالون بود آموزه از پیش برگزیدگی که نتیجه تلاشهای الهیاتی آگوستین و کالون بود را رد کرد و معتقد شد که گزینش افراد بدون قید و شرط نیست بلکه خدا برای نجات، افرادی را بر میگزیند که شایستگی و لیاقتی از ایشان مشاهده کرده باشد و چون خدا از همه چیز آگاه است و میداند که چه کسانیایمان آورده و آن را تا آخر حفظ میکنند کسانی که این چنین باشند را از پیش بر میگزیند نه هر کسی را آن هم بدون قید و شرط.
ادواردز وقتی که با این نگرش آرمینیوس مواجه شد به شدت با آن برخورد کرد و به تبلیغ آموزه از پیش برگزیدگی بدون قید و شرط آگوستینی- کالونی شد. [6]
4- رستگاری غیر مسیحیان و دخالت خدا در سایر ادیان:
ادواردز یقین داشت که خداوند شخصا در همه فرهنگها و ادیان جهان نازل شده است. به همین علت در باور او میان غیر مسیحیان نیز هستند کسانی که فطرتی دارند که واجد شعور دینی و باطنی است و تنها شرط نجات و رستگاری میباشد.[7]
5- قوانین سخت برای کلیسا:
جاناتان وقتی که بیدینی مردمی که به عضویت کلیسا در میآمدند را دید معتقد شد که باید برای عضویت در کلیسا باید قوانین سختتری باشد اما این نظریه او با مخالفت دیگر اعضا مواجه شده و شکست خورد.[8]
6- عواطف، جایگاه حقیقی دین:[9]
ادواردز بر خلاف مخالفان خردگرای بیداریهای روحانی، بر این باور بود که جایگاه حقیقی مذهب نه در عقل بلکه در عواطف است. وی در همین مورد در کتاب عواطف مذهبی میگوید:
«همان گونه که در امور دنیوی عواطف منشا بسیاری از اعمال و رفتارهای انسانی هستند در امور مذهبی نیز عواطف مذهبی منشا بسیاری از اعمال و رفتارهای مذهبی هستند... »[10]
آثار ادواردز
ادواردز که نقش چشمگیری در کاهش انتقادات علیه کتاب مقدس و مسیحیت ایفا کرده، تعالیم خود را در ضمن آثاری بیان کرده که از مهمترین آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
1- عواطف مذهبی: ادواردز در این کتاب که در سال 1746 منتشر کرده است به بررسی ماهیت مذهب میپردازد و رابطه آن با عاطفه را روشن میکند.
2- روایت موثق: این کتاب در سال 1737 منتشر شده و جاناتان در آن به توصیف نتایج و پیامدهای بیداری مردم که خود شاهد آن بوده میپردازد.[11]
3- تشخیص نشانههای اثر روح خدا: ادواردز در این کتاب بیان میکند که گرچه ظهورات مادی نشانههای خدا نیستند ولی با نگرش متفاوت به آنها در نهایت سبب عشق به خداوند میشود. [12]
4- دفاع از آموزه مسیحی گناه اولیه: این کتاب که جاناتان در اواخر عمر خود تالیف کرده در بیان ناتوانی انسان بر اثر گناه نخستین است و اینکه انسان دیگر قدرت ندارد تا خود را نجات دهد. در واقع این کتاب پاسخی بود به نگرش آرمینیوس در باب از پیش برگزیدگی.[13]
مسیحیت و ادواردز
از آنجا که جاناتان ادواردز نخستین رهبر معنوی و کاریزماتیکایالات متحده در قرن هجده بود و تعالیم و جذبههای عرفانی او بسیاری را به مسیحیت بازگرداند از این رو عدهای او را به عنوان برجستهترین الهیدان آمریکایی و بالاتر از کسانی چون تیلیش و... میدانند. [14]
از طرفی به سبب اینکه او در عصر خردگرایی میزیست و دم از مکاشفه و تجربه خدا میزد بنابراین مخالفان بسیاری برای خود دست و پا کرده بود که منکر هر گونه الهام و مکاشفه بودند.