كلمات كليدي : بولتمان، عهد جديد، اسطوره، اگزيستانسياليسم
نویسنده : محمد صادق احمدي
پس از نیمه قرن نوزدهم، جهان مسیحیت شاهد بروز انشعابات الهیاتی بود که یکی از آنها، لیبرال بود. یکی از شاخصههای الهیات لیبرال نوسازی الهیات مسیحی با دانش روز بود و در عین حال آنچه را با شرایط عصر جور در نمیآمد و کهنه بود به کناری میگذاشت. پس از چند دهه انشعاب دیگری در مسیحیت رخ نمود که به هستی گرایی یا اگزیستانسیالیسم مشهور شد و با الهیات لیبرال به مخالفت پرداخت. این الهیات از سوی افرادی چون «کی یر کگارد» (Kierkegaard) مطرح شد و با نگرشی نوین به الهیات مسیحی پرداخت.
الهیات اگزیستانسیالیستی در پی اثبات وجود انسان بود و اینکه انسانی که وجود دارد میفهمد و آگاهانه برای خود تصمیم میگیرد. او میداند که وجود دارد و وجود او روزی با مرگ پایان خواهد پذیرفت. در واقع اگزیستانسیالیسم (هستی گرایی و تاکید بر وجود) اعتراضی بود به این دیدگاه کلیسا که آدمیان "اشیاء" هستند. [1]
از مهمترین الهیدانان فیلسوف که با رویکرد هستی گرایانه خود به جنگ الهیات لیبرال رفت رودلف بولتمان است.
بولتمان؛ اسطوره زدایی[2]
رودلف بولتمان در سال 1884 در ویف الستد (Wife elstede) آلمان دیده به جهان گشود. او پس از گذر از دوره جوانی و با توجه به علاقه وافری که به الهیات داشت در دانشگاههای توبینگن، برلین و ماربورگ به تحصیل الهیات پرداخت.
او به فعالیتهای تحقیقاتی خود ادامه داد تا اینکه در سال 1921 در دانشگاههای ماربورگ، برسلو و گیسن به عنوان استاد پذیرفته شد؛ اما بخش عمده فعالیتهای او در این زمان در دانشگاه ماربورگ انجام میشد که به عنوان استاد و متخصص عهد جدید مشغول خدمت بود.
متخصص عهد جدید
بولتمان پیش از آنکه یک عالم و الهیدان باشد متخصص عهد جدید بود. در واقع او بزرگترین محقق و متخصص عهد جدید در قرن بیستم بود که بیش از هر محقق دیگری تاثیرگذاری داشت.
حتی هنگامیکه جنگ جهانی اول شروع شد و بسیاری از محققان دست از کار خود شستند بولتمان به تحقیقات خود ادامه داد و یکی از پیشگامان نقادی عهد جدید به شمار میرفت.
بولتمان تا زمان بازنشستگی در سال 1951 در دانشگاه ماربورگ به عنوان استاد عهد جدید فعالیت داشت. او پس از بازنشستگی نیز استاد افتخاری دانشگاه بود و تا زمان مرگش در سال 1976 این سمت را به عهده داشت.
اندیشههای بولتمان
صرف نظر از اینکه با اندیشههای بولتمان موافق باشیم یا نه، باید اقرار کرد که وی در ظرف بیش از پنجاه سال گذشته تاثیر شگرفی بر مطالعات عهد جدید گذاشته است؛ بنابراین اشارهای به برخی از مهمترین آراء او ضروری به نظر میرسد:
1- مخالفت با جستجوی تاریخی برای بازسازی شخصیت عیسی:
عمده تلاش الهیدانان آزاد اندیش و لیبرال این بود که عیسای تاریخی را به تصویر بکشند و به گمان خودشان در این راه موفق بودند. اما بولتمان معتقد بود که چنین کاری نه ممکن است و نه ضروری، بلکه عملی نارواست. این امر ممکن نیست چون شواهد کافی وجود ندارد و در آنچه اناجیل نقل میکنند شک و تردید وجود دارد.
این کار غیر ضروری است. چون تنها کافی است که بتوان از اناجیل بنیانی تاریخی برای این موضوع یافت که عیسی زندگی کرد و جان سپرد و بیش از این لازم نیست و به این اندازه میتوان از اناجیل برداشت کرد.
اما نارواست؛ چون به گفته پولس، ما دیگر عیسی مسیح را بر حسب جسم نمیشناسیم و همانطور که مصلحان پروتستان گفته اند انسان با ایمان عادل شمرده میشود نه با تاریخ. [3]
بولتمان میگفت: «بر فرض که بتوانیم عیسای تاریخی را اثبات کنیم این امر هیچ فایدهای ندارد. غالب کسانی که معاصر عیسی بودند و عیسای تاریخی را میدیدند به او ایمان نیاوردند. بنابراین به فرض که بتوانیم این عیسی را به تصویر بکشیم معلوم نیست وضع مردم این زمان بهتر باشد.[4]
2-نقد کتاب مقدس:
بولتمان نقادی کتاب مقدس را میپذیرد و به لوازم آن هم تن میدهد. او میپذیرد که بسیاری از مطالب کتاب مقدس واقعی نیست و این همان نتیجه نقد تاریخی است.
چیزی که برای بولتمان مهم است نتیجه و تاثیری است که این مطالب میگذارد؛ مثلا برای بولتمان فرقی نمیکند که رستاخیز مسیح رخ داده باشد یا رخ نداده باشد. برای او این مهم است که اعتقاد به رستاخیز مسیح چه تاثیری در زندگی ما دارد. [5]
بولتمان معتقد بود که اناجیل باید مورد تجزیه و تحلیل بیشتری قرار بگیرند تا اصل نخستین آن پیش از مکتوب شدن برای ما روشن گردد. به نظر بولتمان این روایات شفاهی کلیسای اولیه به ما اطلاع نمیدهند که عیسی واقعا چه کرد و چه گفت، بلکه بیانگر آن است که کلیسای اولیه چه نوع ایمانی داشت. از نظر بولتمان غالب این روایات را آگاهانه یا ناخود آگاهانه مسیحیان مختلف پدید آوردهاند تا با تعالیم آنها هماهنگی داشته باشد. [6]
او مدعی بود که شاگردان اولیه عیسی به قدری درگیر موضوع رستاخیز بودند که در واقع به اعمال و گفتار عیسی توجه نداشتند و بعدا به خود اجازه دادند که داستانها و گفتههایی اختراع نمایند و بدین طریق سرگذشتی جعلی برای عیسی درست کنند. [7]
3-یکسان بودن نتیجه فلسفه و عهد جدید:
وقتی مخالفان بولتمان به او اعتراض میکردند که او انجیل را به روش اگزیستانسیالیستی هایدگر غیر مسیحی بیان میکند، او با خونسردی میپذیرفت و میگفت «فلاسفه همان مطالب انجیل را به طرزی دیگر بیان میکنند.»[8]
4- اسطوره زدایی از عهد جدید:[9]
قبلا متکلمان آزاد اندیش ادعا کرده بودند که بعضی از وقایع عهد جدید مانند تولد از باکره، قبر خالی، رستاخیز و صعود عیسی، اسطوره است. اما بولتمان در مقابل معتقد بود که تمام سنت و تفکری که عهد جدید را شکل میدهد اسطورهای است. اعتقاداتی مانند اینکه مردم احتیاج به کفاره دارند و... ممکن نیست مورد قبول انسان متجدد باشد و در راه ادراک انجیل موانع غیر لازمیایجاد میکند.
از نظر بولتمان «آنچه لازم است اسطوره زدایی پیام مسیحی، یعنی تفسیر و اصلاح مجدد اسطورههای متناقض است به طوری که بتوان پیام ناب انجیل را عرضه نمود. وقتی این کار را انجام میدهیم به این نتیجه میرسیم که هبوط هیچ ربطی به حضرت آدم ندارد و اساسا تصویری از تحقق یافتن انسان است.
کفاره مورد بحث در انجیل نیز در اصل واقعه عینی نیست که مسیح انجام داده باشد، بلکه عمل خداست. [10]
از نظر او رستاخیز مسیح ممکن نیست یک حقیقت تاریخی باشد. بولتمان میگفت که زنده شدن یک جسد، یک واقعه اسطورهای باور نکردنی است.[11]او در قسمتی از کتابش (عهد جدید و اسطوره شناسی) در این مورد آورده است: «غیر ممکن است که از لامپ الکتریکی و بیسیم استفاده کنیم... و همزمان به جهان ارواح و معجزات که عهد جدید آن را به تصویر میکشد باور داشته باشیم... اسطوره ترسیم تصویری عینی از جهان آنگونه که هست، نیست؛ بلکه مقصود بیان ادراک آدمی از خویشتن در جهانی است که وی در آن زندگی میکند.»[12]
آثار بولتمان
همانگونه که پیش تر گفته شد، بولتمان قبل از آن که الهی دان باشد متخصص عهد جدید است. از این رو آثار او بیشتر در همین محور میباشد. برخی از مهمترین آثار او از این قرارند:
1- تاریخ سنت هم نظر:
این کتاب نخستین اثر مهم بولتمان به شمار میرود. او در این کتاب رویکرد نقادی فرم را (که وی از پیشگامان آن محسوب میشد) به کار میگیرد. به این صورت که روایات انجیل راغ در قالب اشکال و فرمهای مختلف تحلیل میکند و با انجام این کار در پی آن است که سیر تحول و پیشرفت سنت شفاهی تا زمان تبدیل شدن آن به انجیل مکتوب و عملکرد آنها را در کلیسای اولیه بررسی کند. [13]
2- عهد جدید و اسطوره شناسی:
این اثر او که به عنوان مقاله تدوین شده بود به سوالات مهمیدر مورد اینکه پیام عهد جدید چگونه باید در عصر ما بکار گرفته شود؛ پاسخ میدهد. در نهایت بولتمان در این اثر به این نتیجه رسید که انسان معاصر نمیتواند پیام عهد جدید را بپذیرد. زیرا نمیتواند جهان نگری اسطورهای را بپذیرد. [14]
3-عیسی :
این کتاب که در سال 1926 منتشر شد به تفسیر اگزیستانسیالیستی عهد جدید میپردازد. او در این کتاب بیان میدارد که مهم نیست که عیسی به طور عینی در خارج از ما و برای ما چه کاری انجام داد. در واقع اصلا چیزی بنام کلام عینی خدا وجود ندارد. عیسی واعظی است که مردم را به تصمیمگیری دعوت میکند و بدین طریق ما را قادر میسازد تا وجود خود را تفسیر کنیم. [15]
علاوه بر اینها از بولتمان آثار ارزشمند دیگری بر جای مانده که بررسی همه آنها درخور بحث مفصلتری است.
کلیسا و بولتمان
رودلف بولتمان در شمار کسانی است که در نوع خودشان نخستین بحثهای چالشی را مطرح کردهاند و کلیسا را با موجی از نگرانیها مواجه کرده اند. هرچند در بحث فلسفه اگزیستانسیالیستی «سورن کی یر کگارد» بر او پیشی گرفته ولی در بحث انجیل و تاریخ آن بولتمان گوی سبقت را از پیشینیان خود ربوده است. از این رو شخصیت و اندیشههای او معرکه آراء اندیشمندان شده است.
کالین براون اندیشمند و الهیدان مسیحی پس از نقل آراء بولتمان یکایک آنها زیر سوال میبرد و در نهایت میگوید که او پس از حداکثر صد سال فراموش میشود. [16]
تونی لین هم اندیشمند دیگری است که در ابتدای کتاب وعده داده که فقط تاریخ را روایت کند اما هنگام برخورد با بولتمان و امثال او که با عقاید او اختلاف ریشهای دارند ایشان را محکوم کرده است.
یکی از مفسرین آثار بولتمان نیز معتقد است که در الهیات بولتمان نمایش بزرگ خدا در تاریخ به یک رخداد خصوصی اگزیستانسیالیستی تبدیل میشود. [17]
اما با وجود این مخالفتها بولتمان پیروان و شاگردان زیادی در الهیات مسیحی دارد که هنوز هم راه او را به گونهای دیگر ادامه میدهند.