كلمات كليدي : رستاخيز، يهوديت، مسيحيت، اسلام، اديان شرق
نویسنده : محمد صادق احمدي
همه ادیان بر این نکته اتفاق نظر دارند که مرگ، پایان حیات انسان نیست. مصریان باستان، اجساد مومیاییشده اشراف را همراه با غذا و اشیای قیمتی ضروری برای سفر به حیات دیگر، در مقبرههایی مینهادند که با مجمسهها یا تصاویر اوزیریس (خدای آن جهان) تزیین شده بود.
پیروان کنفوسیوس و ادیان سنتی آفریقا با مراسمی که در مزار نیاکان خود یا در مکانهای مقدس برگزار میکنند از آنها یاد میکنند و ارواحشان را تسلی میدهند. در قرآن که 113 بار از واژه آخرت استفاده شده مکررا درباره معاد و داوری بحث شده است.
بسیاری از مسیحیان هم با خواندن مکرر اعتقادنامه رسولان خداوند را ستایش میکنند: «من به... رستاخیز بدن و حیات جاویدان معتقدم». در دین اعتقاد به حیات پس از مرگ به اندازهای مهم تلقی میشود که نویسندهای آن را اساسیتر از اعتقاد به خدا میداند و میگوید که حتی اگر خدا وجود نمیداشت انسانها او را به عنوان موجودی خیرخواه که جاودانگی انسان را تأمین میکند میآفریدند.[1]
حیات پس از مرگ در ادیان مختلف
مسأله رستاخیز و حیات پس از مرگ، در ادیان مختلف تکرار شده است. در اسلام همانطور که ذکر شد روی قرآن تأکید بسیاری شده و اگر حیات پس از مرگ نباشد اصلا بسیاری از مفاهیم دینی بیمعنا خواهد شد.
اما در هندوئیسم و بودیسم، حیات پس از مرگ تفاوت آشکاری با برداشت اسلامی دارد. در این دو آیین با وجود مفهوم تناسخ و زندگیهای مکرر، مقهوم رستاخیز با دگرگونی معنایی وسیعی مواجه میشود. تلقی مکتب ودانتای هندوئیسم و ودانته بودیسم درباره حیات پس از مرگ مقبولیت وسیعی نزد پیروان این دو آیین دارد. مطابق این تلقی ، ما پس از مرگ، اتحاد با امر واحد یا غیر ثنوی را تجربه میکنیم. حقیقت غایی نهایتا واحد است هرچند میتوان آن را از دو منظر (برهمن یا آتمن) نگریست. حیات پس از مرگ در این مکاتب به معنای پیوست دوباره به امر واحد است. در حقیقت در این مکاتب ما انسانها اتحاد و یگانگی بنیادین خود با امر واحد را فراموش کردهایم و به غلط میپنداریم که از امر واحد متمایزیم. به همین علت در چرخه رنج گرفتار شدهایم تا اینکه از این توهم خارج شده و با او متحد شویم.[2] بنابر این با اندکی تأمل تفاوت آشکار بین رستاخیز یا حیات پس از مرگ در بین ادیان شرقی و ادیان ابراهیمی روشن میشود.
اما اینکه رستاخیز در الهیات یهودی و مسیحی به چه معناست، مسألهای است که به آن پرداخته خواهد شد.
رستاخیز در یهودیت
رستاخیز در یهودیت در واقع اعتقاد به حیات پس از مرگ و زندهشدن دوباره در بدن و کالبد جسمی است. کتاب مقدس، مرگ را آخرین جایگاه انسان میداند. البته این مسأله استثناهایی هم دارد مانند خنوخ و ایلیا که سرانجام کارشان با مرگ همراه نبود. اما جدای از این دو نفر که امری غیرعادی برایشان رخ داد دیگر انسانها مطابق کتاب مقدس دوباره زنده میشوند:
1- «الآن ببینید که من، خود او هستم. و با من خدای دیگری نیست. من میمیرانم و زنده میکنم. مجروح میکنم و شفا میدهم. و از دست من رهانندهای نیست».[3]
2- «بسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیدهاند، بیدار خواهند شد...».[4]
علاوه بر شواهد موجود در کتاب مقدس، یهودیان نیز در نماز صبحگاهی خود اینگونه میخوانند:
«جاودانه خدای من! روحی که تو در من نهادی پاک است... تو آن را از من بر میگیری و در روز رستاخیز به من باز میگردانی».[5]
اما پس از عصر کتاب مقدس که مصادف با دوره حاخامی و ربانی در میان یهودیان است؛ باور به رستاخیز از ابهام اولیه خود خارج شده و به صورت یکی از مهمترین اعتقادات یهودیان جلوه کرده است.[6]
اما سخن در این است که پیش از این دوره و دوره کتاب مقدسی نیز آیا باور به رستاخیز مردگان در میان یهودیان وجود داشته است؟ در اینجا اندیشمندان به دو دسته تقسیم میشوند. گروهی معتقدند که یهودیان از همان ابتدای تقید به شریعت، به رستاخیز مردگان و احیای دوباره ایشان پس از مرگ باور داشتند.
اما برخی دیگر از دینپژوهان بر این باورند که یهودیان در ابتدا به رستاخیز ایمان نداشتند، و نه تنها به رستاخیز معتقد نبودند؛ بلکه به بسیاری دیگر از اعتقادات بعدی خود از ابتدا ملتزم نبودند. این دسته از محققان بیان میکنند که یهودیان پس از رفتن به اسارت بابلی و آشنایی با زرتشتیان به برخی از آموزههای زرتشتی باورمند شدند.[7]
به اعتقاد این پژوهشگران یهودیان پس از اسارت بابلی به این پنج امر معتقد شدند، اموری که پیش از این به آنها معتقد نبودند:
1- شیطان: که پیش از این آشنایی، فقط نیرویی موهوم بود و قدرتش در برابر یهوه اصلا به چشم نمیآمد و در واقع در برابر یهوه دارای قدرت نبود، اما پس از بازگشت از اسارت، این اعتقاد ساده در هیبت شیطان که در برابر خدا صف آرایی میکرد ظاهر شد.
2-فرشتگان: که تا پیش از اسارت بابلی، فقط خادمان خدا به شمار میرفتند؛ پس از بازگشت دارای نظم و ترتیب شده و به هفت عدد رسیدند، هفت فرشته درست به اندازه هفت "امشاسپند"[8] که زرتشتیان به آن معتقدند.
3- اعتقاد به منجی: که در ابتدا در میان یهودیان فقط با عنوان روزی خاص مطرح بود که دشمنان اسرائیل در آن به دست اجل محتوم سپرده خواهند شد، که پس از بازگشت تبدیل به باوری صریح و روشن در مورد بازگشت مسیحایی است که موعود از آسمان بوده و سوار بر ابر خواهد آمد.
4-روز حساب: که از باور ساده اولیه تغییر کرد و به روز نهایی زرتشتیان شبیه شد.
5-رستاخیز و قیامت مردگان: یهودیان در ابتدا برای اموات، سرنوشتی مبهم قائل بودند. ایشان معتقد بودند که انسانها پس از مرگ به حفرهای فرو افتاده و در آنجا حیاتی بیرنگ و نامعلوم خواهند داشت. این مکان، مکان سکوت و ظلمت و فراموشی مطلق بوده و نامش شائول بود.
اما پس از آشنایی با زرتشتیان و فراگیری باور ایشان در مورد آخرت باور یهودیان نیز در این مورد تغییر کرد. به این صورت که ایشان معتقد شدند که انسانها پس از مرگ، از قبر برمیخیزند و با نیروی جسمانی و عقلانی کامل از نو متولد میشوند.[9]
البته صرف وجود شواهد تاریخی نمیتوانند اثبات کننده وامگیری این آموزهها از ادیان دیگر مانند دین زرتشتی باشد. بلکه از سوی دیگر شباهت آموزههای ادیان میتواند اثبات کننده منشأ آسمانی مشترک میان آنها باشد.
اختلاف بین فریسیان و صدوقیان
پس از دوره هلنیستی و نفوذ فرهنگ یونانی در میان یهودیان، ایشان به دو قسمت تقسیم شدند، گروهی از ایشان که بیشتر در مناصب حکومتی بوده و با یونانیان نیز روابط مناسبی داشتند به صدوقیان شهرت یافتند. ایشان با توجه به ارتباط با فرهنگ و فلسفه یونان به سنت یهودی پایبندی کمتری داشتند و در نتیجه وجود رستاخیز مردگان و حیات پس از مرگ را منکر بودند. در حقیقت ریشه این طرز تفکر ایشان تأثیرپذیری فراوان ایشان از فرهنگ و فلسفه یهود بود. علاوه بر این از آنجا که ایشان دارای دو نوع رهبری مذهبی و رهبری دنیایی بودند، مناسبات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایشان اقتضای همین رویکرد همراه با تساهل را از ایشان داشت.
ایشان از فرهنگ یونان اقتباسات فراوانی کردند تا آنجا که کاهنان صدوقی قربانی حیوانات را که در مذبح معبد اورشلیم به جای میآوردند نیمهکاره رها کرده و از معبد بیرون میرفتند تا در استادیوم شهر اعمال ورزشکاران و پهلوانان یونانی را تماشا کنند.[10] بنابر این و در پی همین تأثیرپذیریها بود که صدوقیان منکر ملائکه و رستاخیز مردگان شدند. استدلال نهایی ایشان نیز این بود که هیچ یک از این موارد صراحتا در تورات ثبت نشده است. ایشان میگفتند که تنها مقرراتی را باید معتبر شمرد که در کتاب مقدس نوشته شده است، ولی احکامی که صرفا از نسلهای پیشین رسیده است، لازم الاجرا نیست.[11]
در برابر صدوقیان گروه دیگری بودند که به مخالفت با اعمال و باورهای ایشان پرداختند. این گروه فریسیان نام داشتند و به تمامی مواردی که سنت یهودی به آن دستور میداد، پایبند بودند.
فریسیان معتقد بودند که نفوس قدرت دارند پس از مرگ باقی بمانند و برای کسانی که زندگی خود را با فصیلت یا رذیلت گذراندهاند پاداش و کیفر وجود دارد؛ درست بر خلاف صدوقیان که معتقد بودند که نفس همراه بدن نابود میشود.
اما این از بخت خوش فریسیان بود که در سال 70 میلادی معبد ویران شد و صدوقیان که گروهی وابسته به معبد بودند، با ویرانی معبد مضمحل شدند و از این به بعد این باور فریسیان در مورد رستاخیز بود که به اعتقاد نهایی جامعه یهود تبدیل شد.
رستاخیز در مسیحیت
مسیحیت با ظهور حضرت عیسی شروع شد و با تلاشهای پیروانش ادامه یافت. یکی از باورهای کلیدیای که عیسی به پیروانش آموخت، اعتقاد به رستاخیز است. گرچه بسیاری از آموزههایی که عیسی تعلیم داد توسط پولس و برخی دیگر از اندیشمندان تغییر یافت، اما باور به رستاخیز با تلقیهای متفاوتش در میان مسیحیان از آموزهای که عیسی راجع به رستاخیز تعلیم داد، پذیرفته شده است.
در واقع صریحترین موردی که عیسی شخصا باور به رستاخیز را به پیروانش آموزش داد، در سؤالی بود که صدوقیان راجع به قیامت از عیسی پرسیدند. مرقس در باب دوازدهم از انجیلش واقعه را اینگونه روایت میکند:
«و صدوقیان که منکر قیامت هستند نزد وی آمده از او سؤال نموده گفتند: ای استاد موسی به ما نوشت که هرگاه برادر کسی بمیرد و زنی بازگذاشته اولادی نداشته باشد برادرش زن او را بگیرد تا از بهر برادر خود تسلی پیدا نماید. پس هفت برادر بودند که نخستین زنی گرفته بمرد و اولادی نگذاشت. پس ثانی او را گرفته اما او هم بیاولاد فوت شد و همچنین سومی. تا آنکه آن هفت او را گرفتند و اولادی نگذاشتند و بعد از همه زن فوت شد. پس در قیامت چون برخیزند زن کدام یک از ایشان خواهد بود از آنجهت که هر هفت او را به زنی گرفته بودند؟
عیسی در جواب ایشان گفت: آیا گمراه نیستید از آنرو که کتب و قوت خدا را نمیدانید؟ زیرا هنگامی که از مردگان برخیزند نه نکاح میکنند و نه منکوحه میگردند بلکه مانند فرشتگان در آسمان میباشند. اما در باب مردگان که برمیخیزند در کتاب موسی در ذکر بوته نخواندهاید چگونه خدا او را خطاب کرده گفت که منم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب. و او خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار گمراه شدهاید».[12]
بنابر این در اینجا عیسی با پاسخ دادن به صدوقیان و حل شبهه اعتقادی ایشان بر وجود رستاخیز مردگان تاکید کرد.
اما پس از عیسی، پولس که به گفتهی برخی، دومین مؤسس مسیحیت است نیز رستاخیز را رد نکرد و آن را ترویج داد. پولس در رساله نخستینش به قرنتیان دقیقا در پاسخ به پرسشی که در مورد رستاخیز مردگان طرح شده میگوید:
«اما اگر کسی گوید: مردگان چگونه برمیخیزند و به کدام بدن میآیند؟ ای احمق آنچه تو میکاری زنده نمیگردد جز آنکه بمیرد. و آنچه میکاری نه آن جسمی را که خواهد شد میکاری بلکه دانهای مجرد خواه از گندم و یا از دانههای دیگر. لیکن خدا برحسب اراده خود آنرا جسمی میدهد و به هریکی از تخمها جسم خودش را. هر گوشت از یک نوع گوشت نیست بلکه گوشت انسان دیگر است و گوشت بهایم دیگر و گوشت مرغان دیگر و گوشت ماهیان دیگر. و جسمهای آسمانی هست و جسمهای زمینی نیز لیکن شأن آسمانیها دیگر و شأن زمینیها دیگر است و شأن آفتاب دیگر و شأن ماه دیگر و شأن ستارگان دیگر زیرا که ستاره از ستاره در شأن فرق دارد.به همین نهج است نیز قیامت مردگان. در فساد کاشته میشود و در بیفسادی برمیخیزد درذلت کاشته میگردد و در جلال برمیخیزد در ضعف کاشته میشود و در قوت برمیخیزد».[13]
بنابر این مشاهده میشود که مسیحیان نیز همانند یهودیان، رستاخیز ابدان را میپذیرند، اما باید دید که این رستاخیز از منظر مسیحیان در چه زمانی رخ خواهد داد؟
آنچه مشخص است با توجه به آیات کتاب مقدس در مورد رجعت مسیح، رستاخیز پس از بازگشت مجدد عیسی رخ خواهد داد. اما زمان دقیق این رستاخیز را خود عیسی نیز به نص کتاب مقدس نمیداند و تنها این خدا است که از زمان آن با خبر است.[14]
اما آیا اندیشمندان مسیحی و یهودی نیز با رستاخیز موافقند یا نه؟
رویکرد اندیشمندان متجدد
رویکرد الهیدانان ادیانی که به رستاخیز باورمندند در مورد رستاخیز طبیعتا مثبت است و البته در نقطه مقابل نیز اندیشمندانی وجود دارند که این باور مسلم ادیان ابراهیمی را زیر سؤال بردهاند. یکی از سرشناسترین اندیشمندان رودلف بولتمان است. بولتمان که بسیاری از وقایع ماورایی را اسطوره میدانست، میگفت که زنده شدن یک جسد، یک واقعه اسطورهای باور نکردنی است.[15] او در قسمتی از کتابش (عهد جدید و اسطوره شناسی) در این مورد آورده است: «غیر ممکن است که از لامپ الکتریکی و بیسیم استفاده کنیم... و هم زمان به جهان ارواح و معجزات که عهد جدید آن را به تصویر میکشد، باور داشته باشیم... اسطوره ترسیم تصویری عینی از جهان آنگونه که هست، نیست؛ بلکه مقصود بیان ادراک آدمی از خویشتن در جهانی است که وی در آن زندگی میکند.»[16]
در میان یهودیان نیز برخی از یهودیان اصلاحگرا که در قرن نوزده به قدرت رسیده بودند، بسیاری از مبادی یهودی را زیر سؤال بردند، حتی شریعت موسوی.[17]